اندر احوالات میتینگ روز گذشته برای سر در گم نشدن ملت ، به جای استفاده از نام واقعی از شناسه نمایشی افراد استفاده میشه !
ساعت 4 صبح بیدار شدم و نشستم پای پی سی برای انجام امور اینترنتی ( کاربر اکتیو ) ! تا هفت ، بعد هم دو ساعتی خوابیدم و بیدار شدم و حاضر شدم و به آلبوس زنگ زدم که من دارم راه میفتم ! خواهش و التماس و اینا که ساعت 10:30 ، روبروی گلدیس آریا شهر حاضر باش ! بالاخره رفتیم و سوار شدیم و به سمت پارک لاله حرکت کردیم ، ساعت 11 در پارک لاله حضور داشتیم !
آلبوس : هیچی نداره بخوریم اینجا ؟
پرسی : برو باب ! من دیشب شام نخوردم ! صبحم که صبحانه نخوردم !
آلبوس : اه چرا هیشکی نمیاد پس ؟!
پرسی :
باب الان تازه یازده و نیمه ! ساعت دوازده گفتیم ، تازه ، ملتم که سه ساعت دیرتر میان !
آلبوس : بیخیال باب اینا رو ولش کن ، بیا یه کلیپ بیناموسی در مورد مقادیری جادوگر و ساحره دارم ، ببینیم لذت ببریم !
پرسی :
و به این صورت میشه که بعد از دقایقی بحث و تلفن های مکرر و این حرفها ، سر و کله ساحره ای پیدا شد ! که کسی نبود جز پومانا اسپراوت ... به راه افتادیم به سمت پایین پارک ! در واقع پارک لاله شصتا در اصلی داشت که من معلوم نبود کدوم رو گفتم
به این صورت بعد از تماس های مکرری که با آلبوس گرفته شد ( گویا من مدیر میتینگ بودم
) و پایین اومدن شدید پرستیژ مدیر میتینگ بدلیل اندک تماس های گرفته شده ، سر و کله سسیلیا پیدا شد . بعد هم که سیریوس بلک تماس گرفت و آلبوس رفت تا اون رو هم در جمع ما بیاره و بپیوندونه به ما ! بالاخره کم کم ملت اومدن و هنوز هم تماس های مکرر با آلبوس گرفته میشد
که البته حاکی از خز بودن این فرد هست
آلبوس : امم ، مرلین مک و ماندانگاس و سالازارم میان
پرسی :
آلبوس :
بالاخره به دلیل هماهنگی های بسیار بالای ملت با مدیریت محترم میتینگ ! بعد از یک ساعت به بالای پارک حرکت کردیم و یه جایی نشستیم !
بعد از دقایقی یکی گفت : هی آقا ! پاشو بیا اینجا ببینم ! برگشتم و با دو عدد مامور گشت آرشاد اسلامی مواجه شدم !
پرسی :
ملت ! منو کمک کنید ، من حیف میشم !
ملت :
و به این صورت میشه که من میرم پیش پلیس مورد نظر و در مورد این قضیه توضیح میدم که ما از یه سایت اینترنتی هستیم که خیلی خفنزه و داستان نویسی میکنیم و داستان ها هم خیلی اسلامی هستن و اصلا مغایرت با جمهوری وجود نداره
سرباز : باب اینا دروغ میگن ! اومدن اینجا تظاهرات کنن ، بزار بی سیم بزنم ببرنشون بوقیا رو !
پرسی :
! انصافا اینا به قیافشون میخوره که قصد اغتشاش و تظاهرات داشته باشن ! باب اینا هنوز بچه مچه ان ، نگاه کن دارن در مورد بازی های کامپیوتری جدید حرف میزنن ، چی میگی باب
و به این صورت میشه که لی جردن میاد جلو و بعد از نیم ساعت حرف زدن با پلیس و تعریف کردن داستان مواجه شدنش به همراه خواهرش با آرشاد و اینا ، مغز مامورین رو به شدت مورد عنایت قرار میده و به این صورت میشه که مامور مورد نظر میگه : باب برید ، من غلط کردم
پرسی : همینجا بشینیم ؟
پلیس : نه باب ! برید تو پارک ، لای درخت مرختا !
پرسی : برو باب بوقی ! حالا که اینجا جلوی پارک نشستیم تهمت میزنید ، همین مونده بریم پشت درختا
و به این صورت میشه که به درون پارک میریم و تصمیم میگیریم بعد از دقایقی که برای صرف ناهار حرکت کنیم .
با راهنمایی های خواهرانه و صادقانه سسیلیا ، بعد از یک ساعت و نیم به رستوران مورد نظر میرسیم که با بسته بودنش مواجه میشیم .
پرسی :
باب تو رو خدا ! خواهش میکنیم بریم تو همین رستورانا یه چیزی بخوریم ! من از دیروز ظهر هیچی نخوردم .
ملت : :no:
پرسی : من همینجا این میتینگ رو منحل آعلام میدارم !
ملت : باب چقدر حرف میزنی بوقی ! بیا دیگه با ما ! عههه
و به این صورت میشه که ساعت چهار میرسیم رستوران و خوردن ناهار به ساعت 5 منتهی میشه !
از نکات جذاب رستوران بوف ، به ، به اجرا در آوردن کارتون جذاب پت و مت میشه اشاره کرد که باعث شد دقایقی سکوت محض در رستوران حکمفرما شود !
سیریوس : مثل اینکه اینام رگ خواب جادوگرانیا رو پیدا کردن
بالاخره بعد از دقایقی سالازار و ماندانگاس هم به جمع ما اضافه شدن و بعد از صرف غذا بیرون رفتیم .
سالازار : خوب کجا بریم ؟ مدیر میتینگ چی میگه ؟
پرسی :
هر جا خودتون میخواید
بالاخره مقادیر زیادی راه میریم و در نهایت من و سیریوس از جماعت جدا میشیم و به سمت خونه رهسپار میشیم !
نکات جالب توجه میتینگ :1- پرت شدن آلبوس دامبلدور با آرنج روی اسفالت و خوابیدنش روی اون که خنده نیم ساعته ملت رو تضمین کرد . البته او بعد از مشاهده مقادیری خون روی آرنجش اظهار کرد که : ببینید ، یه قسمتی از زمین بیش از حد سیفیت بود ، منم دلم نیومد خوب بگذرم
2- پیدا کردن یک درخت فوق العاده سفید در پارک لاله توسط مرلین و ربط دادنش با پرسی !
3- گیر دادن مامورین آرشاد آسلامی که در نهایت منجر به آرشاد خودشون شد !
4- مشاهده یک عدد فروشگاه لباس زیر دنیس و تصمیم به واقعی کردن اون در جادوگران
5- خریدن تعدادی آب طالبی یخ زده و استعداد زیاد ملت در مکیدن از طریق نی
6- گرفتن دو تصویر که در یکی دامبلدور ، هاگرید یکی از افراد پایه کلاس خصوصی را در مقابل گرمابه خفت کرده و مورد بعد هم تصویری از دامبلدور که مشغول خوردن مقادیر زیادی شیرموز است ! ( بزودی در گالری فرستاده میشه )
ملتی که در میتینگ حضور داشتند پرسی ویزلی ( آرش )
آلبوس دامبلدور ( سورنا )
لی جردن ( فراز )
روبیوس هاگرید ( شهاب )
سیریوس بلک ( سینا )
سسیلیا ( تینا )
پرفسور پومانا اسپراوت ( مهرناز )
سالازار اسلیترین ( علیرضا )
ماندانگاس فلچر ( کمیل )
مرلین مک کینن ( دانیال )
فنگ ( سهیل )
2 عدد ساحره دیگر !
ویرایش - 2 تصویر میتینگ دامبلدور در حال نوشیدن شیرموز آلبوس دامبلدور و روبیوس هاگرید مقابل گرمابه