شب شعری با مرگ خواران!شب بخیر! برنامه ویژه امشب جادوگر تی وی یکی از باشکوه ترین و تکرار نشدنی ترین شب های خود را در پیش رو دارد . لرد ولدمورت همگان را شگفت زده کرد و به برنامه امشب ما اجازه داد تا برای اولین بار شب شعر مرگ خواران به صورت زنده و مستقیم پخش گردد. بیش از این شما رو منتظر نمی زاریم و به پخش این برنامه می پردازیم.
همان طور که مشاهده می کنید لرد ولدمورت کبیر در میان حلقه ایی از مرگ خواران وفادار خود نشسته و یک به یک با اجازه او شعری را به پاس احترام و تمجید و تکریمش می خوانند...
بلاتریکس لسترنج :من وفا باشد تمام این تنم
این منم آری بلای تو منم
من به گوشم سر به فرمان توام
هر چه را خواهی همان من می کنم
رودلف :فدای آن کله گرت ، مانتی و بلا
چشمان سرخ و سرد تو ، ما را بکرده مبتلا
چون هستی ای خشانتم
سرشار جان هر سپید ، از عشق پست و کل کلا
آناکین مونتاگ :ارباب تویی حل در این وجود
ارباب تو هستی فرای هر حدود
گر بند بند کنی جان و این تنم
جز خود نمی نگری در این تار و پود
ایگور کارکاروف :هر سپیدی را دهی گر آگهی
آن به زنجیرش ببینی وانگهی
در نگاهت من بخوانم امر تو
یا که پلکانت به روی هم نهی
بلیز زابینی :عشق کل کل را کنم ویران و دود
از تو هست آری همه بود و نبود
سرورم گویم فقط این جلمه را
بر روان قدرتت صد ها درود
ماندانگاس فلچر : بر هم زنی مژگان خود ، غارت بکردم محفلی
بیم و هراس و ترس را ، وارد کنم بر هر دلی
لیکن که رسوا می کنم ، آخر هویدا می کنم
من پرده را وا پس زنم ، از راز های دومبولی
هوریس اسلاگهورن : این گروهم اسلیا در حیرتت
تار تار هر سبیلم نوکرت
سر به فرمان توام لرد عزیز
امر کن ، جانی بخواه از چاکرت
سالازار اسلیترین : خاندانت را بکردی سرفراز
زنده کردی نام جدت را تو باز
آفرین ، احسنت بر این ذات تو
عمر تو پاینده باد و بس دراز
لوسیوس مالفوی : در رکاب تو همه اهل و عیال
من به پای تو بریزم جان و مال
آخرش گو کی بگیری این جهان
آزکابان مانم برای چند سال؟
رابستن لسترنج : مرگ خواران جملگی را اختیار
این سفیدان یک به یک بالای دار
نسل جادوگر ، اصیلانند و بس
این اصالت را بکردی ماندگار
فنریر گری بک : گرگینه گان سوزند در تاب فراقت
هر دم دراکولا زمن گیرد سراغت
چشم انتظار و مضطرب بنشسته بر در
تا کی بسوزد اندکی این جای داغت
ایوان روزبه : ای طلوع زندگی ، هان ای امید
هیچ نباشد جادویی از تو بعید
هان چطور زجری دهی هر محفلی
منتظر باید بماند ، باید بدید
پرسی ویزلی : مرگ خوار از ناکجا آرم همی
صد پیامک می زنم با هر دمی
لیک بین خود بماند ای بزرگ
لرد بودن هم بدارد عالمی
بارتی کراوچ : چون تو باشی این جهان آرد دوام
حس جاری در رگان بر انتقام
گر سیاهی ها بماند تا ابد
سایه ات ای لرد آری مستدام
جولیا تراورز : زار زاره هر سپید آید به گوش
شیرکان در پای تو گشتند موش
پیرمرده منجیه هر محفلی
زیر خرواری ز خاک گشته خموش
آراگوگ : هشت دست و پا و عنکبوتانم فدایت
جنگل ستایید این همه فهم و درایت
آماده ایم ، آماده ایم ، آماده حاضر
دق مرگ دهیمش هر سپید تا بی نهایت
گراپ : گرگ* و غولان لرد را حامی وبس
چون تویی عشقی بود در هر نفس
گر به آخر شد تمام بیت ها
پس بزن بر افتخار لرد یه دس!
در این هنگام پروفسور کوییرل که از وارد شدن غیر منتظره لرد به مدرسه اش قادر به کنترل احساسات خویش نمی باشد به عنوان یکی از مهمانان ویژه این برنامه از لرد اجازه گرفته ، برخاسته و رباعی را به خدمت او تقدیم می کند :
پروفسور کوییرل : هاگوارتز را آذین ببندم از برایت
باران ز گل من می نهم بر زیر پایت
این کلبه درویش را کردی منور
لیکن تو باشی بر سرم همواره جایت
در همین جا ، این برنامه به پایان رسید ... با همه شما خداحافظی می کنم . شب خوش!
پ.ن : دماغ سوخته می خریم!
* رییس غولان!
ویرایش شده توسط سامانتا ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۳:۴۲:۳۹