مشاوره به ریگولوس بلک : پست دوم (پست اول) سالازار اسلیترین با نگاهی تیز و بیاحساس به ریگولوس خیره شد. دیدن دوبارهی او، یادآور گذشتههای دور بود، اما سالازار بهخوبی میدانست که احساسات جایگاهی در میان قدرت و قاطعیت ندارد. او که همواره بهعنوان جادوگری بیرحم و بیاحساس شناخته میشد، تصمیم گرفت که ابتدا بهتنهایی با ریگولوس صحبت کند. با صدایی سرد و قاطع گفت:
- رزالین، اینجا رو ترک کن. من و ریگولوس صحبتهای خصوصی داریم.
رزالین نگاهی نگران به ریگولوس انداخت، اما بدون اعتراض از اتاق خارج شد. پس از بسته شدن در، سالازار به آرامی به ریگولوس نزدیک شد و با صدایی نرمتر ادامه داد:
- خوشحالم که دوباره تو رو میبینم، ریگولوس. اما بگذار چیزی رو روشن کنیم. شاید در لحظاتی فکر کرده باشی که کلاه گروه بندی اشتباه کرده، یا اینکه شاید به این نتیجه رسیده باشی که فقط به خاطر خاندان بلک به اسلیترین فرستاده شدی.
سالازار مکثی کرد تا تأثیر کلماتش را در چهرهی ریگولوس ببیند. سپس با لحنی جدیتر گفت:
- اما بهت یادآوری میکنم، ریگولوس. همهی اصیلزادهها به اسلیترین نمیان. خیلیها هستن که از خانوادههای اصیل و بزرگن، اما هرگز به اسلیترین راه پیدا نمیکنن. چون شایستگیش رو ندارن. اما تو، تو متفاوتی.
سالازار به چشمهای ریگولوس خیره شد و با قدرت ادامه داد:
- فقط کسانی که پتانسیل تبدیل شدن به چیزی فراتر از یک جادوگر عادی رو دارن، وارد این گروه میشن. کسانی که میتونن قدرتمندتر از بقیه باشن، کسانی که میتونن جهان رو تغییر بدن. تو اینجا هستی چون قدرتی درونت داری که شاید خودت هنوز درک نکردی. قدرتی که تو رو به چیزی فراتر از یک جادوگر ساده تبدیل میکنه.
سالازار لحظهای سکوت کرد، تا حرفهایش در ذهن ریگولوس رسوخ کند و سپس به آرامی افزود:
- پس بهتره شک و تردید رو کنار بذاری، ریگولوس. تو اینجا هستی چون شایستهای. و حالا وقتشه که این قدرت رو کشف کنی و به چیزی که باید باشی تبدیل بشی.
سالازار با صدایی محکم و قاطع ادامه داد:
- من اهمیتی به ضعفهات نمیدم، ریگولوس. اینها چیزهایی هستن که همه به خودشون میگن تا جلوی رشدشون رو بگیرن. فراموش کن که در روابط اجتماعی ضعیفی. به جای اون، روی چیزهایی که در اونها مهارت داری تمرکز کن. پیدا کن که در چه چیزی خوب هستی و بعد اونها رو به نقاط قوتت تبدیل کن. این همون چیزیه که من از همهی نوادههام میخوام. که نقاط قوتشون رو پیدا کنن و در اونها قوی بشن.
سالازار با لحنی آرامتر، اما همچنان پرقدرت افزود:
- من از هیچکس جز خودم انتظار کامل بودن ندارم، پس تو هم نباید از خودت چنین انتظاری داشته باشی. اعتماد به نفست رو نه از ضعفهات، بلکه از قوتهات به دست بیار و در اون زمینهها به بهترین تبدیل شو.
ریگولوس با تأمل و جدیت به حرفهای سالازار گوش میداد. وقتی سالازار حرفهایش را به پایان رساند، ریگولوس به آرامی سرش را به علامت تأیید تکان داد و با چشمانی که حالا بارقهای از امید و تصمیم در آنها دیده میشد، به سمت در حرکت کرد. او با احساس رضایت و امیدواری از اتاق خارج شد. اگرچه راه طولانی و پرچالشی برای یافتن دوباره قدرتهایش در پیش داشت، اما این راهی بود که حالا مصمم شده بود با تمام وجود آن را طی کند.
-------
تکلیف: ریگولوس بلک یکی از باهوشترین جادوگرانی بود که توانست یکی از جانپیچهای لرد ولدمورت را پیدا کند. حالا از تو میخواهم که از همین هوش و ذکاوت و قدرت حل معما استفاده کنی تا مخفیگاه چند ماگل جادوگرستیز را پیدا کنی و سپس مکان گردهمایی آنها را به من معرفی کنی. چگونگی حل معمای پیدا کردن این مخفیگاه را در تاپیک
ماجراهای مردم شهر لندن شرح بده.