هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ یکشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
الیور جان
داستانت محتوا نداره و برای اینک عضو بشی باید یک داستان پر محتوا بزنی.
فضا سازیتم خوب نبود.و به نظر من فقط میخواستی یک داستان بزنی و دقت لازم رو به خرج ندادی.
نسبت به داستان های که شما در تاپیکی که زدم (سه خطی) این داستان هیچ به نظر میرسه و بهتر بود که بیشتر روش کار میکردی.
دفعه بعد با یک موضوع جدید,فضا سازی بهتر و کلا یک داستان بهتر بیا تا تایید بشی

تایید نشد




Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ یکشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
سلام
......................

رون بر سر لونا فریاد زد : این طلسم رو اینجوری اجرا نکن . نگاه کن این شکلی ، چوب دستی رو میگیری بعد یه نیم دور می چرخونیش بعد ... صحبت رون با ورود مالفوی و دارودستش ناتموم موند . مالفوی به هفت ، هشت نفری که توی اتاق ضروریات بودن نگاهی کرد و گفت : همینه ، ارتش دامبلدور که میگن . همینه . اگه میدونستم تنها هم می تونستم بیام .
هری به طرف مالفوی رفت و مقابل او ایستاد. اعضای اسلایترین همگی چوب دستی هایشان را به طرف هری گرفتن . هرمیون فریاد زد : نه .. صبر کنید ببینم ، شما اصلا چطوری وارد اینجا شدید . مالفوی با پوزخندی جواب داد : بعضی چیزها توی مدرسه هست که فقط عده ی کمی ازش خبر دارن ، مثلا پدر من ...
هری دستش را دور چوب دستی اش محکم کرد و گفت : پس نمی خواه بیرون بری ! نه! مالفوی به طرف اسلایترینی ها برگشت و گفت ، کسی میخواد از اینجا بیرون بره ؟
اسلایترینی ها خنده ی وحشتناکی کردند . مالفوی به طرف هری برگشت و گفت : میبینی که !
هری با سرعت چوب دستی اش را از زیر ردایش بیرون آورد و زیر چانه ی مالفوی قرار داد و گفت : می خوای دوباره مثل دفعه ی قبل بدنتو پر خون کنم . یادته که . رنگ از چهره ی مالفوی پرید . این بار اعضای الف . دال بودند که چوب دستی هایشان رو به طرف اسلایترینی ها گرفتند . هری فریاد زد : بیرون میرید یا نه ؟! مالفوی در حالی که به زحمت صحبت می کرد گفت : این دفعه میریم اما دفعه ی بعد اگه برگردیم ...
هری صحبت مالفوی رو ادامه داد : سالم بیرون نمی رید .
بعد از این که همه ی اسلایترینی ها بیرون رفتند هری چوب دستی اش را از زیر چانه ی مالفوی کنار کشید و او را به طرف در هل داد . مافوی با نگاهی سرشار از نفرت برای آخرین با هری و اعضای الف دال را نگاه کرد.


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ یکشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
نقل قول:

سلام
من اگه بخوام عضو الف . دال بشم باید چکار کنم .

سلام.
شما باید برای عضو شدن یک پست تکی در همین تاپیک بزنید و منتظر باشید تا من یا ریموس یا آلیشیا عزیز پست شما رو تایید کنیم.
از این به بعد لطفا هر سوالی دارید در تاپیکگفنگو با ناظرین ارتش الف دال..
بپرسید.
چون از این به بعد سوال ها در این تاپیک پاک میشن.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۶ ۱۲:۴۳:۳۰



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
سلام
من اگه بخوام عضو الف . دال بشم باید چکار کنم . لطفا جوابمو بدین و بعد پستمو پاک کنید.


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
من قبلا هم گفتم،از آدم هایی که تلاش میکنن خوشم میاد.
داستانت بد نیست،ولی قبلی رو بیشتر دوست داشتم، باید بهتر بشی.داستان نویسیت نیاز به تعمیر داره.
برو پست اعضای قبلی رو بخون تا بهتر تو ارتش پست بزنی.
موضوع جدید رو آلیشیا در تاپیک ارتش دامبلدور جلسات الف دال
زده. برو پست بزن قوانین ارتش رو هم سدریک قبلا در تاپیکگالیونهای قلابی ( اعلامیه های ارتش سفید ) زده. برو بخون.

خوش اومدی.
تایید شد
ویرایش:
آرمت هم آلیشیا یا تو تاپیک گفتگو.... میده یا با پیام شخصی.

موفق باشی


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۱۳ ۲۱:۵۷:۰۱



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۵۷ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
سلام . مرگخوارها تازه رسيده بودند و رون هم با زيركي از دست آنها فرار كرد و به سمت در رفت و كمك آورد .
___________________________________________________________
اتاق ضروريات , اتاقي با دو در پنهاني :
... هري شروع كرد به تدريس سپر مدافع و گفت :
- دو تا دو تا تقسيم بشين و يكي جادوي بازدارنده بزنه و ديگري سپر مدافع تشكيل بده , و بعد از چند بار جاتون رو عوض كنين .
همه با هم دو تا دو تا تقسيم شدند و باز نويل با هري ماندند و با هم تمرين كردند . هري دو دفعه نويل را از كار بازداشت ولي سپس نويل با چنان سرعتي اين كار را كرد كه هري هم متعجب شد , در پي اين عمل هري به نويل گفت :
- آفرين نويل . هر جلسه سرعت عملت از دفعه ي پيش بيشتر مي شه . حالا برو پيش رون و هرميون تا من يه گشتي توي كلاس بزنم .
نويل با خونسردي تمام و با آرامش گفت :
- اوه مثل هميشه برو . من رفتم .
هري شروع كرد به گشتن در كلاس , در اين مابين خيلي ها مثل برادران كريوي را ديد كه به خوبي نويل اين جادو را ياد مي گرفتند و تقريبا كارشان تمام شده بود ... او تقريبا دو دور در كلاس زد و ديگر مجبور بود كه چو را از دور نگاه نكند و پيش او برود ...
... تا چو هري را ديد مثل لبو قرمز شد و به خاطر حواس پرتيش جادوي هم گروهيش به او برخورد كرد . هري كه مي خنديد گفت :
- خب خوب بود . من از دور شما رو ديدم كه چجوري تمرين مي كردين . الان رو هم مي دونم كه چرا اينجوري شد . نمي خواد توضيح بدين ...
... ديگر وقت رفتن بود هري قفل در را باز مي كرد ... كه ناگهان از پشت سرش صدايي شنيد و برگشت كه بفهمد چه شده ... ديد كه حدودا ده نقاب زن از كمدي بيرون آمدند و فرياد هاي :
- آوداكاداورا را سر دادند .
هري كه وقت را تنگ مي ديد با سرعت در را بست تا كسي آنها را نبيند و گفت :
- به ما حمله شده . رون برو كمك بيار . بدويين برين پشت قفسه ها .
ناگهان دوست چو جيغي كشيد و همه به پشت قفسه ها رفتند ... و دامبلدور به همراه چند نفر وارد شدند و رون پشت سر آنها در را بست .
لوپين , دامبلدور و پروفسور مگ گونگال يكي پس از ديگري ورد :
- استيوپفاي !!!
را چندين بار به كار بردند تا چندين مرگخوار بيهوش شدند و بقيه هم از طريق كمد در رفتند . دامبلدور كه كمي عصبي به نظر مي رسيد گفت :
- بچه ها برين خوابگاهاتون .
پس از اينكه دانش آموزان سه تا سه تا و چهار تا چهار تا بيرون رفتند و فقط ريموس , دامبلدور و پروفسور مگ گونگال ماندند دامبلدور رو به دونفر ديگر گفت :
- مي خوام كسي از اين موضوع بويي نبره . بايد اين كمد را نابود كنم . شما هم اين مرگخوارا رو ببرين دفتر من تا من بيام .
پايان



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
من از آدمهایی که سعی میکنن خوشم میاد.
نوشتت خوب بود،خوب از زبان هری نقد کرده بودی،ولی موضوعت خوب نبود.(آخرش)

نقل قول:

نيوت اسكمندر نوشته:
بعد از سلام , هري شروع كرد به تدريس دوئل ... تقريبا يك ساعت بعد كه همه ياد گرفته بودند و مي خواستند از آنجا بروند چندين مرد و زن سياه پوش كه شباهت زيادي به مرگخواران داشتند از كمدي بيرون آمدند و شروع كردن به جنگ . ناگهان هانا آبوت جيغي كشيد و هري گفت :
- بدويين همه سنگر بگيريد . رون تو برو به دامبلدور خبر بده كه افرادش بيان .
رون جواب داد :
- باشه . من رفتم ...
.

من در عجبم که با بودن مرگخوار ها رون چه جوری رفته از اتاق بیرون؟؟؟
تازه من واقعا فکر میکنم که شما پست من رو نمیخونی چون باز هم خلاصه بود.
همین موضوع رو با یکم حوصله دوباره بده تا تاییدت کنم.
فکر کنم دفعه بعد قبول میشی (با همین موضوع بدی بهتره)
ببخشید ولی
تایید نشد.




Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۶

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
* اين داستان را تقريبا از زبان هري تعريف مي كنم *
اتاق ضروريات با دو در پنهاني :
... آن روز را به خوبي به ياد دارم كه با وجود اينكه شب خيلي دير خوابيده بودم صبح زود بلند شدم و بدون اينكه حتي رون را هم بيدار كنم لباسهايم را پوشيدم و به سمت سرسراي اصلي براي صرف صبحانه اي در روز تعطيل رهسپار شدم ...
حدود نيم ساعت بعد از اينكه من شروع به خوردن غذا كرده بودم رون و هرميون با هم به داخل سرسرا آمدند و جلوي من نشستند . هرميون گفت :
- سلام هري . امروز روز تعطيليه , پس بهتره كه يه جلسه ي الف.دال داشته باشيم . و هر موقع كه خواستي مي توني زمانش رو بگي تا من اعلام كنم .
هري در حالي كه يك تكه ژامبون مرغ را در دهانش مي گذاشت به زور گفت :
- با ... ه . امروز ... ساع ... ت 6:30 بعد ... از ظهر خوبه ؟؟؟
رون گفت :
- عاليه . ما هم كه ساعت 9 نمرين كوئيديچ داريم ...
جلسه الف.دال , اتاق ضروريات :
بعد از سلام , هري شروع كرد به تدريس دوئل ... تقريبا يك ساعت بعد كه همه ياد گرفته بودند و مي خواستند از آنجا بروند چندين مرد و زن سياه پوش كه شباهت زيادي به مرگخواران داشتند از كمدي بيرون آمدند و شروع كردن به جنگ . ناگهان هانا آبوت جيغي كشيد و هري گفت :
- بدويين همه سنگر بگيريد . رون تو برو به دامبلدور خبر بده كه افرادش بيان .
رون جواب داد :
- باشه . من رفتم ...
افراد محفل ققنوس رسيدند و با كمك اساتيد و الف.دالي ها در برابر مرگخواران جنگيدند و هنگا مي كه چندين نفر را ضخمي كردند , مرگخواران راه فرار را در پيش گرفتند و از همان كمدي كه آمده بودند با آن فرار كردند .
دامبلدور با سرعت رفت جلو و كمد را نابود كرد و نقاب چندين مرگخواري را كه بيهوش بودند را كنار زد و ديد كه : لوسيوس مالفوي , فنرير گري بك , رابستن و بلاتريكس بلك به آنها حمله كرده بودند و دامبلدور نامه اي نوشت و جغدي ظاهر كرد كه اين نامه را براي وزارت سحر و جادو ببرد .
و هري و الف. دالي ها فهميدند كه اتاق ضروريات يك در اصلي دارد و يك در فرعي كه دامبلدور آن را نابود كرد .



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۶

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
من میتونم بگم هم آره هم نه
خب از طرفی پست زیبایی بود و سوژه ی مناسبی داشت اما از طرفی پرورش سوژه ضعیف بود. بهتر بود یخورده بیشتر وارد جو میکردی خواننده رو تا بیشتر درک میشد اینکه باب به این راحتی اون ها رو قبول کنه یا قبل از به پایان رساندن جمله اش اینکار رو بکنه یکمی غیر عادیه. مثلا میتونی بگی به سمت یک کمد رفت و ادامه ماجرا
در ضمن چطور فقط با تاریک شدن اتاق وسایل دارای محافظ شدند؟؟؟
با این حال فکر میکنم فقط به خاطر اینکه کم روش وقت گذاشتی اینطوری شده. اگه قول بدی که روی پستات وقت بیشتری بزاری و بیشتر روشون کار کنی
باب عزیز به نظرم اونها هم به خاطر تند نویسی و عجله نویسی بوده و در الف دال ایشون اشکالاتش رو رفع میکنه
اگه اجازه بدی میگم ایشون
تأیید شد!!!


تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
بورگین جان سلام
پستت بد نبود. سوژت عالی بود و سعی کرده بودی خواننده خود را گول بزنی.
حرکت ها رو خوب جلوه داده بودی مثلا:
ناگهان در صورت باب آثاری از یاد آوری پدیدار شد. سپس با لبخند همیشگی اش...
ولی در قسمت بعدی نوشتی:
تازه واردان مبهوت به در و دیوار اتاق نگاه می کردند در صورتی که من به عنوان خواننده فکر کردم که تازه واردان تقریبا همه چیز رو میدونن چون اولا دقیقا جای اتاق رو میدونستن و در جمله ای که یکی از هافلپافی ها گفت خواننده میتونست بفهمه که ایشون کم و کان از ارتش خبر داره.
شما میتونستی یا جمله مبهوت به در و دیوار اتاق نگاه می کردند رو برداری یا حالت و حس جمله
ببخشید آقای آگدن!متاسفم که در وسط تمرینتون مزاحم شدم...من و دیگر دوستانم بنا به وقتی که شما دادید مزاحم شدیم تا بتونیم در گروهتون عضو شیم. رو عوض کنی.

مثلا میتونستی به جای حس و حالتی که الان داره بنویسی :
وی با شک و تردید اول به گروه الف دال که همه با تعجب به آنها نگاه میکردند و سپس به باب که با تبسمی وی را تماشا میکرد نگاهی انداخت و گفت: ......

فضا سازیت هم بد نبود.

با توجه به پست هایی که ازت دیدم نویسنده خوبی هستی اگر به این چیزها دقت کنی انشا الله کیفیت پستت بهتر و بهتر میشه.
داستانت خوب بود ولی یکم باید بهتر بشه.با این حال همون طور که ریموس عزیز گفت و از پستات که در انجمن ها دیدم پیشرفتت خوبه
خوش آمدی
تایید شد


موفق باشی


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۲۸ ۱۷:۱۹:۲۴
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۲۸ ۲۰:۲۷:۳۸
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۲۸ ۲۰:۳۱:۲۹
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۲۸ ۲۰:۳۳:۳۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.