هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
یک نمونه ی دیگر از کتاب عرفانی:
نام کتاب: قاموس فرزانگی
نویسنده: پائولو کوئلیو
نام انتشارات: نشر کاروان
قیمت: 3500 تومان
تعداد صفحات: 135 صفحه
قطع: جیبی
توضیحات: نمونه ای از جملات عارفانه ی پائولو در این کتاب ذکر شده است. که بهترین جملات کتاب های مختلف این نویسنده رو تشکیل می دهد. به طور مثال من سه جمله از اون رو این جا می نویسم:
« همواره می توانیم به زندگی قبلی خود بازگردیم، و اگر این تصور را در ذهن داشته باشیم، شهامت بیش تری برای ترک همه چیز و رفتن به دنبال رویاهایمان را خواهیم داشت! » ( برگرفته از کتاب کیمیاگر)
« حس واقعیت، درست در لحظه ای که انسان بیش از هر چیز نیازمند ایمان به قدرت خود است، او را ضعیف می کند! » ( برگرفته از کتاب خاطرات یک مغ )
« وقتی انسان به سوی سرنوشتش سفر می کند، اغلب مجبور می شود مسیر عوض کند، گاهی هم نیروهای پیرامون او آن قدر قدرت دارد که مجبور است شهامتش را کنار بگذارد و تسلیم شود. همه ی این ها بخشی از دوران کارآموزی است! » ( برگرفته از کتاب کوه پنجم )
-------------------------------------------
من یک سوال هم دارم که اگر جواب بدین ممنون می شم... کسی می تونه کتابی درباره ی افسانه های قدیمی یونان معرفی کنه؟
با تشکر


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

کینگزلی شکلبولت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۳ یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۰ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 63
آفلاین
بچه ها یه کتاب معرفی می کنم تخیلی نیست ولی خیلی توپه من که خیلی خوشم اومد ضرر نمیکنید:
نام کتاب:استاد بازی
نام نویسنده:سیدنی شلدون
نام مترجم:میترا معتضد
انتشارات البرز
قیمت:3900


والدمورت یکی از کودن ترین و خنگ ترین شاگرد های من بود
بی تو هرگز با تو عمرا
من فکر میکنم پس هستم
I THINK SO I AM
دوستت دارم اما به تو چه!!!


Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
نام کتاب : شیاطین و فرشتگان

نویسنده : دن براون

مترجم : نوشین ری شهری

توضیح کوتاه : راز قدیمی اخوت، اسلحه ای جدید مخرب و ویرانگر ....

ماکسی میلان کهلر از رابرت لانگدون سمبل شناس معروف هاروارد دعوت کرد تا درباره ی داغی بر روی سینه ی یک متخصص فیزیک، که به قتل رسیده بود، تحقیق کند. آن چه او کشف کرد باور نکردنی می نمود!
انتقامی مرگبار علیه کلیسای کاتولیک که یک سازمان زیر زمینی قدیمی به نام اشراقیون ترتیب داده بود. واتیکان در خظر انهدام قرار داشت و لانگدون برای کمک به همراه دانشمندی زیبا و مرموز نام ویتوریا وترا به نیروی ویژه ی رم ملحق شد.
آن دو به کشفی نامعقول و ترسناک درون دخمه های مهر و موم شده مقبره های خطرناک، کلیساهای متروک و اسرار آمیز ترین سرداب روی زمین دست زدند ... پناهگاه فراموش شده ی اشراقیون.




Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

اوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۸۷
از سرزمین جاودانه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 103
آفلاین
نام: سقوط
نویسنده: آلبر کامو
انتشارات: نیلوفر
مترجم:شور انگیز فرخ
قیمت: 1400 تومان

کتاب سقوط کتابی تقریبا مختصر نوشته ی آلبر کاموست که داستان یک وکیل فرانسویه که در هلند زندگی میکنه و در یک بار نشسته تا برای کسانی که به بار میان زندگی خودشو شرح بده و در این حین نحوه ی سقوط شخصیت خودش رو از اوج اسمان به قعر چاه های تاریک جایی که واقعا بدش میاد به مخاطب بازگو می کنه. البته این کتاب به سبک تک نویسیه یعنی همون کسی که به بار اومده و به سخنان وکیل گوش میده ماییم. شما هم اگر بخونید و اخلاقیات این وکیلو ببینید قطعا مشترکاتی با اون پیدا می کنید. این کتاب در واقع داستان زندگی تنها اون وکیل نیست بلکه پروسه ی سقوط انسان امروزی رو شرح میده


[i][size=large][color=0000CC][font=Georgia]Lord Voldemort: Come out, Harr


Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
این کتابم بد نیست.
خلاصشو مینویسم.
روز پدر
مارك گرين سايد/ امير مهدي حقيقت
اين‌جا ايستگاه مركزي متروي نيويورك است و من پدر و پسر را مي‌بينم. دور و برم يك باغ وحش تمام عيار است. آدم‌هاي ديوانه، غيرعادي، معتاد، آدم‌هاي فراري از هر نوع زخم و بي‌چارگي در دنيا، مدام وراجي مي‌كنند، بر سر هم داد مي‌كشند، يك‌ديگر را هل مي‌دهند و به هم تنه مي‌زنند و گاه حتي بي‌هيچ دليلي دعوا مي‌كنند.
وحشت‌انگيز است. ترسآور است. يك جهنم واقعي است. با اين همه، اين بچه، اين كودك ساده و معصوم، اين بره‌ي كوچك احساس امنيت مي‌كند. چرا؟ چون او در كنارش ايستاده. وجود اين مرد براي هيچ كس در دنيا اين‌قدر آرام‌بخش نيست، نه براي مادرش، نه همسرش و نه هيچ‌كس ديگر. عده‌اي حتي از او كناره مي‌گيرند. خود مرد هم حتي، احساس شكنندگي و ضعف مي‌كند. احساس مي‌كند اگر قرار باشد امروز بعد از ظهر براي كسي اتفاقي بيفتد، آن شخص، او است. اما اين پسر بچه‌ي هفت ساله، احساس مي‌كند از دنيا، طبيعت، جنون و ديوانگي و از همه چيز و هر چيزي كه در زير پلكان بلندي كه از ستاره‌ها تا اين پايين امتداد يافته و مقابل چشمش رخ مي‌دهد، ايمن است. او سرش را بالا مي‌گيرد و ديگر هيچ‌يك از اين‌ها را نمي‌بيند. چرا كه دست‌هاي پدرش را گرفته و با عشقي پاك و بيآلايش، او را به چشم يك قهرمان مي‌بيند. گرچه آن قهرمان، شايسته‌ي چنين عشقي نيست.
و اين مرا به شگفتي وامي‌دارد؛ اين‌كه بچه‌ها اين‌قدر به قدرت، توانايي و صلابت والدينشان ايمان دارند. شايد علت اين‌كه آدم‌ها بچه‌دار مي‌شوند، همين است.
امروز، روز پدر است و شايد به خاطر همين دارم به اين چيزها فكر مي‌كنم. به پدرم زياد فكر مي‌كنم. او مرد تنومندي بود با بيش از شش فوت قد. دست‌هاي بزرگي داشت و انگشتان كشيده‌اي كه درشت و قوي بودند. هنوز به خاطر دارم كه مرا بالا مي‌انداخت و مي‌گرفت. و روي شانه‌هايش مي‌گذاشت و مي‌دويد. مادر هميشه دنبالمان مي‌دويد و خنده‌كنان مي‌گفت: <مواظب باش، جو! مواظب باش!> هميشه بايد مواظب مي‌بوديم. وقت كشتي‌گرفتن. وقت توپ‌بازي و همه‌ي بازي‌هاي ديگر...
-- مواظبش باش، جو! اين‌قدر بي‌ملاحظه باهاش بازي نكن! مي‌ترسم اتفاقي براش بيفتد.
ولي براي من هيچ وقت اتفاقي نمي‌افتاد و او هيچ وقت به من آسيبي نمي‌رساند.
يادم هست روزي داخل اتاقشان را نگاه كردم و ديدم پدرم با زيرپوش جلوي آينه ايستاده و حرف‌هايي مي‌زند كه مادرم را به خنده مي‌اندازد. مادر چشمش به من افتاد. خنديد و صدايم زد: <بيا اين‌جا، تد! بيا و به عضله‌هاي پدرت دست بزن!>
پدر ژستي گرفت و با يك دست بلندم كرد. بعد پايينم آورد و سرم را بوسيد. نزديك ظهر بود و ما تازه صبحانه‌ي يك‌شنبه را خورده بوديم. هنوز او را مي‌بينم كه به مادرم چشمك مي‌زد . هميشه وقتي رازي ميانشان بود، همين كار را مي‌كرد. پدر زانو زد و دست‌هايش را روي شانه‌هايم گذاشت. پرسيد: <دلت مي‌خواهد بريم ماشين سواري؟ فقط ما دو تا مردها؟>
فرياد زدم : <آره كه دلم مي‌خواهد!> و بالا و پايين پريدم. عاشق ماشين‌سواري بودم. پدر سقف ماشين را بدون توجه به سرما يا آفتاب برمي‌داشت، به جاده‌ي كمربندي مي‌رفتيم و با آخرين سرعت رانندگي مي‌كرديم...


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

اوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۸۷
از سرزمین جاودانه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 103
آفلاین
یک مجموعه داستان کوتاه هستش به نام Mosses from an Old Manse and other stories نوشته ناتانیل هاثورن البته نمی گم برید هر 11 داستان کوتاهش رو بخونید اما دومین داستان کوتاه این مجموعه به نام Young Goodman Brown هست که چون خیلی مشهوره شاید خیلی هاتون خونده باشید اما اگه نخوندید می تونید به لینک زیر بریدو متن اصلیشو بگیرید. البته نمی دونم به فارسی ترجمه شده یا نه ولی به احتمال زیاد ترجمه شده چون خیلی مشهوره. به جرات میتونم بگم از بهترین داستانهای کوتاهیه که تا حالا خوندم شایدم بهترین باشه از دست ندیدش:
Young Goodman Brown


[i][size=large][color=0000CC][font=Georgia]Lord Voldemort: Come out, Harr


Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
یه کتاب بهتون معرفی میکنم خودم خوشم نیومد.ولی گفتم به شما بگم.قسمت کوتاهیشو از اول اینجا میگم تا اگه خوشتون اوومد برید بخرید:
آرتيست
نفيسه مرشدزاده
مرد گفت: بقيّه‌اش‌ مال‌ خودت‌ و شيشه‌ را بالا كشيد. آمدم‌ دوباره‌ داد بزنم: همشهري، ايران، ورزشي!
چراغ‌ سبز شد. صدايم‌ پشت‌ تار صوتي‌ ترمز كرد.
كشيدم‌ كنار. تكيه‌ دادم‌ به‌ در يك‌ پيكان‌ و دوچشمي‌ به‌ چراغ‌ خيره‌ شدم.
مي‌خواستم‌ از خجالت‌ سرخش‌ كنم.
-- آهاي‌ جوون!
پرايدي‌ يكي‌ دو قدم‌ جلوتر ترمز كرده‌ بود. راننده‌ سرش‌ را بيرون‌ آورد. با عجله‌ گفت: كيفت‌ افتاده!
كيف‌ قهوه‌اي‌ رنگي‌ كنار چرخ‌ پيكان‌ پيدا بود. سه‌ تا اسكناس‌ هزاري، يك‌ پانصدي‌ و يك‌ جفت‌ چشم‌ سياه‌ كه‌ توي‌ عكس‌ يك‌ كارت‌ دانش‌جويي‌ بود به‌ من‌ زل‌ زده‌ بودند.
صورتي‌ كشيده، موهاي‌ سياهي‌ روي‌ پيشاني‌ و ته‌ ريشي‌ پروفسوري.
دويدم‌ طرف‌ لبنيّاتي‌ تا كيف‌ را به‌ او بسپرم. صاحب‌ مغازه‌ نبود. از نگاه‌ خيرهِ شاگردش‌ به‌ كيف‌ خوشم‌ نيامد.
چراغ‌ باز سبز شده‌ بود. كيف‌ لعنتي، حسابي‌ مرا از كار و زندگي‌ انداخته‌ بود. اصلاً به‌ من‌ چه‌ مربوط‌ است؟ كيف‌ را با احتياط‌ سر جاي‌ اولش‌ گذاشتم.
داد زدم: همشهري، ورزشي... يعني‌ فكر كردم‌ كه‌ داد زدم.صدايم‌ آن‌ قدر آهسته‌ بود كه‌ فقط‌ خودم‌ شنيدم. پرده‌اي‌ قهوه‌اي‌ جلوي‌ چشمانم‌ را گرفته‌ بود. سبزشدن‌ چراغ‌ را نديدم. ماشيني‌ كه‌ با سرعت‌ از كنار شانه‌ام‌ گذشت‌ بوق‌ كشداري‌ زد. چندتا روزنامه‌ از لاي‌ دستم‌ افتاد. دوباره‌ آمدم‌ كنار پيكان. كيف‌ قهوه‌اي‌ هنوز همان‌ جا بود.
كارت‌ دانش‌جويي‌ را كشيدم‌ بيرون‌ و زل‌ زدم‌ به‌ عكس.
-- آقا، من‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ پياده‌ مي‌شم.
حس‌ كردم‌ بقيهِ مسافرها با احترام‌ نگاهم‌ مي‌كنند. دستي‌ به‌ ريش‌ پروفسوريم‌ كشيدم‌ و چشم‌ دوختم‌ به‌ كلاسور نوي‌ روي‌ زانويم. چه‌ قدرپول‌ حرامش‌ كرده‌ بودم. به‌ قول‌ مادرم‌ بسوزه‌ پدر اين‌ دل! نمي‌دانم‌ مي‌ارزد يا نه؟


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

یوان ابرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۰ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۲۹ جمعه ۸ خرداد ۱۳۸۸
از تو جوب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
آیا جرات دارید با مکانی پر از ارواح و مومیایی ها و خون آشام ها ودیگر مخلوقات ترسناک روبه رو شوید؟
شاید پس از یک بار ملاقات با آن ها دیگر برنگردید!
پس وارد دایره وحشت شوید اگر جرات دارید؟
دایره وحشت(Goose bumps)
نویسنده:آر.ال.استاین
نشر ویدا
مترجم:محمد قاسم زاده
قیمت:1300 تومان
این مجموعه دارای 25 جلد است که جلد اول آن ماسک شبح زده و جلد آخر وحشت در اردوگاه مارمالاد است.
Goose bumps معادل مور مور شدن بدن در زمان ترس است اما به دلیل اینکه معادل مناسب فارسی شو پیدا نکردن اسم کتاب رو دایره وحشت نامیدن.
کتاب های ساعت وحشت و زمان وحشت از همین نویسنده و انتشارات در حال چاپ است و من اطلاعات کافی در بارهی این دو مجموعه ندارم.


فکر کنم من دهنمو ببندم بهتر باشه


Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
اینم کتاب بدی نیست.ولی نه به خوبیه قبلیا
داستان‌هاي منتخب‌
گي دو موپاسان‌
ترجمه حبيت‌اله‌صحيحي و فريده قرچه‌داغي‌
چاپ دوم 1378
شركت انتشارات علمي و فرهنگي‌
84 صفحه، 500 تومان‌
Oاهميت موپاسان در داستان كوتاه بيش‌تر به آن سبب است كه او تقريبا هم‌زمان با پايه‌گذاران اين ژانر ادبي كارش را شروع كرد و شيوه‌ي روايتش، آن‌چنان اصيل بود كه تا سال‌هاي سال به عنوان يكي از قله‌هاي ادبيات جهان شناخته شده بود.
البته همان گونه كه با گسترش رسانه‌هاي تصويري، داستان‌هاي ترسناك ادگار آلن‌پو كه زماني خوانندگانش را زهره‌ترك مي‌كرد، براي خواننده‌ي امروزي بي‌مزه جلوه مي‌كند، بخش‌هايي از فضاي داستان‌هاي موپاسان هم گيرايي خودشان را از دست داده‌اند. با اين همه طرح بعضي از اين داستان‌ها آن قدر صيقل‌خورده و فكرشده است كه هنوز پس از يك قرن مجموعه‌هايي از آن‌ها به چاپ مي‌رسد و خوانده مي‌شود.
كتاب داستان‌هاي منتخب مجموعه‌اي است از نه داستان
گي دو موپاسان كه به همراه
شرح حالي از نويسنده، پس از سال‌ها تجديد چاپ شده است.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
نام کتاب: دیوانه و پیشتاز
نویسنده: جبران خلیل جبران
ناشر: کلیدر
مترجم: مهدی سرحدی
قیمت: 900 تومان
تعداد صفحات: 87 صفحه
خلاصه ی کتاب: متاسفانه این کتاب رو نمی شه خلاصه کرد چون مجموعه ای از داستان های کوتاه و نثر های زیبای جبران است. پیشنهاد می کنم حتماً بخونید.


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.