(پست پایانی)
طولی نکشید که کشتی پر از آب شد.مرگخوارها دست از تماشای فیلم برداشتند و به فکر نجات جان خودشان افتادند.
-اول خانوما و بچه ها...خواهش میکنم.اجازه بدین اول حانوما و بچه ها سوار قایقهای نجات بشن.
-خانوم و بچه چیه؟اینجا همه مرگخواریم.حقوق مساوی داریم.
لودو نگاهی به ایوان انداخت و متوجه شد که اگر به اون اجازه سوار شدن بدهد خبری از حقوق مساوی نخواهد بود!
-برو کنار ایوان.کمی جنتلمن باش.اول خانوما.
-هی لودو، چند تا قایق نجات داریم؟
-هوم...سوال خوبیه...نداریم!
-پس برای چی ما رو به صف کردی؟الان کشتی غرق میشه.یکی بره ارباب رو نجات بده!
از آنجایی که جان ارباب برای مرگخوارن بی نهایت باارزش بود،کسی از جایش تکان نخورد.
جایی در طبقات پایین کشتی:-قلپ قلپ...دست منو بگیر...قلپ قلپ...دارم خفه میشم!
ملکه دریایی دست لرد را گرفت و او را از اعماق آب بیرون کشید.
-بیا عزیزم.نترس.من شناگر ماهری هستم.ما به زودی ازدواجمونو بصورت رسمی ثبت میکنیم و بعد تو جادوانه میشی.من قول میدم برات صدها پری دریایی کوچولوی کچل به دنیا بیارم.
لرد که اهمیتی به پری های دریایی کچل نمیداد اجبارا بازوی ملکه را گرفت.
-خوبه...اگه این افسانه حقیقت داره و قراره جاودانه بشم ارزششو داره.
.
ملکه لبخند نه چندان زیبایی زد.
-بله تامی...حقیقت داره.من و تو از فردا تا ابد در آبهای آبی اقیانوس زندگی خواهیم کرد.بهت شنا کردنو یاد میدم.ولی باید فکری برای آبششهات بکنیم.نمیشه هر سی ثانیه یه بار اداره امور اقیانوسو ول کنی و برای نفس کشیدن به سطح آب بیای.
لرد که به سختی نفس میکشید سرفه ای کرد.
-اداره اقیانوس؟من که...قرار نیست تو اقیانوس زندگی کنم.تو حاضر نیستی با من بیای؟یه آکواریوم بزرگ برات میذارم!
ملکه اخمی کرد.عشق و محبت چشمانش تبدیل به نگاه تهدید آمیزی شد.
-نکنه هدف تو هم مثل قبلیا فقط جاودانه شدن بود؟اگه اینطوره که تو رو هم میفرستم پیش اونا.ولی اینم باید بدونی که تنها شرط جاودانه شدنت اینه که در اقیانوس به زندگیت ادامه بدی.تا وقتی اینجا باشی مرگ سراغت نمیاد.فکرشو بکن.من و تو و جلبکها...چه زندگی شیرینی!:pretty:
سطح آب درحال بالا امدن بود.لرد سعی کرد با شنای مضحکی که بیشتر شبیه دست و پا زدن بود از ملکه فاصله بگیرد.
-کمک...لودو؟...یکی بیاد منو ببره...تو اون قایق نجات برای منم جا بگیرین.کمک!لودو؟
پایان سوژه