تراختور زرد- ترنسيلوانيا
پست اول
- گگگگگل.. گل به نفع ترنسيلوانيا. و حالا صد به صفر جلو مى افتن از تراختور زرد. بازيکناى تيم تراختور زرد ديگه داره اشکشون درمياد. آريانا دامبلدور رو مى بينيم که داره با ماهيتابه ش اطراف زمين جولان ميده. سبيل هاش هم از عصبانيت سيخ وايساده. واقعا چى کار مى خوان بکنن با اين اوضاع؟!
آريانا از گوش دادن به حرف هاى گزارشگر دست كشيد. ماهيتابه اش را بالا برد تا توپى را که وندلين برايش فرستاده بود شوت کند.
- بله! آريانا تخم مرغ آب پز رو شوت مى کنه. تخم مرغ ميره که بيافته توى ظرف غذا ولى.. نگاه کنيد! در اون سمت زمين بازيکن ترنسيلوانيا، فلور دلاکور دهانش رو باز مى کنه و تخم مرغ رو درسته قورت ميده. بيست امتياز براى ترن.
آريانا:
و بعد صداى گيبن در گوشش پيچيد.
- آريانا، چند تا تخم مرغ آب پز شوت کنم؟ چندتا تخم مرغ بايد بخوريم که به حريف برسيم؟
آريانا مات و مبهوت جوابى نداد و در عوض به حرف هاى گزارشگر گوش کرد.
- بله مى بينيم که جستجوگرها هم به دنبال تخم مرغ هاى زرين هستند. بايد ببينيم کى بالاخره مى بره و تخم مرغ ها رو مى زنه به رگ. به نظر من نون بربرى تازه هم که باشه..
آريانا با تعجب چشمانش را باز و بسته کرد. اطراف زمين مسابقه پر بود از تخم مرغ هاى معلق. ناگهان هوا ابرى و تاريک شد و از آسمان تخم مرغ باريد. بازيکنان سرشان را به سمت آسمان گرفتند و با اصوات" هاااام"، " هووووم"، " اووووم" تخم مرغ ها را درسته قورت دادند.
- گيبن اينجا چه خبره؟
- وقت سوال نيست آريانا. پاشو اين تخم مرغ ها رو شوت کن تو شکم ترنسيلوانيايى ها. چندتا تخم مرغ شوت مى کنى؟
- اين چه جور مسابقه ايه؟
- مسابقه کدومه؟ مى گم پاشو!
- آ.. آخ.
با نيشگون گيبن، آريانا از خواب پريد. سرش را از روى بالش بلند کرد. گيبن کنار اجاق گاز ايستاده بود و تخم مرغ ها را آب پز مى کرد. آريانا صورتش را داخل بالش فرو كرد و درحالي كه با زحمت صدايش به گيبن مى رسيد گفت:
- بازم تخم مرغ؟
- پولشو بده واست مرغ کباب کنم.
چندتا تخم مرغ بپزم؟
- يکى!
تا گيبن تخم مرغش را آماده مى کرد آريانا با نگاهى معصوم، شبيه گوسفندى که فکر مى کرد قرار است ذبح شود اما خبر رسيده بود که هنوز وقتش نيست، به اطراف نگاهى انداخت. خوشحال بود که خبرى از باران تخم مرغ نبود و به جاى آن فقط بايد يک تخم مرغ آب پز گيبن را مى خورد. لاكرتيا كنار پنجره با گربه اش مشغول بازى بود. نور خورشيد تازه طلوع کرده که روي لاکرتيا مى تابيد او را شبيه فرشته ها کرده بود. يا حداقل آريانا که تحت تأثير کابوسش بود همه چيز را خوب مى ديد. رز آرام و باوقار مشغول خوردن تخم مرغ بود. طورى لقمه ها را مى جويد که انگار کباب بره مى خورد و بعد کمى از چايش را هورت مى کشيد تا کباب راحت پايين برود. پيوز و عليرضا، گورکن هافلپاف، در سمتى ديگر نون بيار، کباب ببر بازى مى کردند. و در آخر، جستجوگر تيم، ننه هلگا چادر به کمر بسته بود و حياط را جارو مى کرد. هر چند دقيقه يک بار صداى غرغر نامفهومش که به علت نگذاشتن دندان هاى مصنوعى اش بود به گوش مى رسيد.
- پيل شديم لفت ننه!
نبود وندلين مخصوصا با غرغرهاى مداوم گيبن به شدت احساس مى شد. روز قبل تيم به علت نبود کاپيتان اصلى يعنى وندلين تمرين نکرده بود و هيچ آمادگى اى براى بازى نداشت. عليرضا که گورکن هافلپاف بود و هيچ پيش زمينه اى از کوييديچ نداشت جايگزين پست وندلين شده بود. آريانا در اين افکار بود که گيبن تخم مرغ داغ را از ظرف بيرون آورد و توى دستش گذاشت. آريانا وقت نکرد اعتراض کند. تخم مرغ داغ دستش را مى سوزاند به همين علت مدام آن را از اين دست به آن دست مى داد و فوت مى کرد. از جايش بلند شد تا به سمت ظرف شويى برود. گيبن شروع به غرغر کرد.
- من نمى دونم چرا بايد نقش له له رو واس شما بازى کنم..
آريانا حالا در نيمه راه بود. داشت سعى مى کرد ضمن نگه داشتن تخم مرغ در دست راست و فوت کردن در آن، ردايش را بالا بياورد و تخم مرغ را با آن بگيرد و همه ي اين كار ها را طوري انجام دهد كه گيبن نبيند و عصبانى نشود.
- آريانا که همش خوابه و من بايد کاراشو انجام بدم. لاکرتيا رو شبا بايد واسش لالايى بگم. رز از تاريکى مى ترسه..
- پوووووووف!
گيبن با عصبانيت به سمت آريانا بازگشت. آريانا ابتدا لبخندى به اين شکل :ball: زد و بعد با انگشتش تخم مرغى را نشان داد که در دستش بود.
- داغه!
- بيا اينم صبحونه که بايد با ناز به خوردتون بدم. اين چه وضعشه؟
- هوووووف پوووووف!
- آريانا!
- خب تخم مرغه خيلي داغه.
نيم ساعت بعد
- هي بايد بهتون تذکر بدم. به اين بگم اين کارو بکن به اون يکى بگم اون کارو نکن. چه غلطى کردم که من کاپيتان دوم شدم و جاى وندلين رو گرفتم؟!
اعضا:
اعضاى تيم لباس پوشيده و درحالى که روى نيمکت نشسته بودند به حرف هاى گيبن گوش مى کردند. البته خيلى هم گوش نمى کردند. رز با چشمان باز به خواب رفته بود. لاکرتيا با گربه اش مشغول بود. آريانا هم حين جويدن تخم مرغش به اين فکر مى کرد که بهتر است کمى تخم مرغ در سبيلش ذخيره کند يا نه! و اگر ذخيره کند از نمک آشپزخانه استفاده کند يا از نمک موجود در لابه لاى سبيل هايش؟
لااقل وقتى وندلين کاپيتان بود کمتر صحبت مى کرد و قطعا براى اعضاى تراختور زرد که مى خواستند از دست گيبن و سخنرانى هايش خلاص شوند، هيچ صدايى شيرين تر از صداى گزارشگر که آن ها را به زمين فرامى خواند نبود. گيبن يکى از چشم هايش که از شدت استرس درآمده بوده را سر جايش گذاشت و دماغش را که در شرف افتادن بود با دست گرفت. بعد با صداى تو دماغى اى گفت:
- پاشيد! بايد ببريم وگرنه من نه ديگه اسپانسر مى شم.. نه کاپيتان جايگزينتون!
زمين مسابقه
خورشيد ديگر کاملا در وسط آسمان بود. ورزشگاه تيم ترنسيلوانيا با وجود ناقص بودن، تماشاگران زيادى را در خود جاى داده بود. زمين چمن سبز و خوبى داشت و ابهت و غرورى که ترنسيلوانيايى ها از خود نشان مى دادند را حفظ کرده بود. صداى گزارشگر مسابقه، يوآن آبركومبي در زمين پيچيد.
- و بعد از تيم قدرتمند ترنسيلوانيا، معرفى مى کنم تراختورهاى زرد و طلايى رو. چيزى که بايد بهش اشاره بشه، نبود کاپيتان اصلى، وندلين شگفت انگيز، در اين بازيه که هنوز دليلش نامشخصه. بايد ديد تراختور در نبود کاپيتانش چه کار مى کنه. درسته آلبرت؟
آلبرت، همکار گزارشگر سرش را به سمت ميکروفن خم کرد.
- بايد بگم..
- بله بايد بگى.. خب بريم سراغ معرفى: اول از همه، کاپيتان دوم تيم، ماسک دار زمين و اسپانسر تيم.. گييييي..ببببن!
-
گيبن با شنيدن نامش، دماغ معلقش را رها کرد و سوار بر جارو به زمين رفت. دور زمين چرخى زد. يکى از چشمانش را درآورد و کف دستش گذاشت. انگشت اشاره اش را به سمت جمعيت گرفت: شما!
و بعد چشمش را در کف دستش نشان داد: چش مايى!
- عجب بازيکن بزرگى. خب نفر بعدى، جستجوگر و بزرگ تيم.. ننههههه..هلگاااا.
ننه هلگا دندان مصنوعى اش را در دهان گذاشت، چارقدش را محکم کرد، چادرش را دور کمرش بست و به زمين رفت. احترامى به تماشاگران گذاشت و بعد در مقابل دوربين دندان هايش را نمايش داد.
-
(دندان هاي سفيد ننه هلگا)
- مهاجمين، گل زننده هاى بزرگ.. لاکرتيا بلک، رز زلر و.. پيييييوز!
هر سه بازيکن مانند شليک شدن گلوله، همزمان به آسمان پرواز کردند.
- و در آخر، افراد خشن تيم، مدافعان مقتدر.. آريانا دامبلدور و.. عليىىىى رضاااااا.
آريانا نصف تخم مرغ را لاى سبيل هايش ريخت و همراه عليرضا به زمين رفت.
- چه بازى اى بشه اين بازى. دو تيم قوى با بازيکناى خوب. درسته آلبرت؟
- بله به نظر من..
- بله آلبرت نظر من هم همينه. خوب بريم سراغ گزارش بازى.
-
- با سوت داور بازي آغاز مي شه. بازيكن ها سر پست هاشون قرار مى گيرن. گيبن رو مى بينيم که بازوبند کاپيتانى رو به همراه داره. همين اول کار لاکرتيا بلک هستش که داره با سرخگون به سمت دروازه ى حريف ميره اما اون سمت رو نگاه کن آلبرت! مدافعان ترن بى کار نموندن انگار.
- بله منم..
- درسته تو هم. خب بايد ببينيم عکس العمل تراختورى ها چيه.
-
آريانا که حرف هاى گزارشگر را شنيد انگشتانش را محکم تر دور دسته ى ماهيتابه اش گره کرد.لونا لاوگود را ديد که مى خواست لاکرتيا را با بلاجر بزند. کمى از تخم مرغ درون سبيل هايش را ليس زد و به عليرضا علامت داد. در سمت ديگر عليرضا با علامت آريانا خودش را آماده کرد، درست مثل كرمي كه زير ذربين بخواهد تماما مفيد باشد. آريانا چشم به دوست عزيزش لاکرتيا دوخت كه از همه جا بي خبر با سرخگون جلو مى رفت. ماهيابه اش را محکم بالا برد و بلاجر را به عليرضا پاس داد تا حواس حريف پرت شود.
- بگير که اووووممممد!
وقتى آريانا توپ را شوت کرد، عليرضا چماق را بالا برد و محکم پايين آورد اما نقشه خراب شد. سيب رسيده ى بالاى درخت کرم خورده از آب درآمد. عليرضا موقعيت توپ را درست تشخيص نداد، توپ از کنار او گذشت و به رز برخورد کرد. در آن سو هم لاکرتيا هدف توپ لونا لاوگود قرار گرفت و توپ را از دست داد.
- هنوز نمى تونى جاى توپ رو درست ببينى؟
آريانا با عصبانيت اين جمله را رو به عليرضا که هنوز گنگ بود گفت و به سمت لاکرتيا و رز رفت.
- خب با جا موندن لاکرتيا تيم ترن گل اول رو مى زنه. گويا تراختورى ها دچار مشکل شدن. دوتا از بازيکن هاشون هم زمان آسيب ديدن و يه گل هم عقبن. اوضاعشون خرابه. مگه نه آلبرت؟
- آآآ..
- بله منم همينطور فکر مى کردم. خب بريم سراغ بازى.
- :vay:
رز و لاکرتيا در حالى که يکى شانه و يکى شکمش را از درد فشار مى داد به بازى بازگشتند. آريانا نقشه اى را در گوش عليرضا زمزمه کرد و بعد دور شد.
- خب توپ رو پيوز داره جلو مي بره. در مقابلش جاودان قرار داره که پيوز رو مجبور مى کنه پاس بده به رز. بلافاصله جاودان جلوى رز مى پيچه اما اوه ببينيد داره چى کار مى کنه.. خيلى جالبه!
رز با حرف هاى گزارشگر مثل بچه ها ذوق کرد و با حالت
كه گزارشگر از آن تعريف کرده بود، جاودان را دور زد. ناگهان بلاجرى با سرعت بالا از کنار گوش رز رد شد. نگاه ها به سمت منبع شوت بازگشت. عليرضا با حالت
ايستاده بود. رز اما بي توجه به عقب، گل اول تراختور زرد را به ثمر رساند و فرياد هاي خشمگين گيبن بر سر عليرضا در صداى شادى اعضا گم شد.
- گگگگگل.. رز زلر گل اول رو براى تراختور مى زنه درسته عليرضا نتونسته تا به حال مثل وندلين مدافع خوبى باشه ولى شايد اين شروع خوش شانسى هاى اين تيم باشه. خوشحالى اين تيم رو شاهد هستيم. اعضا که همديگه رو بغل کردن و خب.. دليل دورى کردن گيبن به عنوان کپيتان، از اين خوشحالى معلوم نيست! مگه نه آلبرت؟
- سايلنسيو!
-
- آلبرت هستم و ادامه ي بازي رو خدمت شما عزيزان گزارش مى کنم. بله با سوت داور بازى از سر گرفته مى شه. توپ دست بازيکنان ترنسيلوانياس. روونا راونکلاو رو مى بينيد که با جديت داره پيش ميره و تراختورى ها بايد يه کارى بکنن.
آريانا نگاهى به عليرضا انداخت که دور زمين مى چرخيد. بايد بدون او کار خودش را مى کرد. بلاجر را آماده کرد. تا سه در دلش شمرد و بعد با تمام قدرت آن را پرتاب کرد. با تحسين و افتخار زل زد به بلاجرش که به سمت روونا مى رفت اما ناگهان صداى گزارش گر را شنيد.
- عليرضا از گوشه ى زمين بلاجر خودش رو پرتاب مى کنه و چيزى نمونده بخوره به روونا..
آريانا با نگرانى به سمتى که گزارشگر گفت بازگشت. بلاجرهاى دو مدافع به هم برخورد کرد. روونا که از چنگ بلاجر فرار کرده بود گل زد و ترنسيلوانيايى ها به گل دوم رسيدند. آريانا با عصبانيت صورتش را از عليرضا برگرداند.
- گل.. اينم از گل دوم ترنى ها. تيم تراختور واقعا نامنظم بازى رو پيش ميبره و خب شايد دليل همه ى اين ها نبود کاپيتان مقتدر تيم و همچنين دارنده ى جايگاه مدافعى، وندلين باشه. سوالى که شايد براى شما هم پيش اومده باشه اينه که.. وندلين کجاست؟
فلاش بك
اعضاي تيم تراختور زرد در زمين بازي ايستاده و به اطراف نگاه مى کردند. ورزشگاه توپچى هاى هلگا درواقع فقط نام ورزشگاه را يدک مى کشيد و هيچ امکاناتى نداشت. جايگاه تماشاگران صندلى اى براى نشستن نداشت. زمين مسابقه چمنى براى بازى نداشت و پر بود از چاله هاى کوچک و بزرگ. گيبن با عصبانيت فرياد زد.
- واس چى با همه ى پول بازيکن خريديد بدون اجازه ى من؟ الان اين چه وضع ورزشگاهه؟ اين چاله ها چيه؟ پر آب هم شدن به خاطر بارون.
وندلين درحالى که سعى مى کرد گيبن را آرام کند گفت.
- خب مى تونيم از اين چاله ها وسط بازى واسه سيراب شدن استفاده کنيم.
- جايگاه تماشاگرا خاليه چون صندلى نداريم!
- هر چى سکوت بيشتر باشه خب.. اصلا بهتر بازى مى کنيم.:worry:
- جايگاه مربى نداريم!
- يه نيمکت مى ذارن دور هم دوستانه مى شينن خب.
تق
لب پايينى گيبن از عصبانيت کنده شد. اعضا از ترس يک قدم عقب رفتند. کسى نمى توانست به گيبن که خودش را رئيس و همه کاره ى تيم مى دانست چيزى بگويد. گيبن بى توجه به ترس بقيه و لب نداشته اش ادامه داد:
- نمى دونم از کجا.. ولى پول جور کنيد وگرنه من ميرم و اسپانسر بى اسپانسر!
اعضاى تراختور ناخودآگاه به سمت وندلين بازگشتند. سيب آدم وندلين بالا و پايين رفت و لبخندي به اين شکل :ball: تحويل اعضا داد. حاضر بود از لذت آتش گرفتن توسط مشنگ ها بيخيال شود ولى اعضا ديگر آن طور نگاهش نکنند. اما گويا اعضا فکر ديگرى داشتند: اگر کاپيتان تيم بود بايد فکرى به حال بى پولى تيم هم مى کرد.
ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۱۶ ۲۳:۲۶:۱۴