هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۶ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵
#5

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
وای مرلین مرا ببخشاید
من چه کردم ؟
من از همون اولی که وارد ریون شدم فقط دوست داشتم ناظرا رو اذیت کنم و چششون رو در بیارم یادم میاد اون موقع اوریل و ادی ناظر بودن اون موقع تالار اصلا هیچ گونه فعالیتی نداشت منم تا میتونستم سوء استفاده کردم و پست ارزشی زدم بر ضد ناظرا تازه یکی دو تا عضو دیگه جور کردم باهاشون هماهنگ میکردم تا گیر بدیم به ناظرا

من چه کردم ؟
من حتی گاهی اوقات سه تا پست پشت سر هم میزدم تا ناظرا رو اذیت کنم . همیشه یه دعوایی راه مینداختم یه جنجالی میکردم تا اینکه آوی استعفا داد بنده خدا ادی روانی شد کریچر عصبانی شد دزیره قاط زد سدریک داغ کرد ققی فرار کرد از تالار

مگه من چیکار کردم ؟ ( محلول داره از دست میده اثرش رو )
کی گفته اون موقع ها من از قصد هی تالار پست ارزشی میزدم که کسی نتونه اونجا پست بزنه ؟
کی گفته من همیشه اون موقع ها تو پست بچه ها میبوقیدم تا کسی دیگه نتونه پست بزنه ؟
کی گفته من تو مسنجر با بچه ها هماهنگ میکردم تا ناظرا رو اذیت کنیم ؟
کی گفته من ادی رو روانی کردم ؟

من کاری نکردم ( محلول بی تاثیر شد )
من خیلی مظلوم بودم وقتی وارد ریون شدم اینقدر ساکت بودم و پستای خوب میزدم که همه بهم پیام شخصی میدادن ای بینز تو رو خدا اینقدر آروم نباش یکم جنجال کن
آوریل هی بهم میگفت تو چقدر پستای خوبی میزنی پس بیا بیشتر فعالیت کن
بعد آوریل و ادی تصمیم گرفتن به من اجازه بدن که من تا میتونم پست پشت سر هم بزنم کریچر هم حتی پست زد گفت تو رو خدا تا میتونی هی پست بزن تو پستات عالیه

من چه کارای خوبی کردم
من اینقدر خوب پست میزدم تا اینکه اوریل خجالت کشید با وجود من ناظر بمونه برا همین تیریپ معرفتی رفت استعفا داد تا من بشم ناظر ریون بعدش کریچر اومد به من التماس کرد بشم ناظر ریون که من قبول نکرم و گفتم سدریک رو ناظر ریون کنه

ای باب تشنم شد دیگه محلول پحلول ندارید من بخورم تا بتونم چیزای دیگه ای رو تعریف کنم ؟


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۸:۰۹ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵
#4

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
ها منم اعتراف میکنم...الان بقیه که اعتراف نمیکنن یعنی پاک پاکن!!!

موقع انتخابات بود...همون انتخاباتی که دراکو توش انتخاب شد...

یادتون باشه ونوس هم کاندید بود...منم حس رول گرفته بودتم و جو فمینیستی و دفاع و از ساحره ها و چی و چی!!

روز انتخابات که شد...من اومدم صبح اول صبحی رای خودمو دادم به ونوس...دو ساعت بعد اومدم دیدم هیشکی دیگه رای نداده! گفتم بذار یخورده رایهارو زیاد کنم! اومدم دو تا شناسه درست کردم رفتم باهاشون رای دادم به ونوس!!

چند ساعت بعد که اومدم دوباره سر بزنم، رایهای خودمو که سه تا شده بود دیدم که جزو رایها حسابن...دوباره جوگیر شدم اومدم دو سه تا شناسه دیگه هم ساختم! حالا با کدوم ایمیل و چطور...یادم نمیاد!!!(از اثرات کم خوری معجون!!)
یکی از شناسه ها جن گیر بود...کمبود اسم پیدا کرده بودم اسم فیلم عهد بوق رو گذاشتم! بعد با همینا هم رفتم دوباره رای دادم...بازم به ونوس!!!

بعد که هری اومد تقلبارو درآورد...همه شناسه های جعلی من هم جزوشون بود... یادمه اونروز همش فکر میکردم میخواد آی پی هارو چک کنه ...حالا شایدم کردا...ولی خوب کرده باشه هم لوم نداد

دیگه این کل تقلب من بود در سه دوره انتخابات!! اصلا هم به خودم افتخار نمیکنم...خیلی چیز شده بودم...!!!چیز دیگه...اه!!!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۴ ۱:۰۵:۳۱

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۸۵
#3

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
نمیدونم چه بلایی سرم اومده . اصلا نمیتونم جلوی زبونم رو بگیرم. نمیدونم تو این شربت کوفتی چی بود که من خوردم.همش 12 تا لیوان خوردم ها ولی حالم رو خراب کرد.
طوری حالم رو خراب کرد که نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم . انگار میخوام تمام اسرار پنهانم رو یک جا فاش کنم . ولی نه . من پوست کلفت تر از این حرف ها هستم که این همه مطلب رو با هم بروز بدم . فقط به یه مورد اعتراف میکنم.
یادمه چند هفته پیش یه تاپیک زده شد. اون هم بدون مجوز. اسمش رو هم گذاشتن کارخونه ی بوق سازی . یه ناظر خشانت اون موقع تو اون انجمن بود . ولی نزد تاپیک رو مستقیم قفل کنه . اخطار داد که 24 ساعت دیگه پاکش میکنه و قفلش کرد. ما هم ( من چند نفر که نمیتونم اسمشون رو بگم) به شکل کاملا حرفه ای به اون انجمن نفوذ کردیم و تاپیک رو باز کردیم و پست اخطار رو پاک کردیم.

عملیات اینقدر تمیز انجام شد که حتی ناظر هم نتونسنت به چیزی اعتراض کنه
اون انجمن 5 تا ناظر داشت . معلوم بود که همه فکر میکنن اون یکی تاپیک رو باز کرده.
اون روز گذشت . فرداش باز دیدیم ناظره با تاپیک مشکل داره . به ناظر فشار آوریدم که تاپیک رو منتقل کن به یه انجمن دیگه
انجمنی که ناظرش با تاپیک مشکل نداشت .
چند روز گذشت.

یکی از معاون های وزیر تو مسنجر به من گفت تاپیک ارزشیه باید پاکش کرد . من بهش گفتم این کار رو نکن. البته اون موقع داشتیم بیلیارد بازی میکردیم ( فکر کنم - آقا معجونت ضعیفه من همه چیز رو به یاد نمیارم)
در همین هین که داشتیم بیلیارد بازی میکردیم و یه فرد ارزشی رو مسخره میکردیم . معاون تاپیک رو پاک کرد .
من از چند روز قبل تاپیک رو تحت پوشش خودم گرفته بودم ( با یه سری از ملت اسمش رو گذاشته بودیم تو امضا)
به معاون گفتم . من الان تو چتر باکس اعتراض میکنم. از این کار ها زیاد میکردیم
خلاصه یه اعتراض خفن با چند نفر دیگه رفتیم و با چند تا ارزشی تر از خودمون بحث کردیم ولی بعدش ناظر اون انجمن که مثلا با ما بود اومد گفت معاون کار درستی کرده. خلاصه حالمون رو گرفت



Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۸۵
#2

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
خب گویا دوستان منظور منو بد برداشت کرده اند

منظور من اتفاقات توی رول سایت بوده
نه اتفاقات توی کتاب...اینجا بر عکس نحوه برخورد برای اعتراف به اشتباهه
برای اینه که ببینیم کیا جرات دارن و کار اشتباهشونو رو اعلام کنند....مطمئنا من اگر باز هم یاد اشتباهی که کردم بیفتم میام اینجا اعتراف میکنم.

برای اینکه متوجه بشید اولیش رو خودم میزنم!!!
-------------------------------------
من اعتراف میکنم...من اعتراف میکنم که در تاریخ فعالیتم یه پست ارزشی زدم!! و این پست اصلا از یادم نخواهد رفت!!!!......یادمه اون موقع ها با شناسه لرد ولدمورت فعالیت نمیکردم و شناسم کرام بود خوب یادمه که:

در یک کنفرانس:
بلاتریکس:ویکی...ویکی....این هیپوگریفه ((شناسه حال حاضر:دارکو مالفوی))خیلی پر رو شده....برای ما داره رجز میخونه!!!

من:مهم نیست بلا جان....این و مرلین، سوختن که من از طرف سفیدا اومدم با شما!!....فعلا که تو شکنجه گاه همشون کم اوردن

گیلدی:هومک؟میگم باید حالشو خفن بگیریم! میگم نفر بعدی که باید شکنجه بشه خود هیپوگریف باشه!!

رودی:من موافقم

بلا:پس پشت سر هم شروع میکنیم..اولیشو خودم میزنم
-------------------------------------
همه شروع میکنن به نوشتن پست و همدیگه رو در کنفرانس از موضاعات همدیگه با خبر میکنند.

بلاتریکس:ویکتور....بنظرت بپزیمش خوبه؟

من:عالیه!!...چه شامی داریم امشب!

بلاتریکس:پست اول رو من میزنم بعدی رو تو بزن

من:باشه

همه آماده زدن پست میشوند

بلاتریکس:
نقل قول:

هیپو با رنجیر به دیوار بسته شده...بلا میاد تو ...
هیپو: نه...نه....(یه سری صدا شبیه قد قد)
بلا چوب دستیشو تکون میده...یه سیخ گنده ظاهر میشه...
بلا: همه بچه ها امشب جوجو گریل شده داریم...
رودی: اااا صبر کن پس من یه بک آپ ازش بگیرم...برای شکنجه های بعدی...رودی یه بک آپ از هیپو می گیره...
بلا سیخ رو بر می داره و به طرف هیپو می ره..
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

2 ساعت بعد هیپو داره رو آتیش می گرده...
و بلا و رودی و گیلدی و کرام دست همو گرفتن دور آتیش می رقصن...


بعد از بلاتریکس نوبت من میشه و من پستی میزنم که اصلا بهش افتخار نمیکنم:
نقل قول:

همه با هم می گن:
امشب دل ما هوس هیپو کرده خوشمزه شده دل مو بی تاب کرده

ناگهان در کمال تعجب می بینند هیپو در حال چرخ زدن داره میگه:وای گرممه چقدر هوا داغ شده و.....
کرام:هنوز کاملا پخته نشده وداره حرف می زنه الان درستش می کنم
میره منقار هیپو رو باز میکنه زبونشو میکشه بیرونو با کارد میببره و میگه:من از اوا عاشق زبون بودم
زبونه رو به سیخ میزنه و با اتیش کنار هیپو زبون رو جلوی خود هیپو کباب می کنه و با هم تناول می کنند
هیپو از این که سرنوشت آینده خودشو میبینه از ترس خودشو.........(پی جی)
کرام:اه غذامونو خراب کرد و دیگه لب به این غذا نمیزنم بلا و لسترنج هم تایید می کنند
در نتیجه لاششو جلوی سیریوس می ذارند بدون اینکه چیزی بگن
سیریوس: آخ جون مرغ!!!!!چه عجب شما به فکر پسر عمت بودی؟
بلا:قابل شما رو نداشت
و غذای سیریوس تموم شد همشون شاد و خوشحال به شکنجه گاه بر گشتند تا نفر بعدی رو آماده کنند


ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۸:۳۶:۱۲

[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۵
#1

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
اهم
دیروز من و سرژ داشتیم به این فکر میکردیم که چجور میشه رول رو فعال کرد
به این نتیجه رسیدیم که سایت احتیاج به افکار تازه داره
در نتیجه ما برای کمک به ایفای نقش سایت تصمیم گرفتیم چندتا ایده خوب وارد سایت کنیم
که اولیش همین تاپیکی هست که میبینید!!!
----------------------------
قوانین و شرح تاپیک:

1-اینجا مکانی در وزارت خانه هست که به همه محلول یا معجون راستی خورانده میشد....در نتیجه همه میتونن بیان اینجا و اعتراف کنند و وجدانشون رو راحت کنند!

2-همه ماجرای رول بايد واقعيت داشته باشه....نباید از ذهن خلاقتون داستان بسازید...اینجا برای اعتراف ساخته شده ولی با کمی پیاز داغ بیشتر!!!

3-رول بايد از زبون زننده پست بيان بشه....در نتیجه باید به صورت اول شخص بیان بشه!!....پستی که از طرف یکی دیگه زده بشه توسط ناظر باید پاک بشه

4-زیاد کشدار نباشه و برای مثال طرف نیاد بیست خط حاشیه بنویسه

5-این تاپیک بر عکس نحوه برخورد برای اعتراف به گناه ساخته شده...درنتیجه اشخاصی که تازه پی میبرند که اجحافی در حقوقشون شده....حق اعتراض ندارند! وباید ببخشند!!!


ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۳۰ ۲۲:۱۴:۰۶

[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.