بخشید من داستان نگفتم من ایراد های شما را گفتم خواهش می کنم متن یکبار دیگه بخوانید 2 مواردی از داستانم گفتم 3 جواب شما را گفتم دفعه قبل ناقص بود این دفعه کامل می کنم نقل قول:
کریسا نوشته:
از لحاظ داستان و موضوع خوب و جالب بود ولی ...
90 درصد پستت رو غلط املایی تشکیل میده! شاید بگم وحشتانکه غلط املایی ها به طوری که فکر کنم اصلاً سرتو از روی کیبور بالا نیوردی و همینجوری تایپ کردی!
گرامر رو هم رعایت نکرده بودی! نقطه ها رو در آخر جمله نذاشته بودی و ....
اونی که داستان رو نقل میکرد و خودش رو نزدیک ترین فرد به هری میدونست رو هم معری نکردی! باید خودتو معرفی میکردی ... اینکه چه کسی داره داستان نویسندگی هری رو نقل میکنه.
بهتره یک بار دیگه سعی کنی.
تائید نشد!![/quote[/color]]من نکاتی می خواهم دراینجا روشن کنم یک 1 من تمام داستان نوشتم از فصل 4 شروع کردم که بسیاری ا ز قسمت ان را حدف کردم 2 داستان غمگین نیست بلکه چون داستان را 5 نفر مختلف بادیگاه متقاوت گفتم در این قسمت فردی داستان را می گوید که درابتدای داستان افسرده وغمین بااعتماد بنفس پایین وبه زندگی هیجگاه مثبت نگاه نمی کند اما دراخر حقیقت زند گی درک می کند کامل ارامش و خوشی می رسد به عبارت دیگر لذ تی می رسد هیچ غمی نیز نمی تواند لذتی که اوزندگی می برد ازبین برد حتی برای لحضه ای 2 شاید خود متوجه نشده باشی نوعی تمسخر درجمله ای که می گویی وحشتانکه غلط املایی ها به طوری که فکر کنم اصلاً سرتو از روی کیبور بالا نیوردی و همینجوری تایپ کرد ی! می دانم نمی خواستی این کار کنی واین جمله از ناخود اگاهت بوده خب ولی سعی کن بر ناخود اگاهت کنترل کنی تو ریس مغز هستی نه او برحال من خیلی نارحت شدم 2 بیشتر نکات ضعف من تکیه کردی اصلا خوب نیست 3 جمله اخر واولت فهمیدم از داستانم خوشت نمی یاد و لی دلیل نمیشه این طوری بزنی به ذوق اشتیاقم دیگران ازنوشتن منصرف کنید شما درحین یراد گرفتن فرد به نوشتن داستان بعدی تشویق کنید 3 نوشتم نقد می کردی ته این مخ پستت از تصر جواب به من بدهی چرا فقط یک جمله لحاظ داستان و موضوع خوب و جالب بود ولی یعنی چی بعد شروع می کنی به ایراد گرفتن شما 4 خط نوشید که ازچهار خط 1نصفه ان حصن من گفتید اگر وقت ندارید چند نفر تقسیم بشید
این چیزی که شما نوشتی داستان نبود... ممنون میشم یه داستان دیگه بنویسی. موفق باشی
جواب اخر شمافرد نه دختر نه پسر بلکه محصولی از ازمایش های گروه قاتلا ن مرگ است ابتدا داستانم مبینید محیط اوتاریک سکوتی همراه غم است که بخاطر روحیات شخصیت می باشد دراخر داستان که من این جا ننوشتم درخانه بزرگ وشاد هست چون روحیات وفکر ماست که محیط شرایط ما را می سازد او درابتدا اعتماد بنفس پایینی دارد قدرت اوبیشتر همه است چون بر ناخود اگاه خود تسلط بیشتری دارد خب بعد این داستان دوباره از قبل تر می نوسم
تایید شد!
اون انتقادات برای من نبود من فقط گفتم چیزی که شما نوشتید به داستان شبیه نیست از نظر من یه خاطرس. من شما رو تایید کردم ولی بدون اگه این مرحله سخت گیری میشه برای ورود به ایفای نقش به خاطر خودتون هست چون شما نمیتونید در انجمنها از این سبک پستها بزنید چون روند رول یه طور دیگس و کمتر ممکنه کسی به این شکل داستان بنویسه. موفق باشی