هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
همه: یحتمل باید همین طور باشه!!

- عجب!

آنی مونی شدیدا در فکر فرو میره و پس از چند بار بازخوانی نامه ، به این نتیجه می رسه که لرد و بلیز در خطرند و باید سریعا به کمکشون رفت، و از اونجایی که نویسنده ی این پست همین الان خط زیر رو دیده:

نقل قول:
بلافاصله صدای چند فریاد مخوف شنیده میشه ... مرگخواران پس از مشاهده این صحنه و شنیدن صداها به تصور اینکه لرد بلیزو گرفته و داره مجازاتش میکنه؛ خوندن نامه رو از سر میگیرن



آنی مونی بنا به اقتضا دوباره تجدید نظر می کنه و به این نتیجه می رسه که راهی برای کمک وجود نداره و باید یه فکر دیگه کنند!

هری: یا مرلین کبیر! یعنی لرد و بلیز واقعا خرد و خمیر شدن و بعد طعمه ی تمساح شدن و بعد ....! برای اولین بار باید اعتراف کنم که اکسپلیاراموس شگفت انگیز من هم نمی تونه این همه کار رو کنه!

مورگان که مشخص نیست از ابتدای کار در داستان بوده یا اینکه همین جوری کشکی حضور داره هم میگه:به نظر من باید راه خودمون رو ادامه بدیم و برای شادی روح بلیز و لرد هم که شده به مقبره برسیم، باشد که روح لرد شاد شود! دی:

یه عده از مرگخوارا موافقت می کنند و یه عده مثل آنی مونی که شدیدا وفادار و عشق لرد هست اعتراض می کنه و در این بین دوگانگی پیش میاد ولی در نهایت آنی مونی با استفاده از هری به عنوان پسر کله زخمی ، بقیه رو گوش دراز می کنه و کلا اینا!


نیم ساعت بعد...

ملت با کلی افکت تصویری دارن به اعماق گودال نگاه می کنند ولی به هر دلیلی که هست ، نمی تونن تهش رو ببینن، هری به شدت ترسیده و به خاطر رایی که داده داره به خود و هفت پشتش ناسزا میگه!

لازم به ذکره که چند عدد کرکس و امثالهم در حال پرواز بر سر گودال هستند و کلا صحنه ی مخوفی هستش!

- اکسیو لرد!... جان من بیا بالا...!

در همین حین که آنی مونی در حال گفت این سخنان چاپلوسانه است! صدای ناله ی خفیفی به گوش می رسه و ملت پس از تحقیق و تفحس بلیز رو پیدا می کنند که با توجه وجود ریشه ی درختی رو چنگ زده و با صدای آهسته کمک می خواد.

- بلیز... بلیز... بلیز....( اکوی صدا! )

- ساکت... هیشت...مگه نمی بینی!

و با اشاره ی سر یک تمساح در ابعاد5 یا 6 برابر رو نشون میده که درست بالای سر بلیز خوابیده و خیلی گولاخ به نظر می رسه و هر لحظه می تونه بلیز رو درسته قورت بده و کلا...!

- یا سالازار... لرد کجاست؟!!( صدای آهسته!)

...


تصویر کوچک شده


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ناگهان یه مگس از تاریکی درمیاد و صاف میره رو دماغ لرد میشینه ...

لرد در حالی که چشماشو چپ کرده و روی دماغش متمرکز شده:
- هوووم ... گمونم این یک نشانه هست!
بلیز: جیــــــــــــــــــــغ ... ارباب تکون نخور! این یک حشره کثیف و موذیه ... ای حشره بدذات .. ای حامل ویروس مالاریا .. با سوراخ های صورت ارباب من؟ (ارباب که دماغ نداره خودش خبر نداره )
لرد: ها؟ چی؟
بووووووووووووووووووووم!
لرد: آییییییییییییییییییییییی دماغم شکست!
بلیز: اه لعنتی .. جاخالی داد ... رو چشمتون نشسته ارباب .. یه لحظه طاقت بیارین چشمتونو نبندید ... بوووووووووووووم! نه چیز یه لحظه ... بوووووووووووووم!
لرد: آییییییییی چشمم کور شد چشمم کور شد ... آیییییی دندونام ریخت تو حلقم .... آیییییییییییییییی!

چند لحظه بعد ....

لرد یه گوشه افتاده و مرگخواران شدیدا بلیزو گرفتن تا بلیز بیش از این سعی در کشتن این مگس نداشته باشه و از اون طرف بلیز که شدیدا ناکام مونده داره به خوار مادر مگسه فحش میده و مگسم پشت یک عدد استلاگمیت موضع گیری کرده و ضمن زبون درازی اتهامات وارده نسبت به خوار مادرشو شدیدا تکذیب میکنه.

هری: هیییی بچه ها ... به پای مگسه یک پاکت نامه هست!
بلافاصله همه متوجه این مسئله میشن و آنی مونی یکی میزینه تو سر هری (نمونه ای از کودک آزاری و استبداد و برده داری و اینا ..) و بلافاصله هری میره پاکت نامه رو از پای مگسه میکنه و میاد نامه رو بخونه که ...

لرد که به وضع عادی برگشته: بلـــــــــــــــــــــــــــیز! میـــــــــــــــــــــــکشمـــــــــــــــــــت! ووووووووووواااااااااااااا (یک صدای بسیار محشیانه و حیوانی)
بلیز: نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!

لرد دنبال بلیز میکنه و بلیزم فرار میکنه و هر دو وارد اولین راهرو میشن و خیلی زود در تاریکی ناپدید میشن و بلافاصله صدای چند فریاد مخوف شنیده میشه ... مرگخواران پس از مشاهده این صحنه و شنیدن صداها به تصور اینکه لرد بلیزو گرفته و داره مجازاتش میکنه؛ خوندن نامه رو از سر میگیرن ...


متن نامه:
خب بچه ها .. امیدوارم تا اینجای کار از مقبره من خوشتون اومده باشه. ادامه راحتون بسیار سادست ... جلوتون چندتا راهروئه ... راهروی اول به نظر میرسه که راه مستقیم و بهترین راه برای رسیدن به مقبره منه ... صدالبته شما فکر میکنید اونجا راهروئه .. اما در اصل یک گودال خیلی خیلی عمیقه برای کسانی که مرحله اولو با موفقیت رد نکردن تا وقتی بی محابا وارد میشن سقوط کنن توی گودال و بدنشو خرد و خمیر شه و بعدم طعمه تمساح های من بشن.... سووووهاهاها!

البته شما نگران نباشید ... چون بچه های خوبی بودید و مرحله اولو با موفقیت پشت سر گذاشتید منم مرام گذاشتم گفتم یه حالی بهتون بدم برای همین براتون یه مگس فرستادم .. (اون زمان هنوز پست جغدی کشف نشده بوده) فقط کافیه فرستنده این نامه رو دنبال کنید و هر راهرویی که اون میره شمام برید تا به مقبره من برسید ... فقط یه وقت شیطونی نکنید بیفتید تو گودال ها ... آفرین!


همه: هااااااااوووووووووم ... هووووووووووووم!
آنی مونی: بچه ها برای من یک سوال تخصصی پیش اومده .. این راهروئه که تو نامه بهش اشاره شده همون راهروئه نبود که الان لرد و بلیز رفتن توش؟
!!!!!!!!!!!!!!!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱ ۱۴:۴۵:۲۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱ ۱۴:۵۳:۴۴



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
لرد پس گردني محكمي به هري نواخت و در حالي كه با شدت بيشتري ميدويد گفت:ببند اون دهنت رو بوق سفيد!حيف كه تو با در نظر گرفتن چندتا ماده و تبصره اصيل زاده حساب ميشي وگرنه خودت رو ميدادم به خورد اين گنده بك!
آني موني لحظه اي از لرد جلو زد ولي بعد از دريافت كروشيو از طرف لرد سرعتش رو كم كرد و با فرياد پرسيد:ارباااااااااااب...حالا چيكاااااااار كنيم؟!
لرد نيم نگاهي به مرگخواران پشت سرش انداخت و گفت:هي آني موني،اون مرگخواري رو كه داره پشت سر همه ميدوه و خيلي هم بي ريخته رو ميبينه؟من همين الان ذهن خوني كردم و فهميدم اون يه دو رگه است.همون رو قرباني ميكنيم!

لرد سياه ناگهان متوقف شد و باعث شد صفوف بهم پيوسته مرگخواران يكي پس از ديگري بهم برخورد كنن!بليز كه با سر درون صورت آنتونين رفته بود فرياد زنان گفت:ارباب براي چي وايسادين؟الان همه ما رو دو شقه ميكنه!
لرد با اطمينان خاطر سري تكان داد و گفت:نترس اين كار رو نميكنه.براي اينكه من دو رگه اي كه باي قرباني بشه رو پيدا كردم.
سكوت همه جا را فرا ميگيرد.حتي هيولا هم متوقف ميشه و مشغول تماشاي تصميم گيري مرگخواران ميشود.
بليز با ترس پرسيد:ببخشيد ارباب...كي تو اين جمه دو رگه است؟

لرد انگشت اشاره بلند و استخواني اش را بلند ميكند و به سوي مرگخواري سياهي لشگر كه در انتهاي صف ايستاده ميگرد!مرگخوار با ترس و لرز گفت:نه ارباب خواهش ميكنم.من كه دو رگه نيستم!كارگردان گفت تو اين صحنه مرگخوار كم داريم بيا به عنوان سياهي لشگر بين اينا بدو!من بي تقصيرم!
لرد با خشم گفت:ساكت شو بوقي.وقتي من بهت ميگم تو دورگه اي يعني دو رگه اي.همين كه گفتم.روي حرف من حرف بزني كاري ميكنم به همون هيولا پناه ببري!

سياهي لشكر آب دهانش را قورت داد،نگاهي به دوربين! كرد و بعد توسط چند سري از دندان هاي هيولا دريده شد!
صداي مرد دوباره وصل شد و گفت:با اينكه قربانيتون دو رگه نبود ولي شوراي استاندارد راي به قبول كردنش داد.حالا ميتونيد با خيال راحت چند متر اضافه به جلو برين.در متر هاي بعدي حال گيري هاي بيشتري در انتظارتان خواهد بود...موهاهاها!
لرد خاك روي ردايش را تكاند و گفت:خيلي خب.ديدين كه زيادم سخت نبود.مگه نه بليز؟
بليز خون و تكه هاي گوشت سياهي لشگر را از روي صورتش پاك كرد و گفت:بله ارباب ابدا هيچ مشكلي نبود!

لرد نگاهي به هيولا انداخت و گفت:اوهوي گنده بك بيريخت.برو كنار تا اواداكداوراييت نكردم!
هيولا كه ماموريتش تمام شده بود با ناراحتي دندان هاي مصنوعيش را در آورد و اشك ريزان به دنيال كار خود رفت!
لرد يقه هري را گرفت و وي را به جلوي صف كنار بليز پرتاب كرد و گفت:اين جاش اونجا بهتره.اگه خواست بلايي سرمون بياد اون اول ميتركه و ما مهلت تصميم گيري داريم!
بليز كه در كنار هري راه ميرفت ه شدت در فكر تركيدن و اينا بود چون درست در كنار هري قدم برميداشت.براي همين چند قدم از او فاصله گرفت و بعد با خيال راحت به راهش ادامه داد.
هنوز چند قدمي راه نرفته بودند كه هري با ترس گفت:آيييييي...جيييييغغغغغ...يه صدايي داره مياد!
بليز گوش هايش را تيز كرد و بعد در حالي كه اب دهانش را قورت ميداد گفت:اين بوقي راست ميگه،يه صدايي مثل ويز ويز داره لحظه به لحظه به ما نزديك ميشه...!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
خلاصه ی داستان

لرد و مرگخواران در جستجوی قبر سالازار وارد جزیره ی اسلیترین میشن. از طرفی سارا اوانز و هری پاتر هم به خیال تصاحب گنج وارد ماجرا شده با مرگخوارا درگیر میشن.
بعد از کشمکش های فراوان قبر سالازار پیدا شده و سارا اوانز که میبینه خبری از گنج نیس درمیره.
لرد و مرگخوارا و هری هم وارد قبر که مثل یه تونل زیرزمینیه شده و متوجه میشن که مسیر تاریک و پررمز و رازی رو در پیش رو دارن...


***

ادامه ی ماجرا...

لرد:
هیولا:

لرد با فریاد کمــــــــــــــــــــــک فرار را برقرار ترجیح داد و مرگخواران نیز با دیدن هیولای مخوف به پیروی از ارباب خود، با تمام سرعت دویدند.
هیولا که خیلی عظیم الجثه بود و و دوازده ردیف دندان تیز خون آلود و پنجه های بزرگی داشت، از سقف مقبره پایین پرید و با سرعت شروع به تعقیب گروه مرگخواران کرد.

اسنیپ که با تمام توان می دوید از لرد سیاه عبور کرد و دور شد.
- ای اسنیپ خائن! نفرین بر تو! بلیز! یادم بنداز رفتیم خونه، یه دور نجینی رو بندازم به جونش تا یاد بگیره نباید از اربابش جلو بزنه.

هیولا زبان درازش را به دور پای یکی از مرگخواران که از همه عقبتر مانده بود، پیچید و لحظاتی بعد، بارانی از خون و گوشت تکه تکه شده روی سر مرگخواران باریدن گرفت.
مورگان بر سرعتش افزوده، خود را به لرد رساند:

- ارباب!
- چیه؟
- میگم... هن!هن!... ارباب!... ظاهرا این بابا نگهبان مقبره ی جدتونه. یه امتحانی بزنین. شاید زبون مارها رو فهمید و رام شد.
- هن!هن!...هن؟!...هن! بدم نمیگی ها. ای هیولاسیفیس فیش فیش! تو رو فیش ارواح خاک فیش فیش سالازار فیسیش! دست از فیش فیش سر کچلسفیشیس ما بردارفیس فیش!

زبان هیولا اینبار مرگخواری را که در کنار لرد می دوید شکار کرد و خونش را روی ملت پاشید.

لرد: خیلی نامردی فیسفیش!

لرد و مرگخواران همچنان دورتادور تونل می دویدند و هیولا نیز در تعقیب آنان هر از چندگاهی، مرگخواری را به فجیع ترین شکل ممکن، شکار می کرد.

***

تیریپ کارتون میتی کومون صحنه تاریک شد و پس از چند ثانیه دوباره روشن شد و همچنان مرگخواران و هیولا را در حال تعقیب و گریز نشان داد تا وخامت اوضاع را هر چه بیشتر و بهتر به خواننده برساند.

لحظاتی بعد صدای زن جوانی از جایی نامعلوم در تونل پیچید:

ضمن عرض پوزش از ماجراجویان محترم! متاسفانه در بدو ورود شما سیستم راهنمای صوتی ما با نقص فنی مواجه شد که خوشبختانه با تلاش همکارانم این نقص فنی برطرف شده و هم اکنون ضمن آرزوی سفری خوش، از شما دعوت می کنیم تا این راهنمای صوتی را بشنوید.

صدای زن قطع شد و صدای پیرمردی با آهنگی بس خوفناک طنین انداز شد:

ای کسی که به خود جرات داده و به این مقبره ی باستانی وارد شده ای. در مواجهه با هیولای نگهبان باید یک قربانی دورگه تقدیم کنی وگرنه دهانت سرویس می شود! از ما گفتن بود.


لرد: خوب شد نقص فنیشون زودی برطرف شد!
ناگهان هری پاتر که عرق از سر و رویش سرازیر بود به لرد اشاره کرد و فریاد زد: آی هوااااااار! ارباب کچلتون دو رگه است! بدین هیولا بخورتش، خودتون رو نجات بدین!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۸ ۱۳:۳۵:۰۶


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
بلیز چراغ به دست ، وارد مقبره سالازار شد . درحالی که به شدت جوگیر بانوی چراغ به دست جنگ جهانی اول ماگل ها شده بود ، می خواست دامنش را از پرو پایش جمع کند که اشتباها دستی که چراغ در آن بود به سمت شلوارش برد و ثانیه ای بعد :
- جیــــــــــــــــــــــــــــــغ ... سوختم !

بارتی محکم بلیز را کوبید زمین تا آتش شلوار او را خاموش کند و چون جا کم بود ، همه مرگخواران و هری رویهم افتادند و بلیز به رنگ سبز جذابی که نشانه خفگی بود در آمد .

هری :
- بذارین من بهش تنفس مصنوعی بدم . بلدم ها ! دامبلدور به همه ما یاد داده چطور یه مرده رو زنده کنیم

شنیدن اسم دامبلدور برای زنده کردن بلیز کافی بود که با وحشت به اطراف نگاهی انداخت که مبادا برای زنده کردنش پیدایش شود ( )

لرد سیاه که در آخر صف ایستاده بود ، با بی صبری گفت :
- هنوز از 50 متری که باید بریم دو مترم نرفتیم جلو و خطر مرگ تهدیدتون کرده . بی عرضه ها ! بلد نیستین عین یه جادوگر لوموس اجرا کنین میرین سراغ مشعلای ماگلی ؟

بلیز :
- تقصیر من نیس ارباب ! آنی مونی گفت این مشعلو براش بیارم که یه وخ گشنه نمونیم این تو !

و بعد همگی لوموس را اجرا کردند تا غاری که درون قبر بود ، روشنایی نسبتا قابل قبولی برای چشم های با شماره کمتر از 2 به دست آورد ، ولی جادوی عجیبی در فضا موج می زد که چوبدستی ها ، تنها می توانستند تا شعاع یک متری خود را روشن کنند .

یک متر اول بدون هیچ حادثه ای گذشت ...
یک متر دوم نیز به همچنین ...
یک متر سوم هم به هکذا ...
یک متر چهارم هم البته ...
.
.
.
( ویرایش بلیز : هــــــــــــــــــــــوی بوقی ! حالا میخوای تا پنجاه بشمری ؟ )

همچنان که متر به متر جلو می رفتند ، درست در بیست و پنجمین شماره ، لرد که آخر از همه حرکت می کرد ، نوازش جسم نرم و مرطوبی را روی سر کجل خود احساس کرد . به سمت بالا نگاهی انداخت و زبان دراز و مرطوب عجیب ترین حیووانی که تاکنون دیده بود را ، مشاهده فرمود .


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۱۵:۵۸:۲۵


مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۵:۲۵ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷

کاساندرا تریلانی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۵ یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
لرد : زود این خاک ها رو کنار بزنید. می خوام سنگ قبرش رو ببینم
آنی مونی : هی بلیز برو پایین تر، بذار اینجا رو من بکنم. این سنگه بلندتر از این حرفاست
لرد : یک بار دیگه، با این لحن درباره جدم و سنگ قبر جدم حرف زدید می زنم شپلختون می کنم.
بلیز : این سنگه چقدر درازه ، تموم نمی شه که لامصب... شپــــلخ
آنی مونی : طبق فسیل های تاریخی انسان های گذشته مثل زرافه قد بلند بودن... شپــــلخ

دقایقی بعد

بلیز : ارباب نمی دونم خاکهای رو قبر چرا تموم نمی شه
لرد : احمق کروشیو، بلندشو ببینم این سنگ قبر رو سوراخ کردی، وای جد بیچارم الان جنازه اش هوا می خوره ، زنگ می زنه

لرد به طرز عجیبی تغییر قیافه داد و از رو قبر بلند شد و با دقت به درون قبر نگاه کرد.

لرد و همکاران سیاهش : !؟ ?!
لرد : این قبر نیست یا جنازه رو دزدیدن؟
بارتی : یا اینکه، قبر نیست و جنازه رو هم دزدیدن
لرد: این بار به خاطر موقعیت حساسمون نشنیده گرفتم. کروشیو کافیه
بارتی : اما ... جلس ولز دزز( صدای کروشیو)
لرد : پاتر رو بندازین داخل ببینه چه خبره
هری : شما نبش قبر کردید ، من بر... نــــــــه ! پـاق
بلیز : چی می بینی بچه ؟

هری در حالی که یک دستش بر روی عینک نصفه اش بود. بلند شد و اطراف رو نگاه کرد.
هری : چقد اینجا ترسناکه یه راهرو جلوم هست که بالاش یک تابلو سبز به دیوار چسبیده

قبر سالازار ، پنجاه متر
خطر آواداکاداوارا ، با احتیاط حرکت کنید


لرد : خوب مرگخواران عزیزم، بریزید داخل ... پیش به سوی قبر سالازار

همه تک به تک وارد گود شدند. سارا هم از موقعیت مناسب سو استفاده کرده و بدون هری فرار کرد.
لرد: حواستون باشه که روی تابلو چی نوشته بود...هی بلیز اون چراغتو راه بنداز
بلیز : لوموس


ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۳ ۶:۱۷:۵۱
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۳ ۶:۳۰:۳۵
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۳ ۶:۴۰:۱۳
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۳ ۶:۴۴:۱۵

در دست ساخت ...


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲:۴۲ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لرد و مرگخواران وفادارش بطرف محلي كه سرو صدا از آنجا به گوش ميرسيد حركت كردند.

-آني موني بدو...بگير..گفت بز..بزخوشمزه...ارباب گرسنه..بگيرش.

طولي نكشيد كه لرد و همراهانش به سارا و هري كه در حال كشمكش با بز بودند رسيدند.هري شاخهاي بز را گرفته بود و سارا تا كمر در دهان بز فرو رفته بود.
مرگخواران به دستور لرد سارا را بيرون كشيدند و باب آگدن مشغول بازجويي شد.
-تو...سارا اوانز..ملقب به خفنز...اعتراف كن ببينم نقشه ارباب كجاست؟

سارا با لبخند جذابي سعي كرد دوباره توجه لرد را به خود جلب كند ولي بي فايده بود.سارا ناچارا به شكم بز اشاره كرد.

لرد سياه با عصبانيت به بز نگاه كرد ولي بز كه طبعا لرد سياه را نميشناخت با" معععععععع "بلندي جواب نگاه خوفناك لرد را داد.بازجويي باب ادامه داشت.
-خب..پس نقشه رو از دست دادين.حالا خودتون بايد درش بيارين.پيشنهاد من اينه كه شما دو تا رو به زور به خورد بز بديم تا بتركه و ما بتونيم نقشه رو برداريم .

آني موني كنار بز نشسته بود و سرگرم نوازش بز بود.
-آخي..چه بز قشنگي.بيا كمي علف بخور.علم علف شناسي ميگه اين علفها براي بزي مثل تو خيلي مقوي و خوبه.اگه اينا رو...ار...ارباب..ارباب...اين بزه يه چيزيش شد.

توجه همه مرگخواران به بز جلب شد كه روي زمين افتاده بود و دست و پا ميزد.

-يا ريش سالازار...تو چي به خورد اين دادي؟

بز بعد از مدتي دست و پا زدن بي حركت شد.
-ارباب جون با اجازه شما انگار اين مرد.

لرد سياه با نفرت به بز خيره شد.
-خب منتظر چي هستين.زنده يا مرده.اهميتي نداره.شكمشو پاره كنين و نقشه منو در بيارين.

باب با لبخندي موذيانه چاقويي از جيب ردايش در آورد و به سارا داد.سارا با اكراه چاقو را گرفت و به آرامي مشغول تكه تكه كردن بز شد.

نيم ساعت بعد

سارا تكه هاي نقشه را در مقابل لرد گذاشت.لرد تكه ها را كنار هم چيد.نقشه در اثر اسيد معده بز كاملا محو شده بود و جز چند خط چيزي روي آن به چشم نميخورد.لرد در نهايت خشم چوب دستيش را بطرف سارا گرفت.

-صبر كنين.اينجا يه چيزي هست

صداي هري باعث شد دست لرد در هوا بي حركت بماند.همه به محلي كه هري اشاره ميكرد نگاه كردند.روي زمين قسمتي از علفها در اثر تقلاي بز كنده شده بود و زير آنها شيء درخشاني به چشم ميخورد..چيزي مانند...يك سنگ قبر.

چشمان لرد سياه برقي زد.
-پيداش كرديم..قبرجدمو پيدا كرديم.حالا ميتونم به آخرين وظيفه اي كه در قبالش دارم عمل كنم.حالا بايد اينجا آرامگاه با شكوهي ساخته بشه...آرامگاه سالازار اسليترين.دست به كار بشين.

سارا باكنجكاوي به هري نگاه كرد.
-پس گنج چي ميشه؟مگه اين نقشه گنج نبود؟

صداي قهقهه لرد و همراهانش درحاليكه سعي ميكردند بقيه علفها را از روي سنگ قبر بكنند به گوش ميرسيد.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
همون لحظه ....

سارا و هری به محل قبلی رسیدن ...
هری: میگم ... من یه جادوی جدید یاد گرفتم خیلی مفید و موثره!
سارا: چه جادویی؟
هری: الوهومورا!
سارا
هری: شوخی کردم ... نگاه کن!
هری چوبدستیشو در هوا تکون میده و تعداد زیادی نوشیدنی کره ای در هوا ظاهر میشه ...
هری:در این جنگل بی آب و علف با نوشیدنی های مادام رزمرتا از خودتون پذیرایی کنید!
سارا: اوه ... حالا داره باورم میشه که خواهر زاده خودمی... آه که چقدر تشنم بود!
- قـــــــــــــرت قــــــــرت قــــــــــــــرت ( صدای نوشیدن)

چند کیلومتر اونور تر ...

گروه مرگخواران پشت سر هم در حال پیشروی در دل جنگل هستند ... در همون میان موشک کاغذی ای از بالای سرشون رد میشه و بلافاصله لرد موشک رو هدف میگیره و چند طلسم روانه میکنه اما موشک با مهارت از جلوی طلسم ها جا خالی میده!

لرد: بلیـــــــــــــــــــــــــز! هزار بار بهت گفتم وسط ماموریت موشک درست نکن!
بلیز: ببخشید ارباب!

دوباره چند کیلومتر اینور تر ...

انبوه عظیمی جام های خالی نوشیدنی کره ای رو هم افتاده ... و هری و سارا شدیدا در حال گیلی ویلی رفتنن!
سارا: اوه ... هر..هر... هری! اون .. اونجا رو!
هری: اوه.... یک قفسه ... پر ..پر از ...پرونده! ... و چند...تا .. بز!

دوربین از زاویه دید هری ... یک قفسه چند طبقه وسط جنگل هست که مملو از پرونده های مختلف از جنس کاغذ (!) میباشد و عده ای بز متشخص نیز کنار پرونده ها ایستادن!

سارا: جنگل.. که قفسه ...ن...نداره! این سراب نیست؟
هری: ن...نگاه کن! بزها ... دار... دارن .. پرونده ها رو.. می..میخورن ..
- ملچ ملوچ ملچ ملوچ بوووووهاهاها!
سارا: نقشـــــــــــه! ... جیــــــــــــــــــــــــــــغ!

سارا و هری دوان دوان به سمت یک بوته خاردار میرن و میپرن توش و با دشمن فرضی گلاویز میشن ..

کمی اینور تر ...
لرد: بچه ها متوقف شین .. یک صداهایی نمیاد؟
همه گوش میسپارن!

- هرییییییییی! پوزه بزه رو بگیر نذار کاغذا رو بخوره!
- نمیتونم! هی شاخ میزنه.... من که بز چرون نیستم .. آی ریشامو ول کن!


!!!!!!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۲۳:۰۹:۴۱



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۷

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
ساعت 5 صبح
سارا و هري نفس نفس زنان به دنبال نقشه ميگردند.

-هري.پس اين نقشه لعنتي كجا رفت؟من خسته شدم.بهتره كمي استراحت كنيم.
-نه من فرد برگزيده...

استراحتگاه مرگخواران

-خرررررررررررر
-پففففففففففففف

-بليز پاتر بكش كنار.تو نميتوني مثل آدم بخوابي؟برو محفل از آسپ خوابيدن ياد بگير.بي استعداد.

بليز غلتي ميزنه و بطرف لرد برميگرده.با چشمان نيمه باز به لرد كه با كله كچل و چشمان كاملا باز روبرويش خوابيده نگاه ميكنه.
-اممم..آني موني.بيدار شو.من ميترسم.

آني موني خميازه اي ميكشه و ميگه:
-از چي ميترسي بابا.بذار بخوابيم.

بليز پشتشو به لرد ميكنه و سعي ميكنه بخوابه ولي شيء نرمي روي صورتش ميفته و دوباره بيدارش ميكنه.
بليز جرات نميكنه به شيء نرم دست بزنه يا نگاه كنه.
-ارباب جون مامانت دستتو بكش.عجب اشتباهي كردم اينجا خوابيدم.حالا ميفهمم چرا همه رفتن اونطرف پشت درختا خوابيدن.اين ارباب موقع خواب چقدر مخوف ميشه.

شيءنرم با وزش باد به آرامي روي صورت بليز تكان ميخورد.بليز به خودش جرات داد و دستش رو بطرف شيء برد.
بليز:اهه...اين كه كاغذه.خوب.خوبه.اينو ميذارم رو صورتم كه چشمم به قيافه ارباب نيفته.

يك ساعت بعد

-اي موجودات تنبل.چطور جرات ميكنين بعد از ارباب از خواب بيدار بشين؟زود صبحانه منو آماده كنين.اون دو تا محفلي بوقي كجا هستن؟

مرگخوارا وحشتزده از خواب ميپرن.
-اوه ارباب دوباره خودش شد.
-هورا..ارباب برگشت.
-ارباب الهي بارتي فداتون بشه.خودتونين؟
-ارباب راست ميگه ها...سارا و هري كجان؟.

آني موني با ترس و لرز بطرف لرد ميره.
موني:ارباب ببخشيدا ولي اون دو تا غيبشون زده.و نقشه...نقشه دست اوناست.

لرد سياه به دنبال چوب دستيش ميگرده كه كروشيويي نثار آني موني كنه ولي پيداش نميكنه.
لرد:كدوم ابله بوقي نقشه رو داد به اونا؟

كسي جرات نكرد به لرد بگه كه ابله بوقي كه نقشه را به سارا داد كسي جر خودش نيست.

به دستور لرد همه مرگخواران مامور پيدا كردن سارا و هري شدن بدون اطلاع از اين موضوع كه بليز درحاليكه براي ماموريت آماده ميشه داره از نقشه به عنوان بادبزن استفاده ميكنه.


آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
يك ساعت بعد در جنگل:
هري:خجالت نميكشي اسم خودت رو گذاشتي راهنما؟تو مثلا پيشاهنگ بودي؟تو مثلا سردسته چريك هاي فدايي محفل بودي؟تو حتي نميتوني راه خو دت رو توي يه پارك پيدا كني.چه برسه به جنگل!من فرد برگزيدم.من بايد راه رو نشون بدم.من بايد...
گرووووووومپ!(تفكت برخورد شئي سنگين با زمين سخت جنگل!)
سارا كه هري را از روي كولش به زمين انداخته بود به سمتش برگشت و همان طور كه چوب جادويش را به سمت صورت هري گرفته بود گفت:بسه اينقدر چرت و پرت نگو.تقصير من چيه؟من روي تك تك اين درخاتا نشونه گذاشته بودم.حتما يكي درخت هاي قبلي رو عوض كرده!

بعد لگد محكمي به صورت هري زد و گفت:اصلا ميدوني چيه؟تو سرعت منو ميگيري.بهتره خودم تنهايي برم.اينجوري راحت تر ميتونم راحم رو پيدا كنم.
هري كه ستون فقراتش بشدت از داخل شكمكش بيرون زده بود با هزار زحمت از روي زمين بلند شد و گفت:نه اين امكان نداره...من فرد برگزيدم.من...
دومب!سارا مشت محكمي به صورت هري زد و گفت:به ريش چرك آلبوس قسم اگه يه بار ديگه بخواي من من كني همين جا دل و روده ات رو ميريزم بيرون!

هري كه متوجه شده بود اوضاع بشدت بحرانيه و در ضمن بدون سارا نميتونه به حركتش ادامه بده با زحمت دوباره از روي زمين بلند شد و با قيافه مظلومي كه به خود گرفته بود گفت:باشه.ببخشيد.اصلا هرچي تو بگي.
سارا كه از قدرت حرفش روي هري مطمئن شده بود با خودپسندي گفت:خوبه.حالا به عنوان اولين دستور خودت بايد با پاي خودت بياي.ميخواي لنگ بزن ميخواي روي زمين بخز.به من مربوط نيست.من كه نميتونم تمام مدت هيكل گنده ات رو كول كنم!

هري با عصبانيت سري تكان داد و گفت:باشه اشكال نداره.يه جوري دنبالت ميام.حالا بگو چطوري از اين جنگل خراب شده بزنيم بيرون؟
سارا ردايش را مرتب كرد و گفت:خيلي خب.حالا بايد با هم دنبال مسير بگرديم.بيا ببينم.
و هر دو درون جنگل به راه افتادن.سارا از اين ميترسيد كه آني موني و باب خودشان را به بقيه مرگخواران رسانده باشند و همگي در حل حاضر در جست جويشان باشند.

سارا كه در افكار غوطه ور بود با ديدن علامتي قديمي روي يك درخت به سمت آن دويد و با خوشحالي فرياد زد:آخ جون علامت.اينجا رو نگاه كن هري.ما راه رو پيدا كرديم!
و با دست به علامت زرين پشمكي اشاره كرد كه بر روي درخت حكاكي شده بود.
هري با خوشحالي گفت:عاليه.حالا بايد از كجا بريم.
سارا با دستي كه نقشه را گرفته بود به سمت شرق اشاره كرد و گفت:بايد از اين طرف دو ساعت بريم تا به...

سارا با وحشت به دستش نگاه كرد.دستي كه نقشه در ان بود هنوز به سمت شرق اشاره ميكرد ولي ديگر نقشه اي در آن به چشم نميخورد!
سارا با حيرت فرياد زد:جيـــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!بدبخت شديم!نقشه كو؟
هري با دست محكم به پيشاني اش كوبيد و گفت:حتما اون موقع كه با من دعوات شد از دستت افتاده.حالا چه خاكي به سرمون بريزيم؟
سارا مشت محكمي به صورت هري زد و گفت:بدو.بايد بريم بگرديم ببينيم نقشه كجا افتاده!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.