سالازار اسلیترین با حرکتی ناگهانی و با صدای بلندی که در فضای اتاق پیچید، درب سازمان اقلیتهای جادویی را با ضربهای محکم باز کرد و با قدمهای استوار وارد شد. نگاه سرد و نافذش به تمام موجودات حاضر در اتاق افتاد. چهرهای پر از غرور که هیچ احترامی برای جمع درون اتاق قائل نبود، چشمانش را به آرامی به همهجا دوخت و با نیشخندی بر لبانش، به آرامی به جلو رفت. ریموس لوپین، که سرپرستی این سازمان را به عهده داشت، با حالتی مودبانه به سمت سالازار آمد و گفت:
- جناب اسلیترین... افتخار دادید به سازمان ما قدم گذاشتید. ولی با توجه به اینکه... خب، همه میدونن شما... نژادپرستید، میتونم بپرسم چی باعث شده که به اینجا بیاید؟
سالازار نیشخندی زد و با صدای خشن و تمسخرآمیز خود شروع به خندیدن کرد:
- نژادپرست؟! پسر جان، اگه قرار بود نژادپرست باشم، الان اینجا در میان شما جادوگران بی ارزش نمیبودم. من فقط با حیوانات ماگلی مشکل دارم.
ولی نژادهای جادویی؟ این دیگه فرق داره! میدونی، حیوانات غیر جادویی رو نمیتونم تحمل کنم. اما حیوانات جادویی؟ مخصوصاً باسیلیسک عزیزم؟ خیلی هم دوسشون دارم!
ریموس با حالتی متعجب ابروهایش را بالا انداخت:
- خب، پس چی شد که تصمیم گرفتید اینجا تشریف بیارید؟
سالازار با چشمانی پر از غرور به او نگاه کرد و گفت:
- تو چی فکر میکنی؟ جادوگران مثل شما به دنیا اومدن تا زیردست ما باشن و جایگاه خودشون رو باید بدونن. اگر شما این حقیقت رو بپذیرید، هیچ مشکلی باهاتون ندارم. حتی میتونید به ارتش من ملحق بشید! هرچی بیشتر بشید، بهتره.
سالازار دوباره به خنده افتاد، اینبار خندهاش بلندتر و بیشتر تمسخرآمیز بود. ریموس، با حالتی بین ناراحتی و تعجب به او نگاه کرد و گفت:
- پس یعنی شما فکر میکنید ما... از بقیه جادوگران اصیل زاده، ارزش کمتری داریم؟
سالازار با تکان دادن سرش گفت:
- بله، دقیقاً. ولی نمیخوام به دل بگیرید. همیشه یک جایی برای ضعیفترها هم هست، اگه نقش خودشون رو بدونن. فقط بدونید که هرچه زودتر بفهمید جایی که در این جهان دارید، زندگی راحتتر میشه. ارتش من هم به افرادی نیاز داره که بفهمن باید خدمت کنند.
در نهایت، سالازار یک برگه از داخل ردایش بیرون آورد و با حرکتی تند، آن را به سمت ریموس پرتاب کرد. بدون اینکه حتی منتظر پاسخ ریموس بماند، ناپدید شد و تنها صدای خندهی تمسخرآمیزش در فضا باقی ماند.
نقل قول:
نام کامل:
گروه هاگوارتز:
جبهه: جبهه نیاز ندارم خودم تنهایی قوی ترینم!
دسته اقلیت: قدرتمندترین جادوگر زمانه!
زیرمجموعه دسته: باهوشترین جادوگر زمانه!
القاب منسوب: بهترین جادوگر زمانه!
چی شد فهمیدید با بقیه جامعه جادوگری متفاوتید؟ داستانتون رو شرح بدید: وقتی فهمیدم که با بقیه جامعه جادوگری متفاوت هستم، دقیقاً همون لحظهای بود که متوجه شدم من نهتنها بهترین هستم، بلکه بهترینِ بهترینها هستم. این واقعیت بهتدریج در طول ساخت هاگوارتز و بعد از اون آشکار شد، وقتی دیدم بقیه جادوگران برای انجام کارهایی که برای من مثل آب خوردن بود، به خودشون زحمت میدادن. همه درگیر مسائل بیاهمیت بودن و درک نمیکردن که در این دنیا، تنها کسانی که لیاقت واقعی قدرت رو دارن، کسانی هستن که از قدرت خالص و اصیل برخوردارن. من خیلی زود فهمیدم که جای من بالاتر از همهست و هدفم تسلط کامل بر جهان جادوگریه. وقتی این حقیقت رو دریافتم، هیچچیز و هیچکس نمیتونست جلوی من رو بگیره.