هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

نکته مهم:خلاصه رو اینجا میذارم ولی پستهای قبلی واقعا عالی بودن.توصیه میکنم بخونین.
--------------------------------------------------------
لردسیاه و مرگخواران برای پیدا کردن قبر سالازار به جزیره اسیترین میروند. هری پاتر هم که در جستجوی گنج سالازار است با آنها همراه میشود..
پس از رسیدن به جزیره لرد و مرگخوارا و هری وارد مقبره میشوند.داخل مقبره یک تونل زیر زمینی وجود دارد.در تونل حیوان عجیبی به آنها حمله میکند که با دادن یک مرگخوار دو رگه به عنوان قربانی موفق به فرار از دست هیولا میشوند.
بعد از این اتفاق لرد و بلیز وارد راهروی مخوفی میشوند.بعد از رفتن لرد و بلیز مرگخواران نامه ای توسط یک مگس دریافت میکنند که به آنها تذکر میدهد که در راهرویی که در مقابلشان است(همان راهرویی که لرد و بلیز واردش شدند)یک گودال عمیق پر از تمساح وجود دارد.
مرگخواران بطرف گودال رفته و لرد و بلیز را نجات میدهند.بعد از نجات لرد برای ادامه راه (با راهنمایی مگس)تصمیم به ایجاد تونل روی شکاف دیوار میگیرند.قبل از آماده شدن تونل به دستور لرد سیاه باید سرو گوشی آب بدهند.در داخل شکاف بطور اتفاقی قبر سالازار و یک صندوق کشف میشود.هری پاتر صندوق را برداشته و فرار میکند.ردیابی دور گردن هری وجود دارد که مرگخواران میتوانند با استفاده از آن تعقیبش کنند.مرگخواران برای گزارش وضعیت پیش لرد سیاه میروند.
----------------------
مرگخواران کمی این پا وآن پا کردند.
-اممم..لرد..سرورم...ارباب...چیزه آخه چطوری بگیم؟

لرد سیاه به جای جواب دادن در یک حرکت سریع و ناگهانی به گوشه تونل پرید و موجود طناب مانندی را گرفت.
-آهان دستگیرت کردم.اعتراف کن تو کی هستی؟برای چی داشتی از اینجا رد میشدی؟فیششش فیتیش فوشش هیسسس.

بلیز و آنی مونی به مار سیاهرنگی که در دستان لردپیچ و تاب میخورد نگاه کردند.
مار:هیسسسس مروپ...فیسسسس سامانتا...فوسسس هیس فیش.

-چی میگه ارباب؟

لرد سیاه درحالیکه از عصبانیت سرخ شده بود مار را بطرف گودال تمساحها پرتاب کرد.
-بی تربیت.با اون هیکل درازش خجالتم نمیکشه.حالا بلیز به مگسه فحش خواهر مادر داده.دلیل نمیشه که تو هم بیای اینجا و....یا سالازار کبیر.

لرد سیاه بطرف مرگخواران برگشت.کلاه ایمنی روی سرش را صاف کرد
-اه...اینم چقدر لیز میخوره.کچلیم که کچلیم.بلد نیستن یه کلاه استاندارد بسازن.شما هم جون بکنین ببینم چی شده؟

بلیز چند قدم عقبتر رفت.
-ارباب یه خبر خوب دارم یه خبر بد.

لرد سیاه بی صبرانه منتظر بود.

بلیز:اممم...خبر خوب اینکه قبر جدتونو پیدا کردیم. ...خبر بدم اینکه کله زخمی گنجو برداشت و در رفت.

لرد سیاه فریاد خشمناکی کشید.
-چی؟فرار کرد؟ای بی عرضه ها.شما که نمیتونین مواظب یه کله زخمی باشین برای چی اون آرم مخوفو زدین رو دستتون.بده ببینم اون دستتو.

بلیز دستش را پشتش پنهان کرد.
-نه ارباب جون.شما چرا فقط قسمت بدشو شنیدین؟نه...این دفعه رو ببخشین.بار آخرم بود.

لرد سیاه دست بلیز را به زور گرفت و چوب جادویش را بطرف علامت شوم روی دست بلیز برد.بلیز همچنان التماس میکرد.
-نه ارباب.خواهش میکنم.اون حیثیت منه.آبروی منه.شخصیت منه.ازم نگیرینش.شما رو به رد یاب دور گردن هری قسم میدم.

دست لرد سیاه متوقف شد.
-هوم؟به چی؟دور گردن کله زخمی رد یاب هست؟

بلیز اشکهایش را با آستین لرد پاک کرد.
-اوهوم

لرد سیاه چوب جادویش را بلند کرد.بلیز وحشتزده به چوب خیره شد.
-بابا ارباب جون ببخشید دیگه.

لرد بدون توجه به بلیز چوب را روی هوا ول کرد.چون جادو روی هوا معلق ماند و شروع به چرخیدن دور خودش کرد. بعد از گذشتن چند ثانیه چوب به طرف گودال تمساحها متوقف شد.

بلیز:ای بابا...ارباب جون من که دیگه حاضر نیستم برم اون تو.

لرد سیاه با چهره ای متفکر به گودال و مار سیاهرنگی که کنارش افتاده بود نگاه کرد.مار با دیدن لرد سرش را به حالت قهر برگرداند.
-نه...کله زخمی از اونطرف فرار کرده.این چوب داره به ماره اشاره میکنه.شاید اون قراره کمکون کنه.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۶:۲۴ دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
لرد میاد حرف بزنه که دوباره کله بلیز از درون شکاف پدیدار میشه ...

بلیز: میگم .. اصلا میتونیم یه کار دیگه کنیم ... بریم دوباره از نو وارد اینجا بشیم ... شاید سالی برامون یه مگس دیگه فرستاد!
لرد: تو نمیفهمی من بازی رو تا اینجا سیو کردم دیگه حوصله ندارم از اول شروع کنم؟ کروشیــــــــــــــو!
اما کله بلیز به محض احساس خطر از لای شکاف ناپدید شده بود ...

اونور شکاف ...

هری: چرا اینجوری نگاه میکنید؟ هان؟ خب یه جای دیگه رو نگاه کنید ... نه نه دوستان ... باید بگم کاملا در اشتباهید .. لرد گفت فقط جاهای خطرناک ... ولی قرار شد همه با هم بریم...

پونزده ثانیه بعد ....
- جیـــــــــــــــــــــــــــــغ! ممم ممم ... کمـــــــــــــــــک!
آنی مونی هری رو از پشت گرفته و بلیزم به زور سعی داره که یک ردیاب رو دور گردن هری ببنده ...
هری: نامردا ... نشنیدین لرد چی گفت؟ گفت شماهام باید باهام بیاین ...
آنی مونی: خب تموم شد .. حالا راه بیفت!
هری: عمرا اگر یک قدم حرکت کنم ...

بلیز چوبدستیشو به سمت هری نشونه میره:
- وینگاردیوم له ویوسا Cos 45 درجه!

ناگهان هری از جا کنده میشه و به سمت اعماق شکاف روانه میشه و بلافاصله بلیز و آنی مونیم نوک چوبدستیاشونو روشن میکنن تا شاهد ماجرا باشن ... و همون لحظه صحنه اسلوموشن میشه .. موجودی از اعماق تاریکی در جهت عمود بر تونل به بیرون میجهه و سعی میکنه آرواره هاشو به روی هری ببنده و هری درست به موقع از جلوش عبور میکنه و فقط لباساش از پشت کنده میشه ...

بلیز و آنی مونی: اوه اوه .. چقدر زننده!
همون لحظه طلسم های آواداکدورایی از این سوی غار به اون سوی غار پرتاب میشن و هری به طرزی معجزه آسا از اونورم جون سالم به در میبره .. سپس چندتا از هم خانواده های استلاگمیت ها از بالای غار سقوط میکنن اما هری با خوش شانسی از اونور سالم در میاد و ناگهان همه شکاف در آتش فرو میره و دوباره آتش ناپدید میشه و هری جزغاله در حالی که ازش دود بلند میشه از اونور تالاپی می افته روی یک برامدگی ...

بلیز و آنی مونی
بلیز: هریییییی ... حالت خوبه؟
هری: آره ... اینجا کجاست ... هوم؟ .. وووواااااااوووووو! من دقیقا رو قبر سالی نشستم .. یووووهووووو یووووهوووووو .. موفق شدیم ... موفق شدیم!
بلافاصله آنی مونی و بلیز از خوشحالی میپرن همدیگر و بغل میکنن و شعر (رسیدمو رسیدیم کاشکی نمیرسیدیم ..) سر میدن و اینا که ....

هری: ااااا ... بچه ها ... یک صندوق .. بذارین بازش کنم ... اوه گنج .. من گنج پیدا کردم! اوه ... پولدار شدم .. پولدار شدم! حالا من یک آدم ثروتمندم ... حالا منم میتونم برم پولمو بذارم تو بانک تا تو قرعه کشی شرکت کنم و یک پیکان چیزی برنده بشم و باهاش برم سر میدون آزادی مسافر کشی کنم و پول دربیارم و برم با جینی ازدواج کنم و اسم بچمونو بذاریم آسپ! هووووووووررررراااااا!
بلیز و آنی مونی که فکر اینجاشو نکرده بودن=>!!!!!!!!!!!!!!!

آنی مونی: خب هری .. پیشنهاد میکنم دست به عمل عجولانه ای نزنی! اون گنج مال ماست!
بلیز: ما باید گنجمونو به ارباب تحویل بدیم ... ردش کن بیاد!
هری:هه هه اگر میتونین بیاین اینطرف بگیرین ازم!

بلیزو آنی مونی میان برن پیش هری که ناگهان چشمشون به آرواره های تیزی می افته که کمی جلوتر در کمینشون نشسته و منتظر عبورشونه و ناگهان وقایعی که برای هری اتفاق افتاده رو به یاد میارن ...
هری که متوجه این نکته شده بود: هوووووهاهاها
بلیز: خب ... ما بهت فرصت میدیم خودت گنجو بیاری اینطرف تا همه چیز به خوبی و خوشی تموم شه ...
آنی مونی: وگرنه ولت میکنیم میریما!
هری: نوووومــــــــــــوخــــــــــوام!!! ضمنا اینور غار راه فرار داره ...

هری اینو میگه و گنجو میندازه رو کولش و از اونور میره بیرون ...
بلیز: ااا ...ااا ...ااا .. راستی راستی رفت!
بلیز و آنی مونی در اثر شک وارده

اون سمت شکاف ...

لرد: بارتیییییییییی! چرا داری کف شکافو خط کشی میکنی؟
بارتی در حالی که با یک قوطی رنگو یک عدد قلمو چهار زانو رو زمین نشسته:
- ارباب مگه تونل رسالت رو ندیدی؟ خط کشی داره .. تازه الان مورفینم رفته چندتا ممد از سر غار پیدا کنه بیاردشون جاده رو آسفالت کنن ...
مورگان: منم تو این مدت دستگاه های تهویه تونلو نصبش میکنم ... ارباب به شمام پیشنهاد میکنم از کلاه ایمنی استفاده کنید چون حادثه هیچ وقت خبر نمیده بخصوص اینکه بلا هنوز نقشه کشی تونلو کامل نکرده
لرد: بابا اون تونل رسالت تنها یک آرایه ادبی بود برای اینکه توانایی مرگخوارانو به رخ ملت بکشیم .. اه!
لرد از فرط خشم چندبار پاشو میکشه رو زمین که ناگهان زمین زیرش گود میشه و یک چشمه سر در میاره و آب گوارایی با فشار میپاشه تو صورت لرد ...!
همه!!!!!!!!!
لرد: آخه چرا فقط من؟! آخه مگه ما الان وسط بیابونیم؟ مگه الان ما داریم از تشنگی تلف میشیم؟ آخه چرا من انقدر بدشانسم! اییییی خدااااااااااااا (فریاد از ته گلو)

- جیــــــــــــــــــــــــغ ویــــــــــــــــــــــــغ!
ناگهان بلیز و آنی مونی از شکاف میپرن بیرون ...
بلیز: ارباب .. ارباب .. یه اتفاق بد افتاده ...
لرد: باز چی شده؟
ادامه دارد ...

-------------
نکته: ردیاب دور گردن هری فراموش نشه.


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۳ ۱۲:۵۴:۰۵
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۳ ۱۳:۱۴:۰۷



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
آنی مونی که از انجام تنفس مصنوعی خسته شده بود سر پا ایستاد و گفت:نخیر...بی فایده است.وقتی لرد کسی رو بکشه دیگه عمرا بشه به زندگی برش گردوند!
لرد لبخندی زد و گفت:آفرین انی مونی.با اینکه نتونستی مگس رو زنده کنی ولی از این به بعد نصف حقوق بلیز به تو میرسه!

بلیز که هنوز با دست دماغش را بررسی میکرد به لرد گفت:میگم ارباب میخواین همین جسد مگس رو پرت کنیم تو هوا ببینینم کدوم سمت میوفته.شاید جسدش هم بتونه راهنمایی مون کنه!
لرد نگاه چپ چپی به بلیز کرد و گفت:اشکال نداره.امتحان کنین ببینین چی میشه.ولی اگه عمل نکرد نصف دیگه حقوقت رو هم میدم به انی مونی تا عبرت بگیری!

آنی مونی به دستور لرد مگس مرحوم را روی کف دستش گذاشت و با فوت جانانه ای آن را در هوا معلق کرد.مگس اندکی در هوا چرخ خرد و دو قدم جلوتر کنار پای بلیز روی زمین افتاد!
بلیز مگس را برداشت و در حالی که به شدت ان را بررسی میکرد گفت:گمونم این مگسه دیگه خراب شده.حتی لاشه اش هم نمیتونه راهو پیدا کنه.بذارین یه امتحان یدگه بکنم ببینم...فوووووووووووووووووووووت!

مگس این بار در هوا بلند شد و با سر به درون شکافی که درون دیوار به وجود امده بود فرو رفت!مورگان دستی به دیوار کشید و گفت:حالا باید چیکار کنیم ارباب؟اینجا چندتا راهروی دیگه هم هست.ولی مگس تو این شکاف گیر کرده.حالا باید بریم راهرو ها رو تک تک بگردیم یا بزنیم این دیوار رو بریزیم پایین!

لرد نگاه خفنی به تک تک مرگخوارا کرد و گفت:همتون خیلی بوقین.از بس با این هری گشتین اینجوری شدین.انگار ویروسش فراگیره.یادم باشه وقتی رفتیم خانه ریدل واکسنش رو بدم بزنین!
بعد لرد سیاه چوب جادویش را در اورد و در حالی که به انی مونی و بلیز و هری اشاره میکرد گفت:شماها برین توی راهروهای دیگه سر و گوش آب بدین.ببینین کجاها به نظر راه امن تره.هرجا هم خطری دیدین هری کله زخمی رو بندازین جلوش!بقیه هم تا اون موقع این شکاف رو تبدیل به تونل رسالت میکنن!

انی مونی یقه هری را گرفت و در حالی که به طرف یکی از تونل ها پرتش میکرد چشم گویان به راه افتاد.بلیز هم در پشت سر آنها در حالی که هنوز با دست دماغ منهدم شده اش را بررسی میکرد به راه افتاد.
لرد نگاهی به بقیه مرگخوارها انداخت و گفت:شما ها هم همون جوری منو نگاه نکنین.زود باشین این دیوار رو بکنین ببینم.میخوام تا وقتی که من استراحتم تموم میشه این دیوار حسابی پاک سازی شده باشه!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۱۴ شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
لرد که با دو انگشت شست و اشاره یکی از پاهای مگس را گرفته بود و جلوی چشمان بلیز تاب میداد ، نیم نگاهی به آنی مونی انداخت :
- دفه آخرت باشه سر من داد می زنی ! وگرنه دماغتو شکل دماغ بلیز درمیارم

بلیز که از شدت درد اشک در چشمانش موج میزد نالید :
- سرورم شما نهایت محبت رو به من کردین ! دیگه مجبور نیستم مرلین تومن ( تومن ؟ پوند ؟ دلار ؟ ) پول بدم بینیمو عمل کنم که شکل شما بشه !

آنی مونی با قلبی پراندوه و چهره ای که بابت از دست دادن مگس عزادار بود ، وظیفه اصلی خود را فراموش نکرد :
- ای سوپر کروشیو ! ای دماغ ساز ! ای که برترین جراح سنت مانگو در برابرت هیچه .... محبتتون رو از من دریغ نکنین . همون مگسو بدین برم باهاش یه کباب برگی بپزم که انگشتاتونم همراش بخورین

لرد مگس را به سمت آنی مونی پرتاب کرد و مخاطب ، آنرا در هوا قاپید :
- ملت مرگخوار بیاین اینو تنفس مصنوعی بدیم بلکه جون بگیره و یه پر ، بپره و راهو نشونمون بده !!!

لرد بی توحه به بارتی ( اونم تو رول بود ؟ ) و سایرین که پاهای مگس را به سمت شکمش فشار میدادند تا احیا شود ، نگاهی به اطراف انداخت :
- خوب این راهرویی که من و بلیز از توش برگشتیم که منتفیه . راهروی دیگه ای هم اینجاها پیدا نمیشه . مگر اینکه این درز دیوار رو بگردیم ببینیم راه نفوذی چیزی پیدا می کنیم یا نه


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۴ ۰:۴۶:۲۸


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
لرد بین آرواره های تمساح بزرگی ایستاده بود و دستانش را به کام تمساح غول آسا می فشرد تا از بسته شدن دهان حیوان جلوگیری کند.

لرد: مرگخواران عزیزم! میشه کمکم کنین؟
بلیز: هیسسس! طاقت بیارید ارباب! بذارید اول من رو نجات بدن، نوبت شما هم میشه.
لرد: همیشه ارباب اوله، بلیز! روشن شد؟!

به لطف سر و صدای لرد، تمساح بالاسر بلیز نیز بیدار شد و او را درسته بلعید. لحظاتی بعد آرواره ی تمساح به آرامی باز شد و بلیز نیز در حالتی مشابه وضعیت لرد منتظر کمک دوستانش شد.

10 دقیقه بعد

دو تمساح بخت برگشته درحالیکه دو میله ی هم اندازه ی لرد و بلیز در دهانشان بود، دور شدن طعمه هایشان را تماشا می کردند.

لرد: ایول مونتی! مخت خوب کار می کنه ها! رفتیم خونه یادم بنداز دو نمره به مستمرت اضافه کنم.

در همان لحظه مگسی روی بینی بلیز نشست.
آنی مونی فریاد زد: هی بچه ها! راهنمای سالازار!...نه ارباب!نـــــــه!
اما قبل از اینکه کسی بتواند کاری بکند، مشت لرد بر بینی بلیز فرود آمده بود:

موهاهاها! تا تو باشی که دیگه به بهانه ی مگس کشتن، ارباب رو مورد ضرب و شتم قرار بدی! در ضمن خودم کشتمش!ایناهاش!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳ ۲۰:۳۷:۲۴


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
همه: یحتمل باید همین طور باشه!!

- عجب!

آنی مونی شدیدا در فکر فرو میره و پس از چند بار بازخوانی نامه ، به این نتیجه می رسه که لرد و بلیز در خطرند و باید سریعا به کمکشون رفت، و از اونجایی که نویسنده ی این پست همین الان خط زیر رو دیده:

نقل قول:
بلافاصله صدای چند فریاد مخوف شنیده میشه ... مرگخواران پس از مشاهده این صحنه و شنیدن صداها به تصور اینکه لرد بلیزو گرفته و داره مجازاتش میکنه؛ خوندن نامه رو از سر میگیرن



آنی مونی بنا به اقتضا دوباره تجدید نظر می کنه و به این نتیجه می رسه که راهی برای کمک وجود نداره و باید یه فکر دیگه کنند!

هری: یا مرلین کبیر! یعنی لرد و بلیز واقعا خرد و خمیر شدن و بعد طعمه ی تمساح شدن و بعد ....! برای اولین بار باید اعتراف کنم که اکسپلیاراموس شگفت انگیز من هم نمی تونه این همه کار رو کنه!

مورگان که مشخص نیست از ابتدای کار در داستان بوده یا اینکه همین جوری کشکی حضور داره هم میگه:به نظر من باید راه خودمون رو ادامه بدیم و برای شادی روح بلیز و لرد هم که شده به مقبره برسیم، باشد که روح لرد شاد شود! دی:

یه عده از مرگخوارا موافقت می کنند و یه عده مثل آنی مونی که شدیدا وفادار و عشق لرد هست اعتراض می کنه و در این بین دوگانگی پیش میاد ولی در نهایت آنی مونی با استفاده از هری به عنوان پسر کله زخمی ، بقیه رو گوش دراز می کنه و کلا اینا!


نیم ساعت بعد...

ملت با کلی افکت تصویری دارن به اعماق گودال نگاه می کنند ولی به هر دلیلی که هست ، نمی تونن تهش رو ببینن، هری به شدت ترسیده و به خاطر رایی که داده داره به خود و هفت پشتش ناسزا میگه!

لازم به ذکره که چند عدد کرکس و امثالهم در حال پرواز بر سر گودال هستند و کلا صحنه ی مخوفی هستش!

- اکسیو لرد!... جان من بیا بالا...!

در همین حین که آنی مونی در حال گفت این سخنان چاپلوسانه است! صدای ناله ی خفیفی به گوش می رسه و ملت پس از تحقیق و تفحس بلیز رو پیدا می کنند که با توجه وجود ریشه ی درختی رو چنگ زده و با صدای آهسته کمک می خواد.

- بلیز... بلیز... بلیز....( اکوی صدا! )

- ساکت... هیشت...مگه نمی بینی!

و با اشاره ی سر یک تمساح در ابعاد5 یا 6 برابر رو نشون میده که درست بالای سر بلیز خوابیده و خیلی گولاخ به نظر می رسه و هر لحظه می تونه بلیز رو درسته قورت بده و کلا...!

- یا سالازار... لرد کجاست؟!!( صدای آهسته!)

...


تصویر کوچک شده


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۶:۲۴ دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ناگهان یه مگس از تاریکی درمیاد و صاف میره رو دماغ لرد میشینه ...

لرد در حالی که چشماشو چپ کرده و روی دماغش متمرکز شده:
- هوووم ... گمونم این یک نشانه هست!
بلیز: جیــــــــــــــــــــغ ... ارباب تکون نخور! این یک حشره کثیف و موذیه ... ای حشره بدذات .. ای حامل ویروس مالاریا .. با سوراخ های صورت ارباب من؟ (ارباب که دماغ نداره خودش خبر نداره )
لرد: ها؟ چی؟
بووووووووووووووووووووم!
لرد: آییییییییییییییییییییییی دماغم شکست!
بلیز: اه لعنتی .. جاخالی داد ... رو چشمتون نشسته ارباب .. یه لحظه طاقت بیارین چشمتونو نبندید ... بوووووووووووووم! نه چیز یه لحظه ... بوووووووووووووم!
لرد: آییییییییی چشمم کور شد چشمم کور شد ... آیییییی دندونام ریخت تو حلقم .... آیییییییییییییییی!

چند لحظه بعد ....

لرد یه گوشه افتاده و مرگخواران شدیدا بلیزو گرفتن تا بلیز بیش از این سعی در کشتن این مگس نداشته باشه و از اون طرف بلیز که شدیدا ناکام مونده داره به خوار مادر مگسه فحش میده و مگسم پشت یک عدد استلاگمیت موضع گیری کرده و ضمن زبون درازی اتهامات وارده نسبت به خوار مادرشو شدیدا تکذیب میکنه.

هری: هیییی بچه ها ... به پای مگسه یک پاکت نامه هست!
بلافاصله همه متوجه این مسئله میشن و آنی مونی یکی میزینه تو سر هری (نمونه ای از کودک آزاری و استبداد و برده داری و اینا ..) و بلافاصله هری میره پاکت نامه رو از پای مگسه میکنه و میاد نامه رو بخونه که ...

لرد که به وضع عادی برگشته: بلـــــــــــــــــــــــــــیز! میـــــــــــــــــــــــکشمـــــــــــــــــــت! ووووووووووواااااااااااااا (یک صدای بسیار محشیانه و حیوانی)
بلیز: نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!

لرد دنبال بلیز میکنه و بلیزم فرار میکنه و هر دو وارد اولین راهرو میشن و خیلی زود در تاریکی ناپدید میشن و بلافاصله صدای چند فریاد مخوف شنیده میشه ... مرگخواران پس از مشاهده این صحنه و شنیدن صداها به تصور اینکه لرد بلیزو گرفته و داره مجازاتش میکنه؛ خوندن نامه رو از سر میگیرن ...


متن نامه:
خب بچه ها .. امیدوارم تا اینجای کار از مقبره من خوشتون اومده باشه. ادامه راحتون بسیار سادست ... جلوتون چندتا راهروئه ... راهروی اول به نظر میرسه که راه مستقیم و بهترین راه برای رسیدن به مقبره منه ... صدالبته شما فکر میکنید اونجا راهروئه .. اما در اصل یک گودال خیلی خیلی عمیقه برای کسانی که مرحله اولو با موفقیت رد نکردن تا وقتی بی محابا وارد میشن سقوط کنن توی گودال و بدنشو خرد و خمیر شه و بعدم طعمه تمساح های من بشن.... سووووهاهاها!

البته شما نگران نباشید ... چون بچه های خوبی بودید و مرحله اولو با موفقیت پشت سر گذاشتید منم مرام گذاشتم گفتم یه حالی بهتون بدم برای همین براتون یه مگس فرستادم .. (اون زمان هنوز پست جغدی کشف نشده بوده) فقط کافیه فرستنده این نامه رو دنبال کنید و هر راهرویی که اون میره شمام برید تا به مقبره من برسید ... فقط یه وقت شیطونی نکنید بیفتید تو گودال ها ... آفرین!


همه: هااااااااوووووووووم ... هووووووووووووم!
آنی مونی: بچه ها برای من یک سوال تخصصی پیش اومده .. این راهروئه که تو نامه بهش اشاره شده همون راهروئه نبود که الان لرد و بلیز رفتن توش؟
!!!!!!!!!!!!!!!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱ ۱۴:۴۵:۲۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱ ۱۴:۵۳:۴۴



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
لرد پس گردني محكمي به هري نواخت و در حالي كه با شدت بيشتري ميدويد گفت:ببند اون دهنت رو بوق سفيد!حيف كه تو با در نظر گرفتن چندتا ماده و تبصره اصيل زاده حساب ميشي وگرنه خودت رو ميدادم به خورد اين گنده بك!
آني موني لحظه اي از لرد جلو زد ولي بعد از دريافت كروشيو از طرف لرد سرعتش رو كم كرد و با فرياد پرسيد:ارباااااااااااب...حالا چيكاااااااار كنيم؟!
لرد نيم نگاهي به مرگخواران پشت سرش انداخت و گفت:هي آني موني،اون مرگخواري رو كه داره پشت سر همه ميدوه و خيلي هم بي ريخته رو ميبينه؟من همين الان ذهن خوني كردم و فهميدم اون يه دو رگه است.همون رو قرباني ميكنيم!

لرد سياه ناگهان متوقف شد و باعث شد صفوف بهم پيوسته مرگخواران يكي پس از ديگري بهم برخورد كنن!بليز كه با سر درون صورت آنتونين رفته بود فرياد زنان گفت:ارباب براي چي وايسادين؟الان همه ما رو دو شقه ميكنه!
لرد با اطمينان خاطر سري تكان داد و گفت:نترس اين كار رو نميكنه.براي اينكه من دو رگه اي كه باي قرباني بشه رو پيدا كردم.
سكوت همه جا را فرا ميگيرد.حتي هيولا هم متوقف ميشه و مشغول تماشاي تصميم گيري مرگخواران ميشود.
بليز با ترس پرسيد:ببخشيد ارباب...كي تو اين جمه دو رگه است؟

لرد انگشت اشاره بلند و استخواني اش را بلند ميكند و به سوي مرگخواري سياهي لشگر كه در انتهاي صف ايستاده ميگرد!مرگخوار با ترس و لرز گفت:نه ارباب خواهش ميكنم.من كه دو رگه نيستم!كارگردان گفت تو اين صحنه مرگخوار كم داريم بيا به عنوان سياهي لشگر بين اينا بدو!من بي تقصيرم!
لرد با خشم گفت:ساكت شو بوقي.وقتي من بهت ميگم تو دورگه اي يعني دو رگه اي.همين كه گفتم.روي حرف من حرف بزني كاري ميكنم به همون هيولا پناه ببري!

سياهي لشكر آب دهانش را قورت داد،نگاهي به دوربين! كرد و بعد توسط چند سري از دندان هاي هيولا دريده شد!
صداي مرد دوباره وصل شد و گفت:با اينكه قربانيتون دو رگه نبود ولي شوراي استاندارد راي به قبول كردنش داد.حالا ميتونيد با خيال راحت چند متر اضافه به جلو برين.در متر هاي بعدي حال گيري هاي بيشتري در انتظارتان خواهد بود...موهاهاها!
لرد خاك روي ردايش را تكاند و گفت:خيلي خب.ديدين كه زيادم سخت نبود.مگه نه بليز؟
بليز خون و تكه هاي گوشت سياهي لشگر را از روي صورتش پاك كرد و گفت:بله ارباب ابدا هيچ مشكلي نبود!

لرد نگاهي به هيولا انداخت و گفت:اوهوي گنده بك بيريخت.برو كنار تا اواداكداوراييت نكردم!
هيولا كه ماموريتش تمام شده بود با ناراحتي دندان هاي مصنوعيش را در آورد و اشك ريزان به دنيال كار خود رفت!
لرد يقه هري را گرفت و وي را به جلوي صف كنار بليز پرتاب كرد و گفت:اين جاش اونجا بهتره.اگه خواست بلايي سرمون بياد اون اول ميتركه و ما مهلت تصميم گيري داريم!
بليز كه در كنار هري راه ميرفت ه شدت در فكر تركيدن و اينا بود چون درست در كنار هري قدم برميداشت.براي همين چند قدم از او فاصله گرفت و بعد با خيال راحت به راهش ادامه داد.
هنوز چند قدمي راه نرفته بودند كه هري با ترس گفت:آيييييي...جيييييغغغغغ...يه صدايي داره مياد!
بليز گوش هايش را تيز كرد و بعد در حالي كه اب دهانش را قورت ميداد گفت:اين بوقي راست ميگه،يه صدايي مثل ويز ويز داره لحظه به لحظه به ما نزديك ميشه...!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
خلاصه ی داستان

لرد و مرگخواران در جستجوی قبر سالازار وارد جزیره ی اسلیترین میشن. از طرفی سارا اوانز و هری پاتر هم به خیال تصاحب گنج وارد ماجرا شده با مرگخوارا درگیر میشن.
بعد از کشمکش های فراوان قبر سالازار پیدا شده و سارا اوانز که میبینه خبری از گنج نیس درمیره.
لرد و مرگخوارا و هری هم وارد قبر که مثل یه تونل زیرزمینیه شده و متوجه میشن که مسیر تاریک و پررمز و رازی رو در پیش رو دارن...


***

ادامه ی ماجرا...

لرد:
هیولا:

لرد با فریاد کمــــــــــــــــــــــک فرار را برقرار ترجیح داد و مرگخواران نیز با دیدن هیولای مخوف به پیروی از ارباب خود، با تمام سرعت دویدند.
هیولا که خیلی عظیم الجثه بود و و دوازده ردیف دندان تیز خون آلود و پنجه های بزرگی داشت، از سقف مقبره پایین پرید و با سرعت شروع به تعقیب گروه مرگخواران کرد.

اسنیپ که با تمام توان می دوید از لرد سیاه عبور کرد و دور شد.
- ای اسنیپ خائن! نفرین بر تو! بلیز! یادم بنداز رفتیم خونه، یه دور نجینی رو بندازم به جونش تا یاد بگیره نباید از اربابش جلو بزنه.

هیولا زبان درازش را به دور پای یکی از مرگخواران که از همه عقبتر مانده بود، پیچید و لحظاتی بعد، بارانی از خون و گوشت تکه تکه شده روی سر مرگخواران باریدن گرفت.
مورگان بر سرعتش افزوده، خود را به لرد رساند:

- ارباب!
- چیه؟
- میگم... هن!هن!... ارباب!... ظاهرا این بابا نگهبان مقبره ی جدتونه. یه امتحانی بزنین. شاید زبون مارها رو فهمید و رام شد.
- هن!هن!...هن؟!...هن! بدم نمیگی ها. ای هیولاسیفیس فیش فیش! تو رو فیش ارواح خاک فیش فیش سالازار فیسیش! دست از فیش فیش سر کچلسفیشیس ما بردارفیس فیش!

زبان هیولا اینبار مرگخواری را که در کنار لرد می دوید شکار کرد و خونش را روی ملت پاشید.

لرد: خیلی نامردی فیسفیش!

لرد و مرگخواران همچنان دورتادور تونل می دویدند و هیولا نیز در تعقیب آنان هر از چندگاهی، مرگخواری را به فجیع ترین شکل ممکن، شکار می کرد.

***

تیریپ کارتون میتی کومون صحنه تاریک شد و پس از چند ثانیه دوباره روشن شد و همچنان مرگخواران و هیولا را در حال تعقیب و گریز نشان داد تا وخامت اوضاع را هر چه بیشتر و بهتر به خواننده برساند.

لحظاتی بعد صدای زن جوانی از جایی نامعلوم در تونل پیچید:

ضمن عرض پوزش از ماجراجویان محترم! متاسفانه در بدو ورود شما سیستم راهنمای صوتی ما با نقص فنی مواجه شد که خوشبختانه با تلاش همکارانم این نقص فنی برطرف شده و هم اکنون ضمن آرزوی سفری خوش، از شما دعوت می کنیم تا این راهنمای صوتی را بشنوید.

صدای زن قطع شد و صدای پیرمردی با آهنگی بس خوفناک طنین انداز شد:

ای کسی که به خود جرات داده و به این مقبره ی باستانی وارد شده ای. در مواجهه با هیولای نگهبان باید یک قربانی دورگه تقدیم کنی وگرنه دهانت سرویس می شود! از ما گفتن بود.


لرد: خوب شد نقص فنیشون زودی برطرف شد!
ناگهان هری پاتر که عرق از سر و رویش سرازیر بود به لرد اشاره کرد و فریاد زد: آی هوااااااار! ارباب کچلتون دو رگه است! بدین هیولا بخورتش، خودتون رو نجات بدین!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۸ ۱۳:۳۵:۰۶


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
بلیز چراغ به دست ، وارد مقبره سالازار شد . درحالی که به شدت جوگیر بانوی چراغ به دست جنگ جهانی اول ماگل ها شده بود ، می خواست دامنش را از پرو پایش جمع کند که اشتباها دستی که چراغ در آن بود به سمت شلوارش برد و ثانیه ای بعد :
- جیــــــــــــــــــــــــــــــغ ... سوختم !

بارتی محکم بلیز را کوبید زمین تا آتش شلوار او را خاموش کند و چون جا کم بود ، همه مرگخواران و هری رویهم افتادند و بلیز به رنگ سبز جذابی که نشانه خفگی بود در آمد .

هری :
- بذارین من بهش تنفس مصنوعی بدم . بلدم ها ! دامبلدور به همه ما یاد داده چطور یه مرده رو زنده کنیم

شنیدن اسم دامبلدور برای زنده کردن بلیز کافی بود که با وحشت به اطراف نگاهی انداخت که مبادا برای زنده کردنش پیدایش شود ( )

لرد سیاه که در آخر صف ایستاده بود ، با بی صبری گفت :
- هنوز از 50 متری که باید بریم دو مترم نرفتیم جلو و خطر مرگ تهدیدتون کرده . بی عرضه ها ! بلد نیستین عین یه جادوگر لوموس اجرا کنین میرین سراغ مشعلای ماگلی ؟

بلیز :
- تقصیر من نیس ارباب ! آنی مونی گفت این مشعلو براش بیارم که یه وخ گشنه نمونیم این تو !

و بعد همگی لوموس را اجرا کردند تا غاری که درون قبر بود ، روشنایی نسبتا قابل قبولی برای چشم های با شماره کمتر از 2 به دست آورد ، ولی جادوی عجیبی در فضا موج می زد که چوبدستی ها ، تنها می توانستند تا شعاع یک متری خود را روشن کنند .

یک متر اول بدون هیچ حادثه ای گذشت ...
یک متر دوم نیز به همچنین ...
یک متر سوم هم به هکذا ...
یک متر چهارم هم البته ...
.
.
.
( ویرایش بلیز : هــــــــــــــــــــــوی بوقی ! حالا میخوای تا پنجاه بشمری ؟ )

همچنان که متر به متر جلو می رفتند ، درست در بیست و پنجمین شماره ، لرد که آخر از همه حرکت می کرد ، نوازش جسم نرم و مرطوبی را روی سر کجل خود احساس کرد . به سمت بالا نگاهی انداخت و زبان دراز و مرطوب عجیب ترین حیووانی که تاکنون دیده بود را ، مشاهده فرمود .


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۱۵:۵۸:۲۵







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.