قرویچ قراوچ قرویچ قراوچسالازار اسلیترین یک دستش را آورد بالا و مشغول خاراندن چانهاش شد و بعد - چون خیلی محکم داشت فکر میکرد - دست دیگرش را هم آورد بالا و همزمانِ چانهاش، کلهاش را هم خاراند.
-یعنی میگی اجاقه پشت سر هانسل و گرتله یا پشت سر همه بقیهمون؟

گابریل با گوشه بیرونی آخرین ناخونش یکی از شانههای شکلاتی فرش را که بین دو آسیای کوچکش مانده بود را درآورد، نگاهش کرد، و دوباره خوردش.
-کی چیو میگه؟

-اجاقه که گفتی. پشت سر اوناست یا ماست؟

-من گفتم؟

-ها.

-ها؟
قرویچ قراوچ قرویچ قراوچیک گوشه خوشمزه آنورتر، سیریوس بلک بود که یک لحظه یادش رفته بود سگ است و سه دهم ثانیه بعد از اینکه شکمش وسوسهاش کرده بود یک گاز از آتیش شکلاتیای که داشت توی شومینه میسوخت بزند، دلش سخت درد گرفته بود و ریههایش تاول زده بود و حالا روی زمین دراز کشیده بود و داشت سخت آلرژی میکرد.
-اجاق، ها؟ هممم... شاید دو تیکه بود و هم پشت سر اونا بود و هم پشت سر ما؟

-هممم؟ هممم.
قرویچ قراوچ قرویچ قراوچیک باد کاراملی از لای یک پنجره نصفهخورده وزید توی کلبه و خورد به یک صدای کج و هلش داد توی گوش آقا گرگه.
-صدای چیه؟

-شاید اجاقهست که روشن مونده. از کجا میاد؟ پشت سر ما یا پشت سر اونا؟

-از... آمم... توی شکم هانسل بیروح؟

تمام اقلیتهای توی کلبه نگاههایشان را توی کُرهچشمهای کمحقشان چرخاندند و پرتاب کردند سمت هانسل و نوک ارهای که داشت سرککشان، دورتادور شکمش را میبرید.
قرویچ قراوچ قرویچ قراوچیک سکوت متمرکز بعد، دایرهشکمی که وسط هانسل اره شده بود، لگد شد بیرون تا شوت شود توی کله سالازار اسلیترین و هزارتا اجاق پرنده را دور کلهاش بیندازد به پرواز.
هانسل گردنش را خم کرد تا ببیند کدام دانه از وعدههای غذایی اخیرش است که اینقدر قوی با هضم شدن مخالفت کرده.
-آه! گفتم این خطرناک به نظر میادا. گفتم اینو نخوریمشا، بذاریمش تو فریزر واسه جادوگر پلید بعدی که اومد سراغمون، کبابش کنیم. گفتما. گفتم.

و دل و رودههایش بیرون ریخت و مُرد.
آقا گرگه که اینها را دید، آنقدر محکم زوزه کشید که تمام گرگهای ریموس لوپین موهاشان ریخت.
-اینه! شنل قرمزیای که بهتون گفتم، اینه! اینه که سالهاست سوزنی شده توی روحمون!

-قرمز نیست که. شنل هم نداره. دوتا پاست فقط.

و پاهاشم شبیه پای آدم نیست که... شبیه پای... اجنهست؟

سیگنس راست میگفت. چون ناشنل ناقرمزیای که همین الان از شکم هانسل بیرون پریده بود، فقط نصف شنل قرمزی بود و نصف دیگرش را گرتل خورده بود و بخاطر همین هم بود که ناشنل ناقرمزی حالا ارهاش را برداشته بود و داشت شکم گرتل را اره میکرد تا بقیهاش را هم نجات دهد.
قراوچ قرویچ قراوچ قرویچآنطرفتر، حتی سیریوس بلک هم آنقدر مجذوب همه این اتفاقات شده بود که یادش رفت باید آلرژی کند و از جایش بلند شد و دمتکاندانان، آمد این طرف و به ارهشدن شکم گرتل نگاه کرد و برای اینکه حوصله کسی موقع نگاه کردن سر نرود، اجاق خانه هانسلوگرتلاینا را هم از پشت سرش برداشت و گذاشت روی سینی و قاچش کرد و به همه تعارف کرد.
قراوچ قرویچ قراوچ قرویچاین بار نوبت پوست شکم گرتل بود که پرتاب شود بیرون و قبل از اینکه آقا گرگه بتاند دوباره از دیدن شنل قرمزی کلی بترسد، بخورد توی سرش.
شنل قرمزی بقیهاش را روی پاهایش نصب کرد، شنلش را دور خودش پیچاند، و پرید پایین.
-وینکی، جن شنل قرمزی...
و دست کرد عقب توی اثناعشر گرتل و مسلسلش را بیرون آورد و گرفت سمت اقلیتها.
- ... و اقلیتا، جن مُرده!

و شلیک کرد.