مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
من فکر مي کنم که احنمالاً يک روز جيمز داشته با جاروي پرنده از بالاي خانه ي دامبلدور رد مي شده که يکدفعه شنلش را باد مي بره و مياندازه تو خونه ي دامبلدور ...
ارباب لرد ولدمورت كبير نوشته يک علت اينکه دامبلدور هيچوقت سعي نکرد اين ماجراها رو کامل براي هري توضيح بده ....همين نکته ميتواند باشد توجه شما رو به اين قسمت از شاهزاده دورگه جلب ميکنم: دامبلدور خود را با ترس جمع کرد، گويي شکنجه گران نا پيدايي دور تا دورش را گرفته بودند. چنان با وحشت دست هايش را تکان مي داد که چيزي نمانده بود جام پر شده را از دست لرزان هري به زمين بيندازد . ناله کنان مي گفت: اذيــــــــتشون نکن، آزارشون نده، خواهـــــــش مي کنم، خواهــــــش مي کنم،تقصــــير منه، به جاي اونا منو زخمي کن به جاي کلمه ((اونا))ميشود راحت ليلي و جيمز رو قرار داد
ارباب لرد ولدمورت كبير نوشته: همه ما ميدونيم آلبوس دامبلدور آدمي نبوده که بخواد باعث مرگ کسي بشه و همچنين از خائن بودن پيتر پتي گرو بي خبر بوده من هنوز سر حرفم هستم که دامبلدور مخصوصا کاري کرده که ولدمورت مثل پيشگويي عمل کنه چطور؟ خب شبي که اسنيپ خاطره رو شنيد و آبفورث اونو دستگير کرد.....خب دامبلدور مطئنا فهميد که اسنيپ موضوع رو فهميده...چرا اونو آزاد گذاشت؟چرا سعي نکرد کاري کنه که اين خاطره از ذهن اسنيپ پاک بشه؟چرا اونو زنداني نکرد؟چرا حتي به اون شک نکرد؟ من معتقدم اسنيپ همه گناهانشو به دامبلدور اعتراف کرد و با دامبلدور پيمان نا گسستني بست که به محفل بپيونده و به ولدمورت خيانت کنه دامبلدور نقشه اي کشيد که اسنيپ اون قسمت از پيشگويي رو که شنيده به ولدمورت بگه نه دامبلدور و نه اسنيپ نميدونستن که ولدمورت سراغ کدوم پسر خواهد رفت....هري يا نويل؟ اينجاست که به کتاب رجوع ميکنيم ((دامبلدور:اسنيپ ناراحت و شرمسار بود که ولدمورت به سراغ پدر و مادرت رفت،هري هري:اين دروغه اون از پدر و مادر من متنفر بود)) اسنيپ مرگخوارار و نميشناخت و نميدونست که پيتر جزو مرگخواراست...دامبلدور هم خبر نداشت اسنيپ وقتي به دامبلدور خبر ميده که ولدمورت بدنبال هريه و دنبال مخفي گاه ليلي و جيمز ميگرده دامبلدور سعي ميکنه از اونا محافظت کنه و طلسم رازداري رو به کار ميبره و سيريوس به ظاهر رازدار ميشه ولي اين کار به پيتر ميرسه و پيتر پتي گرو با خيانت جاي اونا رو به ولدمورت لو ميده من هنوز قانع نشدم که چرا در موقعي که جيمز و زنش به شنل نياز مبرم دارن حداقل به خاطر مرگخوارا....بايد شنل رو به دامبلدور بده اون شب اتفاقاتي افتاده که ما هنوز بيخبريم حدس من اينه که دامبلدور چون مجري طلسم رازداري بوده از شکسته شدن اين طلسم مطلع ميشه و فوري خودشو به خانه پاترها ميرسونه ولي دير ميرسه و فقط صحنه هاي شکنجه و مرگ اونا رو ميبينه ((به هر حال معتقدم اون شب جز ولدمورت کس ديگه اي در خانه پاترها بوده....کسي که عضو محفل بوده.....وگرنه ملت از کجا فهميدن که ولدمورت با حمله به هري قدرت خودش رو از دست داده؟
علت اين بود كه آلبوس احتمالا اسنيپو نديد و قبل از اينكه پيشگويي تموم شه اسنيپو گرفتنو از اونجا انداختن بيرون و دامبلدور بعد از اين كه اومد بيرون از اون اتاق فهميد كه چنين اتفاقي افتاده و براي اقدامات حفاظتي براي جيمز و ليلي و آليس و فرانك لانگ باتم شد
سلام . از نظر من جيمز از اين كه يك نفر بهش خيانت مي كند آگاه بوده است و براي اين كه يك سري از وسايلي كه مي خواسته به هري برسند رو بين دوستاش كه بهشون اعتماد داشته تقسيم مي كنه تا اونا سر وقت آن وسايل را به هري برسانند . مثل : آلبوم عكس هري و پدر و مادرش كه پيش روبيوس هاگريد بوده يا همون شنل نامريي كننده .
ایگور کارکاروف نوشته:
اما مطلب مهمتر! سوالی که در کتاب یک برای من پیش اومد.چیزی که ممکنه یه جورایی به قضیه این شنل هم مربوط بشه.مطلبی که یه جورایی ثابت می کنه دامبلدور میتونه به ققنوس تبدیل بشه! هرکس بتونه با یه استدلال مناسب جواب منو بده میفهمم که خدای کتاب هری پاتره!
در کتاب سنگ جادو ما اخرای کارمیبینیم که رون و هرمیون هرکدوم به دلایلی دیگه نتونستن هری در در ادامه کار درون دریچه همراهی کنن.و هری به هرمیون گفت که بهتره رون رو به درمانگاه ببره و هر جور شده البوس دامبلدورو که به نظر می رسید در لندن باشه رو با خبر کنه!
حالا به گفت و گو های پراکنده در کتاب سنگ جادو در این مورد اشاره می کنم!
دو فصل اخر کتاب سنگ جادو.این بار ترجمه سعید کبریایی با ویراستاری ویدا اسلامیه!
صفحه 323:
... هری ادامه داد:
تو اونو بخور. ولی اول گوش کن ببین چی میگم.برگرد برو سراغ رون..با هم سوار جارو هایی بشین که توی اتاق کلیدهای پرنده بود و با اونا از دریچه و از جلوی پشمالو رد بشین.بعد خودتونو برسونین به جغد دونی و با هدویگ یه یادداشت برای دامبلدور بفرستین.ما به کمکش احتیاج داریم....
خب تا اینجا ما میبینیم که هری از هرمیون میخواد بره دامبلدور رو با خبر کنه برای دریافت کمک. توجه کنید کمک!
اینبار صفحه 334
گفت و گوی هری و دامبلدور!
هری:
جغد هرمیون به دستتون رسید؟
دامبلدور: ما توی اسمون به هم رسیدیم. همین که به لندن رسیدم فهمیدم که باید خودمو به همون جایی برسونم که قبلا بودم.خلاصه برگشتم و درست به موقع کوییرل رو از روی تو کنار کشیدم...
خب تا اینجا چند سوال پیش میاد.
اینکه دامبلدور چجوری و از کجا وقتی به لندن رسیده حدس زده که باید خوشو به هاگوارتز برسونه و یه دردسری تو هاگوارتز بوجود اومده؟
دوم اینکه دامبلدور گفته من و جغد هرمیون یه جایی تو اسمون بهم رسیدیم.خب حالا دامبلدور تو اسمون چی کار میکرده؟ مطمئننا دامبلدور مثل هری و رون در کتاب دوم سوار ماشین پرنده نشده بوده!و همین طور سوار جاروی پرنده! چون اگه دامبلدور تو لندن فهمیده که تو هاگوارتز اتفاق بدی افتاده میتونسته خودشو جسم یابی کنه و یه جایی تو هاگزمید ظاهر بشه و از اونجا خودشو به قلعه برسونه.یا مثلا پشت دروازه اصلی خوشو ظاهر کنه! بر مبنای کتاب داخل قلعه نمیشه حضور غیاب کرد ولی خارج اون که میشه! ثانیا دامبلدور تو همون کتاب یک با اینکه باز هم تو هاگوارتز کسی نمیتونسته جسم یابی کنه اون تونسته بود تو فصل اینه نفاق انگیز خوشو نامرئی کنه!یا یه جورایی جسم یابی.پس اون موقع هم میتونسته!واقعا دامبلدور تو اسمون چی کار می کرده؟ اصلا چه جوری تو اسمون بوده؟
حالا صفحه 339
هرموین گفت: من صحیح و سالم از اتیش رد شدم. رفتم و رون رو به هوش اوردم.. که البته یه کمی طول کشید. می خواستیم فورا خودمونو به جغددونی برسونیم که توی سرسرای ورودی دامبلدور رو دیدیم. خودش همه چیز رو می دونست فقط به ما گفت:" هری رفته دنبالش،نه؟" بعد با عجله به راهروی طبقه سوم رفت.
خب حالا از این جملات چه برداشتی می کنیم؟
اینکه دامبلدور دروغ گفته جغد هرمیون و اون تو اسمون بهم رسیدن. و باز هم این مسئله پیش میاد که دامبلدور از کجا فهمیده که هری تو دردسر افتاده؟چجوری فهمیده که هری رفته دنبال سنگ جادو؟ واقعا چه جوری فهمیده؟ایا این ربطی به کلمه کمک داره؟ یا اینکه دامبلدور ققنوسه؟
حالا میریم سراغ کتاب حفره اسرار ترجمه ویدا اسلامیه.
فصل کورنلیوس فاج. صفحه 296 به بعد.
دامبلدور با چشم های ابی روشنش به چشم های خاکستری لوسیوس مالفوی خیره شده بود و اهسته و بسیار واضح گفت:
اما خودتون متوجه می شین که کناره گیری واقعی من از مدیریت این مدرسه اون روزی فرا می رسه که توی هاگوارتز حتی یک نفر هم به من وفادار نباشه. اینم بدونین که توی هاگوارتز هر وقت کسی تقاضای کمک کنه بلافاصله کمک از راه میرسه.
هری تردیدی نداشت که دامبلدور لحظه ای به گوشه ای که خوش و رون پنهان شده بودند نگاه کرده است.
باز هم سخنان راز الود دامبلدور وبیان کلمه کمک.این کمک چه واژه اسرار امیزیه که هر وقت ادا میشه کمک از جانب دامبلدور از راه میرسه؟ ما هم که اخر کتاب دوم دیدیم که فوکس به کمک هری اومد!
بحث های دیگه ایم میشه کرد در مورد اینکه دامبلدور ممکنه ققنوس باشه!همون مطالبی که در کتاب یک در مورد نامرئی بودن دامبلدوره و اکثرا هم همه میدونن. در کتاب دوم و سوم و همین طور چهارم و پنجم که رابطه بین دامبلدور و فوکس رو شرح میده.و همین طور این که سپر مدافع دامبلدور ققنوسه! در کتاب ششم که دامبلدور در جایی که داره با اسلاگهورن و هری صحبت میکنه تا اسلاگهورن رو راضی کنه، دستاش رو از هم باز و بسته میکنه.یه چیزایی مثل پرواز کردن.یا در اخر کتاب ششم که وقتی دارن مراسم ختم واسه دامبلدور میگیرن ناگهان تابوت اتش میگیره و هری خیال می کنه که ققنوسی از میان اتش پرواز کرده و به اسمون رفته.همون طور هم که همه میدونن شرایط تولد دوباره یک ققنوس اتش گرفتنه. و من هم با توجه به سرنخ هایی که رولینگ داده و خیلی هم ریز اشاره میکنه و یه نمونه ش رو هم در مورد ابرفورث و اتفاقی که در سال اول افتاد رو من بهش اشاره کردم، حدس میزنم که دامبلدور نمرده و اون ققنوس هم خود دامبل بوده!بخصوص که اون سن بالایی هم داره و همین طور قبل از مدیر شدن معلم تغغیر شکل هم بده. به نظر من هیچ کدوم از اینا اتفاقی نیست!
حالا همه اینا رو گفتم تا اشاره ای به مرموز بودن دامبلدور کرده باشم و اینکه ما هنوز خیلی چیزها رو راجع به اون نمیدونیم.و اینکه ممکنه دامبلدور در زمان کشته شدن پدر و مادر هری شاهد اون صحنه بوده اطلاعت بیشتری نیاز داریم که من فکر می کنم دیگه باید منتظر کتاب اخر باشیم. چون رولینگ به حد کافی سرنخ داده! و اگه یه خورده دیگه بیشتر اشاره کنه کلیات کتاب اخر لو میره!
ارباب لرد ولدمورت كبير نوشته: یک علت اینکه دامبلدور هیچوقت سعی نکرد این ماجراها رو کامل برای هری توضیح بده ....همین نکته میتواند باشد توجه شما رو به این قسمت از شاهزاده دورگه جلب میکنم: دامبلدور خود را با ترس جمع کرد، گويی شکنجه گران نا پيدايی دور تا دورش را گرفته بودند. چنان با وحشت دست هايش را تکان می داد که چيزی نمانده بود جام پر شده را از دست لرزان هری به زمين بيندازد . ناله کنان می گفت: اذيــــــــتشون نکن، آزارشون نده، خواهـــــــش می کنم، خواهــــــش می کنم،تقصــــير منه، به جای اونا منو زخمی کن به جای کلمه ((اونا))میشود راحت لیلی و جیمز رو قرار داد
ارباب لرد ولدمورت كبير نوشته: همه ما میدونیم آلبوس دامبلدور آدمی نبوده که بخواد باعث مرگ کسی بشه و همچنین از خائن بودن پیتر پتی گرو بی خبر بوده من هنوز سر حرفم هستم که دامبلدور مخصوصا کاری کرده که ولدمورت مثل پیشگویی عمل کنه چطور؟ خب شبی که اسنیپ خاطره رو شنید و آبفورث اونو دستگیر کرد.....خب دامبلدور مطئنا فهمید که اسنیپ موضوع رو فهمیده...چرا اونو آزاد گذاشت؟چرا سعی نکرد کاری کنه که این خاطره از ذهن اسنیپ پاک بشه؟چرا اونو زندانی نکرد؟چرا حتی به اون شک نکرد؟ من معتقدم اسنیپ همه گناهانشو به دامبلدور اعتراف کرد و با دامبلدور پیمان نا گسستنی بست که به محفل بپیونده و به ولدمورت خیانت کنه دامبلدور نقشه ای کشید که اسنیپ اون قسمت از پیشگویی رو که شنیده به ولدمورت بگه نه دامبلدور و نه اسنیپ نمیدونستن که ولدمورت سراغ کدوم پسر خواهد رفت....هری یا نویل؟ اینجاست که به کتاب رجوع میکنیم ((دامبلدور:اسنیپ ناراحت و شرمسار بود که ولدمورت به سراغ پدر و مادرت رفت،هری هری:این دروغه اون از پدر و مادر من متنفر بود)) اسنیپ مرگخوارار و نمیشناخت و نمیدونست که پیتر جزو مرگخواراست...دامبلدور هم خبر نداشت اسنیپ وقتی به دامبلدور خبر میده که ولدمورت بدنبال هریه و دنبال مخفی گاه لیلی و جیمز میگرده دامبلدور سعی میکنه از اونا محافظت کنه و طلسم رازداری رو به کار میبره و سیریوس به ظاهر رازدار میشه ولی این کار به پیتر میرسه و پیتر پتی گرو با خیانت جای اونا رو به ولدمورت لو میده من هنوز قانع نشدم که چرا در موقعی که جیمز و زنش به شنل نیاز مبرم دارن حداقل به خاطر مرگخوارا....باید شنل رو به دامبلدور بده اون شب اتفاقاتی افتاده که ما هنوز بیخبریم حدس من اینه که دامبلدور چون مجری طلسم رازداری بوده از شکسته شدن این طلسم مطلع میشه و فوری خودشو به خانه پاترها میرسونه ولی دیر میرسه و فقط صحنه های شکنجه و مرگ اونا رو میبینه ((به هر حال معتقدم اون شب جز ولدمورت کس دیگه ای در خانه پاترها بوده....کسی که عضو محفل بوده.....وگرنه ملت از کجا فهمیدن که ولدمورت با حمله به هری قدرت خودش رو از دست داده؟