هیچکس "این" را از روی لرد کتاب شده برنداشت؛ اما این باعث نشد که لرد سکوت کند. در واقع تنها باعث شد که نفرت لرد بیشتر و بیشتر شود.
لرد همچنان که میسوخت، نعره زد:
- لااقل یه عطری چیزی بیارید این بوی پیازش کم بشه!
هیچکس نشنید.
لرد با ناامیدی و نفرت به محفلی های دور تا دورش نگاه کرد. آنها داشتند با ولع تمام سوپ پیاز میخوردند و حتی از دهانشان صدای ملچ و مولوچ در می آوردند تا به نفرت انگیزی فضا اضافه کنند.
لرد حتی دید که محفلی ها پس از اتمام مایع سوپ، با انگشت هایشان پیازهای باقی مانده در ظرف را به دهان بردند و سپس با تمام وجود انگشتانشان را لیسیدند. به نظر میرسید محفلی ها در خوردن غذا از انسان های غارنشین الگو گرفته اند.
- همتونو میکشیم یه روز... حالمونو بهم زدید با این غذا خوردنتون. اون دامبل از شماها متمدن تره!
محفلی ها از سر میز بلند شدند و یک به یک سر کار خود رفتند.
- یکی این پاتیلو از روی ما برداره.
هیچکس پاتیل را از روی لرد برنداشت؛ اما بعد از چند دقیقه جینی ویزلی به سوی پاتیل آمد. او پاتیل را با احتیاط از روی لرد برداشت، اما ناگهان در همان لحظه هری فریاد زد:
- زن! بلند شو بیا این بچه باز کثیف کاری کرده!
جینی هول شد، سعی کرد به سرعت پاتیل را بردارد، اما نتوانست و مقداری سوپ پیاز روی لرد ریخت.
- لوسیوس دفترچه خاطرات مارو داده بود به این دست و پا چلفتی؟
لرد آنقدر از بی بصیرت بودن لوسیوس و دست و پا چلفتی بودن جینی تعجب کرده بود که حتی فراموش کرد به خاطر ریختن سوپ داغ به رویش داد و هوار راه بیندازد!
- اوه... تو اینجایی کتاب عزیزم؟!
- دست به ما نزن دختر گند زاده!
دیر شده بود. هرمیون گرنجر نه تنها به لرد سیاه دست زد، بلکه حتی وی را از روی میز بلند کرد و درون جیب خود انداخت.