به عنوان تکلیف، مثل گابریل که به زور پیشگوییشو واقعی کرد، شما هم در قالب رول پیشگویی کنید و برای تبدیلش به واقعیت دست به کارای مختلف بزنید.
—✦—
-متهم رو بیارید.
- درو باز کن باد بیاد متهم داره میاد
- ســــــــــــــکوت
قاضی با چکشی که در دست داشت، محکم بر روی میز کوبید و سکوت بر فضا حکم فرما شد سپس نفس عمیقی کشید و به متهم سر به زیری که جلوی میز بلندش ایستاده بود، نگاه کرد.
-این که بچه ست! متهم واقعی رو بیارید.
-متهم همینه قربان!
- یعنی این جوجه تونسته این همه گالیون به جیب بزنه؟
_بله قربان! لازم به ذکر است بگم که خودم تنها همه کاراشو انجام دادم!
دیزی که دید توجه افراد زیادی را به خودش جلب کرده است سرش را بلند کرد و سعی کرد خودش را خیلی خفن نشان بدهد.
-میدونید قربان اگه من تا یک ساعت دیگه تو خونه ارباب اینا باشم یهو دید یه چیزی هم دست شما رو گرفت
- واقعا! حالا چقدر دستـــ...
-عه قربان! پیشنهاد روشه بهتون داد! بزارید داخل صورت جلسه بنویسم
قاضی محترم که برای چند ثانیه حواسش پرت شده بود، حواسش را سر جایش گذاشت.
- هی پسر! یادت نری اون قسمتی من رشوه رو قبول نکردم رو درشت بنویسی
-اما قربان اگه من...
-عه گفتم درشت بنویس دیگه!
بریم سر محاکمه. خانم کران از خودتون دفاع کنید.
-قربان من که الکی الکی نمیتونم از خودم دفاع کنم! خوانندگان و استاد دلاکور گرامی و خودم باید بدونیم که جرم من چیه یا نه؟
- شما به جرم کلاهبرداری کلان از مردم بیچاره در اینجا حضور دارید.
-با تشکر !
-حالا بفرمائید از خودتون دفاع کنید!
دیزی دوباره سرش را پائین انداخت. بغض قوی را در گلویش انداخت.
-میدونید قربان... من یه نوجون پونزده سالم... نه پدری دارم و نه مادری... باید یه جوری خرج خودمو در بیارم یا نه؟
-طبق لیستی که اداره مالیات به ما داده شما تا مدارس بازه داخل هاگوارتز سکونت داری، برای تابستونم که میری خونه ارباب اینایی که خودت گفتی، دیگه آیا خرجی برات می مونه؟
کف گیر دیزی به ته دیگ خورده بود!
- میدونید قربان همش تقصیره طَمعَمه! اصلا آدم نمیشه!
-بیشتر توضیح بده بفهمم چی میگی.
- با اجازه.
فلش بک- دو هفته پیش
- فک کن چقدر پول گیرم بیاد! آهان همینه، بزار الان می برمش
چیکبرق ورزشگاه اداره کل ورزش های جادویی به کل قطع شد.
صبح روز بعد _ کلوپ خانم های درست گو
- خانم های محترم!
دیدید که پیشگویی خانم کران درست از آب در اومد
منشی کلوپ صفحه اول روزنامه را در مرکز دید ساحره های خندان گذاشت.
نقل قول:
بازی کوییدیچ تیم ایکس و وای به دلیل قطع برق های زنجیره ای در بازی های قبل کنسل شد.
-دقیقا مثل همون جمله ای که خود خانم کران گفت.
- دستش طلا! همون ساعت قرار بود قسمت آخر سریال مورد علاقم پخش شه!
- تو ام می بینی؟
بنظرم که آخرش دختره می میره
-عه وا! نگو....
- ساحره گرامی لطفا وسط اظهار نظراتون هزینه پیشگویی رو هم بدید بیاد!
ساحره های گرامی همانطور که درمورد سریال بحث می کردند، یکی یکی جلو آمده و هزینه را روی میز منشی می گذاشتند.
پایان فلش بک
-همش همین بود! میدونید من نیتم کمک کردن به اون خانمای محترم بود، همین!
- عه وا! دستت درد نکنه! اگه بازی پخش میشد دیگه از پخش سریال خبری نبود که!
-خواهش میکنم! وظیفه بود!
پیرزنی که جز هیئت شاکی بود بلند شد و برگه رضایت خود را روی میز قاضی گذاشت.
-بنظرم نیت ایشون مهم بوده و نه هیچ چیز دیگه ای! مرسی اه!
پشت سر پیرزن ساحره های دیگری هم آمدند و رضایت خود اعلام کرده و به سادگی از حق خود گذشتند.
دیزی کم کم داشت به تبرئه شدن نزدیک می شد.
قاضی که هنگ کرده بود، دوباره چکشش را روی میز کوبید.
- اصلا به جز جرم اول شما جرم دیگری هم داشتید. ما بهش میگیم خسارت زدن به اموال دولتی! درمورد این چی میگی؟
- مثل آب خوردن قابل حله!
میدونستید وزیر ایوانا از آشنا های بنده هستند؟ اصلا من از ایشون پروانه کسب قطع برق دارم.
دیزی به سمت میز قاضی رفت وپروانه کسب را روی برگه های رضایت نامه گذاشت.
نقل قول:
پروانه کسب
اینجانب الکساندر ایوانا بدین وسیله اجازه هرگونه قطع برق در هر مکانی را به خانم کران و دستیاران ایشان خواهم داد.
وزیر دولت هجدهم
الکساندر ایوانا
پسر صورت جلسه نویس چکش را از قاضی هنگ کرده گرفت و خودش ضربه نهایی را زد.
- خانم کران با رفع کامل اتهامات تبرئه شد.
-با اجازه! ببخشید جناب قاضی لطفا به همسرتون بگید امشب در کلوپ جلسه داریم، حتما تشریف بیارند. خوشحال میشم.
دیزی پروانه کسب را برداشت و از دادگاه بیرون زد.
او خیلی راحت تبرئه شده بود.
در همان لحظه تلفن ماگلی اش زنگ خورد.
-جعل امضای وزیر راحت تراز چیزی بود که فکر می کردم! دستت طلا کیت! بعدا بهت زنگ میزنم!
دیزی تماس را قطع کرد و رفت تا به حساب پر گالیونش در گرینگوتز سری بزند.
تامام