هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

XXX


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۴ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
از مریخ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 241
آفلاین
آرام و لرزان پیش رفت. بین او و لرد ولده مورت فقط یه در فاصله بود اما گویی این در دو دنیای مرگ و زندگی را از هم جدا می کرد. لعنتی بازشو دیگه.
گوش بر در گذاشت فشار آورد اما صدایی از درون گفت بیخود زور نزن. باید از این موقعیت بغرنج خلاص میشد. باید فرار میکرد. در کنار در روی میز بطری کوچکی کنار یک گیلاس وجود داشت. آن را برداشت و گیلاس را پر کرد:
به امید مرگ ولده مورت.
اما به جای نوشیدن آن را محکم بر سرش کوبید. نفسش بند آمده بود. خون از سرش جاری بود مانند رود. در باز شد. ترس وجودش را فرا گرفت اما دیری نپایید که خود نیز از آن خوای بیدار شد. در آینه مقابل نگاهی به سر و وضع و ظاهر خویش انداخت. وحشتناک شده بود.
-------------------------------------------
آقا سیستم من رنگ بندی رو قبول نکرد. لطفا نفر بعد مشخص کنه که چطوری کلمات رو اون رنگی بنویسم. اما خیلتون راحت همشون رو بکار بردم.
ایلیا

دوستان لطفا کلمات رو رنگین بنویسن وگرنه پستشون پاک میشه
پست شما رو من بعدا رنگی میکنم الان نمیتونم


ویرایش شده توسط آناکین مونتاگ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۰ ۲۱:۱۸:۰۰

من به انØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
- - - - - - باز

دراكو دست لرزانش را دور چوبدستي اش حلقه كرده بود ، به صداهاي كه از اطراف مي آمد گوش كرد و چوبدستي اش را به قلب پيرمرد نشانه گرفت.اين بهترين موقعیت او در طي سال اخير براي انجام ماموريتش بود بايد دامبلدور را مي كشت و فرار ، مدير مدرسه او را به صحبت وا مي داشت ولي بايد حواسش را جمع مي كرد تا فريب ظاهر او را نخورد .در حالي كه دراكو نفس نفس مي زد و از خود بیخود شده بود . اما حرف هي دامبلدور در او اثر كرد و چوبدستيش را پايين آورد ، ناگهان در محكم باز شد و عده اي وارد شدندو او را به كشتن ترغيب كردند ولي نمي توانست تا اين كهمردي با موي روغن زده و بيني عقابي وارد شد و دامبلدور را همچون يك بطری كه مي افتد و ميشكند كشت و آن گاه همه از آن جا فرار كردند




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
لرزان - گوش -بیخود - ظاهر - فرار - موقعیت - بطری - محکم - نفس - باز

صدای نواختن در او را از خود بیخود کرد.هنوز منگ بود.بطری خالی و کج شده روی میز را برداشت و با چشمانی خمار به آن نگاه کرد.انگار زیاده روی کرده بود.
ضربات بر روی در محکم تر شده بودن.به دور خود چرخید تا موقعیت خودش را ببیند.در کلبه محقر خودش بود.هوا تاریک و فقط صدای کوبیدن در به گوش میرسید.
-درو باز کن...هی...حالت خوبه؟
از روی چهارپایه برخاست و به پشت در رفت.احساس سبکی عجیبی میکرد. با صدای لرزانی که صدای خودش نبود پرسید:کیه؟
-باز کن هاگرید...ماییم
صدای پسر بچه ای بود که انگار بشدت ترسیه بودد.هاگرید دستش را به سمت در برد و لای آن را باز کرد.عجیب بود انگار کمی لاغر تر شده بود.:شما ها اینجا چیکار میکنید؟
هری،رون و هرمیون نفس راحتی کشیدند و گفتند:نگرانت بودیم.آخه تو اون بطری که بهت... ام...خودتی؟...چرا صدات!...وای...راستش اشتباها بهت دادیم. اون معجون مرکب پیچیــ...اونو که نخوردی؟...درو باز کن تا ...
هاگرید نگاهی به بطری خالی و ظاهر خود انداخت.او پروفسور اسلاگهورن بود.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
سندي اصلآ دختر خوبي نبود او شبها بصورت پنهانيبه حفره مي رفت.من معمولآ به اون جاهايي كه اونقدر تاريكه كه حتي سايه خود رو نمي بينيم نمي رم. آخه بچه ها مي گن ارواح اونجا زندگي مي كنن.من هميشه ترجيح مي دم كه در طبقه همكف پيش بقيه هافلي ها بمونم.سندي به من مي گه ترسو چون به حفره و اتاق ضروريات نمي رم.اون هميشه خوشحال مي گه كه حتمآ در يك فرصت مناسب منو اونجا مي بره.من از سالي كمك خواستم تا مانع اين كار شه اما اون فقط گفت:نقش آدما در زندگي هم محدود است.


ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۷ ۱۵:۰۵:۵۴

قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
با احتیاط از حفره اسلیترین بیرون خزید و به آهستگی میان سایه ها قدم گذاشت. می دانست باید خود را از چشم همه دور نگه دارد. حتی از چشم ارواح هاگوارتز.
دراکو از پنهانی ترین راه ها خود را به طبقه هفتم رساند. نفس نفس زنان از مقابل فرشینه گذشت و رو به روی اتاق ضروریات ایستاد. نفس عمیقی کشید. باید تا فرصت باقی بود کار را به انجام می رساند. هیچ چیز نمی توانست مانع او شود. نقش او در این بازی بزرگ، چیزی فرا تر از اثبات توانایی اش بود. جان خانواده او در پشت پرده آن ماموریت بود.


تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۵

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
در هتل كوچك و دلگيري بودم. نصفه شب بود كه صدايي از طبقهي بالا شنيدم
ترسيدم و به ياد ارواح
افتادم از تخت پايين پريدم به ياد داستان هاي هري پاتر افتادم
آرزو مي كردم كه ديوار روبه رويم با تفكر من به اتاق ضروريات تبديل شود ناگهان
ديوار به دري تبديل شد فرصترا غنيمت شمردم و داخلش رفتم . سايههاي را مي ديدم كه بر روي
زمين نقش بسته
بودند .
اميدوار بودم چيزيمانع فرارم از ا آنجا نشود قبل از بيرون آمدن از اتاق حفرهاي را در بالاي در ديدم
در را باز كردم و از اشباح فرار كردم حالا ديگه حسابيخوش حال بودم




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۱۷ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
هنوز تا ساعت 8 شب (فرصت)برای رفتند به (اتاق ضروریات)بود.ایگور فقط ار (ارواح)میترسید که هدفه او را بفهمند و به دیگران بگویند و انها (مانع)انجام کارش بشوند.هر چند وقت یکبار (سایه) خود را میدید و میترسید.
به (طبقه)ای که اتاق مورد نظر در ان بود رسید.ناگهان در باز شد و مردی (خوشحال) از ان بیرون امد.ایگور پشت گلدانی (پنهان)شد.به اتاق ضروریا رسید و وارد ان شد.بعد از مدتی فردی از (حفره) ای وارد اتاق شد.ایگور تعجب کرد چون تا به اون روز حفره ای در انجا ندیده بود.شخص (نقش) ایگور را در ان جنایت بیان کرد و رفت.ایگور با سرعت به تالار خود برگشت در راه به هیچ مشکلی بر نخورد و برای نبرد فردا اماده شد


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
نقش- پنهان - اتاق ضروریات - حفره - ارواح - خوشحال - فرصت - مانع - طبقه - سایه


هنوز تا نیمه شب فرصت زیادی باقی بود پس تصمیم گرفت گشتی در راهروهای پنهان هاگوارتز بزند شاید جاهایه مخفی بیشتری را برای اکتشاف پیدا کند.
از حفره تابلو بالا رفت و از تالار خصوصی گریفیندور خارج شد.به سمت راهروی طبقه هفتم براه افتاد.بیاد داشت که عده ای همیشه از این راهرو چیزهایه جالبی تعریف میکنن مخصوصا ارواح هاگوارتز.
تقریبا به اواسط راهرو رسیده بود در مقابلش فرشینه زیبایی قرار گرفته بود که نقش عجیبی بر روی آن حک شده بود.خواست تا انتهای راهرو برود اما صدای پایه کسی مانع حرکتش شد.سایه فلیچ درست در انتهای راهرو بر روی دیوار افتاده بود.ترسید.کمی این پا و آن پا کرد شاید جایی در آن نزدیکی را برای مخفی شدن بیابد.
در این لحظه روی دیوار در کنار فرشینه اتاقی را یافت که تا آن زمان ندیده بود.بسرعت وارد آن شد و تا رفتن فلیچ در آنجا ماند.هری پاتر خوشحال بود که اتاق ضروریات را در آن شب یافته بود.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
نباید جلب توجه می کرد.پس مثل همیشه خیلی آرام و نرم راه می رفت.پیچ راهرو را پشت سر گذاشت و از جلوی در تالار گریفیندور هم گذشت.به دیوار انتهای راهرو نزدیک شد.پس از اطمینان حاصل کردن از اینکه کسی او را نمی بیند به رو به دیوار ایستاد و به تابلوی عجیبی که روی دیوار بود نگاه کرد.عکس مضحکی از یک ساحره در حالی که معجونی در دست داشت و در حال بو کردن آن بود در تابلو به ایونور و آنور می رفت.ضربه ای به تابلو زد.تابلو به کناری رفت.ولی داخل اتاق پشت تابلو کسی بود.پس سریعا پنهان شد...




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۵۵ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
توجه............توجه1-

1-لطفا هميشه داستان هاي عجيب و هري پاتري بنويسيد.
2-لطفا كلمات مشخص شده را رنگي بنويسيد تا جلب توجه كند!
3-لطفا منبع را ذكر كنيد زيرا من اطمينان ندارم.
4-به تاپيك هاي مضحك مجوز داده نمي شود.

هري در حالي ضربه رون را به پهلويش احساس مي نمود پنهاني نوشته زا بر روي ديوار خواند و از كنار بچه هاي اسليتيرين گذشت.
او در دلش فكر مي كرد پروفسور كوييرل هم مي تواند به خوبيه دولوروس آمبريج از وزارت مجوز بگيرد!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.