هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۷
#25

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
چارلی همراه فردی بسته بندی شده به داخل اتاق آمده ، در را پشت خود بست . بسته ای را که همراه خود به داخل اتاق کشانده بود را به وسط اتاق پرت کرده و خود بر روی تنها صندلی گوشه روشن اتاق نشست .

- امممم ... مممممم ... مممم

صدایی گرفته و خش‌دار از قسمت تاریک به گوش میرسید که چیزی را زیر لب زمزمه میکرد ، با سقوط بسته بر روی زمین ، مری که در سیاهی قرار داشت کمی جلو آمد و با دست چروکیده‌ی خود گونی را که بر روی صورت فرد بسته بندی شده کشیده شد بود را باز کرد .

- تو ... هاعععععععععععععععععععععععع !
مری : انتظار نداشتی که چیز دیگه ای ببینی ؟

چارلی به صورت بهت زده‌ی فرد نگاه میکرد ، گویی چیزی در چشمانش فرو رفته بود که او را آزار می‌داد و مانع از دیدنش می‌شد ، یا شاید نیز دوست نداشت آنچه را که در پیش رو داشت مشاهده کند .

مری : هیچ وقت فکرشو هم نمیکردی روزی به اینجا بیای ... نه ؟!
- من ... من ... یه بار اینجا ...
مری : حرف نزن ، من یه کسی هستم که از لوس بازی های دخترانه حالم بد می شه. ، میدونم اینجا اومدی .. اما این بار برای عذرخواهی از ریموس و چند تا کوچولوی دیگه نکشوندمت اینجا !
- نه ... نه ، تو اینکار رو با یه ریونی نمیکنی ! همه چیزای ریون افشا میشه !
مری : ها ها ها ها ... کسی که چندین بار میخواسته به هافل بره و فقط چون پدرش اونو از رفتن به گریف محروم کرده اومده راون ،هیچ وقت چیز زیادی در مورد ریون نمیدونه ...
- من ... من و گریف ؟!! تالار گریف پر از این تاپیک های خنک هست!!!! من هیچ وقت ...
مری : دروغ !

مری به طرف او حرکت کرد ، هیچ ترحمی در نگاه و صدایش نبود . با هر حرکت مری ، ناشناس بر روی زمین خود را عقب می‌کشید تا خود را از دسترس او دور کند ... اما در همان لحظه به سدی چون پاهای چارلی که خود را به او رسانده بود برخورد کرد .

چارلی : ایجا جای در رفتن نیست ، فکر نکن من پستات رو یادم رفته !
- پست ؟! من پستی نزدم !
چارلی : چرا زدی ! اما تو غلط میکنی دومرتبه پست خوب بزنی و این رنکمو ازم بگیری! ، من نمیزارم !
- من ... من میتونم کمکت کنم که سبکت رو پیدا کنی !
چارلی : تو و چیز یاد دادن به من ؟!! کسی که وزارت رو از اول قبول نداشت ؟! کی بود میگفت وزیر یه بازی بچه گانه بادعواها و لوس بازیهای مختلفه ؟!!
- کمک کردن من چه ربطیه به وزا ...
مری : کسی که مدیرا و حزب و محفل و مرگخوارا رو چهار قطب سایت میدونه وزارت رو اصلاً حساب نمیکنه !

و ادامه داد : چارلی دیگه حرف زدن بسه ! معجون رو بیار !

چارلی دهان فرد مفلوک را باز کرده و قطراتی از معجون را در دهانش ریخت ، اکنون زمان آن رسیده بود تا واقعیت دیگری از او روشن شود ، واقعیتی که ذهن همگان را مشغول کرده بود !

مری : هیچ وقت فکر نمیکردم تو کسی باشی که وقتی از رول زدن کسی بدت میاد همه جوره به پاش بپیچی !
- ...
مری : هر جایی که رولی رو دوست نداشتی به اسم بیناموسی متوقفش کردی ! راستش رو بگو ! واقعاً با بیناموسی مشکل داری یا با ...
- من فقط میخواستم بگم این پست بدجوری ناجوره!
مری : فقط این پست ؟!!
- هر کسی عقاید خودش رو داره و نباید به خاطر حرفی که میزنه بهش بپری! همونجور که بیل قدرت ویرایش داره !
مری : دیگه کافیه ! آمادگی دفاع از خودت رو داشتی بمب اتم !!! ، چی شد که ... دیگه خسته شدم ! یه کلمه میگم و تو همه چیز رو میگی ! همه چیز در مورد مبارزه با بیناموسی و یا مبارزه با فردی خاص ... سالازار !


************************

فرد مورد بازجویی که بود ؟!!
پ.ن 1 : با فرد پست زننده هماهنگ شده ، خودتون رو وسط نندازین که این پست خطاب به من نوشته شده !
پ.ن 2 : توضیح میتونه در مورد همه موضوعات باشه ، اما موضوع آخر بیشتر مد نظره ! و اینکه مهلت از زمان این پست به مدت سه روز هست وگرنه برگه اعترافاتتون رو ما خودمون برای جامعه جادوگری میخونیم !
پ . 3 : رول به صورت اول شخص و به صورت خاطره هم میتونه باشه !

کلیه جملات بُلد شده واقعیت محض است !


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۷
#24

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
چارلی در گوشه ای از اتاق ایستاده بود ، فنجان کوچکی را در دست داشت ، فنجانی که لبالب گشته بود و حتی در بعضی مواقع سرریز ...

کمی آن را تکان داد ، قطره ای از محتویات آن بر روی سنگ کف اتاق فرود آمد ناگهان سفیدی آن تبدیل به سیاهی گشت ، گویی سنگ نیز در برابر قطرات طاقت ایستایی نداشت .

اتاق تاریک بود اما در نیمه سیاه آن سایه‌ی دیگری حرکت می‌کرد ، گویی سیاهی اتاق همراه با او در حرکت بود ، نوری که بر اتاق سایه افکنده بود بر زمین فرود آمده ، منعکس می‌شد . تنها منبع نوری اتاق همین بود !

نور برخاسته از زمین گواه افرادی بود که در آنجا حضور پیدا میکردند ، زمینی که لحظاتی بعد بر روی آن میخزیدند پاک تر از بقیه اتاق بود ، زمینی که نیمه سیاه و تاریک خود را که از افراد آنجا گرفته بود پنهان کرده بود .

- نفر بعدی کیه چارلی ؟!! من امروز زیاد وقت ندارم ... ببین اگر کسی نیست امروز بریم ... فردا دوباره ادامه می‌دیم ...


چارلی به طرف در حرکت کرد ، با ضربه ای اندک آن را گشود اما در راهروی طویل و تاریک نیز اثری از جنبنده‌ای نبود ، گویی تقاضای همکارش به وقوع پیوسته بود . پس برگشته و رو به قسمت سیاه اتاق سری تکان داد ...

- میدونستم ، مثل همیشه عصر نشده باید بریم ، کمتر کسی جرات داره خودش بیاد اینجا ، مراجعین خیلی کم شدن ...
چارلی : من با وزیر صحبت کردم ، قرار شد جامون رو توی وزارت عوض کنه !
- یعنی چی ؟ قراره چکار کنه ؟
چارلی : یه دفتر با همین مشخصات دققاً کار دفتر آسپ داره شکل میگیره و من فکر میکنم باید به آنجا نقل مکان کنیم .

ناشناس کمی جلوتر آمد ، اما باز هم در تاریکی قرار داشت ، هنوز دیده نمی‌شد ، اما دستش را در بازتاب نور زمین دراز کرد و گفت :

- معجون رو بده به من ... اگر به آنجا بریم باید افراد بیشتری رو به اتاق خودمون بکشیم ...

چارلی کمی جلو رفت و معجون را در دستان چروکیده او قرار داشت ، اندکی سر خود را بالا گرفت اما تا نگاهش بر چهره ناشناس افتاد سریع آن را دزدید و بر زمین دوخت ، با اینکه سالها در کنار او کار کرده بود اما همیشه سعی میکرد او را جزیی از سیاهی اتاق به حساب آورد ، جایی که همیشه وجودش در آنجا احساس می‌شد .

چارلی : چطور میخوای اینکار رو بکنی ؟

مری کامل در بازتاب نور قرار گرفت ، صورتش ، همان چیزی که چارلی از آن وحشت داشت ، پدیدار گشت . صورتی که در یک طرف سوخته و از بین رفته بود و در طرف دیگر چروک و بی احساس بنظر میرسید ، صحنه ای منزجر کننده بوجود آورده بود .

اگر ماسکی که بر روی چشمان و پیشنانیش قرار داده بود ، بدیهای آن را نمیپوشاند قطعاً کسی توان نگاه در صورتش را نداشت ف چه برسد به نگاه در چشمان نافذش ! برای همین بود که تا معجون را در دست میگرفت قربانی به سخن می‌آمد ، حتی قبل از خوردن معجون !

مری : از الان به بعد دیگه نمی‌ایستم تا کسی بخواد خودش به دفتر ما پا بزاره !

سپس فنجان را بالاگرفته و ادامه داد :

- از امروز این معجون هر ثانیه ممکنه در دهان کسی ریخته بشه ، حتی اگر خودش نخواد به زور و با ترفندهای مختلف معجون رو بهش میخورونیم ... و بعد باید واقعیت رو نسبت به آن چیزی که ازش میخوایم بگه !

از امروز همه باید مراقب باشن ! شاید قربانی اول تو باشی !

پ . ن 1 : کلیه پستها از روند قبلی تاپیک پیروی میکنه ! ( اول شخص و واقعیت )
پ . ن 2 : هر فردی که دعوت میشه ، اگر سکوت کنه ممکنه هر تعبیری از سکوتش بشه ، که ما تعبیر خودمون رو مد نظر قرار میدیم ! پس بهتره بیاد و خودش اعتراف کنه !
پ . 3 :این پست برای معرفی روند جدید تاپیک و واقعیت محض بود !


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۷
#23

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
اهم اهم

ـمن خودم اومدم اعتراف کنم...
ـ بريزيد سرش... حمله!

سارا :

ملت وزارتی به علت کمبود نفر برای اعتراف گرفتن با ديدن سارا به شوق اومده با دستانی انباشته از شيشه های معجون راستی به سوی او حمله ور شدند...

سارا : بياييد..بياييد که براتون يه اعتراف باحال دارم... کف مي کنيد... کيف می کنيد!

قلپ قلپ قلپ

سارا : اينو نمی داديد هم می گفتم خودم ها...

ملت : بگو بگو!

سارا يه صدايی صاف می کنه و می گه :
ـ من با تمام شجاعت و با وجود خطراتی که گفتن اين موضوع در پيش داره ولی برای تنوع و اينا اعلام می کنم که

من دولوروس آمبريج سابق بودم...

آره همونی که می گفتيد اين چه باحال ايفای نقش می کنه... همونی که کلی بچه های هافل رو اذيت کرد... همونی که دست از سر عله هم نداشت...

آخ ولی خيلی حيف شد... می خواستم اين ولدی رو هم بزارم سر کار ... ولی وقت فعاليت نشد... وگرنه خوب می رفت سر کار...

آره خلاصه... خيلی حال کرديم... حالا بگيد ببينم من قشنگ تر ايفای نقش می کردم يا اين ليلی اوانز بوقی؟ نمی دونم چرا اين اوانزا به اين شناسه علاقه دارن!

آبجی جون مخلصيم...

راستی نامردا چرا شناسمو گرفتين؟ بدون هماهنگی بود. من قبول ندارم!

آره ديگه همين... ما تسليميم...

آنتونين ديدی آمبريج پرسی نيست؟

هعععی...آره سارا یادش بخیر! خیلی خوب ایفای نقش می کردی! منم اون موقع تازه عضو هافل شده بودم خون پاترها تو وجودم فوران می کرد همش کل کل می کردیم توی هماهنگی هافل! یکی من یکی تو یکی مرلین بعدش دنیس میومد به همه اخطار میداد! دوباره یکی من یکی تو یکی مرلین و اخطار دنیس! آر پی جی رو توی هافل زنده کردیم! هیچوقت یادم نمیره! دوران خوبی بود!



ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۸ ۱۳:۵۱:۱۵


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
#22

كلاه گروه بندی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۶ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۲۵ سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹
از گنجه ي خاك گرفته دامبلدور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
دسيسه كثيفي بود .. من نمي خواستم وارد اين بازي بشم .
اغفال كردن يه پسر بچه 11 ساله قلب ادمو به درد مياره و من دقيقا مرتكب همين جنايت شدم .. ژوهاهاهاها

نميدونم .. نميدونم اولين بار كي اين فكر شيطاني به ذهنم رسيد كه خودمو با كلاه وزارت عوض كنم ، شايد وقتي مغز ال سو پاترو لمس كردم و فهميدم اين همون كسيه كه ميتونم روش سوار شم.

فكر ميكردم حالا كه مالك جسم اون شدم ميتونم با ذكاوت بالام به همه جا برسم .. اما مدتي بعد از اينكه به هدفم رسيدم فهميدم فقط دارم خرابكاري ميكنم.

اونو ملامت نكنيد ...
تقصير من بود ...
عذاب وجدان دارم ...


ویرایش شده توسط كلاه گروه بندی در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۱۳:۵۸:۲۲

. A word is enough to the wise

|||


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۰:۰۳ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
#21

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۱ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۱۷ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶
از fozool sanj
گروه:
کاربران عضو
پیام: 280
آفلاین
نه. نمیگم جون مادرت ولم کن.
دیگه دیر شده فراز
میدونی ما کی هستیم؟ نکیر و منکر
باشه هرچی بخواین میگم. منو اذیت نکنین فقط.
فعلا فقط این معجونو بخور
باشه.. باشه
قلپ..قلپ..قلپ..
حالا بگو تو سایت چی کار میکنی ؟
من فقط میخوام تعداد پستام به این ایگوره ارزشی برسه!!!
نکیر منکر: بیخیال. آخه چرا؟
چون خیلی باشه 1 سشله اومده تو سایت ولی من الان 3 ساله تو سایتم.
نکیر منکر:حالا بگو ببینیم چرا انقدر به سایت سر میزنی؟
میخوام بدونم میتینگ کیه فقط همین
نکیر منکر:آیا دوستی تو سایت داری؟
آره خوب من با همه ریفیقم. مخصوصا داداشه گلم کالین.
نکیر منکر: نه بابا خنگه منظورمون دووست دختره؟
ها؟ اییی که گفتی یعنی چه؟
نکیر منکر: چکش
ها! فهمیدم. بله دارم خوبشم دارم.
نکیر منکر: اسمش چیه؟
خانومه (بیییییییپ.. سانسووور شد) هستش
نکیر منکر: دیگه از کی بدت میاد؟ :bat:
دوست دارم این یارو ایگور رو بکشم.(چکش)
نکیر منکر: غلط میکنی!!!
حالا میبریمت جهنم. دیمنتورارو خبر کنین
********************************************
ییهو از خواب پریدمو
***********
برو بچس همش دروغ بود. شربت آنتی حقیقت خوردم
اگه میخواین میفروشم

من شدیدا تکذیب میکنم!من 3 سال عضو سایتم!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]Igor[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۱ ۰:۲۴:۱۹

همه ی بدبختیا از اونجایی شروع میشه که فکرای بد به سرت میزنه.
همه ی بدبختیا از اونجایی شروع میشه که فکرای خوب از سرت پر میزنه


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۶
#20

تئودور نات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۷ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۰ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
از كنار بر بچ مرگ خوار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
دو دست بزرگ بازو های من را محکم گرفته بودند و من را به طرف اتاقی میکشیدند.من با تمام مجود تقلا میکردم و میخواستم از انجا فرار کنم.میدانستم در ان اتاق سرنوشت شومی در انتظار من است.
در باز شد و من را به درون اتاق بردند
در جلوی من مردی با لباسهایی سیاه و نقابی بر روی صورتش بود.
به صدایی که قدرتش را بر من نشان میداد گفت:
-بلاخره نوبت تو هم شد تئودور!
و با صدایی وحشتناک به دو دستیارش دستور داد.
-معجونو بهش بدین.
هر چقدر تقلا کردم نتوانستم کاری کنم معجون وارد دهانم شد و بعد از ان وارد حلقمچقدر معجون تلخی بود از تمامی لحظه ها و احساسات و طعم ها در زندگیم تلخ تر بود اما چاره ای نداشتم معجون دیگر در وجودم رخنه کرده بود.
-اعتراف کن به همه کارهایت.
-من با شناسه تئودور نات هیچ گاه ارزشی بازی نخواستم بکنم به جز چتر باکس!
-یعنی هیچ وقت ارزشی نشدی؟
-چرا من یه شناسه ساختم با نام حیف نون که با اون میخواستم فعالیت ارزشی کنم البته نه از نوع فرگوسیش!
-چی کار میخواستی بکنی؟
-میخواستم برم ریون و یکی از اعضای حذب بشم!و تو کل سایت شناخته بشم و همش رول های طنز بزنم حتی در انجمن های اسرار هم طنز مینوشتم و دیری نپایید که کریچر من رو بلاک کرد!!!همش تو 2 روز فعالیتم حدود 30 پست زدم.
-با این شناست چی؟
-با این من فقط خواستم که یه شخصیت مثبت باشم نه منفی !هر چند همیشه وقتی تو مقالات نظر دادم خیلی کم پیش اومده مقاله رو بخونم و فقط با نگاه کردن به نظرات دیگران نظر میدادم.
-با اخبار هم همین کارو کردی؟
-نه اخبار رو همش رو خوندم و بعد نظر دادم.
-به خاطر چی این کارارو میکردی؟
-به خاطر تعداد پست هام.اخه 2 دلیل داشت یکیش که خب این که پست زیاد داشته باشی کلاس داره و دومیش هم این بود که با یکی از برو بچ جادوگران سیر پست کلاس بازار بود که اون از من 100 تا پست جلو بود اما حالا من 2 برار اون پست دارم.
-دیگه چه کارهایی واسه شهرتت کردی؟
-من خب وقتی دیدم مشهور نمیشم رفتم و تو امضام عکس مونالیزا رو گذاشتم که تاثیر خوبی داشت.
-کدوم قسمتهای سایت بیشتر هستی؟
-کمن که بیشتر با چتر باکس حال میکنم و بعدشم با رولهایی که تو حذب میخوره.اخه بیشتر بی ناموسی داره!من با پستهای بی ناموسی کمی بیشتر از باقی پستها حال میکنم.البته فقط پست طنز رو دوس دارم .و واسه همین تقریبا خیلی از پستهای سرژ رو خوندم.
-دیگه چه طرحایی تو سرت داری؟
-من میخوام شناسمو عوض کنم و بشم فنریر گری بک.که شاید برم تو ریون البته شایدم تو اسلی بمونم.
-واسه چی گری بک؟
-اخه شناسش طوریه که میشه باهاش خیلی بی ناموسی بازی در اورد و میخوام تلافی حیف نونم رو با این فنریر جبران کنم!
-خب دیگه حرفی نداری؟
میخواستم بدونم چرا این معجون اینقدر تلخه؟
-اخه حقیقت تلخه!!
و بعد از هوش رفتم!
-------------------------------
از تمامی دوستان بابت همه چی معذرت

مااااا!یعنی اون شخصیت ارزشی تو بودی؟چقدر تو دلم بهت فحش داده بودم !!!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]Igor[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۰ ۲۱:۰۳:۴۱

گزیده ای از برداشتهایم...
جوانا کاتلین رولینگ،بعد از نوشتن کتاب هری پاتر و Ø


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵
#19

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
بايد يه اعترافي بكنم!!!! ديگه به اينجام رسيده!!!
اون.... راستش!!! اون كليپ 8 ثانيه اي كه تو سايته ... من نمي خواستم!... من فقط مي خواستم عكس بگيرم!!!
دستم خورد بهش! ... من...
آره من فيلمبردار اون كليپ ام!!!!



Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۴:۵۸ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۸۵
#18

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
من با شناسه ی بیل ویزلی مشکل دارم(با فریاد)
بزرگترین اعتراف عمرم بود.
کلا نمیدونم چرا از این شناسه خوشم نمیاد.شاید بر میگرده به عقده های دوران کودکی.اخه یه دفعه همسایه دیوار به دیوارمون ،برای ترساندن من،با بیل به دنبالم افتاد

اعتراف میکنم که خز ترین شناسه ی سایت از نظر بنده،شناسه ی- ارباب لرد ولدمورت کبیر -بوده.در این شناسه ،سه واژه ی ارباب،لرد و کبیر در کنار هم آمده اند .

در خز کردن متخصص هستم و منتظر سوژه ام .بزرگترین سوژه ای که خز کردم،ماجراهای اجاس بود.

دلبستگی بنده به ارزشی بازی و فرندشپ در چتر باکس از دلبستگی اعضا نسبت به هم بیشتره.گاها شفاف سازی هایی نیز در این محل انجام میدهم که البته از چشمان تیز بین بعضی ها دور نمیماند.

همیشه حسود بوده ام و حسود نیز میمانم.البته سعی میکنم که این حسادت موجب پیشرفت نوشته هایم بشه.

بعضی اوقات با دوستان شوخی هایی کرده ام که بسیار بد بوده و شاید خودم هم تحمل اینچنین شوخی ها رو نداشته باشم.

دوست دارم که بهتر از گذشته بنویسم


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۸۵
#17

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
به نام او



- نه...نمیخوام..من نمیگم..من اعتراف نمی کنم..نه..ولم کنید...نه...نه...مدیرای جادوگران اکنون در یک اتاق تاریکی که تا حدودی با نور یک شمع کوچک روشن میشد، جمع بودند و مشغول گرفتن اعتراف از یک بنده خدا به نام:

ویلیام ادوارد= مایک لوری= دالاهوف= اینیگو ایماگو

مونالیزا: ببین، به جان خودت ویلی اگه اعتراف نکنی ها بدجوری میدم پوستتون بکنن...
کریچر: اه..مونا..چرا اینقده خشونت به کار میگیری روش های بهتری هم هست...
کریچ دست در ردایش میکند و موبایلش را بیرون می کشد و مشغول گرفتن یک شماره می شود...
اینک بارون خون آلود نزد کریچ آمده:
- کریچ، مدلش چیه...؟
کریچ: 6600
بارون: بابا مایه دار شدی ها...حالا کی رو میگیری؟
کریچ: اسنیپ رو...
بارون: چیکارش داری؟
کریچ: معجون راستی بگم با خوش بیاره بدیم خورد این یارو...
ویلی ادوارد که در وسط اتاق به یک صندلی بسته شه بود با خشم فریادی کشید و گفت:
هوی، یارو کیه، درس صحبت کن بینم بابا، پروردگار نت نه یارو...
کریچ: هیسسسسس
- گرفت...الو..سورس..خوبی بابا...قربانت...چه خبر...سلامتی..شما چه خبر...چی زن گرفتی...ایول..کیه حالا...ئه...خارجکیه...آها پس افغانیه.....ببین معجون راستی داری دم دست...آره..میخوام اعتراف بگیرم..همین الان پاش بیا وزارت...اونم بیار...

10 دقیقه بعد

- سلام...چطور مطورید مدیرای عزیز....
بعد از یک ماچ و بوسه 5 دقیقه ای، همه بالای سر ویلی ادوارد جمع میشن، دک و دهنشو میگرن و اسنیپ معجونو میریزه تو حلقش...
سپس عله اعظم جلو میاد تا سوالات را از ویلی بپرسه...
عله: خب...ویلی بگو بینم...اولین شناسه ای که در جادوگران ساختی چی بود؟
ویلی: آبرفورث....
مونالیزا: این مردک معجونم به خوردش بدی بازم برات دروغ سر هم میکنه...
ویلی: باشه..حالا مونا چون تو اصرار میکنی ها...ویلیام ادوارد بود...
عله: تا به حال چند تا شناسه باز کردی؟
ویلی: طبق آماری که خودم جدیدا گرفتم، 21 شناسه، که به احتمال قوی 9 تاشون حذف شده، 11 تاشون هم بسته شده، و یکیش هم بازه..اینیگو ایماگو...
عله: تا به حال با چند شناسه فعالیت کردی؟
ویلی: تا دلت بخواد...
عله: مثال بزن!
ویلی: در مغازه الیواندر تو کوچه دیاگون، با 4تا شناسه با هم نمایشنامه میزدم، مایک لوری، مارکوس فلینت، آرتور ویزلی، تئوردورنات
عله: تا حالا در یک نظرسنجی یا نتخابات به چندین شناسه به خودت رای دادی؟
ویلی: آره...دو بار...
عله: توضیح بده...!
ویلی: یه بار در انتخابات بهترین نویسنده در ایفای نقش سایت 6 تا رای آوردم که 4 تاشون رو خودم با شناسه های خودم دادم...ولی لو رفتم...یه بار دیگه هم انتخابات ژاندارم ماه یا همان مامور امنیت هاگزمید که باز هم به خودم با شناسه هام رای دادم...هی...من حق بلیز زابینی رو در جا خوردم...اون باید ژاندارم ماه میشد....
عله: آیا شده در مقامی بالا باشی و بعدش پارتی بازی کنی؟
ویلی: آره سه بار در مقام بازرس...
عله: برای چه کسایی؟
ویلی: آنیتا دامبل و توماس جانسون، توماس رو الکی بهش 20 امتیاز مثلا با عنوان معلم نمونه هفته دادم، آنیت دامبل هم همینطور بهش 10 امتیاز الکی دادم..واقعا تدریسش افتضاح بود..اما دلم براش سوخت دیگه...
عله: در حال حاضر با چه هدفی در جادوگران فعالیت میکنی؟
ویلی: مدیر شدن
عله: آیا در حال حاضر نقش شومی برای سایت در نظر داری؟
ویلی: نه فعلا..اما احتمالش هت که در آینده ای نه خیلی دور داشته باشم...
عله: خب آن هدف شوم را بازگو کن...
ویلی: قتل مدیرا
عله: گرفتی ما رو؟
ویلی: آره دیگه اینجارو خالی بستم...

- اوکی تمامه، ویلیام ادوارد طبق اعترافاتی که به زور با معجون راستی ازت گرفتیم تو محکوم به فعالیتی مفید در جادوگران هستی...برو خوش باش...


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۸۵
#16

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
اعتراف کردن چقدر سخت هست!!!!!

اعتراف1:
موقع انتخابات زمان دراکو بود.من چون دراکو رو جز یکی از بهترین دوست هام میدونستم رفتم براش رای جمع کنم.اعضای تازه وارد را گرفتم و کلی مخشونو زدم که به دراکو رای بدید.بین این اعضا حدودا 5 نفر بودند که میخواستند به برادر حمید رای بدن.من با کلی تعریف و دراکو و خراب کردن حریفش(حمید گل)رایشونو به دراکو تغییر دادم.
به خاطر این کاری که انجام دادم از اون موقع تا الان متاسفم شدم.من همین جا از برادر حمید عزیز و گل معذرت خواهی میکنم و امیدوارم منو ببخشه

اعتراف2:
ترین ها بود.دوره ای که من رنک بهترین نویسنده هری پاتری رو گرفتم.اون موقع من کلی رای جمع کردم.البته اونا خودشون میخواستن به من رای بدن ولی من دخالت کردم در رایشون.واقعا برای خودم متاسفم!!!!!(البته این موضوع لو رفت)


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.