هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۱۶ شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
ترین ها!


تصویر لحظه ای یک سن بزرگ رو نشون میده و بعد صحنه سفید میشه و بر روی صفحه مینویسه:

««شرکت اسپری سازی مادام رزمرتا شما را به دیدن این برنامه دعوت میکند!!»»

تصویر دوباره برمیگرده و سن رو نشون میده....یک خانم سفید مفید مانکن و خوش هیکل پشت تریبونی بر روی سن ایستاده...!

""با سلام و عرض خسته نباشید خدمت تمام مدعوین به مراسم ترین ها برنامه ی این مراسم رو خدمت شما عرض میکنم:
یک....تلاوتی چند از کتاب الناموس نوشته شده توسط البرادر الحمید!!
دو....شروع رسمی مراسم با سخنرانی وب مستر بزرگ عله پاتر!!
سه....دعوت از کاندیداها در رابطه با ترین ها مختلف
چهار....معرفی برندگان این دوره از ترین ها
پنج.....پخش جوایز بین برندگان
و در آخر مصاحبه ای با چند تن از کاندیداهای محبوب جامعه ی جادوگری

از وقتی که برای این مراسم گذاشتین متشکرم!""

خانمه سن رو ترک میکنه و پشت سرش یک پسر سفید مفید به پشت میکروفون میره و شروع میکنه به خوندن قسمت هایی از کتاب الناموس!!...

"" خواهرم چشماش قشنگه!!...منم چشمام قشنگه...قشنگ و رنگارنگه!...به خواهرم بد نگاه نکنی...یه وقت باهاش بد نکنی!....چون ممکنه جیز بشی....از ریشه و بن تعطیل بشی!!""

حضار کف رو میرن تو کارش!!!
پسر سفید مفید از سن میره بیرون و پشت سرش عله پاتر بزرگ با قدم های استوار وارد سن میشه و به صورت کاملا انتحاری ای همون پسر سفید مفید هم بقلش بود!

"" خب سلام و عرض خسته نباشید خدمت حضار محترم!...من که خسته نشدم! اگرم خسته شده باشم مسائل خصوصیم به خودم مربوطه!!...به هر حال به خاطر حضور شما متشکریم!
خب...همون طور که میدونید هر دو ماه یک بار مراسمی با عنوان ترین ها برگزار میکنیم که بهترین افراد رو از شش نظر مختلف انتخاب میکنیم.این خیلی خوبه که همه بدونن که چه افرادی در چه کارهایی از بقیه بهترن...ولی مهمتر از همه ی اینا اینه که بدونن من خدای رول پلیینگ هستم و آتشفشان و زلزله هستم!!!!!....ولی باز اینم به خودم مربوطه که چی هستم و آیا خدا هستم یا نیستم!!!....به هرحال بهترین ها رو از هر نظر امروز مشاهده خواهید کرد و امیدوارم از انتخابهای خودتون پیشمون نشید...از همتون متشکرم!""

عله پاتر به قدم های استوار سن رو ترک میکنه و تمام جمعیت سالن یک صدا با هم کف رو میرن تو کارش...حتی یکی از حضار که یک دستش رو از دست داده بود یک دست جادویی برای خودش درست کرد همون موقع و شروع کرد به کف زدن که یک موقع مشکلی براش پیش نیاد!!

بعد از اینک پاتر بزرگ میره یک خانم خوش قد و بالای دیگه بر روی سن میاد و به همراه اون یک مرد خوش تیپ و خوش چهره بر روی سن میاد...

**در بین جمعیت**
یک پسر کوچولو:بابا...بابا...این یارو همون زاخی معروفه نیست؟...اونم ایوانا نیست که دست در دست هم قدم میزنن؟؟!!
بابا:چرا پسرم همونان!...آفرین...خوب تاریخ جادوگران رو یاد گرفتیا!!


ایوانا و زاخی به پشت میکروفون میرن....

ایوانا:""خب حضار گرامی...ما شش ترین داریم که از ترین بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری شروع میکنیم""
زاخی:""در این ترین دو اسم جدید به نام های آقای بلیز زابینی و آقای مونتاگ داریم.ازشون خواهش میکنیم که به سن تشریف بیارند.""

بلیز زابینی و مونتاگ در میان تشویق همگان بر روی صحنه میان....
نفس ها در سینه حبس میشه....

ایوانا:"" و جایزه ی این دوره ی ترین بهترین نویسنده هری پاتری میرسه به.....بلیز زابینی!!!....قاطع ترین نتیجه ی نظرسنجی ترین ها نصیب ایشون میشه!""

بلیز در میان سوت و هورای جمعیت میاد جلو و جایزش رو میگیره...

زاخی:""خب آقای زابینی...شما صحبتی با حضار گرامی و بینندگان تلویزیونیمون که زنده این برنامه رو مشاهده میکنند ندارین؟""
بلیز:نخیر!!!
زاخی:""خب بله...چخ ممنون!...میتونید تشریف ببرید ""

ایوانا:"" و اما کاندیداهای ترین بهترین عضو تازه وارد....آقایون بلیز زابینی...آرتیکوس دامبلدور و خانم آنیتا دامبلدور!""

هر سه نفر بر روی سن میان....

زاخی:""و جایزه ای این دوره ی بهترین عضو تازه وارد میرسه به آقای........... آرتیکوس دامبلدور!!""

آرتیکوس با خوشحال تمام جایزش رو میگیره...
زاخی:""خب شما صحبتی ندارید؟""

آرتیکوس:چرا اتفاقا...میخواستم از تمام کسانی که منو در این راه همراهی کردند و همچنین از پدرم که خیلی پارتی بازی کرد!! تشکر ویژه به عمل بیارم!!
زاخی:""بله ممنون ...شما صحبتی داشتید آقای زابینی؟""
بلیز:بله میخواستم بگم که من برای دومین باره که به روی سن میام!!
زاخی""بله ممنون از یادآوریتون ""

ایوانا:"" و میرسیم به ترین بهترین ایده ی ماه....کاندیداها...خانم ها نارسیسا بلک و ونوس و آقای رون ویزلی""

هر سه به روی سن میان...
ایوانا:""و جایزه ای این دوره میرسه به ....رون ویزلی!!""

رون جایزش رو میگیره....
زاخی:""خب آقای ویزلی شما چه صحبتی برای ما دارید؟""
رون:خب بله اولا میخواستم از همه تشکر کنم که اینقدر منو تحویل گرفتن و به همتون قول میدم که بازم از این تاپیک های ضد مدیریتی و قاطی با جریانات مدیریتی بزنم که حال کنید...من قربون همتون برم!!!

از طرف دیگه ی سالن مراسم مدیرها به رون و زاخی چشم غره ای میرن!!!
زاخی:""خیلی ممنون...و ممنون که منو از کار بی کار کردی ""
رون:چاکریم!

ایوانا:""و میرسیم به بهترین نویسنده در ایفای نقش سایت....کاندیداها....آقایان سرژ تانکیان...رون ویزلی...و آلبوس دامبلدور!!""

آلبوس و سرژ در حالی که دستاشون رو به گردن هم حلقه کردن به روی سن میان...!

ایوانا:""و جایزه ی این دوره میرسه به .....آقای تانکیان!!""

سرژ یک جفتک بالانس میزنه و مردم شاد میشن و حسابی دست میزنن...
سرژ در حالی که نفس نفس میزنه میاد پای مصاحبه....

زاخی:""خب بله دوست قدیمی!...شما صحبتی ندارید؟""
سرژ:به زاخی جون!!...شما کجا اینجا کجا؟...مگه تو تویه قهوه خانه ی مادام پادیفوت گارسون نبودی؟...پس چرا الان اینجایی؟...ها آها!....گرفتم...چشم نزن باشه گرفتم!....خب راستش من فقط دوتا سوال از حضار گرامی داشتم:اولا اینکه چرا پیرمرد شالمه بسته دارون رو کشت؟!!...دوما اینکه پشه ها علاوه بر صبح ها زمستونا کجا میرن؟!!....در ضمن میخواستم بگم که...

زاخی:""خب بله متشکریم از دوست عزیزمون سرژ تانکیان!""
سرژ:نه واستا من حرف زیاد دارم باب!!
زاخی:""ممنون...خواهش میکنم...خدانگهدار!!!""

دو نفر از پشت صحنه میان و سرژ رو از رویه سن میکشن پایین!!!
و ناگهان فریادی بلندتر از فریاد سرژ کل مراسم رو پر میکنه!!!

ایوانا:""خب بله متشکریم از کاندیداها....و حالا میرسیم به جای حساس کار...بهترین های سال...از کاندیداها خواهش میکنیم که به طور همزمان به روی صحنه بیان....کاندیداهای بهترین ناظر سال...آقایان آلبوس دامبلدور و آقای دایی ماندانگاس!!....کاندیداهای جادوگر سال آقای سرژ تانکیان و آقای دراکو مالفوی و خانم کوییرل!!""

هر پنج نفر در میان تشویق و سوت حضار به روی صحنه میان....
ناگهان جمعیت به صورت خیلی شدیدی شروع میکنه به تشویق آلبوس دامبلدور!!!!

""آلبوس یکی دیگه...آلبوس یکی دیگه...آلبوس یکی دیگه!!!...""
تلویزیون درون سالن صحنه آهسته ای از آلبوس دامبلدور رو نشون میده که در حالی که داره به بالای سن میاد یک بندری میزنه!!!

""آلبوس یکی دیگه...آلبوس....""

آلبوس دامبلدور بر روی صحنه یک بندری دیگه میزنه که سالن پر از جیغ و داد و خوشحالی و کف میشه!!

ایوانا:""و برنده ی این دوره ی جادوگر سال....سرژ تانکیان!!""

سرژ سریعا به سمت زاخی و میکرفون میاد که در یک حرکت انتحاری چهار پنج نفر میریزن رویه سن و سرژ رو از روی سن بدون اینکه جایزش رو بگیره میبرن پایین!!

زاخی:""خب بله...بعضیا خیلی حرف میزنن ...خب به جاش با جناب مالفوی صحبت میکنیم! خب جناب وزیر احساستون رو بگین لطفا!""
دراکو:خب من احساس خوبی دارم.همین که این ترین ها برگزار شد نشون دهنده ی افق روشن فرداهاست و من امیدوارم وزارت دوستی هارو به هم بزنه و در آخر باید بگم که من اسموت بکن نیستم!
زاخی:""خب بله میتونید تشریف ببرید!""


ایوانا:""و حالا نوبت میرسه یه ترین بهترین ناظر سال...جایی که آلبوس دامبلدور و دایی ماندانگاس سایه به سایه ی هم دیگه در نظرسنجی پیش میرن...طوری که هر دو چندین بار بالا و پایین میشن و از همدیگه عقب میفتن""
زاخی:""خب ایوانا چند لحظه وایستا!....برای اینکه این بار جذاب تر بشه قبل از اعلام نتیجه با کاندیداها صحبت میکنیم....خب جناب ماندانگاس شما بفرمایید اول!""

دایی:خب من دایی ماندانگاس هستم...خوشحال هستم!....و امیدوارم که دامبل در این نظرسنجی تقلب نکرده باشه!!

زاخی:""خب بله...جناب دامبلدور شما بفرمایید!!""

ناگهان در یک حرکت انتحاری دامبلدور بندری میزنه و شروع میکنه به گریه کردن!!!
دامبلدور:اوهو اوهو...اوهو اوهو....نه دایی من تقلب نکردم...ولی با کمال میل رنک رو به تو تقدیم میکنم!...زاخی...من داییمو بعد از مدت ها پیدا کردم و حالا میخوام این هدیه ی کوچیک رو بهش تقدیم کنم....اوهو اوهو اوهو!

زاخی:""خب بله چقدر خاله بازی!...فیلم هندی هم حدی داره!...در ضمن شما از کجا میدونید که برنده شدید؟ ما که هنوز اعلام نکردیم!!""
دامبلدور:هنوز نفهمیدی که خبرا تویه جادوگران زود میپیچه؟
زاخی:""ها بله!!""

ایوانا:""و جایزه ای این دوره میرسه به آلبوس دامبلدور که البته همه ی ما شک داریم که تقلب صورت داده باشه یا نه!!""

دامبلدور:اوهو اوهو...من جایزم رو به دایی تقدیم میکنم!!

دامبلدور میاد جلو و جایزش رو میگیره و در یک حرکت انتحاری جایزه رو به گردن دایی آویزون میکنه!!(نکته ی جایزه ای::..رنک رو آویزون میکنن به گردن یا اینکه میزنن به سینه یا اینکه میدن دستش؟!!!)


در یک حرکت انتحاری دیگه عله پاتر بر روی سن میاد و با حرکت دست زاخی و ایوانا رو حذف(حذف شناسه) میکنه و شروع میکنه به صحبت کردن....

""من واقعا برای برگزار کنندگان این مراسم متاسفم...مخصوصا اینکه نظارت رو دادن دست حذبی ها...من واقعا متاسفم و امیدوارم که شما گول این انتخابات رو نخورید...من در همه جا برترین هستم و از دوره ی بعد دیگه ترین ها انجام نمیگیره...خدانگهدار!!""


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
سومین جلسه وزير : جلسه ای که هرگز به پایان نرسید .


مثل همیشه تمام خبرنگاران برای پوشش خبری این جلسه در سالن اجتماعات وزارتخونه جمع شده بودند .
خبرنگار اول : این وزير کو پس ؟! حوصلمون سر رفت ! یک ساعته ما رو کاشته اینجا ...
او یکی خبرنگاره : نترس الان میاد ... احتمالا داره موهای تیفوسیشو صفا میده .
او یکی خبرنگاره که جزو اون یکیا نبود : من که فکر میکنم داره رنگ لباسای اسپورتش رو انتخاب میکنه !
حالا این دفعه او یکی خبرنگاره که میشه همون اولی : نمیدونم چرا از وقتی وزير تیلیپ اسپرت میزنه خبرنگارای دختر بیشتر شدن !
او یکی خبرنگاره خواست جواب بده که یه هو ...

هیییییییییییس ! ( صدای ظاهر شدن وزير بود ! نه اینکه مردميه ، با این صدا ظاهر میشه که یه وقت اگر کسی خوابه بیدار نشه ! قربونش بشم من )

دراکو تلیپ اسپورتش رو به روز کرده بود ... این دفعه تیشرتش عکس یه دختر رو داشت .
خبرنگارا که اماده این ظهر نبودن با تعجب به دنبال دوربينهاشون میگشتن تا فلاشها رو بکنن تو چشم وزير بدبخت !
او یکی خبرنگاره : وزير مگه شما توی امتحان غیب شدن قبول شدید ؟
دراکو : باب من اخرم قبول نشدم ولی دکترای افتخاريم رو دادن !
مسئول جلسه : خوب جناب وزير اگر اجازه بدید یکی یکی خبرنگارا بیان و سوالاتشون رو بپرسن .
دراکو : نــــــــــــچ !! حسش نیست جون تو ... تلیپ عکس بازی گرفته منو ! اصلا آقا هر کس بهترين عکس رو از من بندازه ده گالیون پیش من جایزه داره !
خبرنگارا حال کردن و دراکو عینک دودیش رو به چشم زد .

جیک جیک جیک ( این صدای فلاشها بود ، نه پرنده )

- : صبر ... صبر ... صبر کنید یه ژشت جدید ...
جیک جیک جیک جیک ! ( چون این تلیپ خوشگلتر بود تعداد جیکها هم بیشتر بود !)
دراک : خانم شما عکس گرفتی از من دیگه ؟!
صدای نازکی جواب داد : با اجازه شوهرم که اینجاست بله !
دراک : واای شوهرت ؟! هوووم نمیخواد بگیری اصلا .
- دوستان میخوام عکس این دختره که روی پیرنم هست هم بیوفته ها ! صلا صبر کنید یه ژست مامانی پیدا کردم که با انگشتاتون بازی میکنه .
وزير یک پاشو روی صندلی گذاشته بود و تارهای موی تیفوسی روی چشماش ريخته بود .
جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک جیک بووووق !
مسئول جلسه : آخ جون دوربیناتون سوخت ! چه حالی کردم من .
دراک تارهای موش رو به سمت بالا پرتاب کرد و پشت تريبون وایستاد و همه خبرنگارا روی صندلیها نشستند .
- ببینم بلیز راستی موضوع جلسه چی بود ؟!
بلیز : نمیدونم والا جیگر جان !
اون یک خبرنگاره : خوب جناب وزير نظر شما در مورد مساله سیا ...

دراکو چنان جیغی زد که خود به خود صدای جیک جیک ها بلند شد .
- بیا جلو ببینم !! هی شما بیا جلو ببینم ... دوست عزيز ؟؟
همه خبرنگارا جیک جیکا روخفه کردند .
یه نفر رديف اخر ایستاده بود و نظاره گر سخنرانی بود .
- دوست عزيز شما از کی تا حالا سر پا وایستاديد ؟ نمیگید وزير مردمی ناراحت میشه ؟! این درسته که من بشینم و شما وایستید ؟؟
مرد بیچاره که تنها فرد بدون صندلی بود جلو اومد و به وزير خیره شد که خم شده بود و اشاره میکرد تا روی کمرش بشینه

جیک جیک جیک جیک جیک جیک ... خیلی دیگه جیک جیک !!
- راحت باش ... باید تا وقتی که خستگیت در نرفته همون طور بشینی .
یک ربع گذشت ... نیم ساعت گذشت ... او یکی نیم ساعتم روش !
جیر جیر جیر جیر جیر !
دوربینا ترکیده بود ...
بالاخره طرف بلند شد و دراکو کمری راست کرد .و چشمش به یه صندلی خالی بود که اون ته بود اما اون یارو نمیرفت روش بشینه !
دراک : هووومک ... برادر اونجا جا هست که ! چرا نمیشینی پس ؟
همون یکی خبرنگاره : آخه شما پاتون رو موقع عکس گرفتن گذاشتید روش و کثیف شد !
- کثیف شد ؟؟؟؟
یگانه وزير مردمی به سمت صندلی رفت ... درست بود ! دراکو در یک حرکت انتحاری روی زمین زانو زد و زبونش رو بیرون اورد !!

جیک جیک جیک جیک جیک جیک !

صندلی حالا تمیز شده بود
یکی از خبرنگارا : الهی قربون این وزير مردمی بشم من !! وزير جون بذار با همین زبونم زبونت رو پاک کنم !!
( به دلیل مسائل امنیتی جواب دراکو و همچنین جنسیت فرد ذکر نشد )
دراکو به پشت تريبون برگشت اما به کلی موهاش به هم ريخته بود.
- هرکس عکس بگیره خودش میدونه ها ... سی سال میفرستمش آزکابان اگر عکسی از این لحظه گرفته بشه !

دراکو : خوب ببخشید دوست عزيز که سوالتون نصفه موند ... اصلا ... اصلا شمام بیا یه خستگی در کن ...
خبرنگارا : اههههههه ... برو گمشو سر جات دیگه !!
دراکو : گفتم یه وقت به دل نگیره
خبرنگار مجددا شروع کرد : جناب وزير عرض کردم که میخوام نظرتون رو درباره سیا ...

بوووووووووومب !!!!

صدای انفجار از خارج ساختمون به گوش رسید و یه ذره خاک از لوستر پایین ريخت . ( قدرت ساختمون رو حال کنید ! )
او یکی خبرنگاره که اصلا حرف نزده بود :فرار کنيد ... حمله کردن !!!!
همه خبرنگارا سريع اونجا رو تخلیه کردن و فقط بلیز و وزير موندن !
بلیز : دراک ... با وزارت خدافظی کن ... قول میدم بعد از تو خودم وزير نشم .
بلیزم فرار کرد و ققنوس از راه رسید .
- دراک ... دراک ... وزارتخونه رو زدن !!
دراکو : چی ؟؟ یعنی یکی میخواسته وزير مردمی رو بکشه ؟؟

ققنوس : من داشتم پرواز عصرگاهیم رو میکردم که یهو دیدم یه نفر به سرعت داره به سمت دیوار وزارتخونه میاد . فکر کردم گوزنهای جنگل خونه بغلی هستن ... به سمتش حمله کردم که یهو دیدم منفجر شد ! یه آدم بود که به خودش نارنجک وصل کرده بود و خودشو کوبوند به دیوار !
دراک : تو مطمئنی آدم بود ؟!
ققنوس : آره به جون پرهام ... ببین اینم جمجمه سرش !
- یعنی به این سرعت پودر شده ؟!
ققنوس یه چیزی رو از بین پرهاش بیرون اورد .
- ببین دراک من این دوربینو بین پرهام مخفی کردم بودم ... میتونیم بفهمیم کی بوده !
ققی پرهاش رو به آنتن وصل کرد و تصاويری ظاهر شد .
دراکو : این کیه ققی ؟؟
ققنوس : خرزو خان ... این خرزو خان خودمونه که !!



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۵:۵۲ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
رنک من!


تصویر استودیویی رو نشون میده که دختری به گلی گل دختر در وسط استودیو بر روی صندلی راحتی ای دراز کشیده!

-سلام بینندگان عزیز!در برنامه این هفته ی "زاخی یا دامبل؟!" به سراغ موضوع ترین ها رفتیم!بحثی داغ که مارو مجاب کرد از کارشناسان عمده ای برای این برنامه دعوت به عمل آوریم!...لطفا بفرمایید تو....یعنی داخل استودیو!

سوال ما اینه:به نظرتون رنکی که در این دوره وجود نداره چیه؟...یعنی جای کدوم رنک خالیه؟....و حالا جواب این عزیزان رو میبینیم و میشنویم:

دامبل:رنک بیشترین پیشرفت!
سرژ:رنک بلدترین صدا!
مرلین:رنک بلندترین ریش!
سرژ:ا...ا...ا!...آقا من نظرم عوض شد!...منم بلندترین ریش رو میخوام!
برادر حمید:سفیدترین کاربر!
دامبل:خاله بازترین کاربر!
سرژ:آقا به جان خودم دامبل یه بار گفته بود!...حساب نیست!
ویلیام ادوارد:رنک وب مستر اینترنت!!
هری پاتر:رنک ریشتردار ترین زلزله!
هری پاتر:رنک آتشفشان سال!
هری پاتر:رنک بهترین نویسنده رول عمر!
سرژ:به جون خودم این سه بار پشت سر هم گفت!

یک نفر از پشت دوربین:نخیر اینا فرق داشتن.فقط شناسه نمایشیشونو کرده بودن هری پاتر!

گیلدروی:رنک تنفس مصنوعی طلائی!!
دخترا:جیـــــــــــــــــــــغ!
گیلدروی:بله جیغ طلائی رو هم فراموش نکنیم!
زاخی:رنک بیشترین شکسته بندی دست!
گیلدروی:رنک سوراخ دار!
زاخی:رنک فعال ترین عضو ماه
گیلدروی:جوووووووووون!...زاخی بی تو سردمه!...بیا بریم!
زاخی:نــــــــــــــــــــــه!
ولدمورت:رنک هورکراسس سال!
دامبل:رنک منفورترین عضو برای مدیران!
گل دختر:رنک ارزشی ترین عضو تاریخ!
علی پاتر:منم میخوام!!!!
دراکو مالفوی:کلاه وزیر!
سدریک:وایستا ببینم! تو که هنوز اسموت نکردی که!!
دامبل:رنک اسموت طلائی!
ققی:رنگ سیکفتر(بر وزن سیمرغ) سی رنگ!
ایوانا:رنک همسر زاخی هفته!
دایی ماندانگاس:رنک چکشساز ماه!
هرپوی کثیف:رنک هپلی ماه!!
مونالیزا:رنک لبخند ماه!
کریچر:رنک تایید ماه!
ریموس:رنک سرعت کانکت ماه!
حاجی:رنک خدای سال!
هری پاتر:مال خودمه!!

و در این جا به علت پخش ماگماها بر اثر هیجان ارتباط ما با مرکز استودیو گل دختر عزیز قطع شد.
به نظر میاد برق استودیو قطع شده!
چیزی پشت سر گل دختر قرار داره!
صدای جیغی و دادهای زیادی میاد!

ناگهان برق استودیو وصل میشه و برادر حمید رو نشون میده که ديگه نميتونه خودشو كنترل كنه و داره به طرف گل دختر ميره
گل دختر هم فرار ميكنه و در همان حالت :امیدوارم از برنامه فوق لذت برده باشید.راستی یادم رفت بگم که نزديك بود این برنامه در محدوده پی جی 13 قرار بگيره!! كه شانس آورديم دايي ماندانگاس از اين اطراف رد ميشد و جلوي اين كارو گرفت...بای بای!
=-=-=-=-=-=-=
به قول سرژ دايي ماندانگاس از جلوي دوربين رد شد
قسمت هاي آبي توسط وزارت ارشاد اضافه شده
باتشكر
دفتر ارشاد نيروهاي گدازه اي : دانگ


ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۱۹:۳۹:۰۸

شناسه ی جدید: اسکاور


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
خبرنگاری که 78% بدنش رو مو پوشنده روی صفحه میاد!
طبق خبر مفقودیت برادر حمید خبرنگار اعزامی ما به داخل حذب رفت که حکایت از شهید شدن برادر حمید به دست مدیران بود!!
دوربین وارد حذب میشه و ادی ماکای وسط ملت ایستاده بود و داد می زد!!
-به خاطر آقات بگو...حمید حمید حمید حمید حمیــــــــــد....اهاهاها(صدای گریه)
ادی:لحظات آخر بود سم رو ریخته بودن توی غذای برادر...آهاهای..حمـــــــــــــــــــــــــــــید...برادر جلو پای عله افتاده بود...ولی این نبود که اون تعظیم کنه اون داشت لحظات آخر رو طی می کرد....آهاهای های های
ملت:اه اهاهاهاهاه اههیه(صدای گریه دسته جمعی)
ادی:زاخی برای نجات برادر اومده بود!!! اه ها های های
...اما دیگــــــــه دیـــــــــــــر شده بود!!! حمیـــــــــــــــــــــــــد...برادر سرش رو گذاشته بود رو سینه های زاخی...گفت:
-زاخی بی تو سردمـــــــــــــــــــه!!
ادی:...حمید دیگه داشت...
دوربین یم چرخه و خبرنگار به سمت یکی از مردم می ره
خبرنگار:ببخشید آقا شما چرا اینجایی
آقاهه در حای که گریه می کنه:
-آقا نگو که دلم خونه دیدی آقامونو کشتن!!دیدی پر پرش کردن!دیدی غریب مرد ...یگانه منحی عالم جادوگریت رو کشتن!!آخه من به کی بگم...آقام آقا آقام آقام (و یارو در حای که تو سر خودش می زنه و گریه می کنه بیهوش روی زمین ولو میشه)


دوربین به سمت یه زنی میره که فقط یه چشمش از زیر چادر دیده میشه که اونم به علت گریه در حال حاظر دیده نمیشه
خبرنگار:سلام خانوم برای ما خودتون رو معرفی کنید و بگید از کجا اومدید و برای چی اومدید
خانومه:من گل دختر هستم از شهر شهید پرور قزوین...آقا نمی دونی امروز که شنیدم برادر رو شهید کردن چه حالی شدم!!چه مرد نازنینی بود!!همیشه هر بلایی هست سر این ملت قزوین میارن!!آقا دیدی!!همش به خاطر صحبت های روشن فکرانش بود!!واآآآآآآآآآآآی!!


از اون ور صدای طبل بلند میشه و دیگه صدای خبرنگار نمی رسه!!
ادی:وای حمید کشته شد...
و دروبین از حذب خارج میشه....
خبرنگار:به علت سروصدای زیاد داخل حذب ما نتونستیم بیشتر از این اونجا بمونیم..و ما هم شهادت یگانه منجی عالم جادوگریت رو به شما تسلیت می گیم
خبر نگار اعزامی شبکه جی تی وی-حذب لیبرات دموکرات جادوگریالیستی


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ جمعه ۵ اسفند ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
ترور زوپيس_حكومت نظامي

در تصوير همه چيز نا مرتبه و مجري در حال سفت كردن پاپيونش مياد تو كادر

مايك لوري:سلام ببيندگان عزيز...همونطور كه ميدونيد از ساعت 11 ديشب تا همين چند لحظه پيش جامعه جادوگري در سكته به سر ميبرد و همه شغل ها از خانه داري تا وزارت از كار افتاده بود و همه گيج بودند...و من هم خيلي از پروژه!! زوپيس سرم ميشه و من خداي زوپسم...گزارشي رو همكاران از ملت تهيه كردن

تصوير ملتي رو نشون ميده كه در خيابان ،روبروي كاخ سبز! وزارت تجمع كردند به سردستگي دايي ماندانگاس كه بالاتر از همه روي شاخه يك درختي ايستاده

جميعت يك صدا شعار ميداد: مديريت زاخي ، حق مسلم ماست...

گزارشگر به ميان جميعت ميره و يك مرد عضله اي و چهارشونه رو گير مياره

گ: اقا نكن.سلام اينجا چه خبره؟
مرد رو ميكنه به دوربين: به نام مرلين...اصغر بن رستم هستم...35 ساله از سيستان.فكر كنم اينجا مردم به خاطر هتك حرمت به بارگاه رستم جمع شدن
گ:مرسي

دوان به سمت پير زني چروكيده و قوز شده كه بسيار شبيه پروفسور مك گونگال بود
گ:سلام..به چه دليل اينجا جمع شدين؟
پير زن(با صداي لرزان):چي ننه؟ به نام مرلين...من ،مگي، 15 سال دارم!! اينجا تجمع كرديم تا زنداني هاي سياسي رو آزاد كنن...نامزد من ، مرلين ، الان 75 ساله كه زنداني سياسي
گ: اونوقت شما...
پير زن:اره ننه. من به عشقم وفادارم

گزارشگر رو به دوربين ميكنه:بله...همونطور كه ميدونيد كسي اينجا دليل اصلي تجمع رو نميدونه ولي از قضا ما ميدونيم...وزارت سحر و جادو در جواب سخنراني برادر حميد كه وزارت را «عسن نجس و حرام» خواند و باعث هرج مرج و بمب گذاري هاي اخير در كنار ساختمان وزارت شد ، حكومت نظامري اعلام كرد و به مدت يك روز دسترسي همه كاربران را سقط كرد


تصوير دوباره مايك لوري رو نشون ميده
مايك:بله..از اونجايي كه من خداي زوپسم و آي پي هارو سرچ!! ميكنم وزارت با ميانجي گري هري پاتر_پسري كه وب مستر شد_ اتمام حكومت نظامي را اعلام كرد



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۲۳ یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۴

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
حمله توريستی به يکی از پايه های مهم جامعه:

با سلام خدمت بينندگان عزيز که تا اين وقت شب بيدار موندن که اين برنامه رو ببينن بازم بيدار بمونين چون دوستان اشاره ميکنن ۳۰ دقيقه پيام داريم از اون پيام خوبا...توجه کنيد...

۳۰ دقيقه بعد...

بله ممنون که هنوز بيدارين بله امروز پس از حمله مافيايی به پاگاه وزارت تحت عنوان اسموت کردن وزير اين گروه تحت عنوان شرکت اسموت گذاری بنياد به يکی از ريش و پشم داران ديگر ما حمله ور شد...خبرنگاران ما گزارش ميدن...سرژ تانکيان مثل هميشه ۶ عصر رفته که بخوسبه (احتمال ميره که توسط پدرش مجبور به اينکار شده چون پدر سرژ دوست نداره که پسرش شبهای هاگزميد رو ببينه چون بد آموزی داره!)که در اتاق خوابش مورد حمله اسموت کنندگان قرار گرفته...

خبرنگاران ما که از بيمارستان شهيد زرشکی(محل بستری شدن اين جانباز) گزارش ميدهند اعلام کردن سرژ از ناحيه ريش زير چانه و موهای روی سر دچار سوختگی شديد شده...اما دکترها در حال بررسی اين مساله هستند...همچنين بنياد جانبازان جانبازان جادويی اعلام کرد که سرژ زين پس جانباز حصاب ميشه و ميتونه از تصحيلاتی مثل گرفتن پيکان جوانان (با اقساط) بهره مند بشه! (نکته آموزشی :‌بريد خودتونو بسوزونيد تا فرصت از دست نرفته!)

در ضمن نظر شما رو به ادامه پيام بازرگانی جلب ميکنم...

پيکان جوانان...راهی برای رسيدن به آينده ای بهتر!

گزارشگر از جانگزشته و پر مو-جادوگر تی وی


امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
برنامه ويژه جادوگر تيوي...جادوگر تيوي در تسخير حزب

توپ تانك فشفشه....كله وزير بايد اسموت شه

به مناسبت افتتاح جام جهاني كشتي در شهر سرژ،«ساري» اسموت پرور، يك سري افراد مو بور خارجي ريختن تو خيابوناي ساري و تظاهرات كردند كه كله وزير بايد اسموت شه.ما وزير پشموك نميخواييم.

اين تظاهرات به سردستگي سالازار اسليترين انجام شد.قسمتي از سخنان سالازار ساليترين:
«يعني چه؟مگه ميشه وزير كلش اسموت نباشه؟ كله وزير بايد مثل فانوس هاي كنار دريا بدرخشه تا ملت رو با نور هدايت خودش به درجات مرلين برسونه»

حزب مقدس ليبرات!! دموكرات جادوگرياليستي هم حمايت خود را از اسموت كردن كله وزير اعلام كرد

سرژ تانكيان در يكي از كنسرت هاي خود اينچنين خواند:attack...smoothing the head of minister

برادر حميد در بستر بيماري اين چنين فرمود:
«وزير بايد كله ره اسموت بكونه( bekoonah) ، و پشم كله عين نجسه و حرامه و تروريستيه و اي منافق...ضد انقلاب...بگريدش در رفت»

ارتباط راديوي با سدريك ديگوري از اون دنيا:
«نميدونم چرا واقعا اين وزير كلش رو اسموت نميكنه..كشششش...من كه مرده بودم ، گفته بودن شرط اول رفتن به بهش..كشششش... اينه كه كله بايد اسموت باشه...كششش»

متاسفانه ققنوس در ساختمان اداس در بين دندان هاي نيش سالازار و ونوس گير كرده و فعلا در دسترس نيست
____


من همينجا بلند تر از فرياد سرژ، طوري كه با فريادم كاخ صورتي وزير متلاشي ميشود اعلام ميكنم تا كله وزير رو اسموت نشه ول كن نيستم.
اين كله پر مو بزرگترين توهين به جامعه جادوگريه
اگر كله وزير اسموت نباشه چطور ما وزير را از غير وزير تشخيص دهيم؟چطور؟ حد اقل بايد وزير فرقي با گراپ داشته باشد كه...ميدانيم خيلي شبيه گراپي هست بايد كلش رو اسموت بكنه تا ما وقتي گراپ و وزير را با هم ببينيم اشتباه نكنيم.

دينگ ديرينگ ديرينگ(پيام بازرگاني)
هاگريد با ريش و موي فراوون و گره خورده توي كلبشه...طبق معمول داره گريه ميكنه كه چرا اينقدر موهاش بلنده
صداي در مياد و هاگريد درو باز ميكنه و هري و رون و هرمياني كه هر سه كلشون اسموت بود ميان تو و به هاگريد لبخند ميزنن
هاگريد تحت تاثير قرار ميگيره:خوش به حالتون...چطوري اين كارو كردين؟
هري يك تيغ در مياره و ره به دوربن نشون ميده و ميگه: با تيغ «كينگزلي نشان»
صداي هرمايوني:براي همه جور سليقه
صداي رون:همه جور قيافه
و بعد هر چهارتا رو نشون ميده كه هاگريد كلش رو اسموت كرده و شبيه تام كروز شده
همه با هم تيغ رو نشون ميدن:با تيغ « كينگزلي نشان» كله هايمان را اسموت كنيم
و بعد كله هاشون ميارن پايين و نور ميزنه تو دوبين و تصوير سياه ميشه



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
کوییدیچ برتر

به نام خدا............با سلام و خسته نباشید خدمت شما بینندگان عزیز جادوگر تی وی در خدمت شما هستیم با دیدار دو تیم های هاگزمید یونایتد و لندن استارز در چارچوب لیگ برتر کوییدیچ انگلیس و بریتانیا...

بازیکنان دو تیم رو مشاهده می کنید که وارد میدان می شوند.....

( الان دوربین داره نمای ورزشگاه رو نشون میده)

بینندگان عزیز نمای زیبایی از ورزشگاه هاگزمید بریدج، ورزشگاه اختصاصی تیم هاگزمید یونایتند رو مشاهده می کنید....
جمعیتی بالغ بر 50 نفر برای تماشای بازی به ورزشگاه آمدند...
عجب استقبال پر شوری....
نسبت به دفعه قبلی دو برابر شدند...واقعا عالیه...

بازیکنان هاگزمید یونایتند در سمت چپ تصویر با لباس های قرمز رنگ و بازیکنان لندن استارز با لباس های سفید در سمت راست تصویر مشاهده می کنید...

کاپیتان های دو تیم رو مشاهده می کنید که جلوی داوران ا هم دست می دهند...

من خیلی زود ترکیب دو تیم رو خدمتتون عرض کنم:

برای هاگزمید یونایتد تیم صدر نشین جدول:
الیور وود در درون دروازه ایستاده...
هنا آبوت و بیل ویزلی در خط دفاعی....
مایک لوری در پست جستجوگر...
ریموس لوپین، سرژ تانکیان و نارسیسا بلک هم در خط حمله...

با مربی گری الستور مودی..

اما برای تیم میهمان، لندن استارز:
سریوس بلک در درون دروازه ایستاده...
مانداگاس و فرد ویزلی در خط دفاعی...
ویکتور کرام همیشه درخشان در پست جستجوگر
زاخی اسمیت، آنجیلا جانسون و برادر حمید هم در خط حمله...

گزارش بازی ررو شروع می کنیم...
اما به نظر می رسه بازیکان لندن استارز در حال ترک زمین هستند....بله ترک زمین...
(دوربین بازیکنان لندن استارز رو نشون میده که دارن زمینو ترک می کنند...)
( یهو دوربین می چرخه و بازیکنای خوشحال هاگزمید یونایتد رو نشون میده..)
خب بینندگان عزیز ترک زمین شد...داوراعلام می کنه که 30 بر 00 به نفع هاگزمید یونایتد بازی تمام است..
حالا معلوم نیست برای چی ترک زمین شده..
در هر حال از شما بینندگان عزیز خداحافظی می کنم....دوستان در پخش جادوگر تی وی در خدمت شما هستن...
( یهو صفحه برفکی شد...)


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۴

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
این پست را لطفا پاک نکنید
برنامه روز های سبز(حال کردی اسمو)هر سه روز یک بار در این تاپیک پخش خواهد شد و اولین پستش هم در روز شنبه زده میشه
موضوعات برنامه در اولین شب معلوم میشود و تا اون موقع تو خوماریش بمونید



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۲۱ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
فکر نکنم پستم تبلیغاتی باشه پس گیر ندین
______________________________________________

دریم دریم دانگ دینگ دونگ( اهنگ شروع برنامه)
صفحه روشن میشه و مردی که پشت میز نشسته و داره ورقاشو مرتب میکنه رو نشون میده
دوربین روی مرد زوم میکنه و مردک یک لبخند میزنه
__ با سلام و درود به ارواح مطهر هاگوارتز و با آرزوی قبولی همه شما در امتحانات سمج اعم اخبار امروز رو به اطلاعتون میرسونیم
این روزها جامعه ی جادویی حال و هوای دیگه ای داره و هر جای شهر رو که نگاه کنید آثار این تغییر و تحول بزرگ رو میبینید
مردم ما قراره تا در یک انتخابات بزرگ شرکت کنند انتخاباتی که ممکنه آینده ی اونا رو عوض کنه
با خبرنگاران ما همراه باشین تا به سطح جامعه بریم و با تنی چند از مردم خونگرممون صحبت کوتاهی داشته باشیم
گوشه ی تصویر یک اقاهه نشون داده میشه
آقای پرورده سلام عرض میکنم
پرورده: سلام آقای آرپیجیان
آرپیجیان: در خدمتتون هستیم
تصویر اون گوشه بزرگ میشه و کل کادر رو میگیره
پرورده: بینندگان عزیز ما هم اکنون در شهر خون و قیام قزوین به سر میبریم . خودروی زرهی سیار ما در میدان اصلی این شهر توقف کرده و حالا حالا ها فکر نکنم بتونیم از اینجا بریم . چرا که مردم اینجا برای انتخابات لحظه شماری میکنن و از هم اکنون پای صندوق های رای صف بستن البته نیم نگاهی هم به ما دارن ولی نگران نباشین جای ما امنه
تصویر از بالا ماشین رو نشون میده که از همه طرف توسط آدما احاطه شده
پرورده: از اونجایی که بیرون رفتن در این وضعیت به صلاح نیست همکارای ما تمام تلاششون رو به کار بستن تا چند تا از مردم تجمع کننده رو برای مصاحبه به داخل ماشین بیارن
هم اکنون هم در خدمت اولین اونها هستیم
پرورده: سلام آقا برای ما بگین اصلا چرا مردم اینقدر خوشحالن؟
آقاهه در حالی که سر از پا نمیشناسه : مثل اینکه خبر نداری منجی در راهه
پرورده: بله شما از کی صحبت میکنین؟
آقاهه در حالی که اشک تو چشماش جمع شده: ببخشید آقا من شرایطم برای مصاحبه خوب نیست
پرورده: بسیار خوب ممنون از لطفتون دارین میرین پایین بگین نفر بعدی رو بفرستن تو
یک پسر بچه ی هشت نه ساله می یاد بالا
پرورده: سلام عمو جان شما رو کی راه داده اینجا شما که از این چیزا سر در نمی یاری پس برو پایین؟
پسره با صدای کلفت: دوست عزیز من به عنوان یک شهروند حق رای دارم توی جامعه ی ما هر کی نت داره میتونه رای بده ربطی به سنم نداره
پرورده: خوب حالا میشه بگی به کی رای میدی؟
پسره: ما به منجیمون رای میدیم درسته که الان اوضاع به نفعمون نخواهد بود ولی آدم باید آینده نگر باشه به هر حال ما هم یک روزی بزرگ میشیم
پرورده: خوب میشه بگین منجی شما کدوم یکی از کاندیداهای انتخاباته؟
پسره در حالی که داره از جاش بلند میشه : جز برادر حمید کی میتونه شرایط یک جامعه ی مدنی رو در قالب رویکردهای اجتماعی فرهنگی برای نسل های دوم و سوم بعد از سقوط لرد به ارمغان بیاره
پرورده: بله بینندگان عزیز این دوست خردسال ما با آگاهی و بینش عمیق به کاندیدای اصلح خودش رای میده امیدورام همگی مردم ما از روی تفکر و آینده نگری به شخص اصلح رای بدن
تصویر کوچیک میشه و دوباره چهره ی آقای آرپیجیان نشون داده میشه
آرپیجیان: از همکار عزیزمون آقای پرورده تشکر میکنم و امیدورم به سلامت به دفتر سازمان بازگردند حالا به سراغ دیگر همکارمون مستقر در شهر قم میریم خانم حجّاب ( بسیار محجبه) سلام عرض میکنم .
تصویر خانم حجّاب که کنار تلوزیون بود بزرگ میشه و کل کادر رو میگیره
حجّاب: سلام همکار عزیز ما هم اکنون در یکی از پایگاههای تبلیغاتی کوئیرل کاندیدای محبوب مردم شهر قم هستیم
اینجا فضا بسیار روحانیه مسئولین ستادهای تبلیغاتی سی دی های چگونه عکسهای بی پی جی رو بیابیم و به مدیران گزارش دهیم رو پخش میکنن یک عده هم کاتالوگهای در باب دستار من حافظ شخصیت من رو به مشتاقان عرضه میکنن
اجازه بدین با یکی از این افراد صحبت کوتاهی داشته باشیم
حجّاب : سلام خانم میشه ......
خانمه در حالی که دستش رو میزاره رو دوربین : از من فیلم نگیر از کجا معلوم این فیلما دست کی می افته می یان کلمون رو بر میدارن رو عکسای بی ناموسی مونتاژ میکنن میگم نگیر حتما باید باهات در گیر شم؟
حجّاب در حالی که خنده ی ابلهانه میزنه : خوب این شهروند عزیزمون خیلی حساس بودن اجازه بدین با آقایی که اونجا وایستادن یک مصاحبه داشته باشیم
حججاب: سلام اقا
آقاهه : سلام و علیکم و رحمت ا...
حجّاب: در مورد این انتخابات برای ما صحبت کنین
اقاهه: والا چی بگم با این کاندیداهای بی ناموس و مردم بی ناموس تر و نا اگاه آدم چی میتونه بگه
حجّاب: بیشتر برامون توضیح بدین
آقاهه: خوب ما شنیدیم یک آقایی به نام حمید اومده کاندید شده و از قضا طرفداری بسیاری رو هم برای خودش دست و پا کرده
حججاب: خوب اشکالش چیه؟
آقاهه در حالی که صورتش قرمز شده : اشکالش چیه ؟ این آقا مظهر تهاجم فرهنگی و عقب افتادگیه این آقا ماییه رواج بی ناموسیه
از این بدتر اون خانم تهرانیه هست که موهاش آدم رو به انحراف میکشه اصلا زن رو چه به کاندیدایی خودش رو حامی زنان اعلام میکنه در حالی که حجاب تنها سلاح خانم ها در برابر توطئه ی غرب و شرق رو رعایت نمی کنه
حجّاب: نظرتون در مورد بقیه ی کاندیداها چیه؟
آقاهه: اونا که همگی زیر رادیکالن
حجّاب: یعنی چی؟
آقاهه با صدای کلفت : نئیدونم
حجّاب: پس با این اوصاف شما هیچ کدوم از کاندیداها رو اصلح نمیدونین ؟
آقاهه: نه خانم چرا حرف تو دهنم میزارن پس این کوییرل چیه؟ بهترین انتخابه مایه ی سعادت ما همین آقاست
حججاب: خیلی ممنون از شما
در حالی که به دوربین نگاه میکنه : آقای آرپیجیان در خدمت شما هستیم
تصویر خانمه کوچیک میشه
آرپیجیان: با تشکر از همکار عزیزمون اجازه بدین یک سر به استان سرسبز یزد بزنیم و با خبرنگارمون آقای دشتی صحبتی داشته باشیم
تصویر آقای دشتی بزرگ میشه
دشتی: با سلام خدمت بینندگان عزیز در خدمت شما هستیم
هر کاندیدایی در یک خطه از کشورمون محبوبن و برای خودشون طرفدار دارن در استان یزد هم مردم همگی به رون ویزلی رای خواهند داد حالا اجازه بدین تا کسی رو پیدا کنیم تو با اون مصاحبه ای داشته باشیم
یک زنه داره از اون ور خیابون رد میشه دشتی با میکروفون میدوئه طرفش
دشتی در حالی که داره نفس نفس میزنه
دشتی: سلام خانم نظر شما در مورد انتخابت چیه؟
خانمه در حالی که چادرش رو میکشه روی صورتش و فقط یک چشمش رو بیرون میگزاره ( همین طوری که نشوتم بخونین) : با عرض سلام و خسته نباشین خدمت تمامیه شما والا چیچی وگوئم
دشتی: شما به کی رای میدین و چرا؟
خانمه: ای که سوال نداره ما همگی به رون ویزلی رای میدیم .برا چیچی برا ای که خشمون می یاد رون ویزلی بهترینه
دشتی: خانم شما نمیدونین چرا شهر اینقدر خلوته ؟ مراسم ویژه ای در حال برگزاریه؟
خانمه: ای موقه همه ی مردم سر کارن تو مزرعه دارن خیار می کارن انتظار داشتی تو خیابون ول باشن؟ آدم بی کار بی عاره
دشتی: نه والا ممنون از مصاحبتون
تصویر دشتی کوچیک میشه
آرپیجیان: بینندگان عزیز اجازه بدین سری به همکار.....
آرپیجیان دستش رو میاره رو گوشیش : بله به من اشاره میکنن که مهلت اخبار به پایان رسیده و موقع پخش پیام های بازرگانیه بعد از پیام ها با مشرح اخبار در خدمت شما هستیم
تصویر از آرپیجیان زوم آت میکنه
دریم دذرینگ دینگ( اهنگ تموم شدن اخبار)


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.