هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: دیروز ۱۹:۴۶:۴۲
#57

مدیر هاگوارتز

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۱۳:۳۳
از هاگوارتز
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره
مدیر هاگوارتز
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 552
آفلاین
ترزا قبل از تموم شدن جمله‌ی مرگ غیب شد، ولی با همون سرعت و به محض تموم شدن جمله، دوباره کنارش ظاهر شد.

-استاد داشتی با خودت حرف میزدی؟
- نه خیر سرم ... ولش کن. سیگنس رو پیدا کردی؟
- آره و ازش پرسیدم که وزیر کجاست.
- خب چی شد وزیر رو پیدا کردی یعنی؟
- نه، سیگنس گفت "به تو چه وزیر کجاست" و منم ناراحت شدم و برگشتم اینجا که دوتایی به کلبه حمله کنیم و گابریل رو نجات بدیم.

مرگ کم‌کم داشت عصبی می‌شد و سفیدی بی‌روح صورتش کم‌کم به سفیدی با روح متمایل می‌شد که ترزا این تغییر رو متوجه شد. برای همین این بار با لحنی سریع‌تر گفت:

- خب استاد، چی می‌گفتم بهش وقتی این‌طوری بهم بی‌احترامی کرد؟
- هر جور شده باید بفهمیم وزیر کجاست که بتونیم درخواست نیروی کمکی برای...

قبل از اینکه جمله‌ی مرگ تمام بشه، ترزا دوباره غیب شد.

- ... نجات گابریل بکنیم.
- استاد به نظرم میرسه که یه چیزیتون شده، هی میام میبیینم دارین با خودتون حرف میزنین، نگرانتونم!

سفیدی صورت مرگ، این بار با روح بیشتری همراه شد، اما چون هدف اصلی‌اش نجات گابریل بود، عصبانیتش رو بازم کنترل کرد و پرسید:

- فهمیدی وزیر کجاست؟
- نه، سیگنس گفت خودش نمی‌دونه وزیر کجاست، ولی میره پیداش می‌کنه و بعد بهمون خبر میده.
- اون که می‌گفت "به تو چه"، چطوری راضیش کردی؟
- اسلیترینی‌ها خیلی ساده راضی میشن... کافیه بهشون بگی یه جادوگر اصیل‌زاده در خطره، یهو هر کاری از دستشون برمیاد انجام میدن.

این همه صحبت و دیالوگ و سر و صدای رفت‌وآمد و عصبانیت‌های مرگ و بقیه چیزهایی که توصیف شد، فقط می‌تونست توجه چند تا گروگان‌گیر آماتور رو به خودش جلب نکنه. اما متأسفانه برای مرگ و ترزا، جک و دوستانش گروگان‌گیرهای آماتوری نبودن و اتفاقاً خیلی هم حرفه‌ای بودن. برای همین خیلی سریع فهمیدن که دو نفر بیرون کلبه‌شون پنهان شدن. به همین دلیل وقتی مرگ سرش رو بالا آورد تا وضعیت کلبه رو بررسی کنه، با چندین اسلحه ماگلی روبه‌رو شد که به سمت خودش و ترزا گرفته شده و آماده شلیک بودن. سفیدی صورت مرگ از شدت عصبانیت حالا دیگه خیلی هم با روح بود و اگر به فشار خونش توجه نمی‌کرد، قطعا به سمت قرمزی هم می‌تونست تو پست‌های بعدی حرکت کنه.


تصویر کوچک شده




پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: دیروز ۱۲:۳۰:۱۶
#56

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۶:۴۷:۱۹
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 574
آفلاین
بالاخره مرگ بعد از کلنجار رفتن‌های بسیار با خودش، تصمیم نهایی در مورد وضعیت موجود رو اتخاذ می‌کنه.
- ترزا! تا من اینجا نگهبانی می‌دم و حواسم به اوضاع هست، تو برو و وزیر رو خبر کن بیاد برای کمک!

مرگ با دیدن ترزا که حالت تدافعی به خودش گرفته ادامه می‌ده:
- چیه خب؟ من استادم تو شاگرد! نباید یکم حرف‌شنوی داشته باشی؟

گارد ترزا کمی پایین میاد و مرگ تیر نهایی برای متقاعد کردنش رو رها می‌کنه.
- ماشاالمرلین سرعت رفت و برگشتت تو آپارات و انجام دادن کار هم که بالاس. تو یه چشم به هم زدن رفتی و برگشتی.

ترزا با بی‌میلی برای آخرین بار نگاهی به کلبه می‌ندازه، سری تکون می‌ده و با صدای پاقی ناپدید می‌شه. دقیقا تو یه چشم به هم زدن صدای پاق دیگه‌ای بلند می‌شه و ترزا سرجای قبلیش ظاهر می‌شه.

- چی شد پس؟ یعنی به این زودی...

مرگ نگاهشو از ترزا برمی‌داره و به پشت سرش می‌دوزه. به نظر نمیومد با نیروی کمکی برگشته باشه. پس حدس می‌زنه کار انجام نشده به پایان رسیده. ترزا قبل از این که مرگ بخواد بپرسه، خودش پاسخ سوال احتمالی مرگو می‌ده:
- رفتم وزارتخونه ولی وزیر نبود! اینه که برگشتم. نقشه بعدی؟ حمله به کلبه و نجات گابریل؟
- نه!

مرگ کمی چونه‌شو به نشانه تفکر ماساژ می‌ده و راهکار بعدی رو می‌ندازه وسط.
- برو سراغ سیگنس. می‌گفت وزیر برنامه‌هایی برای اقلیت‌ها داره و یه چند روزی اونوراس. سیگنسو پیدا کنی، وزیرم پیدا کر... خیر سرم داشتم نطق می‌کردم.

مرگ جمله آخرو وقتی اضافه می‌کنه که ترزا پیش از اتمام جمله‌ش با صدای پاقی مجددا ناپدید شده بود!


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅




پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: دیروز ۳:۴۵:۴۷
#55

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۹:۱۲:۵۱
از دست این آدما!
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
شـاغـل
پیام: 274
آفلاین
مرد به سمت داخل کلبه فریادی زد و در رو پشت سرش کوبید. در حالی که یه پاش یکم شل می‌زد، به سمت اتاقک کوچیکی نزدیک کلبه رفت که ازش به عنوان انباری استفاده می‌شد. در انبار رو با زور بیشتر از مقدار لازم باز کرد، طوری که نزدیک بود بشکنه و تکه چوب‌هاش تو چشم سالمش پرت بشه. به مدت چند لحظه، کل هیکلش جلوی در ورودی اتاقک قرار گرفته بود و تاریکی جنگل هم نمی‌ذاشت مرگ و ترزا چیزی ببینن. ولی بعد، دختربچه‌ای با موهای نقره‌ای در حالی که مرد از پشت گردن گرفته بودش معلوم شد.
ترزا نفسش رو توی سینه حبس کرد و خواست چوبدستی بکشه، که مرگ مانعش شد. اونا صبر کردن و مرد رو دیدن که با قیافه‌ تو هم، گابریل رو به سمت کلبه برد. بعد از اینکه داخل کلبه رفتن و دیگه تو دید نبودن، ترزا طاقت نیاورد و از پشت بوته‌ها بیرون رفت.
- حتما می‌خوان گابریل بیچاره رو بکشن! تو رو نمی‌دونم، ولی من دیگه اینجا منتظر نمی‌مونم!

مرگ داسش رو جلوی ترزا گرفت و مانع رفتنش شد. گابریل احتمالا تو خطر جدی بود، ولی هنوز نمی‌دونستن اونا نقشه‌شون چیه، و نمی‌تونستن همینطوری دو نفر دیگه رو هم قربانی کنن. تصمیم سختی بود که مرگ باید می‌گرفت.


اون طرف، pov جک

- می‌خوایم شروع کنیما!
- د گفتم صبر کنین گشنه‌ها!

جک در رو بست و سمت انبار رفت تا وضعیت گروگان‌شون رو چک کنه. دختر کوچولو قبل از این که متوجه باز شدن در بشه، داشت با گلایی که از دشت چیده بود، تاج گل درست می‌کرد.
- آقای شکارچی!

گابریل این رو گفت و جک رو بغل کرد. جک برای این که اون رو از خودش دور کنه، از یقه لباسش گرفت و بلندش کرد.
- صد دفعه گفتم اینقدر بهم نچسب بچه.
-

تلاش گب برای بغل کردن دوباره جک، و گذاشتن تاج گل روی سرش زیاد موفقیت آمیز نبود و با مخالفت مواجه شد. همون لحظه شکم گب، در حالی که داشت تاب می‌خورد، قار و قوری کرد.

- همین الان کلی کلوچه ریختی تو اون بی‌صاحاب که... هنوز گشنه‌ته؟!
-
- چی بگم بهت بچه جون...

جک سری تکون داد و گابریل رو که از یقه آویزون بود با خودش به سمت کلبه برد.


Though we don't share the same blood
You're my family and I love you, that's the truth



پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳:۱۹ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳
#54

گریفیندور، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۶:۵۱:۲۱
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 180
آفلاین
- ساکت می‌شی یا ساکتت کنم؟!

ترزا بعد از دیدن برق داس تیز مرگ بالاخره ساکت شد و آروم پشت بوته‌ها نشست و به جایی که مرگ نگاه می‌کرد نگاه کرد. چیزی که دید یه کلبه‌ی چوبی بود. کمی که گذشت باز هم همچنان یه کلبه‌ی چوبی بود. چند دقیقه گذشت و همچنان فقط همون کلبه‌ی چوبی بود.

- من دیگه نمی‌تونم! زود برمی‌گردم!

ترزا این رو گفت و با صدای پاقی غیب شد. مرگ بهت‌زده به جایی که چند لحظه پیش ترزا اونجا بود نگاه می‌کرد و توی فکرش درحال تجزیه تحلیل این بود که چی شده که ترزا دوباره با صدای پاقی همون جای قبلی ظاهر شد.
- آخیییییییش...

ترزا که متوجه نگاه مرگ شد تصمیم گرفت توضیح بیشتری بده.
- رفتم دستشویی و برگشتم!
- به همین سرعت؟!
- گفتم که زود برمی‌گردم!

در همون لحظه بود که در کلبه باز شد و مردی با ریش بلند و موهای طلایی که از پشت بسته بودش و چشم‌بندی شبیه اونایی که دزدای دریایی می‌زنن از کلبه بیرون اومد. ترزا و مرگ هر دو ساکت شدن با دقت نگاه کردن که ببینن چه اتفاقی میفته...


ویرایش شده توسط ترزا مک‌کینز در تاریخ ۱۴۰۳/۱۱/۳ ۲۳:۵۰:۵۳

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

F-E-A-R has two meanings
"Forget Everything And Run"
"or "Face Everything And Rise
.The choice is yours


پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱:۰۹ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳
#53

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۰:۲۹:۳۶ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳
از گور برخاسته.
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 92
آفلاین
بلاخره اسمها همانطور که میبایست نوشته شد و ایزابل همه کاغذها را درون کیسه زرشکی رنگی ریخت.
- خب کی قرعه کشی میکنه؟

ریموس با غرور جلو آمد. هرچه نباشد او رئیس سازمان اقلیتهای جادویی بود. ولی درست قبل از اینکه به ایزابل برسد، دستی به روی سینه اش زده شد و او را عقب زد. دست متعلق به سالازار اسلیترین بود که هم تراز ریموس ایستاده بود و با نگاه عاقل اندر سفیهی او را تماشا میکرد.

- فکر نمیکنی که در حضور موسس و مدیر هاگواتز کس دیگه ایی حق قرعه کشی داشته باشه؟... خود تو هم تو مدرسه من همه چیزهایی که الان میدونی رو یاد گرفتی.

استدلال انکار نشدنی بود. ریموس لبخند معذبی زد و عقب رفت. سالازار با همان ابهت همیشگی اش جلو رفت و دست را در کیسه زرشکی رنگ فرو برد و اولبن اسم را درآورد. کاغذ را باز کرد و لبخندی زد.
- قرعه هم متوجه ابهت ما میشه... اولین اسم که خودمم.

همه در جواب حرف سالازار لبخند مصنوعی زده و منتظر ادامه اسمها شدند. سالازار به ترتیب اسمها را درآورد و قرار شد سه گروه تشکیل شود.
گروه اول شامل؛ سالازار، سیریوس، اسکورپیوس و ایزابل،
گروه دوم شامل؛ ریموس، اسکارلت، تام، آلانیس و آکی،
گروه سوم هم شامل ریموند، جوزفین، سیلویا، گادفری و سینگس بود.

جوزفین که از گروه بندی اش راضی نبود، با لحن ناراحتی گفت:
- من میخواستم با آلانیس توی یک گروه باشم! نمیشه عوض کنیم؟

سیریوس چشمهایش را چرخاند و گفت:
- داریم میریم که گابریل رو نجات بدیم! اردو که نیست اخه!... ولی ریموس دو عضومون کم نیست؟ الان که اسمها رو خوندیم احساس میکنم دو عضو رو نخوندن!

ریموس اخمی کرد و به سراغ لیست نام های اقلیتهای جادویی رفت. بعد از چند لحظه با تعجب گفت:
- راست میگی! مرگ و ترزا نیستن! چطور اونا رو یادمون رفت؟

اسکور سرش را تکان داد و گفت:
- اینکه ما یادمون رفته مهم نیست... اینکه الان اونا کجان مهمه! فکر میکنی شکارچی ها اونا رو هم گرفتن؟

همه در سکوت بهم نگاه کردند. کسی جوابی برای این سوال نداشت.


کیلومترها دورتر- وسط بوته ها


ترزا که مدام در حال تکان خوردن بود گفت:
- آقا مرگه! تا کی باید این تو بمونیم؟ من دستشویی دارم!

مرگ هیسی گفت و جواب داد:
- آرومتر حرف بزن! پیدامون میکنن ها! بعدم یکم دیگه تحمل کن خواهشا!

- تو مثلا مرگی ها! اخه مرگ از کسی میترسه؟ مرگ قایم میشه؟
- هیسسس! مگه بهت نمیگم آروم حرف بزن؟ اینقدرم وول نخور!
- اخه نمیشه! من دستشویی دارم!




ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۳/۱۱/۳ ۱۹:۲۱:۱۶

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT


پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰:۳۹ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳
#52

گریفیندور، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

سیریوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۳۰:۵۱
از خونِ جوانان محفل لاله دمیده...
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
گریفیندور
شـاغـل
مشاور دیوان جادوگران
جـادوگـر
پیام: 370
آفلاین
خلاصه سوژه:


مرد جوان تک چشمی با نام «جک» که ظاهر وایکینگ هارو داره، توی یک جنگل مخوف با افراد تحت نظرش تصمیم گرفتن تا دیگه قربانی اقلیت‌های دنیای جادویی نباشن و به جای شکار شدن، حالا خودشون «شکارچی» اقلیت‌ها باشن. توی مقر اقلیت‌های جادویی، همه اقلیت‌ها به خوبی و خوشی زندگی می‌کردن تا اینکه متوجه میشن گابریل دلاکور نیست و غیبش زده! شکارچی‌ها مخفیانه توی مقر اقلیت‌ها از خودشون علامت گذاشته بود تا اونهارو بیشتر کنجکاو کنن و دنبال خودشون بکشونن.

بعد از پنیک اتک شدن اقلیت‌ها، ریموس اوضاع رو مدیریت میکنه و در نهایت تصمیم گرفته میشه که چند گروه بشن و برن دنبال گابریل. با کلی بدبختی هم بالاخره سالازار رو قانع میکنن که از کارهای مهم‌ترش بگذره و برای نجات آبروی جادوگران خالص و گابریل باهاشون بیاد. (چون چندتا شکارچی مشنگ یک جادوگر خالص رو به گروگان گرفته بودن.)

حالا همگی بروبکس اقلیت اسم‌هاشون رو نوشتن تا هرچه زودتر قرعه کشی برای گروه‌بندی شون انجام بشه و به صورت چند گروه باهم به سراغ پیدا کردن شکارچیان مخوف و گابریل برن...


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are


پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ سه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳
#51

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۶:۴۷:۱۹
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 574
آفلاین
اسکارلت در فاصله‌ای نزدیک به ایزابل ایستاده بود و تمام مدت سرگرم تماشای نام‌نویسی ایزابل بر روی کاغذهای پوستی بود. افکاری که در ذهن ایزابل حین نوشتن اسامی شکل می‌گرفت، اونطور که اسکارلت انتظار داشت ساده و در حد یک اسم نبود!

در واقع هرکس دیگه‌ای هم بود فکر می‌کرد چیزی که تو ذهن ایزابل شکل می‌گیره، به ترتیب اسم هر یک از اقلیت‌هایی که اونجا حضور داشتن بود. ولی حقیقت چیز دیگه‌ای بود. چیزی که اسکارلت در ذهن ایزابل می‌دید، این بود که در کنار هر اسم هزاران افکار دیگه کاملا مرتبط با اون شخص و خاندانش خودنمایی می‌کنن.

اسکارلت نگاهش رو از پس کله‌ی ایزابل برمی‌داره تا این‌بار به جای خوندن ذهنش، به خوندن اون چه ایزابل داره می‌نویسه مشغول بشه.
- الان دقیقا چی کار داری می‌کنی ایزابل؟

ایزابل که تازه متوجه شده بود اسکارلت نزدیک‌تر شده و داره محتوای کاغذا رو می‌بینه، دست از نوشتن برمی‌داره و صاف می‌ایسته.
- دارم اسم می‌نویسم.
- ولی من چیزی بیشتر از اسم دارم روی کاغذا می‌بینم!

حالا توجه باقی اقلیت‌ها هم جمع شده بود، طوری که همه‌شون جلو میان و دور اسکارلت و ایزابل جمع می‌شن تا ببینن چه خبره.
- چرا نجینیِ نواده‌مون رو با باسیلیک ما اشتباه گرفتی!

سالازار این حرفو با دیدن ماری که دور اسمش کشیده بود و به اندازه کافی غول‌پیکر نبود، بیان کرده بود.

- هی! این چه گوشیه برای من کشیدی!
- گرگی دیگه. گوش گرگی کشیدم برات.

اسکارلت که دید بحث داره از اصل ماجرا دور می‌شه، کاغذایی که منتظر بودن اسم باقی افراد روش نوشته بشه رو به جلو هل می‌ده.
- قرار بود فقط یه اسم بنویسی نه این که برامون طراحی کنی! زود تمومش کن قرعه‌کشی کنیم دیگه.

ایزابل پشت چشمی نازک می‌کنه.
- چی کار کنم که اینقد هنرمندم! اگه می‌خوای خودت بیا انجام بده.

اسکارلت شونه‌ای بالا می‌ندازه و قلم‌پرو از دست ایزابل می‌گیره تا خودش اسم اقلیت‌های باقی‌مونده رو اضافه کنه و قرعه‌کشی هرچه زودتر انجام بشه.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅




پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳
#50

مدیر هاگوارتز

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۱۳:۳۳
از هاگوارتز
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره
مدیر هاگوارتز
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 552
آفلاین
در حالی که ریموس و سیریوس آماده خروج از ستاد می‌شدند، بین اعضای باقی‌مانده بحث و درگیری ملایمی درگرفت که چطور باید به گروه‌های سه‌نفری تقسیم بشوند تا برای نجات گابریل اقدام کنند.

- به نظرم اسمامون رو روی یه کاغذ بنویسیم و بعد قرعه‌کشی کنیم تا بر اساس اون گروه‌بندی بشیم.

ایزابل با این پیشنهاد هوشمندانه خودش به‌عنوان یک ریونکلاویی تمام‌عیار ثابت کرد که می‌تواند اوضاع را سریع و کارآمد پیش ببرد. به نظر می‌رسید این بهترین روش است تا گروه‌بندی‌ها هرچه سریع‌تر انجام شود و مأموریت نجات گابریل به‌موقع آغاز شود. با وجود اینکه ریموس و سیریوس تأکید کرده بودند که این فقط یک مأموریت تستی برای ارزیابی ستاد است، اما اکثر اعضای تیم نمی‌توانستند خودشان را قانع کنند که این موضوع را دست‌کم بگیرند؛ همه می‌خواستند دوست مهربانشان، گابریل، را هر چه زودتر سالم و در کنار خود ببینند. البته نه همه؛ یک نفر بود که همچنان به راضی شدن نیاز داشت و آن فرد با صدای خشن و محکم شروع به صحبت کرد:

- من کارهای مهم‌تری مثل تصرف جهان دارم. چرا باید وقتم رو تلف کنم و به یه جانورنما و یه خیانتکار به خاندان اصیل‌زاده بلک اجازه بدم که منو آزمایش کنن؟

ایزابل متوجه شد که نمی‌تواند همین‌طوری سالازار را قانع کند. ابتدا فکر کرد شاید بهتر باشد که او را به حال خودش بگذارند تا از جمع خارج شود و بقیه با تمرکز بیشتری روی مأموریتشان تمرکز کنند. به هر حال، مشخص بود که سالازار از آن دسته جادوگرانی نیست که بخواهد برای نجات کسی غیر از خودش فداکاری کند. با این حال، داشتن یکی از بزرگ‌ترین جادوگران سیاه در کنارشان برای مقابله با شکارچی‌ها، فرصتی بود که نمی‌توانستند به راحتی از دست بدهند. به همین خاطر، ایزابل با سرعت به سیگنس و اسکارلت نگاهی انداخت و با حرکت سر به آن‌ها اشاره کرد. اگرچه آن‌ها آشنایی زیادی با ایزابل نداشتند، اما شرایط حساس را به‌خوبی درک کردند و به سرعت به سمت سالازاری که در حال ترک ستاد بود، رفتند. هر دو نفرشان می‌دانستند که چه چیزی باید بگویند تا سالازار را برای همکاری راضی کنند.

- جد بزرگوار، درسته که وقت شما از جون هزاران نفر هم ارزشمندتره، چه برسه به نجات یک نفر... اما در نظر بگیرید که چند تا شکارچی، احتمالاً ماگل، یه جادوگر خالص از خاندان دلاکور رو اسیر کردن.

به محض شنیدن این جمله، عصبانیت زیادی در سالازار شعله‌ور شد. خشم او به قدری بود که ناگهان نجات یک نفر، آن هم جادوگری خالص، برایش ارزشمند شد. بلافاصله برگشت و با عجله به ایزابل گفت:

- خب، سریع قرعه‌کشی رو شروع کنید! هر لحظه ممکنه آبروی جادوگران خالص بره... هر طور شده باید گابریل رو نجات بدیم.

سیگنس و اسکارلت نگاهی به هم انداختند و لبخند زدند. ایزابل هم که از موفقیت آن‌ها خوشحال شده بود، جلو آمد تا اسامی افراد را روی کاغذ بنویسد و قرعه‌کشی را انجام دهد.


تصویر کوچک شده




پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳
#49

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۹:۱۲:۵۱
از دست این آدما!
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
شـاغـل
پیام: 274
آفلاین
بدتر شد! ملت اقلیت با شنیدن لفظ شکارچی، بار دیگه در هم پیچیدن و شروع کردن به شلوغ کردن.
- دارن شکارمون می‌کنن؟
- ش چه کاری؟!
- جناب وزیر مگه شما قول ندادید که ما بتونیم راحت بین بقیه زندگی‌مون رو بکنیم؟

اسکور خیلی جدی جلوی سیریوس نشسته بود و داشت باهاش اختلاط می‌کرد.
- این بود آرمان‌های پانمدی؟ که یه عضو معصوم و زیبامون رو ببرن و بعدم بقیه‌مون رو؟

اسکور حق داشت. منظور از تاسیس سازمان خاسگ، این بود که اقلیت‌های دنیای جادویی هم مثل سایر افراد، در آرامش و رفاه و کنار اکثریت زندگی کنن. ولی این شکارچی‌ها داشتن مانع این حرکت جهادی می‌شدن.

ریموس خودش رو وسط انداخت تا از داداشی‌ش وزیر مملکت دفاع کنه.
- اتفاقا کاملا حق با توئه اسکورجان! این، ام، یه مانوره که ما براتون در نظر گرفتیم!

ریموس از فکری که به سرش زد خوشحال شد و روی صندلی رفت تا همه افراد بتونن ببیننش، ولی خب... اونا هنوز مشغول ترسیدن تجزیه و تحلیل مشکل بودن.
- بعدی ممکنه هر کدوم از ما باشیم!
- اصلا چندتا ان؟ ممکنه بعد از شکار ما برن سراغ اکثریت؟
- من نمی‌خوام خونواده‌م رو از دست بدم.
- من خودم حواسم به همه‌تون هس.
- اگر بخوان نژاد مشنگ رو هم شکار کنن، ما استقبال کرده و برای رهبری‌شان پیش قدم می‌شیم!
- دوستان!

با فریاد ریموس، ملت ساکت شدن و به سمتش برگشتن.
- خیلی ممنون. من کاملا نگرانی شما رو درک می‌کنم. ولی باید بهتون بگم که همه چی تحت کنترله! بله، درست شنیدید. این اولین ماموریت شماست. شما باید در گروه‌های سه نفره، دنبال رد این شکارچی‌ها بگردید و گابریل رو پیدا و آزاد کنید. بیشترین امتیاز به بهترین کار تیمی و بیشترین میزان دوستی و دوپامین داده می‌شه. برین ببینم چی کار می‌کنین!

ریموس از صندلی پایین اومد و همینطور که بقیه مشغول یارکشی بودن، از حواس‌پرتی‌شون استفاده کرد و سیریوس رو از اتاق برد بیرون.

- مهتابی بنازم هوش و ذکاوتت رو! من موندم چه جوری با این میزان هوش نفرستادنت ریون!
- اتفاقا مدتی اونجا بودم... بگذریم. الان بحث ما این نیست. مشکل اینه که ما نمی‌دونیم این شکارچیا چقدر خطرناکن! دستی دستی بچه‌های ملت رو دارم می‌فرستم تو دام‌شون!
- پس شاید بهتر باشه اول خودم و خودت بریم پی ردشون و قبل از اینکه بقیه بچه‌ها برسن کارشون رو تموم کنیم؟

ریموس به فکر فرو رفت. از میزان خطری که می‌تونست گریبان‌شون رو بگیره خبری نداشتن، ولی خب چاره‌ای هم نداشتن! اونا غارتگر وزیر و معاونی بودن فداکار...

- بزن بریم.


Though we don't share the same blood
You're my family and I love you, that's the truth



پاسخ به: ستاد کل حمایت از خون آشام‌ها، سانتورها و گرگینه‌ها (خاسگ)
پیام زده شده در: ۱:۰۳ شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳
#48

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۶:۴۷:۱۹
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 574
آفلاین
- مرلین به رحم کنه!
- مرلین به کی رحم کنه سیریوس؟

سرهای تمامی حضار به صورت اتوماتیک‌وار به سمت وزیر سحر و جادو برمی‌گرده. اونا کلا علامت رو رها کرده و توجهشون رو به سیریوس جلب می‌کنن که اختیار از کف داده بود و حتی نتونسته بود یه جمله رو کامل به زبون بیاره. بالاخره گاهی حجم فشارهای وارده بیش از حد بالاست نه؟

- اوا خاک بر سرمون شد. وزیر هم از دست رفت.

سیلویا اینو بلند می‌گه و دستش رو به تندی به سمت باقی اقلیت‌ها برمی‌گردونه.
- پس منتظر چی هستین؟ آب قندی چیزی بیارین وزیر زبونش باز بشه.

به محض این که سیریوس هضم می‌کنه چی داره می‌شه، ناگهان 12 دست به سمتش دراز می‌شه که همه‌شون آب‌قند بهش تعارف می‌کردن. سیریوس با دستپاچگی آب‌قندها رو کنار می‌زنه و با اهم اهمی گلوشو صاف می‌کنه.
- چیزه دوستان، حالا اشتباه لپی زیاد پیش میاد. موضوع اینه که ما نباید حواسمون رو از اصل موضوع دور کنیم.

سیریوس ضمن گفتن این حرف، با دستش علامتی رو نشون می‌ده که دقایقی پیش توجه همه به سمتش بود و حالا با اشاره سیریوس، همه با تردید نگاه‌ها رو از وزیر برداشته و دوباره سر همه به سمت علامت برمی‌گرده.

- تو می‌دونی این چه علامتیه سیریوس؟
- یعنی گابریل خواسته رو دیوار نقاشی بکشه ولی به جاش طلسم کشیده؟
- طلسم؟ طلسمی که باعث شده غیب بشه؟
- نکنه اگه ما هم طولانی مدت نگاهش کنیم غیب بشیم؟

سیریوس با دیدن اوضاع قاراشمیشی که شکل گرفته بود و تئوری توطئه‌ای که مطرح شده بود رو جدی گرفتن و هر لحظه به پر و بالش افزوده می‌شد، سریعا مداخله می‌کنه.
- نه نه دوستان اینطوری که فکر می‌کنین نیست. اون علامت اصلا از سمت گابریل کشیده نشده. اون علامت، علامتِ شکارچیانه!


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.