نام: پالی چپمن
گروه: گریفیندور
چوبدستی: چوب درخت فندق دارای موی تک شاخ 23 اینچ انعطاف پذیر
رتبه خون: اصیل زاده
پترونوس: قو
بوگارت: خانه قدیمی چپمن ها که در حال سوختن است
مهارت: نامرئی شدن و گرگینه
شغل: کاراگاه و درباره مسائل پیش پا افتاده تحقیق می کند.
ویژگی های ظاهری:
دختری بسیار زیبا دارای صورتی رنگ پریده، چشمانی سبز عسلی( که گاهی اوقات قهوه ای می شود) موهایی نارنجی (نه قرمز!) که بیشتر اوقات دوتایی آنها را میبافد
ویژگی های اخلاقی:
بیشتر اوقات دمدمی مزاج و افسرده . او خودش هم نمی داند که چه می خواهد. بسیاری از افراد گمان می کنند که او دیوانه است ولی اینطور نیست. او همیشه بر عکس دیگران عمل می کند و با کار های خود دیگران را شگفت زده می کند. مثلا به عنوان یک گرگینه گیاهخوار است. البته بسیاری از اخلاق ها و رفتار های او که باعث می شود او یک دیوانه به نظر بیاید را آزکابان به او داده است.
زندگی نامه نه چندان کوتاه:
پالی در خانه بزرگ چپمن ها در شبی که ماه کامل بود بدنیا آمد. پدر و مادرش و هفت جد آنها جادوگر بودند. قبل از این که او بدنیا بیاید عجوزه پیری که از آنها کینه به دل داشت پدر و مادرش را افسون کرد و آرزو کرد دختر دیو روی با موهای قرمز بدنیا بیاورند. البته این طلسم نصفه نیمه عمل کرد. پالی با موهایی نارنجی بدنیا آمد ولی زیبایی خیره کننده ای داشت. اما او گرگینه مادرزاد بود. پالی از روزی که بدنیا آمد در بدر کامل تبدیل به گرگ می شد. پدر و مادر او تا جایی که می توانستند این موضوع را از دیگران مخفی می کردند و موفق هم شدند
گرچه این کار به قیمت تنها بودن و غیر اجتماعی بودن پالی تمام شد. او در خانواده مادری خود محبوبیت چندانی نداشت دختر خاله های او همیشه اورا اذیت می کردند و فشفشه می نامیدند زیرا او تا شش سالگی هیچ علایمی از جادو نشان نداد. ولی در شش سالگی با جادویی باورنکردنی دختر خاله هایش را طلسم کرد. اینکار باعث شد که خانواده مادری او قدری با او مهربان تر باشند.
او نیز مانند همه در یازده سالگی نامه ای از هاگوارتز دریافت کرد. مادر او آرزو داشت که او در اسلیترین بیافتد و و پدرش نیز دوست داشت ریونکلایی شود. ولی پالی احساس می کرد به هیچ یک از این دو گروه تعلق ندارد. او می خواست با دیگران متفاوت باشد. او می خواست خاص باشد. او در گریفیندور افتاد و همین طور صاحب دوستی خوب به نام رز گرنجر_ ویزلی شد.
در سال دوم در یک آتش سوزی که علت آن هرگز کشف نشد. تمام خانواده اش را از دست داد و پدر و مادرش دچار بیماری ناشاخته ای شدند و در بیمارستان سوانح و امراض جادویی سنت مانگو بستری شدند. درسال پنجم وقتی که در کتاب خانه بود به قسمت کتاب های ممنوعه بر خورد و دور از چشم کتابدار کتاب طلسم های نابخشودنی را برداشت. تمام اعتقادات و خصوصیات او در عرض یک ماه تغییر کرد حال او فقط به دنبال این بود که به لرد سیاه بپیوندد.
در تابستان همان سال او با نشانک(دلفی) برخورد. نشانک به او گفت برای اینکه بتواند مرگخوار شود باید طلسم های نابخشودنی را یاد بگیرد و روی کسی یا کسانی آزمایش کند.
در سال ششم پالی طلسم های نابخشودنی را آموخت و آن ها را روی افرد آزمایش کرد. وقتی می خواست فرار کند و به لرد سیاه بپیوندد توسط کسی که از او نفرت داشت لو رفت. او کسی نبود جز آلبوس سوروس پاتر.
پالی به جرم استفاده از طلسم های نابخشودنی به عنوان اولین دختر شانزده ساله وارد آزکابان شد و پس از پنج سال درد، رنج و شکنجه توسط دیوانه ساز ها از آزکابان فرار کرد و به لرد سیاه پیوست.
می شه جایگزین کنید؟(می دونم خیلی طولانیه به بزرگی خودتون ببخشید.

)
واو چه پرملات. جایگزین شد.