****بعد از 40 جلسه مشورت و 40 ساعت فكر كردن يه تصميم كلي گرفته شد****ايني:خب....هومك.....پس من قوانين رو ميخونم اگه خوشتون اومد تاييد كنيد
همه:
ايني:جن ها به عنوان آشپز با حقوق نسبتا كم...حدودا 120 گاليون در ماه...براي ما آشپزي ميكنند...فقط آشپزي...
همه:
ايني:چند نفر خدمتكارم با يه حقوق مناسب ميارين اينجا تا به ما كمك كنند....جاسم و نور ممد و.. رو هم ميزارين دم در كه به مهمانان سلام كنند...
همه:
ايني:تاييد ميشه
هرمي:
دنيس:
پيت:
ديپ:
***********************
چند روز بعد موقع تغيير دكراسيونايني:يواش....يواش....شكستني ها همش ظرفه..آروم تر ببر دنيس...
هرمي:آه ه ه ه ه ....بابا ايني خسته شدم يه كم وقته استراحت بده...
ايني:
اصلا....به هيچ وجه ...زود باش پاشو دختر...برو به جن هات بگو يه چيزي درست كنند بخوريم...
هرمي:با مني؟
ايني:آره..برو ديگه....
دنيس:ديپ جون بابا تو اينورش رو بگير...ميوفته خب....
ديپ:ااااااااااااااااااااا....خب نميشه سنگينه...پيت بيا كمك..
پيت:برو بابا ...من اين همه رو بردم بالا حالا تو يه تخت هم نبردي؟؟؟؟؟
دنيس:خبو...بيا و بزرگواري كن اين ها رو هم ببر....
ديپ:خب چرا با فرقون نميبري؟؟؟
دنيس:نه....همين طوري راحت تره آخه با فرقون كه ميبرم اون لاستيكش روي شونه هام فشار مياره
همه:
ايني:پيت ....برو كمكش كن ديگه....
هرمي:خب ...من اومدم...
ايني:چي گفتي درست كنند؟
هرمي:خب...يه چيز خوشمزه....
دنيس:بگو ديگه لوس نشو...
هرمي: نون پنير!!!!!
همه:
هرمي:
خب چيكار كنم؟؟؟؟فعلا همين ها رو تو يخچال داريم..
ايني:باشه....خب بچه ها .....دنيس با تو هم....نميخواد فعلا اون تخت رو ببرين فعلا بياين اينجا....اين پشتي هارو بزاريم سر جاشون
ديپ:....خب پشتي هارو روي چي ميزاري؟
ايني:روي تخت ديگه..
پيت:آي كيو.....
*******در حال گذاشتن صندلي ها..*********
يه جن : خقربان....غذا حاضره.....بيارم اينجا روي تخت ميل بفرماييد...
هرمي:آره....بيار همين جا.....
ايني:خب....
هرمي:ايني دعا رو بخون
ايني:
دنيس:خب حالا وقته خوردنه....واااااي كه چقدر گشنمه...
ديپت:اه اه اه اه ......بابا اين چيه درست كردي!!!!
هرمي:
جن :
هرمي:ازش تعريف كن....و گرنه بهش بر ميخوره......
ديپ:باضشه....چقدر نازك نارنجيه....غذات خيلي خوشمزه عزيزم....
جن:
نظر لطف شماست قربان...
ايني:من ميرم دست شويي الان ميام.....(حالم داره بد ميشه)