بلاخره اسمها همانطور که میبایست نوشته شد و ایزابل همه کاغذها را درون کیسه زرشکی رنگی ریخت.
- خب کی قرعه کشی میکنه؟
ریموس با غرور جلو آمد. هرچه نباشد او رئیس سازمان اقلیتهای جادویی بود. ولی درست قبل از اینکه به ایزابل برسد، دستی به روی سینه اش زده شد و او را عقب زد. دست متعلق به سالازار اسلیترین بود که هم تراز ریموس ایستاده بود و با نگاه عاقل اندر سفیهی او را تماشا میکرد.
- فکر نمیکنی که در حضور موسس و مدیر هاگواتز کس دیگه ایی حق قرعه کشی داشته باشه؟... خود تو هم تو مدرسه من همه چیزهایی که الان میدونی رو یاد گرفتی.
استدلال انکار نشدنی بود. ریموس لبخند معذبی زد و عقب رفت. سالازار با همان ابهت همیشگی اش جلو رفت و دست را در کیسه زرشکی رنگ فرو برد و اولبن اسم را درآورد. کاغذ را باز کرد و لبخندی زد.
- قرعه هم متوجه ابهت ما میشه... اولین اسم که خودمم.
همه در جواب حرف سالازار لبخند مصنوعی زده و منتظر ادامه اسمها شدند. سالازار به ترتیب اسمها را درآورد و قرار شد سه گروه تشکیل شود.
گروه اول شامل؛ سالازار، سیریوس، اسکورپیوس و ایزابل،
گروه دوم شامل؛ ریموس، اسکارلت، تام، آلانیس و آکی،
گروه سوم هم شامل ریموند، جوزفین، سیلویا، گادفری و سینگس بود.
جوزفین که از گروه بندی اش راضی نبود، با لحن ناراحتی گفت:
- من میخواستم با آلانیس توی یک گروه باشم! نمیشه عوض کنیم؟
سیریوس چشمهایش را چرخاند و گفت:
- داریم میریم که گابریل رو نجات بدیم! اردو که نیست اخه!... ولی ریموس دو عضومون کم نیست؟ الان که اسمها رو خوندیم احساس میکنم دو عضو رو نخوندن!
ریموس اخمی کرد و به سراغ لیست نام های اقلیتهای جادویی رفت. بعد از چند لحظه با تعجب گفت:
- راست میگی! مرگ و ترزا نیستن! چطور اونا رو یادمون رفت؟
اسکور سرش را تکان داد و گفت:
- اینکه ما یادمون رفته مهم نیست... اینکه الان اونا کجان مهمه! فکر میکنی شکارچی ها اونا رو هم گرفتن؟
همه در سکوت بهم نگاه کردند. کسی جوابی برای این سوال نداشت.
کیلومترها دورتر- وسط بوته ها
ترزا که مدام در حال تکان خوردن بود گفت:
- آقا مرگه! تا کی باید این تو بمونیم؟ من دستشویی دارم!
مرگ هیسی گفت و جواب داد:
- آرومتر حرف بزن! پیدامون میکنن ها! بعدم یکم دیگه تحمل کن خواهشا!
- تو مثلا مرگی ها! اخه مرگ از کسی میترسه؟ مرگ قایم میشه؟
- هیسسس! مگه بهت نمیگم آروم حرف بزن؟ اینقدرم وول نخور!
- اخه نمیشه! من دستشویی دارم!