هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس (عضویت)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱:۱۷ جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

ریگولوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹:۱۵ چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۲۰:۳۸
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن
گروه:
جـادوگـر
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
پیام: 9
آفلاین
سلام خدمت دوستان قدیمی..
می‌شه بیام تو؟ اینجا خیلی سرده!
ریگولوس پس از گفتن این جملات، غش کرد و روی پله های جلویی گریمولد افتاد.


سلام ریگولوس عزیز، امیدوارم حالت خوب باشه!
خدمتت عارضم که... ام... ریگولوس؟
ریگولوس؟
ریگولوس؟

عه، آها، خوبی؟
باتوجه به پارتی سابقه‌ای که شما داری، مانعی برای حضورت نمی‌بینم.
فقط این که... آشپزی هم بلدی دیگه؟ اخیرا ما یک رزالین‌نامی رو از دست دادیم که شام شب‌مون رو تامین می‌کرد.
راستی صحبتش شد، می‌تونی توی اتاق رزالین مستقر شی. خوبیت نداره خاک بخوره.
چی شده؟ خونه آبا اجدادی‌شه و خودش اتاق داره؟

تایید شد.


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۳/۸/۱۹ ۱۶:۴۷:۲۲

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

"نمی دانم چرا اگر آدم کارخانه دار باشد خیلی محترم است ولی اگر نانوا باشد محترم نیست."


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس (عضویت)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹:۵۳ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳

هافلپاف

فلیسیتی ایستچرچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۹:۵۱ شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۶:۳۹:۱۴
از همه‌تون ممنونم!
گروه:
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 20
آفلاین
سلام. بیرون خیلی سرده، می‌تونم بیام تو؟


سلام فلیسیتی!
راستش برای پذیرفتنت، رزومه‌ای با کیفیت و کمیت مناسب لازمه، که رزومه شما هنوز با میزان مناسب فاصله داره.
پیشنهادم اینه که بیشتر بنویسی و به تاپیک‌های نقد مراجعه کنی. نقدگرفتن و عمل به موارد ذکرشذه توسط منتقد خیلی مهمه! می‌تونه سرعت پیشرفتت رو به راحتی چندبرابر کنه.

علی‌الحساب این لیوان شکلات داغ رو از من بپذیر تا گرماش کمی وجودت رو فرا بگیره.
سوال دیگه‌ای هم بود می‌تونی برام جغد بفرستی.



ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۳/۸/۱۹ ۱۴:۲۵:۲۰

هیچ‌وقت سعی نکن خودتو تغییر بدی، چون مطمئن باش همه همون‌جوری که هستی دوستت دارن.


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس (عضویت)
پیام زده شده در: ۹:۵۰:۳۰ یکشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳

محفل ققنوس

آکی سوگیاما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳:۱۷ جمعه ۱۶ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۸:۳۵ سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از دست شما!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
پیام: 32
آفلاین
سلام!

به توصیه داداشم گوجو‌ اومدم که بهتون بپیوندم!

خبر رسیده که گویا به یه سامورایی نیاز دارید!

جسارتا خانم و بچه ها رو هم میتونم بیاریم؟هوم؟!

こんにちは、杉山さん。

サムライが必要です!アラニスが夕食の野菜を切るのを手伝ってくれませんか?

大丈夫だと思いますよ。

ようこそ!


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۳/۷/۱۰ ۲۳:۰۲:۴۵

برای یه سامورایی همه جا ژاپنه!


My eyes tell me that you are the same person as before
but my soul does not accept this


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲:۳۴ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳

هافلپاف، مرگخواران

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴:۲۸ جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۰۰:۵۶
از نزدیک ترین نقطه به رگ گردنت
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 103
آفلاین
درود .
میتونی منو زاخار صدا کنی .
مایلم در محفل سنجی شما شرکت کنم .
به نظرم هر دستگاه سپیدی نیاز به پاک کردن لکه های اضافه داره .
چی بهتر از یه لکه ی سرسخت تر ؟
من در نویسندگی جادویی شخصیت جدی دارم ؛ به نظرم دامبلدور بزرگ ترین جادوگر دوران هاست ولی نمیتونم مثل محفلی های دیگه ستایشش کنم . از آدمایی که بقیه رو آزار میدن متنفرم ولی چیزی که منو به محفل وفادار نگه میداره دوستانی هست که در اینجا و گروه هافلپاف دارم .
برای محافظت از اونا ، من درخواست عضویت در محفل ققنوس رو دارم
.

از طرف زاخاریاس اسمیت
ملقب به زاخار اصلی


سلام زاخاریاس عزیز!
چه خوبه که ارزش‌های خودت رو شناختی و پیش فرد درستی اومدی.
ما توی محفل ققنوس به‌دنبال افرادی با ویژگی‌های مشابه تو می‌گردیم.
اما متاسفانه در حال حاضر هنوز تجربه ایفایی لازم برای ورود به محفل رو کسب نکردی.
برای عضویت در محفل نیازه به سطح مشخصی از سفیدنویسی رسیده باشی تا بتونیم توی این خونه بپذیریمت.
برو و بیشتر بنویس و نقد بگیر و نقد بخون. سوالی هم بود خود بنده یا حتی پروفسور دامبلدور از طریق پیام شخصی درخدمتت هستیم.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۱۸ ۰:۱۲:۲۸

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

زیبا ترین لبخند ها بزرگ ترین درد ها رو حمل میکنن .
تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷:۴۳ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۱۰:۵۹
از تارتاروس
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
شـاغـل
بانکدار گرینگوتز
پیام: 281
آفلاین
سلام من میخوام عضو محفل شم و کاملا وفادار به البوس دامبلدور و محفلیون. بدون هیچ قصد و نیت و خواسته ی مخفیانه ای. (زیر چشمی ققنوس را میپاید)

من مقداری طلا ذخیره کردم که میتونیم باهاش برای مدت های زیاد هزینه ی ارتش محفل رو بدیم. اصلا هم نیاز نیست این پولو برگردونید. فقط اینجارو امضا کنید برای یادگاری.

دو تا گولم هم دارم. بچه های خوبی هستن و بی آزارن.

-هی.. تفش کن. تفش کن بچه رو.

اوهوم..داشتم چی میگفتم؟ .هیچی دیگه..اجازه هست بیام تو؟

نقل قول:
سلام من میخوام عضو محفل شم و کاملا وفادار به البوس دامبلدور و محفلیون. بدون هیچ قصد و نیت و خواسته ی مخفیانه ای. (زیر چشمی ققنوس را میپاید)


نیکلاس عزیز، دوست قدیمی.
الان بیشتر هزینه محفل ققنوس رو از طریق فروش شکلات های دست ساز ریموس درمیاریم. بلاخره سلایق خاص زیادن.
اما در مورد وفاداری و درخواستت، باوجود سابقه طولانی‌ت در ایفای نقش، متاسفانه من شخصیت یه جادوگر سفید رو در نوشته هات و شخصیت نیکلاس نمیبینم.
شاید لازم باشه بیشتر بنویسی، سفید بنویسی و بعد بیای تو

بنابراین، فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۷ ۱۱:۲۳:۴۴
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۷ ۱۱:۲۵:۰۱

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱:۲۶ جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جیمز پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱:۰۶ پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۴:۵۶ دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳
گروه:
مـاگـل
پیام: 8
آفلاین
سلام به همه اعضای محفل و به خصوص اقا ریموس لوپین
درخواست عضویت توی محفل باحال رو دارم برای جلوگیری از پیشرف جادوی سیاه

درود بر تو فرزندم.
مطمئنا محفل ققنوس به افراد باانگیزه ای مثل تو نیاز داره.
اما با توجه به اینکه پست های کمی داری، من نمیتونم ویژگی های یه جادوگر سفید رو درونت ببینم.
بنابراین، لازمه که بیشتر بنویسی و نقد بگیری تا من‌بتونم سفید بودنت رو تایید کنم.
پس فعلا، تایید نشد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۷ ۱۱:۱۴:۰۸


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵:۱۴ پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

رزالین دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶:۴۲ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۷:۰۴:۱۵ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳
از وسایل گلدوزیم و گلام فاصله بگیر.
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 107
آفلاین
درود بر پرفسور دامبلدور گل و گلاب. پسرم خیلی ازتون تعریف می کرد..
دلتون میاد یه مادر داغدیده رو راه ندین؟ آخه مرلینو خوش میاد؟

درود بر مادر دلسوز و سفیدمون.
واقعا چه پسر دسته گلی بود. یاد و خاطرات خوبش برای همیشه توی ذهنمون نقش بسته.
معمولا اعضای محفل علاوه بر سفیدنویسی، نیاز به مهارت و پیشرفت هم دارن.
سپیدی شما که ثابت شده است و این توی پست هات به خوبی مشخصه، مهارت هم با ماموریت ها بهت کمک می کنیم به دست بیاری.
حضورت باعث شادی ماست.
بفرمایید داخل.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۷ ۹:۲۹:۴۷

اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱:۰۴:۴۰ پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۲۳:۴۷ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
از وسط دشت
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
درودات فراوان.

محفلتون حیاط پشتی خوبی برا ایی گُسفندو ها ما داره! اگه یکم چمن ممن و گل مل و ایطو خرت و پرتو هایی بندازین وسط حیاط پشتی خیلی خوب میشه.

خلاصه ما میخواستیم بیایم وسط محفلتون خُد بچه ها بندری بریم!

پ.ن: ریموس کا! اگه یشبی گذشت و صابش مرلینی نکرده دیدم یه تار پشم ع گُسفندام کم شده زنگ میزنم اداره محیط بانی بریزن بالا وانت بیان مرلینتو بدن تو مشتت! مع هوا گُسفندامه دارم آقای مهتابی!

خوش برگشتی فرزندم.
ولی به نفعته فعلا تنهایی بیای تو، درسته ریموس خیلی باشخصیته و میتونی بهش اعتماد کنی، اما خب بعضی وقتا مارو هم نمیشناسه.
گل مل و پوست پرتقال و اینا زیاده بهشون خوش میگذره ولی یه تعداد علف دارویی تو باغچه حیاط پشتی هست که اگه خورده بشه برای گوسفندت که جادویی میشه خوبه ولی برای دوتامون دردسر میشه.
یه ارتش از گوسفندا با شخصیتا و مهارتای خاص... میدونی که.
بهرحال فعلا بفرما داخل تا ببینیم چیکار میشه کرد.


ویرایش شده توسط جعفر کدوالادر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۶ ۱:۰۹:۲۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۶ ۱۱:۴۵:۵۱

Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸:۰۶ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۲:۲۳:۵۱ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
از خلافکارا متنفرم!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 268
آفلاین
سلام آقای لوپین.
به نظرم دیگه به اندازه‌ی کافی آماده‌م. می‌شه عضو بشم؟

سلام فرزندم.
سفیدی و پاکی رو توی قلب و قلمت میبینم.
چرا که نه، در خونه گریمولد به روت بازه. بفرمایید داخل.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۶ ۱۱:۳۲:۴۳
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۶ ۱۱:۳۴:۱۳

با یه کتاب می‌شه دور دنیا رو رفت و برگشت، فقط کافیه بازش کنی.


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶:۱۸ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۲

محفل ققنوس

ریموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۰ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۴۳:۵۴
از میان قصه ها
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 331
آفلاین
کتابچه‌ی قصه


مثل یک شبح در سکوت شب، پشت درب خانه ایستاده بود.
عقربه‌ی ثانیه شمار ساعت جیبی اش روی شماره دوازده که رسید زنگ آرامِی از داخل خانه به گوشش رسید و نیمه شب را اعلام کرد.
زمان مناسبی بود. محفل نیمه شب ها آرام و پر از خواب خوش بود؛ خواب پروانه هایی که دور یک گل که از گوشه چکمه‌ی هاگرید بیرون زده می رقصند‌.
گوزن دستکش هایش را تا مچ بالا کشید و کلید را به قفل انداخت. چلیق کوچکی بلند شد و در را باز کرد.
راهرو تاریک بود و نور زرد چراغ خیابان، کم فروغ به داخل خانه میریخت.
برای پیدا کردن مسیرش در تاریکی مشکلی نداشت.
همه جا را مثل کف دستش می شناخت.
با صدای بادی که به صورت می‌خورد مثل یک سایه از راهرو عبور کرد، پله های چوبی را بالا رفت و دستگیره اتاقش را چرخاند. مأموریت به اتمام رسید.
روز بعد ریموند مثل یک محفلی که هیچوقت خانه را ترک نکرده از خواب بیدار شد و با بقیه اعضای محفل حال و احوال پرسی کرد بعد هم بدون اینکه کسی متوجه حضور ناگهانی اش بشود پشت میز صبحانه نشست و سوپ پیازش را سر کشید و به خوبی و خوش برای بقیه عمرش در کنار دوستانش زندگی کرد.


واقعیت

اما ریموند در واقعیت هنوز به انتهای قصه ای که نوشته بود نرسیده بود. کتابچه را بست و نفس عمیقی کشید. فعلا تا آنجا پیش رفته بود که بدون اینکه بلد باشد، قفل در را باز کرده بود. بدون اینکه یکبار مثل آدمیزاد راه اتاقش را بداند به اتاقش رسیده بود و بدون اینکه بتواند نیمه شب بی سر و صدا و بدون بیدار کردن بقیه داخل محفل قدم بزند، کسی را از خواب نپرانده بود.
حالا اگر بقیه اتفاقات مثل این بخش از داستان خوب پیش می رفت فردا صبح که از خواب پا می‌شد کسی متوجه غیبتش نمی شد. به هر حال این چیزی بود که در کتابچه نوشته بود و قطعا اگر اتفاق غیر منتظره ای نمی افتاد عملی میشد. اما حادثه از آنچه فکر میکرد نزدیک تر بود.
در همان حال که در تاریکی به دیوار اتاقش تکیه داده بود نفس عمیقی کشید، آرامش همیشگی اتاقش هنوز هم دلنشین بود. دستش را به سمت کلید چراغ تکان داد، فقط باید می خوابید تا صبح شود. چند باری در تاریکی تلاش کرد تا کلید برق پیدا شد و ریسه های وصل شده به در و دیوار اتاقش را روشن کرد.
در کمال ناباوری جوزفین را دید که لبه ی پنجره‌‌ی باز اتاق نشسته بود و خیره خیره به گوزن نگاه میکرد.
ریموند جا خورد، رنگش پرید و دلش به هم پیچید. اتفاق غیر منتظره ای رخ داده بود همان که تمام مدت انتظارش را می‌کشید. بدون اینکه ریموند بداند داخل کتابچه، کلمات آینده‌ی داستان ابتدا کمرنگ و سپس محو شدند.
در مقابل جوزفین ریلکس بود، نگاهش را روی شکل و شمایل جدید ریموند انداخت و طلبکارانه گفت:
- خب! کجا بودی؟

ریموند با لبخندی بر لب به سوال جوزفین پاسخ نداد. جوزفین هم بدون انتظار کشیدن از طاقچه پایین پرید، شاخه ی کاه بین لب هایش را با انگشت به گوشه اتاق انداخت و شاخ ریموند را گرفت و دنبال خودش کشید.
پر سرو صدا و پر از ترق و تروق، نیمه ی شب چراغ های خانه شماره دوازده گریمولد روشن شد. یک گوزن نادم و پشیمان در حالی که یک کتابچه کثیف و چرک را به دست داشت وسط سرسرای اصلی خانه روی زمین نشسته بود و محفلی ها با صورت های پف آلود و موهای در هم پیچیده دور تا دورش جمع شده بودند.

ریموند آهی کشید، روی چهار پایش ایستاد و رسا و بلند گفت:
عذر خواهم. بدون خداحافظی رفتم. میخواستم بدون سلام هم برگردم، اما مسئولیت پذیری در این ماجرا اتفاق شایسته تری بود.
از همه شما عذر خواهی میکنم و امیدوارم فرصت دوباره ای برای حضور در محفل گرمتون به من بدید. هر چند شاید مثل سابق نتونم مستقیم به چشم های شما نگاه کنم.

درخواست مجدد عضویت در محفل گرم شما را دارم.


ویرایش شده توسط ریموند در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۷ ۲۳:۱۲:۱۲
ویرایش شده توسط ریموند در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۸ ۱۶:۰۴:۵۶







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.