هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
سرسرای بزرگ هاگوارتز
قبل از عمل !


سرسرای بزرگ در سکوت فرو رفته بود. سکوتی سرسام آور، همه ی بچه ها سرجای خود بی حرکت میجنبیدند و با نگاه های خیره ای چشمانشان را بسته و گوش میدادند. به صدای مک گونگال:

- کوچولو ها ..
دیش! بومب! گومپ! زاپالاخ!
تصویر کوچک شده

«« توجه! این شکل مثل تام و جری هست و اینا ! »»

مک گونگال فنا میشه و سپس مدیریت مدرسه به سمت این پیرزن میدوئه. وزیر سحر و جادو نیز در همون لحظه از غیب ظاهر میشه و بالای سر مک گونگال میره.

وزیر: این خانم در راه خدمت به جادوگرها و دنیای جادویی جان خودش رو از دست داد؛ برای خانواده اش گل بفرستید!

استرجس پادمور از روی صندلی مدیریتی اش بلند شد و به جای مک گونگال شروع به صحبت کرد:

- امروز از منطقه امتحان نیم ترم سراسری دفاع در برابر جادوی سیاه دارید! این یک نیم ترمه المپیاد مانند ! با سوال هایی بسیار سخت و گولاخ هست! طراحان سوال بیماری کرم داشته اند، و میخواستند که شما مثل هیپوگریف تو گِل بمونید!

همهمه ای سرسرا رو در بر گرفت!

دانش آموز شماره 1: بچه ها این به ما گفت هیپوگریف!
دانش آموز شماره 2: امتحان؟ المپیاد؟نیم ترم؟ این ناعادلانه اس! من نمیخوام شکنجه بشم! اونا اجازه ندارن از اعمال نابخشنودی استفاده کنند!
دانش آموز شماره 3: من تحریم میکنم! هاگوارتز اجازه نداره.. کنترل اف و پنج!
دانش آموز شماره 2: بوقی کنترل+ اف پنجه!
دانش آموز شماره یک: بچه ها این به ما گفت هیپوگریف.

- جدی اف پنج + کنترل ؟ من تاالان کنترل+ آلت+ دیلیت میزدم! بگو چرا کامم بوقیده!
- منم تا الان شیفت و کنترل میزدم رمز ِ سیمز *می اومد! (The Sims)

هاگوارتز، در حین برگذاری المپیاد ِ نیم ترم
بعد از عمل !

- امتحان دیگه شروع میشه. تا دوثانیه ی دیگه. یک .. دو.. سه !

بچه ها همگی با هم ورقه های امتحانی را برگرداندند. ورقه ها ابتدا سفید بود وسپس سوالات روی آن پیدا شد. دوربین به سمت تک تک آنها رفت و روی کله ی بوری ایستاد! گابریل که چشمانش اطراف را می پایید و با سه دستش در تلاش بود که خودکار جادویی با جوهری که خودش مینوشت را از جیبش در بیاورد.

به سرعت این کاررا انجام داد. اما این عمل از دید یک نفر پنهان نماند. استاد دفاع در برابر جادوی سیاه .. درک به سمت استرجس دوید و روبروی او ایستاد.

- چیه بوقی؟ مگه نمیبینی کار دارم؟ نمیخواد امروز تدریس کنی لینک کلاس رو ندارم!
- چی میگی واسه خودت. من همین الان به یک مسئله پی بردم!

- !

- گابریل دلاکور رو نگاه کن بوقی!

استر از روی شانه ی درک به گابریل نگاه کرد، که بر اثر تمرین حالا میتوانست با چشم چپ به ورقه ی سمت چپی و با چشم راست به ورقه ی سمت راستی اش نگاه کند. ( مردم واسه تقلب چه کارها که نمیکنن! )

استر: ایول چه کار گولاخی! من نمیتونم چشامو این طوری کنم.
استر در تلاش بود تا یکی از چشمانش به سویی و دیگری سویی دیگر برود که در نتیجه چهره اش به این حالت در آمده بود :

درک: بوقی، اون داره تقلب میکنه! جوهرش رو نگاه کن.
استر: .... ( داره نگاه میکنه .) !!!! ( نگاهش تموم شده! )
درک: دیدی راست گفتم! بوقی یه کاری بکن.
استر: الان میرم یه کاری کنم. دست من رو بگیر.

درک دستش را دراز کرد و دست استرجس را گرفت.
استر: دستمو ول کن بذار برم دهنشو صاف کنم!
درک:
استر:

:. میز گابریل .:
- اهم، خانم دلاکور!
گابر : جونم؟
استر : ایول چه پلک هایی! چه مویی، چه دمی(!!!) عجب پایی!
گابر : بوقی مگه خودت ناموس نداری؟
استر : چرا ولی میخواستم اگه میشه شما واسم آواز بخونید!
گابر : چرا ؟

استر مدتی به این حالت فکر میکنه و بعد میگه:
- میخوام یه مسابقه ی آواز راه بندازم. جایزه اش شریک شدن تو منوی مدیریت ِ منه!
گابر : آواااااااز ... آآآآآآآآآآآآووووووااااااااازززززز !..

استر در مدتی که گابریل در تله افتاده بود به سمت خودکارش رفت؛ آنرا زیر یک کاسه گذاشت. دو خودکار دیگر عین همان را نیز بوجود آورد، با یک تفاوت کوچک! سر خودکار آبی بود ولی دو خودکار دیگر مشکی! دو کاسه ی دیگر روی دو خودکار گذاشت.

- امم، دوشیزه دلاکور.
- آووووووووووواااااااااااااااااززززز..!
- دوشیزه دلاکور!
-آووووووووووووووواواااواواواوا ( چه چه میزنه! ) زززززززززز...
ملت هاگوارتز: !
- آواوواواوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااززززز..
- مرگ! دوشیزه دلاکور! این مثینکه حالیش نیست!

استرجس گلوی گابریل رو میگیره و اونو به شدت تکون تکون میده و دل و روده ی گابریل به هم میپیچه! استر با خودش فکر میکنه این بار گابریل حتما به تله ی نوع سومش دچار میشه ! در صورتی که دفعه ی پیش هم دچار شد. به کاسه ها اشاره کرد. سپس ورقه ی امتحان گابریل را برداشت.

استر : اگه میتونی خودکارتو پیدا کن، متقلب!
گابر : خیلی نامردی!

استر به ورقه ی امتحانی گابریل خیره شد! ورقه ای سری .. که اشک در چشمان استرجس جمع کرد! جواب هایی کامل و دقیق، توسط آن خودکار اسرار آمیز داده شده بود.

[spoiler=1- شش موجود سیاه خطرناک نام ببرید. (3 نمره)

مورچه سیاه، گربه سیاه، کلاغ سیاه، سگ سیاه، سایه ی سیاه !مار سیاه، گوزن سیاه، گراوپ سیاه! من سیاه، تو سیاه، او سیاه ...


2- توضیح دهید که اگر یک کلاغ سیاه، آرم دانش آموزی شما را بدزد، چه اتفاقاتی ممکن است برای شما بیفتد؟ (1.5 نمره)

این استرجس نامرد من را از مدرسه بیرون خواهد انداخت!

در این حالت شما چه کاری می بایست انجام دهید؟ (1.5 نمره) (جمعا 3 نمره)

میتونم یکی از طلاها رو توی یکی از راهرو ها بگذارم تا کلاغ به سوی آن بیاید آنرا بردارد و به لونه اش ببرد، من تعقیبش میکنم و با پیدا کردن لونه اش کلی خوشحال میشوم. سپس، با ورد اکسیو وسایلم را از او میگیرم! و حتی اگه لازم شد ناک اوتشم میکنم!


3- با چه چیزهایی می شود با یک مار سیاه مقابله کرد؟ سه مورد نام ببرید (3 نمره)

1) کتاب های رولینگ ! * استفاده ی رون از زبون مارها !! *
2) شمشیر گریفندرو -- در صورتی که یک گریفی اصیل باشیم! یا حتی نباشیم ! --
3) افسونی برای مقابله با او !

4- "سیاهی" چیست؟ مثال بزنید (3 نمره)

سیاهی همان پپسی کولا یا پارسی کولا است! موجودی شیطانی و سیاه و خطرناک، هرچیزی که در تاریکی باشد. هرشی که سیاه و تاریک باشد!

5- چند نوع تله جادویی وجود دارد؟ نام ببرید (3 نمره)

سه نوع :
1) تله ای کلا نابودتون میکنه!
2) تله ای که کم کم میکشه!
3) تله ای که تاثیری نداره روت!

6- هر کدام از تله های زیر جز کدام یک از انواع تله های جادویی هستند؟ چرا؟ (هر مورد 3 نمره)

الف) چوبدستی های تقلبی فرد و جورج که به عروسک تبدیل می شوند:

تله ی نوع 3، چون فقط باعث منحرف شدن حواس هستند!

ب) آکرومانتالایی(عنکبوت غول پیکر) که در هزارتو(خان سوم کتاب چهار) سر راه هری قرار گرفت:

تله ی نوع 2، چون زهرش کم کم اون ها رو از بین میبرد!

ج) کلیدهای بالدار که در کتاب اول(سنگ جادو) هری می بایست یکی از آنها را برای باز کردن می گرفت:

تله ی نوع 2، چون اگر این کاررو نمیکرد بعدا میمرد!

د) بلایی که در جلسه سوم تدریس بر سر بارتی کراوچ آمد:

تله ی نوع 1، خیلی گولاخانه شهید شد!

7- یک مورد استفاده برای هر کدام از انواع تله ها نام برید. (هر مورد 1 نمره، جمعا 3 نمره)

تله 1: آوداکداورا ! تله ی 2: سوختن خانه ای که در اون هستیم! تله ی 3: اِ ، کلاغه رو !! ...! b][/spoiler]

---- :: چند ساعت بعد :: ----
گابریل همچنان در حال نگاه کردن به سه کاسه بود. هر سه کاسه را استرجس چرخانده بود و دفعه ی اول به گابریل گفته بود که خودکارش؛ زیر کاسه ی وسطی است! وقت امتحان روبه اتمام بود شانس آورده بود که تمام سوالات را نوشته و دو سه سوال آخر را شفاهی به استرجس گفته بود که مطمئن بود غلط است.

- گابر، ببین این الان تو اینه!
ویلی ویلی ویلی ( افکت چرخوندن کاسه ها ! )
- حالا تو کدوم هست؟
- بابا نمیدونم ! ولم کنید.. دارم دیوونه میشم! اصلا نمیخوام این امتحان رو بدم! شِت !

گابریل با ناراحتی از روی صندلی اش بلند شد و به سوی در خروجی سرسرا دوید.

----
*: رمز بازی ِ سیمز شیفت و کنترل یا یه همچین چیزاییه! رمز پولشه!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۹ ۱۶:۴۷:۵۰

[b]دیگه ب


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
تکلیف جلسه سوم

راهرو های هاگوارتس خلوت بود و تقریبا همه بعد از گذراندن کلاس هایی سخت به خوابگاهشان رفته بودند. تا اینکه در میانه یکی از راهرو ها سه نفر پدیدار شدند. سه پسر که در حالی که می گفتند و می خندیدند در راه رفتن به تالار گروهشان بودند. پسر ها در حالی که هواسشان کاملا به خاله زنک بازی های خودشان بود و قاه قاه می خندیدند و برای هم جک می گفتند ناگهان متوجه چیز عجیبی شدند. در اطرافشان درخت های بلند با تنه سفید و بدون شاخ برگ قد کشیده بود. زیر پایشان سختی چوب های سفیدی را حس می کردند. سکوت و جوی متشنج آنها را فرا گرفته بود تا اینکه یک گلوله گلی از آسمان روی سر یکی از بچه ها افتاد و بوقیده شد به سکوت
پسر ها در حالی که با تعجب به محیط اطرافشان نگاه می کردند با هراس متوجه لرزش خفیفی در اطرافشان شدند ...

پنج دقیقه بعد – دفتر دامبلدور

دامبل در حالی که لباسی توری پوشیده بود که اندام زیبا و س*سی اش را نمایان کند ، یکی از اشیاء فلزی عجیب اتاقش را برداشت و روی میز کارش گذاشت. سپس به این صورت شروع به تکاندن ریشش کرد
ابتدا مقادیر زیادی خاک و تل و سپس انواع آشغال از شیر مرغ تا جون آدمیزاد بیرون ریخت ، سپس چند عدد مگس وز وز کنان خارج شدند و عنکبوتی در حالی که از تارش آویزان بود از زیر ریش دامبول آویزان شد ... در نهایت سه پسر سیفیت میفیت از ریش دامبول بیرون افتادند ...
پرسی در حالی که لباس هایش را از خاک و گل می تکاند گفت : « چند ساله ریشت رو نشستی دامبول ؟ »
بارتی که نگران به نظر می رسید با صدایی لرزان پرسید : « ما کجاییم ؟ »
دامبلدور نگاه شیطنت آمیزی کرد و گفت :« این یکی از جدیدترین اختراعات منه ! یک تله جادویی که به تدریج عمل میکنه ! یعنی شما اول اسیر ریش های من میشین و به تدریج به دفترم و نزدیک و نزدیک تر میشین و در نهایت در یکی از کلاس های خصوصی من حضور پیدا می کنید ! جالبه نه ؟ »
پرسی مشتاقانه گفت : « عالیه ، چجوری ؟ »
دامبلدور : « با یک طلسم بزرگ کردن به ریشم وسعت دادم که شما توش جا بشین ! »
پسر سوم با شک و تردید پرسید : « و حالا باید چیکار کنیم ؟ »
دامبلدو گفت : « این مرحله آخره جناب وزیر ! »
آلبوس سوروس پاتر با نگرانی به اطرافش نگاه کرد و با دیدن لباس توری دامبلدور چشمانش از حدقه خارج شد و باد کرد و مانند ایربگ (Air Bag) زانتیا همه را در آستانه خفه شدن قرار داد و در نهایت به این حالت دچار شد : تصویر کوچک شده

دامبول در حالی که به یکی از اشیاء نقره ای عجیب دفترش اشاره می کرد گفت : « خوب بچه ها من این وسیله رو آماده کردم تا کارمون رو شروع کنیم ! »
بارتی با ناراحتی پرسید : « این چی هست ؟ »
دامبول گفت : « شما نمی دونید ؟ »
پرسی با لحنی حق به جانب جواب داد : « توی کتاب هری پاتر خونده بودم ، اما استفاده اش رو ننوشته بود !»
دامبول با سرزندگی گفت : « خوب معلومه ... تموم این وسایل ابزار های بیناموسی من و انواع تله های جادویی ، حالا بیاین تو بغلم تا براتون توضیح بدم ...

خطاب به استاد : سبکی که من جدیدا ازش استفاده میکنم و مخصوص خودمه یک سبک جدی-طنز هست که البته ادعا نمیکنم خودم درستش کردم ، اما با اضافه کردن یک سری ویژگی ها اون رو مختص خودم کردم و فعلا فقط منم که ازش استفاده میکنم ! این رو از این جهت گفتم که شما به بخش طنز و شکلک همر پست قبلی من ایراد گرفته بودید ، گفتم بدونید که این سبک منه ! البته پست بالا بیشتر جنبه طنز رو داشت !!!!


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۹:۱۹:۵۱

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1- شش موجود سیاه خطرناک نام ببرید. (3 نمره)

گربه سیاه، کلاغ سیاه، سگ سیاه یا همون سیریوس بلک که سیریش سیا هم بهش می گن، مار سیاه، سایه سیاه که بهش سیاهی هم میگن و از همه این ها خطرناک تر، مورچه سیاه!

2- توضیح دهید که اگر یک کلاغ سیاه، آرم دانش آموزی شما را بدزد، چه اتفاقاتی ممکن است برای شما بیفتد؟ (1.5 نمره) در این حالت شما چه کاری می بایست انجام دهید؟ (1.5 نمره) (جمعا 3 نمره)

نه تنها آرم زیبای خودمون رو از دست میدیم بلکه از لیست دانش آموزان هاگوارتس خارج میشیم و دیگه نمی تونیم وارد مدرسه بشیم و همچنین ممکنه باعث قهرمان نشدن گروهمون بشیم و مهمتر از همه ممکنه کلیه اطلاعات جادویمون هم از دست بره !!!
ما باید سریع و تا کلاغ سیاه از دیدرس ما خارج نشده آرم رو پس بگیریم !



3- با چه چیزهایی می شود با یک مار سیاه مقابله کرد؟ سه مورد نام ببرید (3 نمره)

پتک ، چکش ، یخچال ، شکم اسپروت یا کتاب پنج هری پاتر (گ.ر.ب استاد !! )

4- "سیاهی" چیست؟ مثال بزنید (3 نمره)

این موجود در کل به هر موجود ناشناخته ای گفته میشه که شما نمی تونید اون رو ببینید. در نتیجه از اون جاییکه ممکنه اون موجود یه موجود سیاه باشه، پس سیاهی یک موجود سیاهه! مثلا گرگینه ای که در تاریکی حرکت می کنه ، یا پرسی ویزلی که با شناسه آبراهام یاکسلی لاگین شده

5- چند نوع تله جادویی وجود دارد؟ نام ببرید (3 نمره)

در کل سه مدل تله جادویی داریم، تله هایی که بلافاصله اثر می کنن، تله هایی که به تدریج اثر می کنن و تله هایی که اثر نمی کنن!

6- هر کدام از تله های زیر جز کدام یک از انواع تله های جادویی هستند؟ چرا؟ (هر مورد 3 نمره)

الف) چوبدستی های تقلبی فرد و جورج که به عروسک تبدیل می شوند: تله های تدریجی زیرا وقتی چوبدستی را می خریم اونها به شکل چوبدستی باقی میمونن اما وقتی داریم باهاشون بازی میکنیم تغییر شکل میدن !

ب) آکرومانتالایی(عنکبوت غول پیکر) که در هزارتو(خان سوم کتاب چهار) سر راه هری قرار گرفت: تله ای که بلافاصله اثر می کنه چون اون بلافاصله شروع به مبارزه با هری کرد

ج) کلیدهای بالدار که در کتاب اول(سنگ جادو) هری می بایست یکی از آنها را برای باز کردن می گرفت: تله ای که اثری نمی کنه چون کار اون کلید ها فقط منحرف کردن هری از کلید اصلی بود

د) بلایی که در جلسه سوم تدریس بر سر بارتی کراوچ آمد: تله ای که بلافاصله اثر میکنه چون بارتی بلافاصله توسط میز مصدوم شد

7- یک مورد استفاده برای هر کدام از انواع تله ها نام برید. (هر مورد 1 نمره، جمعا 3 نمره)

تله ای که بلفاصله اثر می کنه مانند اینفری های داخل غار که از شئ مهمی چون جادوانه ساز محافظت کنیم !
تله ای که تدریجی اثر میکنه مثل معجونی که دامبلدور در غار خورد که باعث میشد اون ضعیف و ضعیفتر بشه !
تله ای که اصلا اثر نمیکنه مثل علامت شومی که بالای برج بود تا دامبلدور و هری رو گمراه کنه و به اونجا بکشه


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۴:۵۲ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
امتحان میان ترم دفاع در برابر جادوی سیاه

1- شش موجود سیاه خطرناک نام ببرید. (3 نمره)
2- توضیح دهید که اگر یک کلاغ سیاه، آرم دانش آموزی شما را بدزد، چه اتفاقاتی ممکن است برای شما بیفتد؟ (1.5 نمره) در این حالت شما چه کاری می بایست انجام دهید؟ (1.5 نمره) (جمعا 3 نمره)
3- با چه چیزهایی می شود با یک مار سیاه مقابله کرد؟ سه مورد نام ببرید (3 نمره)
4- "سیاهی" چیست؟ مثال بزنید (3 نمره)
5- چند نوع تله جادویی وجود دارد؟ نام ببرید (3 نمره)
6- هر کدام از تله های زیر جز کدام یک از انواع تله های جادویی هستند؟ چرا؟ (هر مورد 3 نمره)
* دلایل بسیار مهمند!
الف) چوبدستی های تقلبی فرد و جورج که به عروسک تبدیل می شوند:
ب) آکرومانتالایی(عنکبوت غول پیکر) که در هزارتو(خان سوم کتاب چهار) سر راه هری قرار گرفت:
ج) کلیدهای بالدار که در کتاب اول(سنگ جادو) هری می بایست یکی از آنها را برای باز کردن می گرفت:
د) بلایی که در جلسه سوم تدریس بر سر بارتی کراوچ آمد:
7- یک مورد استفاده برای هر کدام از انواع تله ها نام برید. (هر مورد 1 نمره، جمعا 3 نمره)


--------------------------
* مهلت ارسال تکلیف جلسه سوم تا قبل از تدریس جلسه چهارم است



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
درک بخشنامه جدید وزارت که مربوط به روش تدریس جدید هست رو به صورت یه مثلث تا می کنه و از نوک تیزش به عنوان خلال دندون استفاده می کنه تا باقیمانده ناهار رو از لای دندوناش در بیاره. و در همین حین وارد کلاس میشه.
دانش آموزا که بعد از بلایی که درک سر پرسی و تدی آورد حسابی از اون می ترسن، برپا میدن و بلند میشن. درک که به تازگی بهش گفتن کلاساش خیلی خشک و خسته کننده است، همزمان با گفتن "بفرمایید" تکون کوچکی به چوبدستش میده. دانش آموزا می خوان بشینن ولی هوای زیرنشیمن گاهشون وزنشون رو تحمل نمی کنه و همه به زمین اصابت می کنن! سپس در حالی که سعی می کنن بلند شن، صندلی ها به جای اولشون بر می گردن و سر دانش آموزا رو مورد عنایت قرار میدن.
دانش آموزا:
درک :
پرسی: "من به عنوان بازرس عالی رتبه هاگوارتز و رئیس شورا و کلی سمت دیگه که دارم بهت اخطار می کنم که این رفتارت به عنوان استاد دفاع اصلا مناسب نیست."
درک: "بخوس بینیم باو! مگه خودت نگتی تدریس هام خیلی خشکن؟"
پرسی: "من گفتم تدریس نباید خشک باشه نه اینکه دانش آموزا رو مسخره کنی!"
درک: "دانش آموز پرسی ویزلی! تو کار استادت دخالت نکن. این هم جزو تدریس منه!"
اینیگو که حسابی از زمین خوردن حالش گرفته شده، میگه: "تدریس این جلسه به کدوم مبحث مربوطه که باید ملت رو زمین بزنین؟ "
درک کمی به صورت **سوت** اطراف رو نگاه می کنه و بعد در یک لحظه با گذر موقتی از حالت **یافتم** به این شکل میگه: "امروز تله های جادویی رو کار می کنیم!"
درک رو به کلاس ادامه میده: "خب، با توجه به اینکه امسال سال نوآوری و از ایناست، وزارت بخشنامه ای فرستاده مبنی بر اینکه کلاس ها باید به صورت دانش آموز محوری اداره بشن. یعنی اینکه من فقط به شما میگم که امروز کدوم جادوی سیاه رو کار می کنیم و شما توی کتاب هاتون دنبال راه مقابله با اون می گردید. حالا به گروه های دو نفری تقسیم بشید و آماده شید. بارتی تو پیش گابریل نشین "
بارتی: "اصلا به تو چه من پیش کی میشینم؟ اصلا هافلی ها همیشه با ما گریفی ها مشکل داشتن! اصلا این بخشنامه ای که میگی کو؟"
درک: "اولا که به تو چه که به من چه که تو کجا میشینی!() دوما که تو از کی تا حالا گریفی شدی و سوما این بخشنامه هم اینجا..." درک با یادآوری اینکه از بخشنامه به عنوان خلال دندون استفاده کرده، حرفشو عوض می کنه و ادامه میده: "بخش نامه توی کشوی میز منه، برو برش دار!"
بارتی که متوجه شده یه چوبدستی زیر نیم چوبدسته! به طرف میز درک به راه میفته و کشوی میز رو باز می کنه. همین که کشو باز میشه، یه عروسک دلقک می پره بیرون و (یعنی با چکش می کوبه تا سر بارتی!) و بعد بارتی رو میندازه توی کشو و خودش جفت می ره تو دهن بارتی(ک.پ.ر بای دنیس) و بعد در کشو بسته میشه و بعد میز به طرز عجیبی شروع می کنه به تکون خوردن و صدای بارتی میاد که میگه:
- آه اوه آخ آخ آخ! آروم تر، اوه آخ!
و بعد میز یه بری میشه و مثل کامیونی که سنگ و گل خالی می کنه، گرد و خاک بلند میشه و بارتی از میز میفته بیرون و بعد نیم تن گوجه گندیده میریزه روش.
بارتی در حالی که به طرز عجیبی ایستاده بلند میشه و رو به حضار لبخند می زنه و میگه: "چیزی نیست! چیزی خاصی نبود! شما نگران نباشید!"
در همین حین کشوی میز باز میشه و دست دلقگ مذکور میاد بیرون، یه پس گردنی به بارتی می زنه که باعث واژگونی بارتی میشه و داخل میز برمیگرده. سپس تیتراژ پایینی فیلم پخش میشه و دانش آموزا شروع می کنن به سوت و دست تشویق (آخ ببخشید فک کنم خط رو خط شد!)
درک که در کمال آسایش ماجرا رو تماشا کرده، لبخندی می زنه و رو به کلاس میگه: "همون طور که گفتم درس امروز راجع به تله های جادوییه! حالا به گروه های دو تایی تقسیم شید و بخش مربوط به تله های جادویی رو بخونید. در کل سه مدل تله جادویی داریم، تله هایی که بلافاصله اثر می کنن، تله هایی که به تدریج اثر می کنن و تله هایی که اثر نمی کنن! آخر ساعت باید در مورد هر کدوم از این سه نوع تله یه مقاله به من تحویل بدید. گابریل به جای بارتی، من همگروه تو میشم "

[color=#0000FF]چند لحظه همه به گروه های دوتایی تقسیم شدن - میز درک و گابریل[/color]
گابریل:
درک:
گابریل: **چشمک**
درک:
گابریل: "بوقی دو ساعته دارم واست عشوه میام خب جواب سوالا رو بگو دیگه "
درک: "خب زودتر می گفتی اینو! ببین دسته اول تله ها، تله هایین که بلافاصله اثر می کنن، یعنی مثلا یه ماده ای گذاشته شده و به محض اینکه بهش دست بزنی میمیری! یا بیهوش میشی یا چیزی شبیه به این. مثلا اون خامه قناری های فرد و جورج رو یادته؟ که تا می خوردی به قناری تبدیل میشدی؟"
گابریل: :no:
درک: "اشکال نداره، منم یادم نیست فقط تو کتاب خوندم دسته دوم تله هایین که به تدریج اثر می کنن، مثلا کسی که به اون دست بزنه یا هر جور دیگه ای دچارش بشه، کم کم میمیره. مثلا اگه به یکی از در های گرینگوتز دست بزنی، داخل در کشیده میشی ولی نمیمیری، بلکه اون قدر اونجا میمیری که از گرسنگی یا تشنگی بمیری! یا مثلا اون تله طوری مریضت می کنه که بعد از یه مدت بمیری. مثلا دامبل وقتی به انگشتر گانت دست زد، جوری مریض شد که تا یه سال دیگه میمرد"
گابریل: "مااااااااااااااااااااع دامبل تا یه سال دیگه میمیره؟"
درک: "نمی دونم! نه بابا، رولینگ یه زری زده وگرنه از اون ماجرا نوزده سال گذشت، دامبل با پسرای هری هم کلاس خصوصی گذاشت و هنوز هم نمرده که هیچ، منم می ترسم نزدیکش رد شم. حالا درسته سبزه ام ولی خب به این دامبل اعتمادی نیست، یهو دیدی از شانس من ذائقه اش عوض شد!"
گابریل: "هان؟ الآن اینایی که گفتی یعنی چی؟"
درک: "هیچی ولش کن، بذار نوع سوم رو هم توضیح بدم و بعدش با هم حرف می زنیم خب نوع سوم تله ها، تله هایین که اصلا تاثیری ندارن، فقط فرد رو منحرف می کنن. مثلا اون درهایی که توی وزارت خونه بودن و می چرخیدن و باعث میشدن هری اینا نتونن راهشون رو پیدا کنن، یه جور تله از نوع سوم بودن."
گابریل: "**خمیازه** وی وی وی! درک تدریس خیلی خسته کننده شد، این مثال خز و خیل چیه می زنی؟"
درک: "خب ببین، مثلا اگه دامبل به من اصرار کنه که برام کلاس خصوصی بسازم، من می تونم یه پاترونوس (سپر مدافع) بسازم و وقتی دامبل حواسش به پاترونوس سیفیت پرت شد، فرار کنم. اون وقت دامبل به یه تله نوع سوم دچار شده!"
گابریل: "آها! "
گابریل که حرف های درک رو یادداشت کرده، بلند میشه و نوشته هاش رو به درک میده و میگه: "بفرمایید استاد، تکلیف من تموم شد!" و راه میفته که بره.
درک: "اصلا کی از تو تکلیف خواست حالا کجا میری؟"
گابریل: "بارتی رو ببرم درمونگاه!"
درک: "بوووووووووووووووووق! "
-----------------------------------------------
تکلیف
رولی بنویسید در مورد فردی که دچار تله (یا تله های) جادویی شده و گرفتار شدنش به تله ها یا خلاص شدنش رو شرح بدید.

* رول می تونه جدی یا طنز باشه
* این فرد هر کسی می تونه باشه
* می تونید رول رو راجع به چند شخص بنویسید
* این فرد ممکنه دچار یه تله بشه یا دچار چند تا تله

چون خیلی ها دیر تکلیفشون رو فرستادن، وقت نشده همه تکالیف رو امتیاز دهی کنم، به زودی امتیاز ها رو می زنم



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
میدان گریمولد
خانه شماره دوازده


صدای زنگ در بلند میشه و در پی اون صدای زر زر مادر سیریوس شنیده میشه " شما دورگه های کثافت خونه آبا و اجدادی منو به گند کشیدید ؛ لعنت به شما ، از خونه من گم شید بیرون تا اصالتش حفظ بشه "

مالی که به تازگی از کارهای آشپزی فارغ شده با شتاب برای باز کردن درب خانه روانه میشه و پشت سرش سیریوس به سمت پرتره مادر عزیزش حرکت میکنه ، نزدیک میشه و فریاد زنان میگه : خفه شو پیرزن زر زرو ، تو اگه اصیل بودی و ارزش داشتی کل خانوادت ترکت نمیکردن و گم و گور نمی شدن و باعصبانیت پرده رو روی تابلو کشید و در حالی که سعی می کرد با وسیله ای برخورد نکند که موجب نارضایتی مجدد مادرش شود به سمت در ورودی حرکت کرد .

- کینگزلی !
- سیریوس !

مالی که گینگزلی را به سمت آشپزخانه همراهی می کرد به آرامی گفت : آرتور گفت که کینگزلی امروز ماموریتش توی وزارت خونه تموم میشه و منم دعوتش کردم که ناهار رو دور هم بخوریم ... بچه ها هم رفتن دیاگون یه سری به فرد و جرج بزنن ، الاناست که پیداشون میشه .

- خوب ، امروز چطور بود وضعیت وزارت خونه کینگزلی ؟

کینگزلی شکلبوت که مشغول خوردن یکی از نوشیدنی های کره ای بود ، هورتی کشید و به سیریوس گفت : امم ، مثل همیشه ! اسکریمجیور امروز یه قرار مهم داشت با چند تا از وزرای خارجی که خیلی اقدامات زیادی کرده بود برای ورودشون یه سری تغییرات کلی توی سالن اصلی وزارت خونه داده بود ، غیر از این خبر خاصی نبود .

مالی که چاقو هایی که مشغول خورد کردن پیاز بودند رو رهبری میکرد ، پرسید : نکنه در مورد همون مسائلی بود که چند وقت پیش تانکس در موردشون حرف زد تو محفل ؟

زینگ زینگ

شنیده شدن زنگ درب خانه شماره دوازده ، همیشه توسط فریاد های خانم بلک و توهین های پی در پی کریچر همراه بود ؛ به این دلیل سیریوس با دست به مالی اشاره کرد که مشغول درست کردن سوپ پیاز امروز شود و به سمت درب حرکت کرد و البته برای دومین بار پرده را روی تابلوی مادرش کشید و به کریچر هم دستور داد مشغول کارهایش شود و درب را باز کرد . و بعد از دقایقی در حالی که به گرمی با هری ، رون و هرمیون صحبت میکرد وارد آشپزخانه شد .

خانم ویزلی که چند نوشیدنی کره ای را به سمت هری و رون و هرمیون و سیریوس میفرستاد ، خطاب به کینگزلی گفت : راستی کینگزلی ، توی کمد طبقه بالا یه صداهایی میشنوم ، اول فکر کردم که ممکنه بوگارت باشه بازم ، ولی الستور گفت که به تو بگم و فکر میکنه که ممکنه سیریش سیا باشه !

هرمیون با علاقه خاصی دست از ادامه نوشیدن کشید و با عجله گفت : امم ، من در مورد سیریش سیا شنیدم ! توی مواجهه با فرد به صورتش میچسبه و جدا کردنش کار تقریبا غیر ممکنی هست و اینکه فوق العاده به رنگ سفید علاقمنده ! تنها راه گرفتنش این هست که شیء سفیدی رو مقابلش بگیری تا به اون بچسبه و از محیط زندگی دورش کنی !

خانم ویزلی با لبخند گرمی از اطلاعات کامل هرمیون تشکر کرد و رو به کینگزلی گفت : خوب میتونی کاری بکنی ؟



طبقه بالا


همه دنبال هم راه افتاده بودند تا با موجود ناشناخته شناخته شده ! مواجه بشن ! کینگزلی که از دیگران اطلاعات بیشتری در این زمینه داشت و مهمتر از همه سیاه پوست بود به سمت کمد حرکت کرد و همانطور که چوبدستی اش را از زیر ردایش بیرون میکشید ، درب کمد را کشید ! جونور یا بهتر هست بگیم جسم سیاه رنگی از سیاهی کمد بیرون پرید و روی صورت کینگزلی جای گرفت ! شاید به این خاطر بود که صورت گینگزلی از درون کمد سفید تر بود !!

چوبدستیش از دستش افتاد و با دو دست سعی کرد که سیریش سیا را از صورتش جدا کند . هری که ترسیده بود ، از هرمیون جدا شد و نزدیک تر رفت تا شاید بتواند کمکی کند . سیریش سیا که بیش از حد ذوق زده شده بود و موجودی به این سیفیدی ندیده بود ، با تنفر صورت کینگزلی رو ول کرد و به سمت صورت هری هجوم برد . به نظر میرسید که اصلا قصد جدا شدن نداره .

کینگزلی فریاد زد : امم ، یه چیزه سفید بیارید ! سریعتر !

سیریوس که قصد داشت جو را تغییر دهد ، در حالی که با نگرانی دنبال وسیله سفید رنگی در اتاق میگشت گفت : همیشه به جیمز میگفتم ! میگفتم که ازدواجت با لیلی ممکنه مشکل برای پسرتون درست کنه ! یادته که کینگز ؟ خیلی سفید بودن هر دوشون

جینی که متوجه شده بود ، دوان دوان با کلاه سفید رنگی که روز گذشته از دیاگون خریده بود وارد اتاق شد و اون رو جلوی صورت هری گرفت ! با اینکه سخت بود برای سیریش سیا که بین هری و کلاه موجود سفیدتر را انتخاب کند ، بالاخره تصمیم گرفت و روی کلاه پرید ؛ بلافاصله به سمت پنجره دوید و آن را پشت باغ پرتاب کرد .

هری تلو تلو خوران گوشه ای ایستاد و با دو دست صورتش را پوشاند و به جینی گفت : متاسفم جینی ! اون کلاهو دیروز خریده بودی ، نباید میاوردیش ، بالاخره یه چیزی پیدا میشد !

جینی با شیطنت به سر و صدای زیادی که از پشت باغ شنیده میشد اشاره کرد و گفت : نه بابا اشکالی نداشت ! کلاه جرقه زن بود محصول جدید فرد و جرج


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
مدتی بود خیابان های بالایی هاگزمید خیلی خیلی خلوت شده بود. در مردم پیچیده بود که سایه سیاهی در آنجا زندگی می کند که مسئول قتل های اخیر است ! قتل های ترسناک و خوف آور ...

اخیرا در هاگزمید قتل های وحشتناک و نفرت انگیزی اتفاق می افتاد. قتل هایی سرشار از خون و مرگ و شیون ! و عموما این قتل ها در خیابان های هاگزمید و به خصوص اطراف شیون آوارگان بود. جسد ها از زمین کنده نمیشدند و مردم مجبور بودند انها را با پارچه های سفیدی بپوشانند. پارچه هایی که به محض تماس با جسد مقتول کاملا سرخ رنگ می شد ! (برای اطلاعات بیشتر به تاپیک شیون آوارگان مراجعه کنید ! )

آنروز سه نفر از مردان قهرمان هاگزمید تصمیم گرفته بودند که برای تحقیق به خیابان های بالایی و در نهایت به شیون آوارگان بروند ! تا شاید قاتل این قتل های فجیع را بشناسند.

تد ریموس لوپین ، آلبوس سوروس پاتر و اینیگو ایماگو از سه گروه گریفندور ، هافلپاف و اسلایترین دست در دست هم گذاشته بودند و در خیابان ها حرکت می کردند ! سن آلبوس از همه کمتر بود و بیشتر از بقیه می ترسید ! تا اینکه به مقابل ساختمان وحشتناک شیون آوارگان رسیدند !

شیون اوارگان درست بالای تپه ای قرار داشت و اکثر قتل ها در بالا و دامنه همان تپه اتفاق افتاده بود. تد سرانجام گفت : « خوب بچه ها ، بهتره داخل ساختمان بشیم ! »

هر سه بی صدا به سمت وحوطه جلوی ساختمان رفتند و بعد از توقف کوتاهی پشت در های مهر و موم شده ساختمان با حرکت چوبدستی هایشان در را باز کردند. در با صدای غژ غژ نا خوشآیندی باز شد و تاریکی محض پشت آن نمایان گشت .

اینیگو ناله ای کرد و جلو به راه افتاد. تد و آلبوس پشت سر او حرکت می کردند. هر سه به آرامی وارد خانه شدند و ناگهان صدای در خانه پیچید : « لوموس ! »

سه چوبدستی روشن شد و به اتاق های کهنه کلبه نور داد. تد ریموس لوپین می دانست که دلیل اینکه مردم از این خانه می ترسند فریاد های پدرش در زمان های تغییر شکل بوده است که مردم آن را ناله های ارواح می پنداشتند.

با نگاهی که سه جادوگر به خانه کردند مشخص شد که به راستی هیچ انسانی آنجا پا نگذاشته است. دیوار های پر بود از تار های عنکبوت و این تار ها در فاصله میان صندلی ها و میز ها با زمین نیز بافته شده بود. کف زمین لایه ضخیمی از خاک نشسته بود و چوب های کفپوش ها انچنان قدیمی بود که با هر قدم احتمال شکستنش می رفت.

آلبوس به لایه خاک زمین نگاه کرد و گفت : « به نظر نمیاد کسی اینجا بوده باشه ! »
سپس در جواب نگاه های پرسشگر دوستانش ادامه داد : « اگر کسی اینجا بود جای پاش روی خاک ها می موند ! »

تد که از نظریه آلبوس خوشش آمده بود گفت : « بهتره بریم ! »
اما با «هیس» کوتاه اینیگو در جا میخکوب شد ! اینیگو به سایه سیاهی که از میان راه پله ها مشخص بود اشاره کرد ! آلبوس پرسید : « سیاهی کیستی ؟ ! »

صدای جیغ وحشت آوری شنیده شد. جیغی که تا عمق جان انسان نفوذ می کرد و مو بر تن انسان راست می کرد. جیغی که به انسان احساس سقوط از بلندی را میداد ! احساس شنیدن صدای مرگ !
و سپس ...

در یک لحظه نور چوبدستی ها خاموش شد و وقتی تد دوباره
چوبدستی اش را روشن کرد دو دوستش را خونین بر زمین دید. فریادی کشید و به سمت در برگشت. ضربان قلبش بالا رفته بود و صدای تاپ تاپ آن در تمام وجودش میپیچید. وقتی به سمت در گامی برداشت در خود به خود بسته شد و ریموس هجوم سایه سیاهی بر پیکرش را احساس کرد. درد وحشتناکی تمام وجودش را فرا گرفت و ...

ریموس چشمانش را باز کرد و خود را در تخت خواب یافت. عرق سردی بر پیشانی اش نشسته بود و تمام بالشتش را خیس کرده بود. با ناراحتی نفس عمیقی کشید و رفت تا ذره ای آب بنوشد ...


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۳۰ ۱۹:۵۲:۰۰
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۳۰ ۱۹:۵۴:۲۵

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۳ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۸ یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۵
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 106
آفلاین
دهکده هاگزمید مثل همیشه شلوغ بود.اما این بار شلوغی به مناسبت کریسمی دوچندان شده بود.به طوری که سرمای هوا هم مانع جلوگیری از گردش مردم نشده بود.

فرد در حالی که با شور و شعف خاصی در خیابان قدم میزد،تصمیم گرفت تا برای مادرش،مالی،به مناسبت کریسمس یک جغد بخرد.

بنابراین تصمیم گرفت تا به مغازه ایمتس پتس برود.این فروشگاه حیوانات خانگی از بهترین ها در انگلستان بود که در شهرهای مختلف شعباتی دارد.

فرد پس از چند دقیق پیاده روی به این مغتزه که در نزدیکی اداره پست بود رسید.

داخل فروشگاه



فروشگاه بزرگی بود که در سرتاسر آن را قفسه های روی هم چیده شده تشکیل میداد.در نزدیکی درب خروج و ورود تابلویی از سقف آویزان شده بود که موقعیتهای حیوانات مختلف را نمایش میداد.

فرد که به دنبال جغدی مناسب بود به سمت پرندگان جادویی که در شمال شرقی مغازه قرار داشت رفت.

_سلام،میتونم کمکتون بکنم؟
_اه ه ...بله،من دنبال یه جغد مناسب هستم!
_به چه منظوری؟نامه رسانی یا تزیینی؟
_تلفیقی از این دوتا!یعنی هم نامه برسونه هم زیبا باشه!البته لازم نیست خیلی تو نامه رسوندن مهارت داشته باشه!مثلا تو هر هوایی بتونه بره بیرون و اینجور چیزا!
_بله!حتما همینطوره!برای هدیه کریسمس میخواین؟
_بله!
_انتخاب خوبی دارید!

فروشنده، داخل اتاقیکه در پشت سرش قرار داشت شد.

در این فاصله،فردتصمیم گرفت تا به قسمتهای مختلف مغازه نگاهی بیندازد.او به قسمت پستانداران جادویی رفت.در این قسمت تابلویی تجه فرد را به خودش جلب کرد.

اخطار:سگ سیاه!فقط سیاه پوستان میتوانند نزدیک شوند.

و در زیر این تابلو قفسی بود که روی آن پارچه انداخته بودند.فرد از روی کنجکاوی به قفس نزدیک شد و مقداری پارچه را کنار نزده بود که ناگهان موجود داخل قفس وحشی شد.او خود را به هرجای قفس میزد و حتی قسمتهایی از آن را نیز کج کرد بود.ناگهان قسمتی به طور کامل باز شد.

سگ به روی فرد افتاد و به هرجای او که دستش میرسید چنگ میزد.فرد بلاخره پس از مدتی کلنجار ذفتن لگدی به سگ زد و او از روی سر فرد کنار رفت.

بلافاصله فرد چوبدستیش را بیرون کشید.سایر خریداران از ترس از آنها فاصله گرفته بودند و کسی به آین دو نزدیک نمیشد.همچنین به جز صداهای پارس سگ صدای دیگری نمی آمد.

سگ دوباره به فرد نزدیک شد و سعی کرد روی او بپرد.ام فرد با حرکت سریعی فریاد زد:استیوپفای!

سگ با قدرت زیادی به عقب پرت شد و به قفسهای دیگری خورد.قفسها روی سرش افتادند.

در این میان ناگهان فرد به یاد حرفهای پرفسور درک افتاد:هیچ راهی جز نزدیک کردن اونا به یه چیز سفید وجود نداره!

به همین دلیل فرد قفس خالی ای را که روی پیشخوان بود به مردی سفید تغییر شکل داد.فرد واقعا از نتجه کارش تعجب کرد.

بدین ترتیب سگ این بار به جای فرد به آن انسان بی جان نزدیک شد و فرد با یک حرکت چوبدستی قفس خالی سگ سیاه را بلند کرد و به روی سگ انداخت.


ّّFor What I've Done
I Start Again
And Whatever Pain May Come
Today This Ends
I'm Forgiving What I've Done



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
کافه ی پاتیل درز دار مثل همیشه شلوغ و در اشغال جادوگران و ساحره های مختلف از اقصی نقاط بریتانیا و حتی دنیا بود که بلند بلند با هم حرف می زدند، گاهی می خندیدند و گاهی مشت خود را بر میز می کوبیدند و با نظر دیگری مخالفت می کردند و در عین حال گیلاس های نوشیدنی خود را سر می کشیدند.
پشت پیشخوان، روی یکی از صندلی های پایه بلند، تدی نشسته بود و با زنی زیبا که در آستانه ی چهل سالگی قرار داشت و چند سالی می شد اداره ی پاتیل درز دار را بر عهده گرفته بود، گفتگو می کرد.

- خیلی نگرانم هانا! اگه قبول نکنه، اگه خانواده اش من رو نپذیرن چی میشه؟!

هانا (ابوت) لانگ باتم دستش را با مهربانی روی شانه ی تدی گذاشت و در حالی که زیر چشمی حواسش به نحوه ی کار کردن جرالد، پیش خدمت جدید خود بود، به تدی جواب داد:

- نگرانی و هیجان زده بودنت کاملا" طبیعیه. تا حالا نویل برات نگفته روزی که از من خواستگاری کرد توی چه وضعیته بوده؟

تدی سرش را به نشانه ی جواب منفی تکان داد.

- خب من که نمی دونستم چه فکری توی سرشه ولی شب قبلش از سنت مانگو برام پیغام اومد که نویل بستری شده، به خاطر فشار عصبی! وقتی هم به دیدنش رفتم، اصلا" پشیمون شدم چون با دیدن من رنگ به رنگ شد و تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد. ولی فردا صبحش حالش جا اومد و همونجا بود که ازم اون سوال مهم رو پرسید.

تدی دستش را روی شکمش گذاشت و با نگرانی به هانا نگاه کرد که هم چنان لبخند می زد ولی آن لبخند هیچ احساس اطمینان یا قوت قلبی را به او نمی داد، بلکه دردی که هر لحظه بیشتر روده هایش را در هم می فشرد باعث میشد که سنت مانگو را مقابل چشمانش ببیند. با صدای نرم هانا دوباره به خودش آمد.

- حالا نمیخوای انگشتری که از صبح لندن رو دنبالش زیر و رو کردی نشونم بدی؟

تدی برای اولین بار لبخند زد، دستش را در جیب داخلی ردایش کرد و جعبه ی کوچک سرمه ای رنگی که به شکل قلب بود را بیرون آورد و در مقابل هانا گشود؛ انگشتر طلای ساده ای که یک الماس کوچک روی آن برق می زد درون جعبه خودنمایی می کرد.

- وای تدی، این خیلی قشنگه!
- داخل انگشتر رو نگاه کن.

هانا انگشتر را با احتیاط برداشت و به آن نگاه کرد. با ظرافت تمام نام های ویکتوریا و تدی درون آن حک شده بود. هانا که تحت تاثیر قرار گرفته بود، دستش را روی قلبش گذاشت و به نوشته ی درون انگشتر خیره ماند.

همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد... در کافه بازی شد و همراه مشتری تازه وارد، یک پرنده ی سیاه پر سر و صدا داخل شد و دور تا دور کافه را دور زد و بدون توجه به جیغ های سایر افراد حاضر صدایی شبیه به قار قار در می آورد و محکم بالهایش را بهم می کوبید و پیش از آنکه هانا یا تدی فرصت عکس العمل داشته باشند، انگشتر الماس را به منقار گرفت.

- در و پنجره ها رو ببیندید، ندازین در بره!

هانا فریاد می زد و دنبال کلاغ می دوید. تدی چوبدستیش را بیرون آورده بود و انواع طلسم ها و وردها را به سوی پرنده می فرستاد اما با بدشانسی تمام هیچ کدام از اخگرها به آن برخورد نمی کرد و تنها باعث شکسته شدن وسائل موجود در کافه شده بود. یک نفر جیغ زد:

- یکی جلوشو بگیره، اگه بره بیرون تا آخر عمر بدبخت میشی پسر!

پرنده ی شوم به سمت دریچه ای که رو به لندن باز میشد، بال میزد. هانا که فهمیده بود موفقیت تدی تنها یک معجزه خواهد بود، با دقت نشانه گرفت و فریاد زد:

- استوپیفای!

طلسم برای پرنده ای به آن جثه خیلی قوی بود و باعث شد بی حرکت روی زمین بیافتد. تدی به سمت آن دوید و در همان نزدیکی انگشتر را دید که روی زمین افتاده بود.

- کلاغ سیاه، هان؟ اگه با انگشترت فرار می کرد احتمالا" نه فقط امشب که بعدا" هم هیچ شانسی نمی آوردی.

با سر حرف هانا را تائید کرد و در حالی که انگشتر را به سر جای خود بر می گرداند، نفسش را به نشانه ی راحتی خیال بیرون داد، سپس به چند مشتری باقی مانده ملحق شد و مشغول مرتب کردن خرابکاری هایی شد که بیشتر آن به خاطر همان چند دقیقه بد شانسی بود که کلاغ سیاه برایش به همراه آورده بود.

*** طبق مصاحبه های رولینگ، هانا ابوت هم شد خانم لانگ باتم، هم مدیر پاتیل درز دار! محض یادآوری استاد محترم


تصویر کوچک شده


كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
سلام

امتیازات و نقدهای جلسه اول کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه توسط پروفسور درک یکبار ثبت شدند اما به جهت اعتراض هایی که در دفتر اساتید مطرح شد، تمامی امتیازات با تفاوت اندکی توسط تدریس کننده جلسه اول یعنی من، در تاپیک شرح امتیازات ثبت شد. موارد زیر نقد نمایشنامه های شرکت کنندگان در جلسه اول است.
لطفا هر فردی نقد یا توضیح خودش را بررسی نماید.


گابریل دلاکور

[spoiler=نقد تکلیف]
نمایشنامه خیلی خوبی نوشته بودید. زیبایی توصیف ها وفضاسازی ها کاملا آشکار بود.فضاسازی ها وتوصیف هایی که درابتدای نمایشنامه نوشتید، فضای رعب انگیز وخاصی به قبرستان داده بود که قابل تحسین است. اون مه آلود بودن فضای قبرستان هم در نوع خودش جالب بود. سوگواری کاراکتر گابریل دلاکور هم به زیبایی به نوشتار در آورده بودید؛ این که چه حالت و رفتاری دارد، این ها اهمیت خاصی دارند.

رویارویی دلاکور با کراوچ و حالات رفتاری وترسی که دلاکور که می بایست شکل می گرفت را هم به زیبایی توصیف کردید. 15 امتیاز کامل فضاسازی وتوصیف ها را کسب کردید. شما دیالوگ های مناسبی رو هم میان دو کاراکتر برقرار کردید، به تناسب نوع نمایشنامه اصلا مجاز نبودید که دیالوگ بیشتری را میان دو کاراکتر برقرار سازید. 5 امتیاز دیالوگ را هم کامل گرفتید. اما به مورد کردار و رفتار و حالات روحی و روانی کاراکترها می رسیم که در این مورد هم شما مهارت خودتون رو نشون دادید. حالات روحی و روانی دلاکور مانند ترس و افکار وحشت زا و همینطور کراوچ که قهقهه می زد و از دفن مادرش به آن شکل لذت می برد، این نشان دهنده یک حالت ذاتی برگرفته از روح وروان کراوچ می باشد. اما کردار و رفتار دو کاراکتر نمایشنامه شما؛ دقت داشته باشید که من ذکر کردم رویارویی دو جادوگر عادی و سیاه را در نمایشنامه بنویسید ودر داخل پرانتز ذکر کردم "دوئل" . یک جنگ تمام عیار. خب شما بلافاصله در انتهای نمایشنامه کردار ورفتار دوکاراکتر رو فقط در دو افسون خلاصه کردید. افسون سیاه از سوی کراوچ و ضد افسون از سوی دلاکور.

این خلاصه کردن کمی آسیب زد به انتهای نمایشنامه تون. زیرا که اصل دوئل را فراموش کردید.حداقل انتظار می رفت که ابتدا با دو سه افسون ساده و عادی شروع بشه، این افسون ها بر فرض به قبرها اصابت می کردند و ترک ها و آسیب هایی به سنگ قبرها وارد می کردند و... . خیلی زیباتر و جالب تر می شد به این شکل. همین مورد که به دوئل اهمیت ندادید باعث شد دو امتیاز را نتونید کسب کنید. ولی در کل خیلی خوب بود. موفق باشی.

[/spoiler]

آریانا دامبلدور

[spoiler=نقد تکلیف]

از جمله مشکلاتی که در همین ابتدای نمایشنامه شما مشاهده می گردد ضعف در توصیف اولیه اوضاع و مکان است. شما در ابتدای نمایشنامه فقط سردی هوا را مد نظر قرار دادید و بلافاصله شروع به توصیف قیافه و لباس کاراکتر پرداختید. در صورتی که این درست نیست. اگر شما بخواهید اول نمایشنامه سردی هوا را مطرح سازید، می بایست تا چند خط به دنبال آن جو به وجود آمده ناشی از سردی هوا روهم توصیف کنید، مثلا آریانا تنش می لرزید، دیدگانش نمای قلعه را بررسی می کرد، بر فراز آسمان قلعه، از سرمای شدید حتی پرنده ای پر نمی زد و... .

می بایست از وضعیت های کلی حاکم بر جوی که کاراکتر در آن قدم می گذارد بنویسید و سپس به چهره کاراکتر و نوع لباس و ... بپردازید. چیز دیگه ای که شاید به زیبایی نمایشنامه شما کمک می کرد این بود که بدون نام بردن از کاراکتر او را توصیف کنید و نام آریانا دامبلدور زمانی در طول نمایشنامه فاش می شد که حریف او که در این نمایشنامه شما آن مرد بود، نامش زا به زبان می آورد و او یا مثلا نام آریانا را به تمسخر می گرفت و... .مورد دیگه در مورد دیالوگ هاتون، تقریبا مناسب بودند، اما شما می بایست وضعیت چهره و لحن گفتار و متناسب به گفتارشان، کرداری را که صورت میدن رو هم بنویسید. مثلا اینکه مرد با پوزخند گفت:..... ، بد نیست، گاهی هم مناسب است، اما در نمایشنامه شما، با توجه به موضوع مثلا می تونید به این شکل بنویسید؛ دقت کنید: "مرد چوبدستی اش را میان انگشتان دستش بازی میداد و گام های کوتاهی رو به جلو بر می داشت، در حالیکه به دخترک خیره شده بود، به او پوزخند زد و گفت:..... .

اینها همه اهمیت دارند و متانسب به جایگاه مناسب در نمایشنامه باید به کار برده شوند، درسته طولانی می شود، اما نمایشنامه ارزش و زیبایی بهتری پیدا می کند. در کل با توجه به این که هنوز برای شما اول کاره، میشه گفت متوسط رو به خوب بود.می تونستید از سوژه های برتری هم استفاده نمایید. موفق باشی.

[/spoiler]

لورا مدلی

[spoiler=نقد تکلیف]
در فضاسازی ها و توصیف ها هدف خودتون رو به خوبی مشخص کردید، اما استفاده از جملات و کلمات نا مناسب مانند "برف آمدن" به جای "برف باریدن" و یا "به دم در کلبه رسیدم" به جای" در مقابل درب کلبه نمایان شدم" کمی از زیبایی فضاسازی ها وتوصیف ها می کاهد. دید نقال نمایشنامه اول شخص مفرد است که شما تا حد زیادی مهارت نوشتن در این زاویه دید را نشان دادید. مشکل بزرگی که برای هر شخصی دیگری غیر از من شاید ابهامت ایجاد کنه در مورد دو کاراکتر است. شما از دیالوگ های شان نوشتی، از حالات و دو راهی های ذهن کاراکتر اول در ابتدای نمایشنامه نوشتی، اما چهره اش را توصیف نکردی، با توجه به زاویه دید اول شخص مفرد، باید بتوانی به نوعی کاراکتر اول شخص مفرد را هم به نوشتار در بیاوری. از این رو عده زیادی این ادعا را دارند که نوشتن یک نمایشنامه جدی با این زاویه دید آسان است و درست در همین مورد میشه مچ شان را گرفت.

به سختی قادر بودی از چهره کاراکتر اول بنویسی،هنر خاصی میخواد، دقیقا ازش به عنوان یه تکنیک تو اینگونه نوشته ها یاد میشه. اما از کاراکتر دوم می شد، که متاسفانه چیزی در نمایشنامه شما در این مورد دیده نشد. هیچ حدسی از چهره یا حتی مثلا صدای و لحن صحبت پدر بزرگ نمی توان تصور کرد، حتی نوع برخی کردارهایش! از جمله مواردی بود که باعث شد امتیازت کم بشه. همینطور اون توصیف ها و فضاسازی ها، در برخی قسمت های نمایشنامه تون واقعا بعضی موارد حساس را به گونه بسیار ساده و پیش پا افتاده توصیف کردید.

شما هم دقت داشته باشید که من ذکر کردم رویارویی دو جادوگر عادی و سیاه را در نمایشنامه بنویسید ودر داخل پرانتز ذکر کردم "دوئل" . یک جنگ تمام عیار. نه این که فقط لورا مدلی یک افسون بفرسته. دوئل یعنی اینکه حداقل هر کدوم از دو طرف سه چهار تا افسون شلیک می کنند بسوی هم و در نهایتش با توجه به تدریس من، جادوگر سیاه از یکی از دو افسون سیاه تدریس شده استفاده میکنه و جادوگر عادی هم ضد افسون را به کار می بره.

پس در نظر داشته باشید، تنظیم و انتخاب سوژه و حرکت داستان باید به گونه ای انتخاب بشه که قابل مقایسه با تکلیف داده شده باشه. مغایرت کلی به مانند مثال هایی که گفتم، مشاهده نشه. هنوز جای کار هست. متوسط بود. موفق باشی.



[/spoiler]

آراگوگ

[spoiler=نقد تکلیف]

نمایشنامه خوبی بود. اما با توجه به شناختی که ترم های قبل از شما داشتم، انتظار داشتم که موضوع و سوژه حرفه ای تری را انتخاب کنید. فضاسازی ها و توصیف های بسیار خوب و زیبایی از اوضاع گورستان، وضعیت جوی و دو کاراکتر داشتید. ازاین موارد امتیازات کامل کسب می کنید و همینطور دیالوگ ها. اما فقط نکته ای که باعث شد شما موفق به کسب 30 امتیاز کامل نشوید، حالات روحی و روانی کاراکترها بود که به ندرت در نمایشنامه شما مشاهده شد.

در نمایشنامه شما آنطور که باید ندیدیم که از حالات روحی و روانی و افکاری که درون کاراکترها می آید و می گذرد، بنویسید. این که کاراکترها چه افکاری و از همه مهم تر چه حسی دارند. اگر موفق به نوشتار در آوردن آنها می شدی خیلی خیلی نمایشنامه ات رو زیباتر می کردی. به هر حال؛ خیلی خوب بود. موفق باشی.


[/spoiler]

جسیکا پاتر

[spoiler=نقد تکلیف]

فضاسازی و توصیف های کاملا قشنگی داشتی. توصیف هایی که از پل امیلی داشتی، اعتقادات و باور جادوگران به نحس بودن پل، وجود لولوخرخره ها هم جذابیت و هیجانی بخشیده بود به نمایشنامه ات. موضوع و سوژه جالبی رو طرح کردی. کردار و رفتار و حالات روحی و روانی دو کاراکتر همه و همه بدون نقص واشکال بودند.

تنها موردی که هیجان نهایی نمایشنامه ات را از بین برد، میشه گفت این بود که دوئل بین آن دو رو ادامه ندادی. دخالت لولوخرخره ها باید به گونه ای می شد که علاوه بر فرو ریختن پل، فرصت فرار کوتاهی را به امبروز می دادی و جسی را به دنبالش می فرستادی، در میان راه شلیک افسون هایی از پشت، اصابت به درخت و زمین و...، سپس مثلا پایش به بوته جادویی گیر می کرد یا هر مورد دیگه، خلاصه در فاصله نه چندان دور از پل فرو ریخته شده جسی او را می کشت.

موضوع دیگه این که فراموش کرده یا حوصله نداشتی که بنویسی این بود که فرو ریختن پل را اصلا معین نکردی که به چه شکل صورت گرفت. این که دو کاراکتر چطور کنار رفتند و در کناررودخانه سر در آوردند!


[/spoiler]

ریتا اسکیتر

[spoiler=نقد تکلیف]

خوب بود. تمامی موارد نمایشنامه شما خوب بود. اما عالی نبود. از هرقسمتی امتیاز کامل رو نگرفتی از نظر من و قسمت به قسمت امتیاز کم شده بود که 5 امتیاز کم آوردی. فضاسازی هایت خوب بود، اما در بعضی قسمت ها، مخصوصا دوئل که به فضاسازی و پرداختن بیشتر به کاراکترها نیاز بوده، شما ضعیف تر کار کردید.

از مواردی بود که امتیاز شما رو کم کرد. همچنین افسون اتکانتیس، ضد افسون پرات آتی لانس بوده و این افسون را سریعا خنثی نمی کند، بلکه دیواری را ایجاد می کند که با مقاومت کردن، افسون شلیک شده قابل حنثی سازی توسط این ضد افسون است. شما فقط اشاره کردید که افسون خنثی شد و این کاملا اشتباه است. در کل خوب بود. موفق باشی.

[/spoiler]

سوروس اسنیپ

[spoiler=نقد تکلیف]

نمایشنامه خوبی بود. اما شما هم به مانند برخی از نفرات قبلی که نمایشنامه شان را نقد کردم یک اشکال مشترک داری. شما هم دقت داشته باشید که من ذکر کردم رویارویی دو جادوگر عادی و سیاه را در نمایشنامه بنویسید ودر داخل پرانتز ذکر کردم "دوئل" . یک جنگ تمام عیار. شما هم بلافاصله بدون اینکه دوئلی برقرار کنید اسنیپ را در نمایشنامه تان وادار به اجرای افسون پرات آتی لانس کردید.

درسته شما سوژه و موضوعی را انتخاب نمودید که در آن الیواندر پیر و ناتوان حریف اسنیپ است، اما حداقل از نمایشنامه انتظار یک دوئل یک طرفه را هم از طرف سوروس اسنیپ داشتم. یعنی این که اسنیپ افسون ها مختلفی را به سوی الیواندر هدایت می کرد و الیواندر به داخل هاگمید فرار می کرد و به افسون ها به نوعی جا خالی می داد و بر می گشت و افسون می فرستاد تا حداقل سرعت اسنیپ را کندتر کند، بعدش اسنیپ اون افسون را اجرا می کرد و الیواندر را می کشت. این هیجان انگیزتر بود و اصل دوئل هم در آن رعایت می شد، ولی نه کاملا(چون کاراکتر مقابل اسنیپ رو شخصی انتخاب کردی که ضعیف تر از آن است که با اسنیپ دوئل کند). خوب بود. موفق باشی.

[/spoiler]

پیوز

ترجیح میدم اصلا نقد نکنم. کار من نیست، علاقه ای هم اصلا به نقدش ندارم، امتیازت رو دادم، اما نقدی تحویل تون نمیدم. این فرم نمایشنامه ها رو نمی پسندم. بنا بر قانون امتیاز دادم فقط بهش.

آلفرد بلک

آفرین. قشنگ بود. همه مواردت عالی بودند. موضوع و سوژه ات هم خوب بودند. نمیدونم دیگه چه نقد و بررسی ای میخوای؟ دو مورد رو میتونم ایراد بگیرم، اما وارد نیستند، چون که با مواردی دیگر درطول نمایشنامه به طرز کاملا زیبایی پوشش داده شده اند. عالی بود. موفق باشی.

آنتونین دالاهوف
[spoiler=نقد تکلیف]


انتظار بیشتری داشتم، خیلی خیلی بیشتر دوست خوب! چیزی که نوشتی اصلا شباهت دقیقی به نوشتار یک نمایشنامه نداره. ببین نمایشنامه اصول هایی داری، مخصوصا نمایشنامه های فانتزی هری پاتری با سبک نوشتار جدی که اصلا نظم خاصی در نوشتنش وجود داره، ببین، هدف من از تدریس این جلسه به شکل جدی، هم تفریح و لذت بردن و پر کردن اوقات فراغت در جادوگران بوده و هم آموزش. آموزش نمایشنامه نوشتن هری پاتری به شکل اصلی و صحیح که در قالب جدی است و گاهی هم با طنزی در هم ترکیب می شوند.

طرز توصیف ها و اماکنی که توصیف می کردی بیشتر به این شباهت داشت که قصه نقل می کردی. این اصلا درست نیست. همچنین فضاسازی ها و توصیف های شما در نوشتار جدی باید شامل کلمات و جملات زیبا باشند؛ در نمایشنامه شما بسیارساده و بعضی قسمت ها شاید کودکانه مشاهده می شد.

اصلا به کردار و رفتار و چهره و حالات روحی و روانی کاراکترها در میان دیالوگ ها نپرداختی. ضعف بزرگی بود. فقط خط گذاشتی و پشت سر هم دیالوگ ها را مطرح ساختی. باید خیلی خیلی از امتیازاتی که کسب کردی راضی باشی. نه تکلیف رو درست و حسابی خوندی و نه متن تدریس رو. ربطی نداشت به چیزی که من خواستم. امتیاز گرفته شده رو هم با کلی ارفاق دادم، وگرنه زیر 15 امتیاز شاید باید می گرفتید. ارزش نوشته تان را پوچ نمی کنم. اصلا خوب نبود. شاید بتوم بگم بد بود. انتظار خیلی بهتری داشتم. موفق باشی.

[/spoiler]

آقای الیواندر

نمایشنامه نبود. افکار ذهنی کاراکتر بود بیشترش، این که چه حس و حالی دارد و... . من یک دوئل کامل خواستم. فضاسازی ها و توصیف های ضعیفی داشتی، همینطور دیالوگ های نامناسب. نمیدونم دیگه به چی اشاره کنم. ضعیف بود! تماماً! خوب نبود. موفق باشی.

دنیس

عالی بود. قشنگ نوشتی. جایی بر انتقاد نیست اما بررسی میشه کرد که اونم نیازی نیست. موفق باشی.

تد ریموس لوپین

عالی بود. همین. موفق باشی.

بارتی کراوچ

نمیشه نقد کرد اصلا. موفق باشی.

چو چانگ

[spoiler=نقد تکلیف]

فضاسازی و توصیف هایی که در ابتدای نمایشنامه شما مشاهده میشه واقعا زیباست، خیلی قشنگ، ازکلماتی استفاده کردید که شاید عده ای بگن اصلا هماهنگی نداره وجمله اش ایراد داره ولی این ادعا کاملا پوچه. درک پایین اون عده رو میرسونه. فضایی که چو وجینی را در آن قرار دادی،با توجه با توصیف هایی که به نوشتار درآوردی خیلی مناسب بود و جوی رعب انگیز هم به گونه ای خلق می کرد. وحشت کاملا در نمایشنامه قابل حس بود. دیالوگ ها هم مناسب بودند.

بحث بررسی سر این است که موضوع و سوژه خیلی جذاب و خوبی رو انتخاب کردی. متناسب با این موضوع سنگین، انتظار یک نمایشنامه بسیار هیجان انگیز و سنگین در ما به وجود میاد و اون نمایشنامه همونی بود که شما ارسال کردی. نمیدونم، منوگرفتی؟! جایی برای نقد هم باقی نذاشتی. اما به عنوان یک پیشنهاد شما هم بپذیر:

Schrijft u het verbazingwekkend en afschuwelijk even op gelijk mevrouw ROWLING

" مانند خانم رولینگ، شگفت انگیز و خوفناک بنویس"

این درس مهمی بود که من یاد گرفتم و شیوه مشارکت خودم رو در ایفای نقش هری پاتر تماما تغییر دادم. درست همان چیزی که شما حالا نوشته اید. ترکیب مسائل جادوگران با ایفای نقش فانتزی هری پاتر که ما روزانه مشاهده می کنیم، اشتباه هست و همینطور باقی خواهند ماند تا آخر جادوگران. در حدی نیستم که به شما توصیه کنم، شما باید پست من رو نقد کنید، من آماتور هستم. اما از من داشته باش، نمایشنامه رسمی و فانتزی هری پاتر نوشتارش همواره جدی است که در بعضی مواقع با طنز در هم آمیخته می شود، یک طنز جادویی! مهم ترین نکاتی که در این نوع نوشته می بایست رعایت کرد، فضاسازی و توصیف های متعدد از مکان،کاراکترها و... میباشد و به دنبال آن رفتار و کردار و درون و افکار کاراکترها ها و به انضمام آن دیالوگ ها. نمیدونم به دردت خورد یا نه! من همین بوق هستم.متاسفم. موفق باشی.

[/spoiler]

ویکتور کرام

[spoiler=نقد تکلیف]

نمایشنامه خشک و کم هیجانی بود و همانطور که خودت هم گفتی خیلی وقت بود که پست نزده بود. خیلی نیازی به نقد نداره، به نظر هم میاد که موقع نوشتن خیلی هم باحوصله ننوشتی. خودت هم میدونی، فضاسازی ها و توصیف هایی که در ابتدای نمایشنامه برقرار میشه رو باید در طول نمایشنامه هم برای اماکنی که کاراکترها توش قرار می گیرند و هم برای خود کاراکترها حفظ کنی. دیالوگ های خالی اهمیت کمی دارند و موجب شدند که امتیاز کاملی را کسب نکنید.

وقتی دیالوگی رو می نویسی، می بایست حالت های رفتاری و روانی کاراکتر گوینده دیالوگ را هم بنویسی، مثلا اینکه؛ ابروانش را بالا انداخت، دیدگانش روی حریفش میخکوب شده بود، سر چوبدستی اش را صاف گرفت و با اکراه گفت:....... . این طوری باید با یک زمینه از کاراکترها دیالوگ ها را معین کنید.

[/spoiler]

آلبوس دامبلدور

[spoiler=نقد تکلیف]

خودت هم خوب میدونی، اونطور که باید وقت نذاشتی، مشخصه این فضاسازی ها و توصیف ها مال یک جدی نویس حرفه ای مثل تو نیست. فضاسازی ها و توصیف هایی که نوشتی خیلی ساده و آماتور هستند، با قاطعیت میشه گفت که بد بودند. برای فردی مثل تو! دیالوگ ها باز بد نبودن. روی دو کاراکتر کم ویراژ دادی. یه بار خودت بشین با دقت بخون. باز هم من به توصیف ها تاکید می کنم، لحن توصیف ها رو ببین خودت! نه، جون من، تو خودت بگو، شبیه گزارش کوییدیچ نیست لحنش! بابا دوئل! توی پرانتز نوشتم یک دوئل.

خودت مثلا دوئل تدریس می کنی هااا! دوئلی میخواستم که اول دو کاراکتر ازافسون های ساده تر استفاده کنند و بعد گریندل والد بره سراغ اون دو تا افسون که دامبلدور دفاع کنه. یک نمایشنامه متوسط بود. باشکالی نداره. اونقدرها هم برای تو نباید اهمیت داشته باشه.موفق باشی رفیق !

[/spoiler]

پرسی ویزلی

[spoiler=نقد تکلیف]

خیلی خوب بود اما اونطور که توان داشتی نشون ندادی به نظرم. در دوئل اول افسون ساده تر مطرح بشه خیلی بهتره تا اینکه بلافاصله طرف بره سراغ افسون باستانی وطرف دیگه ضد افسون رو ایجاد کنه. مثلا اول پرسی ویزلی سکتوم سمپرا رو شلیک میکنه و به دنبالش کروشیو و آوداکاداورا و بعدش با قدرت دو چندان افسون کران پاتینز را سوی دامبلدور میفرستاد. اینوضعیت بسیار منطقی تر در یک دوئل به نظر می آید.

مخصوصا دوئل یک شخصیت نه چندان قدرتمند مانند پرسی با دامبلدور توانا ازاین منطق خیلی بهتر پیروی می کنه. عموما این شخصیت پرسی برای این که هنر خودش رو در جادوی سیاه به رخ دامبلدور بکشه بعد از اون سه افسون ساده تر، این افسون سنگین و باستانی رو اجرا میکنه و آتش مهیب رو به سمت دامبلدور نشانه میره که موجب کمی وحشت و شگفت زدگی در دامبلدور میشه. به نظر من این نظمی که ارائه کردم خیلی منطقی تر کنه یک دوئل رو.

همواره به فکر هیجان و جذاب کردن چنین نمایشنامه هایی باش. خودت میدونی چی میگم. خیلی خوب بود. موفق باشی.

[/spoiler]


با تشکر - همگی موفق باشید


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.