ماگل شناسي
به نظر شما چطور با یک ماگل دیرباور می شه ارتباط برقرار کرد؟3 راه بنویسید.(هرکدام 5 نمره.می تونه نمایشنامه طنز یا هر طور که راحت هستید باشه."
1-لا1- مي تونيم خيلي آروم و خونسرد جلو بريم و بگيم هي سلام مثلا من هپزيبا اسميتم ساحره هستم از آشناييتون خوشحالم البته الان پنجاه درصد مسئله حله چون ما ارتباطمون رو برقرار كرديم (از نظر معنوي ) حالا مي مونه ماگل محترم كه بايد ارتباط برقرار كنه (اين راه حل در مواردي كه ماگل مورد نظر از نظر اخلاقي و رواني مشكل دارد توصيه نميشود ).
2- راه حل دوم اينه كه اول خيلي آروم جلو بريم و اصلا نگيم كه جادوگريم اما بعد كم كم با به وجود آوردن شرايط جادويي احساس اون رو در مورد جادو بدونيم
- هي سلام چطوري
- من خوبم تو چطوري
- نظرت در مورد جادوگري چيه ؟
- هوم خوبه كجا داره كي بازي كرده كدوم سينما ؟
-
البته اگر با همچين ماگل هايي مواجه شدين خونسردي خودتون رو از دست ندين و به كارتون ادامه بدين اصلا مي شه با هم برين سينما يه فيلم جادويي تماشا كنين تا زمينه ي مناسب رو تو ماگل محترم ايجاد كرده باشين
3- اگر اعصاب مصاب ندارين توصيه مي شه خيلي سريع با چوبدستي تون برين پيش طرف و يه طلسم جانانه روش بزارين بعد اگه ازش برسين كه به جادو اعتقاد داره يا نه حتما حرفتون رو باور مي كنه و قانع مي شه حتي ممكنه براتون كمپوت بفرسته آزكابان اما در هر صورت تا موقع آمدن مامورهاي وزارت شما فرصت دارين با ماگلي باشين كه جادو رو باور داره
در تعطیلات اخر هفته تمام دانش اموزان اجازه دارند به نزدیک ترین قسمت ماگلی این جا بروند البته بدون چوب دستی و مراقبت از طرف وزارت.هر کدام از شما باید یک نمایشنامه یا یک متن فرقی نمی کنه از چگونگی آشنایی با یک ماگل رو بنویسید و ذکر کنید که جزو کدام دسته است و آیا باور کرد شما جادوگر هستید یا نه
در يكي از روزهاي آفتابي نه مهتابي اصلا چه فرقي مي كنه روزي بودم عاشق تو بودم (جو گيري نويسنده ) يه روزي داشتم خيلي آروم توي خيابون راه مي رفتم كه درست سر يه پيچ برخوردم به يه كوچولوي محترمي(سن حدود 16 سال) كه داشت آب نبات چوبيش رو با تموم قوا ليس مي زد از اونجايي كه به بچه هاي 16 ساله علاقه ي بسيار خاصي داشتم جلو رفتم و بدون توجه به اينكه اون يه ماگل هست كنارش نشستم . اولش اصلا بهم محل نداد اما بعد روش رو برگردون و خيره شد تو چشام وقتي بهش سلام دادم در حالي كه آب نباتش رو ليس مي زد با حركت سر جوابم رو داد و ما دوست شديم من هيچي از ساحره بودنم بهش نگفتم تا اينكه وسط حرفامون (كاملا غير جادوگري) يهو آب نبات چوبيش افتاد و شروع كرد به گريه كردن كه من آب نباتم رو مي خوام .
- خوب مي خواستي نندازيش زمين
توي همين افكار بودم كه ياد تكليف امشبم افتادم من بايد با اين ماگل ارتباط معنوي برقرار مي كردم
- خوب مي دوني راه هاي هست كه مي شه با اون اب نباتت رو برگردوند
- - چقدر پول داري مي خواي برا م آب نبات بخري
- خوب نه اما تو به جادو اعتقاد داري ؟
- آره اون آب نباتم جادويي بود
- اگه من بهت بگم كه يه جادوگرم و مي تونم سه تا آرزوت رو برآورده كنم باور مي كني ؟
- نه ولي اگه من بهت بگم يه ماگلم و مي تونم به پول هام براي هردومون بستني بخرم تو باور مي كني
من اول يكم تعجب كردم كه اين طرف از كجا مي دونه ماگله بعد ديدم يه نگاهي به بستني فروشي كنارم كردم و جيب خاليم من حرفش رو باور كردم و همراهش به بستني فروشي رفتم و تا آخر شب هم خوش گذروندم ابته جلسه بعد درس ماگل شناسي كه هيچ نمره اي نگرفتم حالم رفت تو قوطي بستني ها . (به علت مسائل ناموسي از نوشتن گفت و گو ها و جنسيت ني ني 16 ساله جلو گيري شد . وزارت ارشاد )