هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





دفتر کینگزلی
پیام زده شده در: ۱:۳۸ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
دقيقه اي بعد پاتر دستش به دامن ونوسه!

پاتر:اوهو اوهو....تورو خدا....اينجارو نگاه كن ببين چقدر كبود شده(به دليل در آوردن لباس پي چي 13!)...همرو نميد زده...اينجارو نگاه كن سوراخ شده...اينم نميد كرده...اينو نگاه كن بريده....نميد بريده!....اوهو اوهو...اوهو اوهو!
ونوس:خوبه خوبه! حالا خوبه هممون ميدونيم ايشون آتشفشان تشريف دارن!....شمارتو بگو يادم رفت!
پاتر:نه تورو خدا....نـــــــــــه!!!!

فاج:بگومبا!....نيزه وكرد فرو در گوشت ران پات نوداد اگر شماره به بزرگ خانم ونوس!
و نيزش رو با حالت تهاجمي اي به سمت پاتر ميگيره و براي نمونه نيزه رو در سوراخ گوشش وارد ميكنه!!
فاج:اين شكلي وكرد فرو!!

پاتر كه ترسيده بود شروع ميكنه به شماره دادن به ونوس!
بيب بيب ويب سيب تيب تاب تولوپ!

-الو سلام!
-بابا خانم يادم نميره ديگه!....چند بار تيليف ميزني؟...نگاه كن ايناها رويه دستم علامت پاك جارو يادت نره زدم كه يادم نره...نگاه كن!
-ببخشيد شما؟
-بله؟...ببخشيد...شما زنگ زدي از من ميپرسي؟
-ببخشيد من با نميد كار داشتم.
-نميد؟...خب زنگ بزن خونه پاتر...به من چي كار داري؟
-ببخشيد من صداي شمارو جايي نشنيدم؟شما؟
-اي بابل!...بابا من دامبلم!...زنگ زدي موبايلم طلبكارم هستي؟

تق!(موبايل يا تيليف خونه؟)

ونوس از ته دلش خشانتش رو به پاتر نشون ميده و در يك حركت انتحاري-ماتريكسي پاتر رو بلند ميكنه و از شيكم به سر نيزه فرو ميكنه!(پي چي 13!)

فا‍ج:ونوس كرد پاتر رو له!
قبيله:گومبا گومبا!

ونوس:از همين لحظه به بعد من وزير اين مملكت به حساب ميام و براي نشان دادن قدرتم پاتر رو همين شكلي درون نيزه جلوي پنجره اطاقم آويزون ميكنيد!

جيرينگگگگگگگگگگ!
تمام شيشه هاي اطاق در يك لحظه با هم ميشكنن!

صدايي به گوش ميرسه:شما در محاصره ي نيروهاي نوشابه اي-قزويني-آستاكباري-انتظامي گراپيون قرار گرفتيد!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: دفتر کینگزلی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
این پست رزن چی بود این وسط!
===========================
خارجی ظهر_ چند ماه قبل_ صحرای بزرگ آفریقا!
ونوس از آسمون هفتم برای هوا خوری اومده پایین که ناگهان!
: گومبا وگومبا بگومبا!
در عرض چند لحظه عده ای آدم خور بی فرهنگ می ریزند سر ونوس و محاصره ش می کنند!
ونوس: چه خبره!؟ چی شده؟
یکی از آدم خورا: کو کو غذا!
ونوس: سوروس؟
سوروس: ها! تو شام رئیس بیدی!
ونوس: جان؟
====
داخل اردوگاه آدم خوران!
ونوس رو بستن به درخت!
در همین لحظه صدای جیغ زن فاج تو اردوگاه می پیچه...همه می ریزند تو چادر فاج و معلوم میشه که یکی از استخون های اون بدبختی که ناهار فاج بوده پریده تو گلوش داره خفه میشه!
ونوس: بیاین منو باز بگومبا! من قبلا شفادهنده گومبا!
( ونوس به علت خدا بودن به همه ی زبون ها مسلطه! )
=
داخل چادر!
ونوس هر کاری می کنه استخونه در نمیاد!

کارگردان: کات...کات...باز چی شده؟
ونوس: به من چه! واقعا گیر کرده!
فاج:
کارگردان: خودت یه کاریش بکن...می ریم ضبط...سه دو یک...حرکت!

ونوس: این طوری نمی شه! طناب دارید؟
یکی از آدم خورا طناب میاره! ونوس طنابو می بنده به استخونه...آدم خورا رو بسیج می کنه همه شروع می کنند به کشیدن!
ونوس: با شماره ی سه!
استخونه با فشار از گلوی فاج می پره بیرون! همه با هم رو زمین پرت می شند!
ونوس در حال پاشدن از روی زمین: ای خدا بگم این نویسنده رو چی کار کنه!

من: جان؟

ونوس: ها هیچی!
فاج:
کل قبیله:
داماد فاج: تو جون رئیس رو نجات داد گومبا!
ونوس: وظیفه گومبا!
فاج: ما مدیون تو گومبا! هر چی می خوای برایت انجام گومبا!
ونوس: هر چی؟
فاج: ها!
ونوس: کمکم می کنی وزارتو بگیرم؟
فاج: ولش بگومبا! عاقبت نگومبا ها!
ونوس : چطور؟
فاج علامت می ده...چند تا از آدم خورا یه نفرو میارند!
طرف: ههههههههه سلام خورزونه خانوم!
ونوس: شیکم!
شیکم:
ونوس: چه بلایی سر این آوردین؟ این الان مگه نباید تو ساحل عاج پیش زن و بچه ش باشه!
فاج: این معتاد بگومبا! چپق با گرد کدو حلوایی گومبا! بی وزارتی بهش فشار بگومبا!
ونوس: من این چیزا حالیم نمی شه! می خوام برگردم سایتو درست کنم!
فاج: از من گفتن گومبا! ما در اختیار تو گومبا!
آدم خورا:
بدین گونه بود که فاج حاظر به همکاری با ونوس شد!
================================
ادامه از پست دامبل!
داخلی ظهر_ دفتر وزیر!
فاج: حالا این مذاکره که وگویی یعنی چه؟
گیلیدی: اهم...یعنی این که میشینیم با هم حرف می زنیم...به تفاهم می رسیم!
فاج: هااااااااا....مذاکره بی مذاکره! وزارت زور مذاکره نوخواست! ما این جوری مذاکره وکنیم!
فاج نیزشو می زاره رو دماغ گیلیدی!
گیلیدی:
ونوس: این طوری نمی شه...پاتر موبایلتو بده!
پاتر: نمی دم! پولش زیاد میشه نمید دعوام می کنه!
ونوس: می خوام با خود نمید حرف بزنم! اینم یه نوع مذاکره ست!




دفتر کینگزلی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
پاتر:
ونوس:چيه؟
پاتر:
ونوس:چيزي شده؟
پاتر:
ونوس: د مرگ حرفتو بزن!
پاتر در همون حالت ميمونه و فاج وقتي اين حركت رو ميبينه به صورت كاملا انتحاري نيزش رو در گوش پاتر فرو ميكنه!
پاتر:آخ...آخ...گوشم!
فاج:پس چرا هيچي نوگي؟
و يه ابرو ميندازه بالا و نيزه رو در مياره...
پاتر:بابا يعني چي؟دو دقيقه نميزارين آدم بخوابه!
ونوس: تو خواب بودي؟...پس چرا چشات باز بود داشتي ميخنديدي؟
پاتر:خب اين مدل رو تازه از گيليدي ياد گرفتم.چيز جالبيه!
ونوس:از چه نظر؟
پاتر از جاش بلند ميشه و به سمت ميز وزارت ميره و پاشو ميزاره رويه يه سيمي كه بي شباهت به سيم سرور نبود.
پاتر:چند لحظه صبر كنيد!
چند لحظه بعد گيليدي از تو سوراخ بند ساعت پاتر ميپره بيرون!!
گيليدي:بابا پاتر اين چه وضعشه...سايت دانه همه ريختن سرم...آخه بدبختي همه هم جادوگر!
پاتر:بيا اينجا بشين خودتو كنترل كن...يه تيريپ ميخوام براي خانم عمليات پي جي جي 00 انجام بدي!
ونوس:پي جيي جي 00 ديگه چيه؟
پاتر:يعني عملياتي كه محدوده ي سني اي براي خانم ها نداره!
ونوس:آها...بله...لطف فرموديد!
گيليدي:چي ميگي پاتر...بابا اينا منو ميكشن الان!
پاتر:ميگم برو مگرنه....
پاتر دستش رو ميكنه تو جيب پشت شلوارش و يه چيزي كه از بخار ميومد بيرون مياره...
پاتر:....مگرنه همين سنگ آتشفشاني رو ميزارم لاي انگشت وسط و انگشت اشارت اينقدر فشار ميدم تا بوق بوق!
گيليدي در يك حركت انتحاري بر روي صندلي ميشينه و در همون حالتي كه پاتر اول مونده بود ميمونه!
پاتر با دست به ونوس اشاره ميكنه كه بره به سمت گيليدي!
ونوس:يعني چي آقا!....مگه شما خودت ناموس نداري آقاي پاتر؟ من برم سمت پسر مردم چي كار مثلا؟...ها؟...ها؟...ها؟....زولبيا بيا اينجا برو ببين چه خبره!
يكي از افراد قبيله فاج كه بي شباهت به مادام ماكسيم نبود به سمت گيليدي ميره و گيليدي در يك حركت انتحاري خانم رو به زمين ميزنه و يك تنفس مصنوعي بهش ميده! :bigkiss:
پاتر:خب ديگه بسته...خانم ونوس ديدين چه فايده اي داره؟
ونوس:آقاي پاتر چرا طفره ميري؟...بريم سر اصل مطلب!
پاتر:خب كلا لازم بود گيليدي هم باشه!...به هر حال وزيرمون ايشونن!
فاج:زود وزيت!
پاتر و گيليدي روي صندلي هاي راحتي ميشينن و فاج و ونوس هم مقابلشون و مذاكره رو شروع ميكنن.
در همون حال نشستن گيليدي در گوش پاتر ميگه:ولي من كه ديگه وزير نيستم!...حذب ليبرات....
پاتر:خب باشه باشه ميدونم...اين الان تازه برگشته نميدونه تو وزير نيستي...فقط جون من هر كي وزير ميشه اين يكي نشه!
-------------------------------------------------------------------------


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: دفتر کینگزلی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۴

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
داخلی روز _ دفتر وزیر!
پاتر لم داده رو صندلی پاهاشو گذاشته رو میز!
پاتر: آخیــــــــــــش...چه خوبه سایت وزیر نداره! اصلا وقتی که فقط من خوب می نویسم وزیر چه معنی داره!
یه صدایی از هوا!: ها به تو یاد ندادن پاهاتو رو میز نذاری؟
پاتر: من که الان این جا تنهام!؟ این کیه که داره حرف می زنه؟
صداهه: من وجدانت بیدم!
پاتر: وجدان؟ وجدانم کجا بود؟
وجدان پاتر: ها نه من الان اومدم بگم تو که درست بشو نیستی! حداقل تا دیر نشده در رو!
پاتر: دیر بشه؟ برای چی دیر بشه؟!
یه صدایی از بیرون: های تو که اون تو هستی! فکر فرار به سرت نزنه! وزارت خونه محاصره شده!
وجدان پاتر: من که رفتم!
پاتر:
در همین لحظه یه چنگک که طناب بهش وصله از پنجره میفته تو و شخصی ازش میاد بالا!
پاتر: فاج؟!!
فاج: ها منم!
پاتر: چی می خوای؟! تو که دیگه از نمایشنامه ها حذف شده بودی!
فاج: گومبا...وگومبا وزارت گومبا...رول گومبا سقوط بگومبا!
پاتر: یکی بیاد حرف های اینو ترجمه کنه!
ترجمه به صورت زیر نویس: با وزارت قرار بود رول درست بشه! این که الان سقوط کرده!
پاتر: سایت خودمه! فروم بی ارزش ترین قسمتشه خوشم میاد سقوط کنه!
فاج پاترو با نیزه ش فشار میده به دیوار!: وگومبا دست خودته مگه؟
پاتر: نه الان که دارم فکر می کنم دست من نیست! چی می خوای؟
فاج: وزارت زور وده!
پاتر: تو دوباره می تونی وزیر خوبی بشی!
فاج: من وزارت برای خودم نوخواست! برای یکی دیگه خواست!

پاتر : تو آدم خور بودی یا برره ای؟
فاج یه سوت می زنه قبله ش از طناب میان بالا!
پاتر: حالا اینی که می گی کدومشونه؟
آدم خورا تعظیم کنان راهو برای یه نفر باز می کنند...طرف از کنار هر کی رد می شه از اینا تو هوا بلند میشه! تا می رسه به جلوی پاتر!
پاتر: ونوس؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حتی اگه بازم به وزارت نرسم برام مهم نیست...فقط دوباره رولو راه بندازید!




Re: دفتر معاون اول وزیر سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
من می خوام این تاپیک یه جایی باشه کلا طنز و برای طنز نویسان
انتقاد و پیشنهاد و داستان طنز و آقا کلهم اجمعین طنز و خنده بازار!!!

ویرایش:
بابا تو این سایت هر تاپیکی زده میشه واسه طنزه دیگه!!مجوز داده نمیشه از اینجور تاپیک هاواسه خنده زیاد ریخته


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: دفتر معاون اول وزیر سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آنیتا حوصلش از اینکه همش توی خونه بشینه و کتاب بخونه، خسته شده بود.دلش می خواست یه کاری کنه، یه کاری که حوصلشو سر نبره و با حال باشه. همین طوری داشت به دوگولش فشار می آورد که بعد از دقایقی بسیار با خوشحالی فریادی چون اورکا اورکای ارشمیدس برآورد و فریاد زد:
_ گرفتم!!!
و به سرعت شال و شنل و کلاه و کفش و جوراب کرد و از خانه اش زد بیرون و به سرعت برق و باد و موشک آریان پهجو و شهاب سه و خلاصه خیلی سریع خودشو به وزارت خانه رسوند. هنگامی که از گوشی صدای " برای چه کاری آمده اید؟؟" بلند شد آنیتا با هیجان تمام داد زد:
_ تشکیل یه انجمن با حال!!!
خانم توی گوشی هم بلند تراز آنیتا داد زد:
_ خب....چرا....داد......میزنی؟؟؟
آنیتا هم با موهای سیخ شده و لب و لوچه ی آویزان نگاهی به دوربین انداخت !!
کارتی برایش صادر شد و وارد ساختمان با شکوه وزارت خانه شد. به سرعت به سمت دفتر معاون وزیر رفت و بعد از ورود به دفتر ایشان و 5-6 ساعت معطل ماندن، در حالی که سعی می کرد کارتنی برای خواب پیدا بکند(!!)، صدایی نازک خانمی بعد از صدای "دینگ دَنگ دانگ" ای اعلام کرد:
_ دوشیزه دامبلدور به دفتر معاون وزیر......دوشیزه دامبلدور به دفتر معاون وزیر....
آنیتا در حالی که چشماش مثل دو تا نخود پایین جرره ای شده بود، از جاش بلند شد و وارد دفتر شد. تا معاون وزیر اونو دید با خوشحالی گفت:
_ سلام عزیزم، چه دیر کردی!!!
خواب از کله ی آنیتا پرید و با خوشحالی آماده ی جواب دادن شد که صدای خانمی از پشت سرش با ناز و ادا گفت:
_ اوه، معذرت میخوام عزیزم؛ برام کاری پیش اومد!!!!
آنیتا تا اومد حرفی بزنه، در اتاق به رویش بسته شده بود و طفلکی مجبور شد 2 ساعت دیگه هم منتظر بمونه!
دوباره صدای دینگ دَنگ دانگ بلند شد و اینبار آنیتا تونست وارد اتاق بشه.
جناب معاون بسیار شاد و شنگول بودند. آقای معاون با خنده:
_ متاسفم که یه کمی دیر شد!!!
آنیتا با حسرت نگاهی به روی ساعت دفتر انداخت.
معاون نگاهش را از روی اوراقش بلند کرد و نگاهی به چشمهای آنیتا که دیگر اندازه ی نخود بالا جرره ای شده بود، انداخت. آنیتا با ناله گفت:
_ میشه حرفمو بگم؟؟
معاون هم دلش سوخت و گفت: البته!!
آنیتا سریع شروع کرد به حرف زدن:
_ ببینید ؛ وزارت خونه تقریبا همه جور انجمنی(تاپیک) داره، اما یه انجمن باحال برای جادوگرانی ککه طنز می نویسن نداره. من ......من........فکر کردم و دیدم که .............
_ بگو..
_ فکر می کنم اگه انجمنی با این عنوان: " جادوگران طنّاز" درست کنیم، میتونه انجمن باحالی بشه. یعنی....چه جوری بگم...........کسایی که اکثرا طنز می نویسند، میتونند بیان اونجا و راجع به هر مسئله ی اجتماعی ، انتقادی یا اصلا داستان طنز بنویسند. گلایه، تشویق یا انتقاد از تاپیکی یا چمیدونم همچین چیزایی رو بیان توی این انجمن بگن ....همش هم طنز.
آنیتا نفس راحتی کشید و معاون در حالی که دستش به روی چانه اش بود و سرش را تکان می داد گفت:
_ خب.....فکر بدی نیست!! ولی من باید با بالایی ها صحبت کنم. حالا می خوای سرپرستش کی باشه؟؟
آنیتا با خنده گفت:
_ جناب بنده!!
معاون لبخندی زد و افزود:
_ باشه تا ببینم........ولی اگه نشد چی؟؟
آنیتا هم با ناراحتی گفت:
_ یا ریش بابا.......نگین که نمیشه!!! دلم می شکنه!!! من می تونم حسابی این انجمن(تاپیک) رو فعال کنم. با نقدام حسابی پختشون بکنم!
معاون با ناراحتی گفت:
_ اگه نشد چی؟؟
آنیتا فکری کرد و گفت:
_ اگه خدای نکرده نشد، منو سرپرست یه همچین انجمنی بکنید، قول میدم بچه ی خوبی باشم و فعال نگهش دارم!!
_ باشه؛ گوش ولدمورت کر، حتما میشه!!!
و آنیتا با خوشحالی از دفتر خارج شد.
**********************************
نمی دونم انجمن هست یا تاپیک، فقط من میخوام سرپرست این" جادوگران طناز" باشم ؛ با تشکر.


ویرایش:

جادوگران طناز کجاست؟!!آدرسش رو بده من خودم اول ببینم تو وزارت خونه که نیست!؟(ققنوس!)


ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۹ ۱۰:۵۹:۵۶

منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: دفتر معاون اول وزیر سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۴

اوکهارت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ یکشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۰۴ شنبه ۶ آذر ۱۳۸۹
از ازكابان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 78
آفلاین
من ميخواستم يه روزنامه وزارت بزنم كارش ميگيره مجوز ميخوام فقط مرسي

ویرایش:

خوب قبل از شما تک خبرنگار سایت سوروس اسنیپ این کارو کرد زیاد نتیجه بخش نبود در ضمن از اینجور تاپیک های ارزشی زیاد هست مثل مجله شایعه سازی!!
متاسفانه مجوز داده نمیشه(ققنوس!)


ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۷ ۱۹:۴۳:۴۵


Re: دفتر معاون اول وزیر سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۴

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
با سلام به ناظران عزيز من همون هكتور هستم فقط شناسم را عوض كردم و با اين شناسه مديريت ميكنم گفتم بگم


[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: دفتر معاون اول وزیر سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴

کاراگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۵۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۰ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از خوابگاه پسران راونکلاو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 75
آفلاین
ملت عزیز...الاف!و ارزشی جادوگران باز هم برای اطلاعات بیشتر می گم که به پست 131 برید و پس از مطالعه زیبا آن پست اینجا پست بزنید و اما این بار باید نمایش نامه ای در مورد گرفتن تاپیک در همین دفتر بزنید و گرنه با حرف تاپیک داده نمیشه معیار برای انتخاب شما پست های شماست پس از این به بعد منتظر پستاهاتون هستم[size=x-large][color=996600]

آدرس پست 131


از اون بالا کفتر میایَ یَک دانَه ققنوس میایَتصویر کوچک شده


Re: دفتر معاون اول وزیر سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
سلام
سازمان تفریحات جادویی خوابیده
من می تونم سرپرست بشم؟؟
بچه ی خوبیم، ها!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.