درود.
معجون مسمومی بود، بازجو رو به بیمارستان کشوند و متهم رو به تیمارستان. در نتیجه مسمومیت غذایی ناشی از معجون ناسالم، مدت پاسخگویی از چند روز شد چند ماه و متاسفانه این مکان هم مدتی پلمپ شد.
با عرض تاُسف بسیار بابت تاخیر پیش اومده، این هم شرح بازجویی های اینجانب خدمت شما:
سوالات وزیر محترم، سیریوس بلک:
1- به عنوان یک دگرگون نما، معمولا دوست داری به چه شکلی دگرگون بشی؟افراد مشهور مثل شخص خودتون، اگه با چهره سیریوس بلک وارد وزارتخونه بشم و یه گشتی داخل اسناد مهم بزنم کی میخواد بهم شک کنه؟
2- خودت رو به عنوان رهبر مافیای قاچاق ریش و بیژامه مرلین معرفی کرده بودی! به کجاها اینهارو قاچاق میکنی؟ آیا تمایل داری با وزارتخونه همکاری کنی تا کمکت کنیم جنس هاتو راحت تر ببری اونور آب؟ بهاشم چند درصد ناقابل از درآمده!بله بله، چون درآمدش خوبه به مناطق جادوگر نشین اطراف قاچاق میکنم. راستی از کی تا حالا وزارتخونه اومده تو کار قاچاق؟ مالیات کفاف نمیده؟ پول مول دستی خواستین در خدمتیم. برای همکاری هم مشکلی وجود نداره بالاخره سر درصد سودش کنار میایم!
3- تو و تلما میتونید کارآگاه های خیلی خوبی بشید. تاحالا به همکاری باهم فکر کردید؟ایده جالبیه، باید با تلما هماهنگ کنم تا از فردا بیفتیم دنبال ملت جادوگر و هفت جدشون رو از زیر زبونشون بکشیم بیرون. اون با شکاکیت زیادش و منم با خوندن ذهنشون هر پروندهای باشه رو حل میکنیم، مردم رو هم این وسط حل میکنیم! خوشم اومد.
4- چی شد که به سمت جادوی سیاه گرایش پیدا کردی؟ آیا همچون سالازار اسلیترین معتقدی که حاکمان جهان باید جادوگران اصیل باشند؟منم مثل بقیه اول از جادوهای دمدستی شروع کردم اما خب بعد مدتی دیگه برام کافی نبود و راضیم نمیکرد این بود که افتادم دنبال جادوی سیاه و به راه چپ کشیده شدم. در مورد سوال دومتون هم بگم، چرا نباشه آقای وزیر؟ هم جادوگریم و هم اصیلیم و دنیا هم تو دستای ماست. از این مردم دارای اختلالات روانی مختلف چیزی به ما نمیماسه.
5- اگر یک جادوگری بهت دروغ بگه، از اونجایی که طبق استعدادت متوجهش میشی، باهاش چکار میکنی؟ آیا اصلا تاحالا خودت به عنوان یک ذهن خوان به کسی دروغ گفتی؟مردم خیلی بیشتر از اون مقداری که فکر میکنین حقیقت رو پنهان میکنن، وظیفه من رو کردن دستشون نیست. تا جایی که منافعم رو تهدید نکنه میذارم تو حفاظ پوشالی خودشون احساس راحتی کنن. اما به وقتش میدونم چیکار کنم. از مرلین که پنهون نیست، از معجون راستی چه پنهون! بله دروغ گفتم. پیش میاد دیگه...
6
- نظرت رو در یک یا دو کلمه در مورد جادوگران و ساحرگان زیر بگو:کوین کارتر: طفل با استعداد و هنرمند
گابریل دلاکور: پریزاد مسئولیتپذیر و خوشبین
تلما هلمز: مرگخوار شکاک و زیرک
اسکورپیوس مالفوی: ثروتطلب و گالیونپرست!
سیریوس بلک: وزیر مردمی و جسور
ریموس لوپین: گرگینه شکلاتدوست
سوالات سالازار اسلیترین کبیر:
1- میدانم که مسیر تاریکی را انتخاب کردهای. مسیری که تنها برای افراد خاصی هموار میشود، کسانی که از جنس قدرت هستند و عطشی سیریناپذیر برای تسلط و چیرگی دارند. اما قدرت واقعی نیازمند قربانی کردن است، و این سؤالی است که اکنون از تو دارم. چقدر حاضری جلو بروی؟ تا چه حد آمادهای که خطوطی را که شاید دیگران ترس از عبورشان دارند، پشت سر بگذاری؟سوال عمیق و مهمی بود. شاید خطوط مدنظرتون، محدودیت های ذهنی ساخته بشر هستن. بستگی داره که برای چه چیزی قراره تلاش کنم؟ خلاصه بگم، تا حدی جلو میرم که هدفم روی ترازو از چیزی که قراره براش قربانی کنم سنگینتر باشه.
2- اگر من راهی را به تو نشان دهم که تو را از این چیزی که اکنون هستی، حتی قدرتمندتر کند، آیا آمادهای برایش هر چیزی را فدا کنی؟ حتی اگر به این معنا باشد که آنچه را که امروز به آن باور داری، به دور بیندازی؟ اگر تو را به عمق اقیانوس تاریکی فرو اندازم، آیا خواهی توانست به سطح بازگردی و از آن سیاهتر و قویتر بیرون آیی؟ یا در آن غرق خواهی شد و هرگز فرصت دوبارهای نخواهی یافت؟وقتی یک بار از ته دریا زنده برگردی بیرون دفعههای بعد دیگه برات تازگی نداره، از اقیانوس هم برمیگردی. تقلا برای نفس کشیدن برای کسایی که قبلا تجربش کردن چیز جدیدی نیست. اما موضوع اینه که بیرون از اعماق آب واقعا هوایی هست؟ دنبال رسیدن به چه چیزی هستیم؟ و آیا واقعا به چیزی که میخواستیم خواهیم رسید یا فقط داریم برای رسیدن به سراب تلاش میکنیم؟
3- قدرت، اسکارلت، چیزی نیست که بتوان با حفظ مرزها و اصول به دست آورد. برای بهترین بودن، باید آماده باشی که هر چیزی را که از آن محافظت میکنی، رها کنی. تو یک مرگخوار هستی و با توان درونی ات، قدرت خواندن ذهن دیگران را داری. اما آیا این تنها کافیست؟ آیا قدرتی که اکنون داری، تو را به آن جایگاهی که سزاوارش هستی میرساند، یا نیاز داری که فراتر از آن بروی و نیاز داری که خطوط جدیدی را در دنیای جادو و تاریکی ترسیم کنی؟من معتقدم که زمان ایستادن و تلاشنکردن هیچوقت نمیرسه، چون همیشه چیزهایی هست که نیاز به بهتر شدن دارن. از من بپرسین، درجا زدن از مرگ هم بدتره چون حداقل موقع مرگ میتونیم بگیم که دیگه کاری از دستمون برنمیاد، اما اگه زنده باشیم و کاری نکنیم از مردهها هم پایینتریم. درمورد قدرت هم همینطوره، هیچ سطحی وجود نداره که بعد از رسیدن به اون بتونیم راحت سرجامون بشینیم و بگیم که به قدرت کافی رسیدیم.
4-وقتی قدرت بیشتری به دست آوردی، آیا آمادهای که در خدمت تاریکی باشی، همانطور که سرنوشتت تو را به آنجا رسانده؟ آیا میتوانی آیندهای را تصور کنی که در آن دنیا در تاریکی مطلق فرو رفته و من بر آن حکم میرانم، و تو در کنارم؟ دنیایی که نور و ضعف دیگر جایی در آن ندارند، و تنها تاریکی است که بر همه چیز سایه انداخته.دنیایی که تاریکی بر اون حکمفرما باشه قطعا من رو هم در بین طرفدارانش خواهد داشت. در حال حاضر فقط پوستهای از روشنایی وجود داره اما ضعف، واقعا میشه دنیایی بدون ضعف داشت؟ تا وقتی که بشر باشه ضعف هم با اون هست.
5- آیا این مسیر را میپذیری؟ آیا آمادگی داری که هر آنچه که برایت مهم است، قربانی کنی تا از تاریکی عبور کنی و به چیزی فراتر از آنچه امروز هستی، تبدیل شوی؟پیشرفت همیشه نیازمند فداکاری بوده و هست. وقتی چیزی رو به دست میاری که به اندازه ارزشش چیز دیگهای رو فدا کرده باشی. ترازوی اولویت های آدمها چیزیه که اهمیت داره. باید دونست چیزی که قراره برای هدفت قربانی کنی ارزشش رو داره یا نه.
پرسش های کوین کارتر
1. تو آینه نفاق انگیز چی می بینی؟خودم به همراه کوهی از گالیون با پس زمینهی جسد چند نفر از دوستان و آشنایان!
2. بوگارتت (لولوخورخورت) چیه؟زمان ما هاگوارتز انقدر پیشرفته نبود. کلا یه دونه بوگارت آوردن سر کلاس و نوبت به من نرسید ولی اگه یه روز بوگارت ببینم احتمالا خودم هستم که نقاط ضعفم و رازام لو رفته و به خاک سفید نشستم.
3. از چه راه هایی برای تشخیص دروغ استفاده می کنی؟ نکنه واقعا دروغگوها دماغشون دراز میشه؟ خیلی جالب میشد مگه نه؟ ولی در این صورت اولین نفر خودم لو میرفتم پس مرلین رو شکر که اینطور نیست. مردم وقتی دروغ میگن به طور ناخودآگاه به حقیقت اون موضوع فکر میکنن، منم میبینم که افکارشون با حرفاشون تداخل داره و با لبخندی شیطانی بهشون زل میزنم.
4. به چه چیزایی علاقه داری و از چه چیزایی بدت میاد؟گالیون، کتابها، تاریکی، حیوونا و به طرز عجیبی بستنی حالم رو خوب میکنن. (اون آخری رو تحت تاثیر معجون راستی گفتم) از شکست هم به شدت بدم میاد میخواد کوییدیچ باشه یا دوئل، تحمل شکست خوردن از بقیه رو ندارم و شکست هم نمیخورم!
5. چی شد که به مرگخواران پیوستی؟ عقاید و اهداف مشترکی با مرگخوارا داشتم و از حق نگذریم، تحت جذبه علامت شوم و لرد سیاه هم قرار گرفتم بعد به خودم اومدم و دیدم که مرگخوار شدم رفت. پیشگویی ایزابل هم بود.
6. روزی که داشتی گروهبندی می شدی چه حسی داشتی؟ کلاه چیا بهت گفت؟تمام خانوادهی من ریونکلاوی هستن. در این مورد با سیریوس بلک احساس همدردی میکنم. اولش اصلا برام هیجانانگیز نبود چون اون روز با اطمینان کامل رفتم نشستم رو صندلی که برم ریونکلاو، اما کلاه گروهبندی نظرش با من یکی نبود و به طرز غیرمنتظره رفتم سر میز اسلیترین. حالا میدونم که انتخاب کاملا درستی بوده.
7. نقطه ضعفت و نقطه قوتت چیه؟نقطه ضعفم اینه که نقطه ضعفم رو بپرسن.
نقطه قوتم اینه که اگر من رو تو دریا بندازن احتمالا آبشش درمیارم و به زندگی ادامه میدم، فرد انعطافپذیری هستم و به راحتی با اوضاع کنار میام.
8. اتاقت تو خونه ریدل رو برامون توصیف کن.اولش به زور جلوی پاتو میبینی چون حتی تو روز هم نور زیادی نداره. تو نگاه اول اتاق شلوغی به نظر میاد، اما بعد چند دقیقه متوجه میشی که نظم خاص خودش رو داره. دور تا دور اتاق رو کتاب های مختلف گرفته و وسطش یه میز و صندلی با چند تا کاغذ پوستی عجیب میبینی که روی نوشتههای همشون با دقت سیاه شده، انگار یادداشت هایی هستن که قراره هیچوقت خونده نشن.
9. وقتی ماموریتی نداری و بیکاری معمولا کجاها میری و چیکارا می کنی؟بیشتر وقتها بیهدف قدم میزنم یا کتاب میخونم، بعضی اوقات هم میخوابم یا به آزار و اذیت مردم میپردازم چون دنیا کوتاهتر از اونه که خودمون رو آزار بدیم، بقیه رو اذیت کن! خوش میگذره.
10. آیا خاطره ای داری که عذابت بده؟ مثلا وقتی دیوانه سازا بهت نزدیک میشن حس کنی صداهایی می شنوی که آزار دهنده ست؟کی خاطره عذابآور نداره؟ از اونایی که هروقت به یادشون میاری موهات سیخ میشن و حس ناخوشایندی کل وجودت رو در بر میگیره. ما همیشه اونارو پشت ذهنمون داریم، دیوانه سازا فقط میارنش جلوی چشامون.
پرسش های سیگنس بلک
1ـ دوست داری با چه کسایی برای ایفای نقش همکاری داشته باشی تو سایت؟با ادمای مختلف! همکاری با دیگران شخصیتت رو جا میندازه، حالا با هرکسی که میخواد باشه.
2ـ بنظرت زندگی قبلیت چجوری بوده؟اگه با توجه به زندگی فعلیم بخوام بگم، احتمالا نصف کهکشان راه شیری رو قتل عام و با روش های دردناکی نابودشون کردم و بعد توسط ارواح اونها نفرین شدم و این زندگی کارمای اونه.
3ـ اگر قرار باشه همه خاطراتت رو فراموش کنی به جز یکی، کدوم لحظه رو انتخاب میکنی؟اگه قراره تموم خاطرههایی که دارم فراموش بشن، ترجیح میدم هیچی ازش باقی نمونه و کاملا از اول شروع کنم.
4ـ کتاب یا فیلم؟خیلی سخت شد! به شدت طرفدار هر دوشون هستم ولی چون کتاب دست تخیلات آدم رو بیشتر باز میگذاره انتخابم کتابه.
5ـ از فیکشن یا داستانای فرعی هری پاتر چیزی خوندی؟ کدومارو میپسندی؟هری پاتر؟ یعنی ما فقط داستانیم؟ (آره، بعد از تموم کردن کتابای اصلی فیکشن زیاد خوندم اما زیاد خوشم نیومد.)
6ـ فرض کن توی دوئل با دشمنت باختی و حالا اون میخواد تو رو بکشه، ازت میپرسه آخرین حرفت چیه؟باختم؟ من باختم؟ امکان نداره! این همه تمرین نکردم که بخوام به کسی ببازم. من وارد دوئلی که نتونم ببرم نمیشم! اگه تو دنیای خواب و خیال این اتفاق افتاد احتمالا با خنده میگم فردا تو میری مدرسه یا سرکار ولی من نه. هه هه!
7ـ معنی اسم و فامیلیت چیه؟اسکارلت یعنی سرخ و اگه خیلی عقب بریم ریشه در فارسی باستان داره. از اونجایی که اصیلزادگی خاندان ما در سطح متفاوتی از دنیای جادوگری قرار داره، اطلاعاتی درباره فامیلیم بین نوشته های ماگلا پیدا نکردم، باید جدم رو احضار کنم تا از خودش بپرسم.
8ـ از کدوم ایموجی سایت بیشتر خوشت میاد؟از (
) بیشتر از بقیه خوشم میاد چون خودمم زیاد به مردم زلمیزنم و از طریق همین زلزدن هم افکارشونو میخونم. با زلزدن میشه آدما رو معذب، عصبانی، خوشحال، راضی، افسرده و بیدفاع کرد! زل خوبه.
9ـ سبک مورد علاقهت برای آهنگا؟فانک رو بیشتر از بقیه دوست دارم اما زیاد سبک مشخصی ندارم. بین آهنگای من میشه خارجی و داخلی و کلی چیزای دیگه پیدا کرد، معمولا هر چی خوشم بیاد گوش میدم.
10ـ چه چیزی هدیه بگیری خیلی خوشحال میشی؟کتاب، گالیون و چیزای دست ساز خوشحالم میکنه و باید اعتراف کنم از خوراکی هم خوشم میاد.