هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۶
#21

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
با سلام!

آقا میخواستم بگم مارم بزارین تنگ آبدارخونتون حوصلم سر رفت

به خصوص حالا که امتحاناتمون تموم شده میخوام یک تکونی به خودم بدم!

خوب حاجی ما کارمون رو از کی شروع کنیم؟

پ.ن : معذت اگه یهو با پریدم وسط داستان و ماموریتتون



Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۶
#20

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

سلام خدمت آبدارچی های محترم .

خوب همه ماموریت هاشونو انجام دادن . امتیاز دو نفر آخر هم اعلام می شه .

نیوت اسکمندر : 1 پست در مجموع 8.5 امتیاز
ساموئل ( خون آشام ) : 1 پست در مجموع 10 امتیاز
* فورتسکیو به خاطر پست اضافی 2 امتیاز می گیره.

تابلو امتیازات

اصغر (کالین کریوی) : 21.5 امتیاز
فورتسکیو : 24 امتیاز
بارتی کراوچ (پدر) : 30 امتیاز
ساموئل (خون آشام) : 25 امتیاز
چارلی ویزلی : 23.5 امتیاز
نیوت اسکمندر : 23.5 امتیاز

و اما ماموریت دوم . این ماموریت خیلی مهمه و برای ادامه ی کار آبدارخونه لازمه .

ماموریت دوم :

گزارش کاملی از درگیری های اخیر دو جبهه ی سیاه و سفید
( درگیری های اخیر اعضای محفل با مرگخوار ها )

نکته ی مهم : از اونجایی که آبدارخانه فعلا از هیچ حذبی حمایت نمی کنه ، باید گزارشات بی طرفانه باشه .
نکته دوم : سعی کنید از وزارت خونه خارج نشید ( خرجمون زیاد می شه ) اما اگه خواستید می تونید از خارج از وزارت خونه هم اطلاعات جمع کنید .
نکته ی سوم : سعی کنید چای کمتر مصرف کنید ، چون بودجه کم شده .


مهلت ارائه ی گزارشات تا آخر این هفته است .


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#19

فورتسکيو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۹ جمعه ۷ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۸
از اینجا، اونجا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 85
آفلاین
به نام خدا
ادامه گزارش پرونده، چون همکاران همکاری ننمودند، خودم پیگیری نمودم. جریان سیاسی ملاقات وزیر با یک زن صیغه ای در ساحل مدیترانه ...
----------------------------------
فورتسکیو بعد از دو هفته تحقیقات سخت شیر فرهاد رو فرستاد، اما نه شیرفرهادی که توی تلویزیون ایران نشونش می داد، بلکه شیرفرهاد ریونکلا ! اسمش هم موش فرهاد بود !
او همون طور که آواز می خوند، پیش می اومد. (( لب کارون، چه گل بارون، هللی، هللی ! ...))
تق ! تق ! تق !
وود که به خاطر مأموریت آبدارچی ها و گرفتن کار آبدارخونه خیلی خوشحال بود گفت : (( کیه کیه در می زنه ؟ این در رو محکم می زنه ؟ من دلم می لرزه ! ))
موش فرهاد که نمی دونست باید به سبک داستان شنگول و منگول باید جواب دهد یا به شیوه ی خودش، کمی مکث کرد و بعد گفت : (( منم منم ! موش فرهاد ! پیام رسون فورتسکیو ! این در رو باز می کنی برام ؟ ))
او ذوق خوبی برای شعر گفتن داشت ولی بلد نبود ! بالاخره وارد شد.
- سلام علیکم و رحمه الله و برکاه. اسلام علیک . حالتون خوب است ؟کمرتون خوب است ؟ دماغتون چاق است ؟ من گزارش فورتسکیو رو آوردُم ! بیا بیگیر، بیخونش ! خش است ! م خودندمش !
الیور که به خودش قول داده بود که اصلاً در چنین روزی که تولد همسرش بود ( زن ذلیل بیچاره ! ) عصبانی نشود وگرنه کتک می خورد، گفت : (( مرسی که راهنماییم کردی ! روز خوش ! برو گمشو ! ))
مشو فرهاد بیرون رفت. الیور پرونده رو باز کرد و دید که خیلی جاها نوشته شده سانسور یا سانسور ویژه ! ))
( جناب الیور وود عزیز ! قرار آقای وزیر با خانم مادام ماکسیم بود! آن ها می خواهند پیوندی برقرار کنند بین غول های غارنشین و وزارت سحر و جادو. اما غول ها می گویند که فقط با ضمانت ولدمورت یا دامبلدور این کار را انجام می دهند. آن دو نفر در سه هفته آینده، چهار قرار دگیر خواهند داشت. من در اسرع وقت گزارش آن ها را نیز برایتان می فرستم. و به زودی گزارش تکمیلی پرونده را ! راستی موش فرهاد یک جانور در جانور نماست ! در واقع اون یک جغده ولی تبدیل به آدم میشه !
با تشکر، ارادتمند چاپلوس، فورتسکیو ! )
الیور وود با خوشحالی از این گزارش، پرده سفید پنجره ی اتاقش را به کناری زد، تا آفتاب طلایی به درون اتاقش بتابد. اتاقش روشن شد و صندلی شیری رنگی را که انجا بود نیز خوشرنگ تر و براق تر جلوه کرد. رنگ اتاقش نیز فیلی بود و با این اشعه ها بسیار روشن تر از قبل شد !


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#18

من دراکولا هستم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۱۴ سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
ساموئل به همراه بارتی کراوچ و اصغر مشغول گفت و گو بوده ند که الیور خشمناک ازدور وارد اتاق شد
و سامی گفت:- اوه نوچه هاجمع کنید صاحابش رسید. الیور از همان دور فریاد زد :- تنبلای بی کار اخه مگه شوما کار و زندگی ندارید نشستید این جا هی فرت فرت و هورت هورت چایی کوفت می کنید بلندشین برین مقاله هاتونو بیارین !!!!!!!!!!!!
با فریاد این بشر عصبانی ملت علاف ملتفت شدن که اوضاع بد جوری خیطه و باید زد به چاک در راستای همین اعضا همچون فنر فر خوردن و جیم شدن.
................................................................................
حدودا" دوساعت بعدش سامی همونطور که با لنگ لجن گرفته اش پشت گردنش رو خشک می کرد مثل ........(دوراز یابو) وارد اتاق الیور شد.
الیور:-
سامی:- سام علیکم اوستا ..............جیم جمالتو ،سین صفاتو،ق قربونت،چ چاکر داداش. نوکر جذبه اتیم به مولا قسم همچین پروندی که برق شهری جلوت کم میاره .
الیور:- بسه ....مقاله اتو اوردی ؟؟
سامی:- اختیار دارین ما خودمون یه پا اژان مخفی هستیم پس چی نوکرتم.
و بعد برگه ای را از یقه پیراهنش بیرون کشید و به الیور داد:- اوستا باس ببخشید یه کم بد شده اخه دست اولمون خدا نظر کنه بعدی اعلا ء تر می شه . زد زیاد .(زد زیاد= عزت زیاد)

مقاله
« قربون اوس کریم برم من»
سام علیک اوستا ما همچین در این حذب و اون حذب افتابی نشیدیم ولی خوب یه چیزایی بارمونه
در راستای اعمال پشت پرده ی وزیر حاضر این عامل خود فروخته ی مرگخوار عرضم به خدمت سرورت که این وزیر ما یه رغیب انتخاباتی خیلی سرسخت به نام استر داشت که گردنش خیلی کلفت بود ولی جناب وزیر که بد جوری طالب ریاست بود اول با گفتگو بعدم با پول بعدم نامرد با زیر اب زنی می خواست این رغیب رو از صحنه به در کنه ولی استر خان همچنان در مقابل این ملعون سرسختی کرد تا اون جایی که وزیر ملعون عصر دست به ادم دزدی زد و خانواده ی استر رو به گروگان گرفت البته اینا رو پسر عمومون که تو دم دمو دستگاه وزیره برامون گفته ها تا کجا درسته به گردن شکسته ی خود نسناسشه . اخه یه کم قپی بنده این مارمولک . القصه اوستا که استر خان هم که در می یابه راه فراری واسش نمونده تسلیم می شه و وزیر هم نامرد می گه باید از انتخابات استفا بده (شیطونه می گه..........) استرخان هم که می بینه جون عهد و ایالش اسباب بازی نیست قبول می کنه و میدون رو خالی می کنه تا هم اکنون که این وزیر به ریاست رسیده البت گفته باشم که یه چیزی گفته باشم بعد از وزیر شدنش خانوم والده استر رو ول کرد و استرخان هم رفت به کوری چشم حسودا ناظر شد باشد که درس عبرت شه .
خوب می دون زیاد خوب ننوشتم اوس الیور به مولا بهتر می نویسم دفعه بعد اخه همچین سه فاژ مون رو پروندی که کلاممون رو قورت دادیم
.................................................................................
باس ببخشین که یه کم کهنه شد اخه اینترنتم خوابیده بود
عزت زیاد


بی خیال دنیا و هرچی که توی اونه
اگر همه ی ادما دنیا رو از چشمای من می دیدن:
دیگه هیچ کس حاضر نبود Ø


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۶
#17

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
اولين روز كاري نيوت اسكمندر :

نيوت وارد آبدارخونه شد و با اليور روبرو شد و با دستپاچگي گفت :
- سلام اليور .
اليور دم گوش نيوت گفت :
- ما با هم دوستيم . ولي اگه بهم بگي اليور بقيه شاكي مي شن . لطفا بگو رئيس .
نيوت لبخندي زد و گفت :
- حالا كه خواهش مي كني باشه . سلام رئيس .
اليور گفت :
- بايد يه چاي و يه قهوه با شكر و شير ببري دفتر وزير .
نيوت گفت :
- چي ؟؟؟ من تازه اولين روز كارمه , خجالت مي كشم .
اليور روع كرد به راه رفتن و گفت :
- اين وقت خوبيه كه خودتو به وزير نشون بدي . اگه خوب كار كني صد در صد يه كاري واست مي كنه .
نيوت با دستپاچگي گفت :
- با ... با ... باشه !!!
و به سمت كابينت استكانها رفت و يك استكان چاي خوري , يك ليوان قهوه خوري , دونعلبكي , جا شيري و جا شكري را برداشت و به سمت قوري رفت و استكان را روي يكي از كابينت ها گذاشت و قوري را برداشت و تا حدودا يك-سوم استكان چاي ريخت و بقيه را آب جوش و روي نعلبكي كه قبلا روي سيني گذاشته بود گذاشت و ليوان قهوه خوري را به آرامي برداشت و درون آن قهوه ريخت روي سيني نهاد و در جا شيري كمي شير ريخت و به سمت دفتر وزير راهي شد ...
... حدود يك ربع بعد به دم دفتر رسيد و متوجه شد كه در باز است و چند نفر در آن طرف اتاق به بحث مشغولند . به آرامي وارد اتاق شد و به پشت ستوني رفت تا صداي آنها را به وضوح بشنود ولي هيچي نفهميد . باز به آرامي به سمت پرده رفت و پشت آن پنهان شد و سيني را روي تاقچه گذاشت , كه ناگهان شنيد :
- وزير رو بايد بكشيم .
- نه !!!
- چرا بايد بكشيمش .
- منم موافقم .
- اينطوري تو كشور هرج و مرج مي شه و به راحتي مي تونيم به گرينگوتز دستپرد بزنيم .
- آره منم موافقم .
و بحث بالا كشيد ( يعني هركي با خودش حرف مي زد ) . تا اينكه يكي گفت :
- سا ا ا ا ا ا ا ا ا ا كت !!!
- خب چيه ؟؟؟
- صبر كن بگم . ما 115 نفريم . رأي گيري مي كنيم كه وزير رو بكشيم يا نه . باشه ؟؟؟
و همه سر ها را به نشانه مثبت تكان دادند .
- خب ... هر يك يم گه وزير رو بكشيم دستشو بياره وسط .
و 4 دست با هم به وسط ميز آمد و پنجمي هم به دنبال آنها خود را رساند و مردي كه رئيس بود مشتش را بر ميز كوبيد و گفت :
- پس وزير رو مي كشيم . نيوت كه عرق از سر رويش ميباريد تازه متوجه شده بود كه يك طبقه پايينتر از دفتر وزير رفته و به آرامي و دستپاچگي از اتاق خارج شد و با بيشترين سرعتي كه چاي و قهوه نريزند دويد و به آبدار خانه رسيد و تمام ماجرا را براي اليور تعريف كرد .
-------------------------
بخشيد يكم زياد شد .


ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۸ ۲۲:۵۶:۵۸


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۶
#16

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

اولین جلسه ی داخلی اعضای آبدارخانه وزارت سحر و جادو

سلام به همه ی آبدارچی های محترم

خوب از 5 عضو فعلا 4 عضو ماموریت رو انجام دادن . یه عضو تازه وارد هم داریم . آقای نیوت اسکمندر که آرمش توی آخر جلسه داده می شه . می خواستم به ایشون درجه آبدارچی تازه کار بدم ، تا اون باشه دیگه از من غلط املائی نگیره . اما چون هفته ی اول بود بهش درجه ی آبدارچی خبره می دم.

خوب اما امتیازات ماموریت اول :
( امتیاز ها کلی است و ریز بارم اونها افشا نمیشه .)

فورتسکیو : 1 پست در مجموع 7 امتیاز
اصغر ( کالین ) : 1 پست در مجموع 6.5 امتیاز
بارتی کراوچ :1 پست در مجموع 15 امتیاز
چارلی ویزلی :1 پست در مجموع 8.5 امتیاز


آرم نیوت اسکمندر
http://i16.tinypic.com/6c49o2f.jpg



قوانین امتیاز دهی در آبدارخانه ی وزارت سحر و جادو

خوب من قوانین امتیاز دهی رو نوشتم . اگه نظری دارید pm بزنید .

1 – شرح امتیازات
امتیازات مثبت ( حد اکثر متیاز ها )
* هر پست در هر ماموریت 8 امتیاز
* هر پست اضافه در هر ماموریت 3 امتیاز
* بهترین پست در ماموریت 3 امتیاز
* خنده دار ترین پست در ماموریت 4 امتیاز
* قرار دادن آرم در قسمت امضا 2 امتیاز ( در هر ماموریت )

امتیازات منفی
* شرکت نکردن در ماموریت 4 امتیاز منفی ( از بعد از خرداد )
* صدمه زدن به اموال آبدارخانه ( رعایت نکردن احترام یکدیگر و زیر پا گذاشتن شئونات اسلامی ) بار اول 8 امتیاز منفی بار دوم اخراج از آبدارخانه
* غلط املائی کسر امتیاز ندارد

2 – امتیاز لازم برای رسیدن به درجات مختلف
آبدارچی تازه وارد : صفر امتیاز
آبدارچی خبره : 15 امتیاز
مسئول رساندن چای به کارکنان : 35 امتیاز
مسئول رساندن چای به وزیر و معاونین : 60 امتیاز
مسئول تهیه چای و قهوه : 90 امتیاز
معاون آبدارخانه : 125 امتیاز
مدیر کل آبدارخانه : 170 امتیاز

*در ضمن کسانی که تا قبل از تاریخ 19 / 3/ 86 (یعنی فردا ) عضو شده اند 15 امتیاز به صورت افتخاری دریاف می کنند .


لیست امتیازات

اصغر (کالین کریوی) : 15 امتیاز ( عضویت )+ 6.5 امتیاز ( ماموریت )= 21.5 امتیاز
فورتسکیو : 15 امتیاز ( عضویت ) + 7 امتیاز (ماموریت ) = 22 امتیاز
بارتی کراوچ (پدر) : 15 امتیاز ( عضویت ) + 15 امتیاز ( ماموریت ) = 30 امتیاز
ساموئل (خون آشام) : 15 امتیاز ( عضویت ) 0 امتیاز ( ماموریت ) = 15 امتیاز
چارلی ویزلی : 15 امتیاز ( عضویت ) + 8.5 امتیاز ( ماموریت ) = 23.5 امتیاز
نیوت اسکمندر : 15 امتیاز (عضویت) 0 امتیاز ( ماموریت ) = 15 امتیاز


.............................
خوشبختانه ماموریت اول نتایج خوبی داشت . کم کم داریم معروف می شیم . شنبه ماموریت دوم اعلام می شه .
کسایی که ماموریت اول رو انجام ندادن می تونم هر دو ماموریت رو همزمان تحویل بدن .

فعلا ....
یا علی


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۶
#15

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
در آبدارخانه هدویگ و فنگ و یکی از کاندیده ها ی وزارت( به دلیل مشکلات اخلاقی نام کاندیده ها فاش نمی گردد!) روی صندلی های چوبی نشسته اند.
فنگ: هاپ...هاپ... پسر بیا اینجا.
چارلی در حالی که سینی به دست به سوی آن ها می آید 3 استکان چای روی میز قرار می دهد.
کاندید وزارت: پسر تو سلام کردن بلد نیستی؟ رنگ چاییش رو نگاه کن عین آب سیب!! قندت کو؟ اصلا می دونی من کاندید وزارت هستم؟ من قهوه می خوام.
فنگ:منم کافه گلاسه می خوام. برای هدی هم سوپ ورمیشل بیارگلوش درد می کنه.
چارلی بعد از یک نگاه تحقیر آمیز می گوید: اومدین آبدارخونه وزارت . کافی شاپ و رستوران که نیومدین. همین چایی ها رو بخورین در ضمن از طرف چپ دسته بخورین. اصغر آقا تو شستن زیاد وارد نیست! یه چیزه دیگه من چارلی نیستم به شما رای بدم!
بعد از رفتن چارلی فنگ گفت: جناب کاندید به خدا ، فقط پوستر تبلیغاتی و ...( فنگ صداش رو آهسته می کنه) رشوه و مهمون کردن افراد وزارتخونه که فایده نداره. همین آبدارچی ها برای وزارت تصمیم می گیرن دیگه!!تو باید خونسردیتو حفظ کنی برادر من!!
اون طرف یک کاندیده دیگه با کلی مهمون نشسته بود و داد می زد: ایها الناس! مردم بیاین آبدار خونه هرچی می خواین بخورین. بعد زیر لب به طرفدارش گفت: به مسئول صندوق های انتخاباتی سفارش کردی صندوق هارو بی رنگ درست نکنه. آخه زشته صبح اول صبح مردم میان رای بدن ببینن صندوق ها تا نصفه پره!
- اصغر آقا بیا اینجا
اصغر آقا در حالی ُلنگش رو دور گردنش می اندازه پیش کاندیده دیگری می رود.
- اصغر آقا بچه هات همه 17 سالشون شده؟
- چه طور مگه؟ بچه کوچیکه ما شیر خواره بزرگشون هم از ما بزرگتره!! آخه می دونین خانوم ما ازما بزرگتره!
- بسه ! توضیح نمی خواد به اونایی که می تونن رای بدن سفارش ما رو می کنی؟ بیا این شیرنی پیشت باشه! لازم می شه! بیا ناز نکن دیگه!
اصغر آقا در حالی که تروال چک ها را توی جورابش می گذاشت گفت : آقا بچه کوچیکه هم میاریم رای بده !! شما از این شیرنی ها بدین! درضمن من تو وزارت یه اشنا دارم. رای جعل می کنه باقلوا! فقط یکم شیرنیش زیاده..
---------------------
این بود گزارشی از جریان پشت پرده ی انتخاب وزیر جامعه جادوگری!! حالا اگه عیبی داره که به صورت نمایشنامه است بگین یه پست دیگه بزنم


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۶
#14

فورتسکيو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۹ جمعه ۷ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۸
از اینجا، اونجا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 85
آفلاین
به نام خدا
الیور عزیز ! شما گفتی که باید گزارش مأموریت بدیم، ولی دوستان شروع کردن به نمایشنامه نویسی ! میشه تکلیفمون رو روشن کنی؟!

با تشکر


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۶
#13

بارتی کراوچ(پدر)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۱۲ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 68
آفلاین
بعد از اینکه اصغر برای سومین بار به دفتر ناظران رفت .بارتی کوچولو(9 ساله) اومد تو آبدار خونه.
بارتی:دایی سلام!
اولیور:در محیط کاری منو دایی صدا نکن...بگو آقای وود.
بارتی:سلام آقای وود.
اولیور:سلام ......خب برو بیرون.
بارتی:دایی...
اولیور:بیرون
بارتی :دایی
اولیور پا شد تا بره جارو رو بیاره و بارتی دوید و بیرون رفت و تو راهرو اولین درو باز کرد و تو رفت.اتاق ناظران بود.
بارتی:اااااااااااااا....
در انتهای اتاق یک پرده قرار داشت.و از پشت آن زمزمه هایی به گوش می رسید.
صدای اول :وزیر بی وزیر
صدای دوم: وزیر خیلی مهمه
صدای سوم:چرا می خواین یه نفر دیگه رو بدبخت کنین؟
صدای چهارم:هیشکی نمی دونه چه بلایی سر وزیر های قبلی آوردیم...
صدای پنجم :چرا نمی دونه...همه دیدن...یکی مرد..یکی رفت ..یکی....
صدای چهارم: .. هیچ وزیری زیاد دووم نمیاره... بدهی ها رو یادتون رفته؟
صدای پنجم:وزیر سوژه ی مهمیه.
صدای ششم:خب چه جوری انتخاب کنیم؟
صدای هفتم:هرکسی یه هفته در شغل وزارت دووم آورد ...وزیر شه.
صدای هشتم:نه...وزارت باید موروثی باشه
صدای نهم: موروثی دیگه چه کشکیه...من وزیرم
صدای دهم:نه منم
صدای یازدهم:وزارت خونه باید قوی بشه.
صدای دوازدهم:یه پیشنهادی...ببینید اگه مشکل مالی(منظور مشکل پولیه نه اون مالی) حل بشه ...همه برای وزارت سر و دست می شکونند
صدای سیزدهم:مالیات ها رو زیاد کنیم
صدای چهاردهم:از گرینگوتز وام بگیریم.
صدای پونزدهم:به گرینگوتز حمله کنیم...کلی پول گیرمون میاد..و می گیم دستور وزیر بوده..همه ش می افته گردن اون...
زمزمه ی موافقت آمیزی بلند شد. اما چون بارتی از اول خوابش برده بود هیچ کدوم رو نشنید .ولی اصغر که طرف دیگه ی پرده بود همه رو شنید و رفت به اولیور بگه.


... و سرانجام هیچکس باقی نماند.


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۶
#12

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
سلام الیور جان من پست اول شما رو خوندم , و خواستم که بیام و عضو بشوم . فقط یه مسئله ای هست . شما رعایت رو با "ئ" نوشتی . ولی باید با "ع" بنویسی . خب من اومدم که عضو شم ... ایون که گفتم . دیگه چی ؟؟؟
من عضوم ؟؟؟ لطفا منو قبول کنید و بگید که باید چیکار کنم ؟؟؟ آرم من رو هم بدین .

با تشکر
نیوت








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.