هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ یکشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۴

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
نقل قول:

کریچر(gray elf) نوشته:
فیلم همزاد یک جورایی اصلا فیلم نبود چون نه از فضا سازی خبر بود نه از دوربین کلا یک جورایی میشه گفت یک نمایش نامه بود . جمله هایی مثل " بعد 2 ساعت " هیچ وقت توی یک فیلم قرار نمیگیرن
فقط اولش شبیه فیلم بود و به تدریج تبدیل میشد به نمایش نامه ای که مثل اون رو تو تاپیکهای مختلف زیاد دیدیم کلا فیلم هیچ موضوعی نداشت جز تبلیغ یک هتل و آخرش هم خیلی کشکی تموم شد
عوامل فیلم هم به کارشون نمیخورد انگار فقط یک اسمی آورده شده عوامل باید یک جورایی به چیزی که براشون مینویسی ربط داشته باشن مثلا دنیس یا کالین برای فیلم برداری

در مورد فیلم مورتال کامبت هم چون خیلی طولانی شد از زیبایی هاش کم شد کلا اگه فیلمی که ساخته میشه تو یک پست زده بشه و تموم بشه ارزش هاش بیشتره
چون فیلم رو ندیدم نمیدونم تا چقدر از فیلم کپ زدید بنابر این نمیشه بهش ایرادی گرفت چون هر چی باشه از روی یک فیلم نوشته شده و داستانش سر و ته داره
حاجی کم کاری کرده بود و یک جاهایی دیر جنبیده بود اصلا نباید اجازه میداد نمید این جمله رو بگه
نميد:بيا به من بچسب!!
در مورد بعضی از نقشها هم لازم نبود اصلا باشن حالا چون تو فیلم بودن لازم نیست توی این متن هم باشن مثل رین , شیوا , سیندل و موتارو




من که به تازگی اصلا فیلم نزدم چه برسه به این که تبلیغ هتل کنم ! کریچر جان لطفا بگو قضیه چیه .
کرام شما هم این پست رو پاک نکن تا بفهمیم قضیه چیه


شک نکن!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ یکشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
فیلم اینیگو یک جورایی اصلا فیلم نبود چون نه از فضا سازی خبر بود نه از دوربین کلا یک جورایی میشه گفت یک نمایش نامه بود . جمله هایی مثل " بعد 2 ساعت " هیچ وقت توی یک فیلم قرار نمیگیرن
فقط اولش شبیه فیلم بود و به تدریج تبدیل میشد به نمایش نامه ای که مثل اون رو تو تاپیکهای مختلف زیاد دیدیم کلا فیلم هیچ موضوعی نداشت جز تبلیغ یک هتل و آخرش هم خیلی کشکی تموم شد
عوامل فیلم هم به کارشون نمیخورد انگار فقط یک اسمی آورده شده عوامل باید یک جورایی به چیزی که براشون مینویسی ربط داشته باشن مثلا دنیس یا کالین برای فیلم برداری

در مورد فیلم مورتال کامبت هم چون خیلی طولانی شد از زیبایی هاش کم شد کلا اگه فیلمی که ساخته میشه تو یک پست زده بشه و تموم بشه ارزش هاش بیشتره
چون فیلم رو ندیدم نمیدونم تا چقدر از فیلم کپ زدید بنابر این نمیشه بهش ایرادی گرفت چون هر چی باشه از روی یک فیلم نوشته شده و داستانش سر و ته داره
حاجی کم کاری کرده بود و یک جاهایی دیر جنبیده بود اصلا نباید اجازه میداد نمید این جمله رو بگه
نميد:بيا به من بچسب!!
در مورد بعضی از نقشها هم لازم نبود اصلا باشن حالا چون تو فیلم بودن لازم نیست توی این متن هم باشن مثل رین , شیوا , سیندل و موتارو


ویرایش شده توسط کریچر(gray elf) در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۱۲ ۸:۱۴:۳۵

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


بدون نام
Aftabe Pictures Present
دوئل
قسمت سوم


مملي : مَاااااااااا ! من ... مـ .من من .. نبودم ... بابا اشتباهي شده ! ايـ ... اين حاج آ آ آقا احسان رو ســــ..... سر بنده جا دارن ! بابا اينو برادار .... دارم خفه ميشم !
ايليدان با لهجه تركي : تا نگي قضيه چي بوده بر نميدارم .... يعني چي به حاج آقا سرور ما توهين ميكني ؟! بعدم سره كارش ميذاري !؟ حاليت ميكنم بي غيرت بي ناموس ! حالا ديگه به ناموس حاج آقا توهين ميكني ؟!
مملي : مَاااا ! بابا تو تيريپ توهمي ! من ...مـ من به ناموس حاجي چي كار دارم اي خـ ... خدا ! بابا بردار خفه شدم ! بردار تا همه چيــ چيزو توضيح بدم !
ايليدان : حيف كه بي جيرتي ! بي ناموسي ! وگرنه حاليت ميكردم ! لذا توي رساله حاج آقا دست زدن به بي ناموس حرام است ! برا همين من چوب آوردم ! وگرنه با دستاي خودم خفه ت ميكردم !
مملي : خيلي خب بابا ... ايـ ... اينو بردار تا بهت بگم !
ايليدان : بيا بر داشتم ... خب چي ميخواي بگي يه وريه بي جيرت !؟
مملي : آخيش ! __ بابا اين يكي اوشكول تر از خود حاجيه..... يه چيزي ميبافم كه نفهميه چي شد __ آه ... آهان ببين باور كن كه تقصير من نبوده . همش تقصير اين ماندانگاس بي رحم بوده ! اون از حاجي خوشش نميومد مي خواست يكي ديگه رو جاش تعيين كنه برا همين از من استفاده كرد . اون روي من افسون رو اجرا كرد بعدش ... بعدش ميتونست حركات منو تحت كنترل داشته باشه . بعدش منو وادار كرد كه اين اراجيف رو به حاجي تحويل بدم همين !
ايليدان : هان ؟! من نميدونم به من گزارش دادن كه يه فرد بي ناموس پيدا شده ! بعد من مسئوليتشو به عهده گرفتم كه از صحنه روزگار محوش كنم ! حالا هم اومدم ببينم اون بي ناموس كيه ! فهميدي بي جيرت ؟! حالا به من بگو اون بي حيرت بي ناموس كيه كه خودم از سقف آويزونش كنم !
( مملي خيلي سريع و بدون مقدمه بدون اينكه چشاشو از چشمهاي ايليدان بر داره، به ماندانگاس اشاره ميكنه كه دمر خوابيده و داره خر و پف ميكنه )
ايليدان : پس اون بي جيرت بي ناموس بي همه چيز اينه ؟ هان ؟! اي بي ......... ! خودم حاليت ميكنم يه كاري ميكنم كه به خواب ابدي بري بي همه چيز !
( ايليدان چوبشو ميزاره زير چونه ماندانگاس )
ايليدان : خدا يا منو ببخش ! خدايا بي ناموس و بي جيرت ها رو از زمين پاك كن ! با شمارش من ..... 1.....2.... 3 !
شــــــــــــــــــوت ! بنگ ! بووووووم ! تــــــــــــــــق !
( مملي تنها چيزي كه ميبينه اينه كه جاي بدن ماندانگاس از توي در خالي شده ! )
مملي : آخيش ! از دستش راحت شدم !
ايليدان : هووووم ! اين از اين .... ببينم، تو كه بيناموسي نميكني ؟! هان ؟! مثه اين ؟
مملي : نه بابا ! ما ارادتمدار حاج آقا احسان هستيم ! ما نوكر ايشونيم ! البته اگه به غلامي قبول كنن !
ايليدان : ديدي بي ناموس ! هنوز بي ناموسي ميكني بي جيرت ؟! مگه خودت ناموس نداري كه مي خواي غلام حاجي شي ؟! ببين خيالتو راحت كنم، سكينه خانم مال خودمه ! سه ماهه با هم نامزديم بي همه چيز ! اونوقت تو ميخواي غلام حاج آقا بشي !؟ ببينم نكنه مي خواي صغرا خانم رو بگيري ؟ يا اون يكي منيره رو ؟
مملي : ! نه بابا من زن نميخوام ! زن ميخوام چي كار كنم ... خب ببينم حاجي هنوز قصد داره كه بياد براي دوئل ؟
ايليدان : پس چي !؟ اگه نيادم خودم به زور ميارمش ! در ضمن، لازم نيست بي جيرتا توي كاراي حاجي دخالت كنن ! ما فردا ساعت 9 صبح اينجاييم ... خيالتم راحت كنم، اينجا اونجا نيست !
مملي : خيلي خب بابا . صبح ساعت 9 منتظرتونم حاجي رم بيار با خودت .
ايليدان : خيلي خب من ديگه برم ... فقط بدون اگه ديگه بي ناموسي كردي مثه اين يارو از در شوت ميشي بيرونا ! گفته باشم !
مملي : خيلي خب برو به سلامت ..... الهي بري ديگه بر نگردي! نذاشتي كپه مرگمونو بذاريم ! نـ ... نذاش ... خـــرپف ..... خـــر پـــــــــف ! .......
( ساعت 9 صبح روز يكشنبه، خيابون باشگاه مملي )
( آهنگ آرتيسيتي، تصوير يه بنزو نشون ميده كه دو تا موتوي جلو و يه بي ام و هم از عقب اسكورتش ميكردن، يه بنز نقره اي ديگه هم پشت بي ام و بود . ماشينها دم در باشگاه و مي ايستند . راننده بنز وسطي پياده ميشه و ميره در عقبو باز ميكنه؛ حاجي پياده ميشه و مربيش از در اونطرفي پياده ميشه . راننده صندوق عقبو باز ميكنه و ساك حاجي رو ميده دست مربيش . حاجي و مربش دم در منتظر ميمونن، همون موقع راننده بنز نقره اي درو باز ميكنه و 5 تا حاج آقا پياده ميشن و ميرن طرف حاج آقا احسان و همراه با حاجي مربيش ميرن توي باشگاه )
( آهگ قطع ميشه، عوضش صداي يه پيكان درب و داغون به همراه يه صداي مينيبوس شنيده ميشه . از دور هم صداي جواد يساري هم جيغ و داد يه مشت جوات شنيده ميشد . كم كم يه پيكان گوجه اي رنگ كه همه جاش تو رفته بود و سپر جلوش كنده شده بود و روي زمين مي كشيد و جرقه ميزد ديده ميشد كه يه ميني بوس آبي رنگ كه از پنجره هاش آدم زده بود بيرون ديده ميشد . ميني بوس پر از آدم بود . اونايي كه دم پنجره بودن هر كدوم يه پارچه رنگي گرفته بودن دستشون و سوت ميزدن و جيغ و داد ميكردن . چند تاييي هم روي سقف نشسته بودن . بالاخره پيكان گوجه اي رنگ با سرعت 140 تا ميزنه رو ترمز ! مينيبوس هم پشت سرش اين كارو ميكنه و خط ترمز درست ميكنه . بعد محمك ميخوره به پيكان و پيكان 10 متر جلو ميره ! چند تايي هم از سقف پرت ميشن رو زمين . گيلدروي از ماشين با يه عينك ري بن پياده ميشه و با همون لبخند هميشگيش با صداي بلند و با لهجه آباداني داد ميزنه و به ملت توي اتوبوس ميگه پياده شن . ملت ميريزن پايين مثه مورو ملخ ! بعد محسن قرقي به همراه مربي ممد، ممد رو ميبرن تو . كسايي كه سوار ميني بوس بودن همه گي عينك ري بن هاي مختلفي داشتن . همشون به همراه اونا رفتن تو )
ممد يا لهجه آباداني : ميگم محسن .... اينجا چيچي قشنگه ولك ! ووووووي ! چيچي عظمت كا !
محسن : نديد بديد بازي در نيور ولك ! ميخندن بمونا ! پيشت بگم ..... پسر بايد باكلاس باشيم ! ها ! باكلاس ! خب انگاري رسيديم ولك ......
( يه در بزرگ كه سر درش نوشته شده بود، مقدم ميهمانان گرامي را به اين ورزشگاه تبريك ميگوييم . شركت آفتابه سازان صبا ! در باز ميشه .... )
مملي : خوش آمديد ! ..............

پايان قسمت سوم
ادامه دارد ....
to be continued ....



بدون نام
Aftabe Pictures Present
دوئل
قسمت اول
با شركت گيلدروي لاكهارت ( گيلدي ) در نقش ممد شوفر < بچه آبادان >
و
با هنر مندي حاج آقا دارك لرد ( حاجي ) در نقش احسانِ آسلام < يك طلبه بي كار ! >

مملي - - - - - - - - - - - - - - - - - مدير باشگاه
ماندانگاس - - - - - - - - - - - - - - منشي مملي
مك ميلان - - - - - - - - - - - - - - محسن قرقي
هاگريد - - - - - - - - - - - - - - - - يك زز واقعي !
سوسك - - - - - - - - - - - - - - - منشي آسلام
بلاتريكس - - - - - - - - - - - - - - - زن ناراضي
دومبل - - - - - - - - - - - - - - - - - داور مسابقه
مرلين - - - - - - - - - - - - - - - - - داور مسابقه
كاكارف - - - - - - - - - - - - - - - - داور مسابقه
ممد بلك - - - - - - - - - - - - - - - مربي ممد شوفر
بارتي پدر - - - - - - - - - - - - - - - مربي آسلام
كورنليوس - - - - - - - - - - - - - - - وزير سحر و جادو
ايليدان - - - - - - - - - - - - - - - - - منكرات چي
و بالاخره لرد ولدمورت در نقش بـــــوق !
به همراه بعضي از طرفداران دو شركت كننده كه به دليل تعداد فروند گونه شان از نام بردن همه آنها معذوريم !

كارگردان - - - - - - - - - - - - - - - دنيس كريوي
تهيه كننده - - - - - - - - - - - - - - عله ماكسيما
دستيار كارگردان - - - - - - - - - - - گودريك گريفيندور
نويسنده - - - - - - - - - - - - - - - - آنتونين جـــــاسم !
آهنگ ساز - - - - - - - - - - - - - - - گروه خواهران غريب
فيلمبردار - - - - - - - - - - - - - - - - ويكتور كرام
عكاس - - - - - - - - - - - - - - - - - كالين كريوي
جلوه هاي بيجه! - - - - - - - - - - - محمود لاف كم !

_______________________________________

دفتر مملي، جزوين !
ديييييييييينگ ! .......خــــر پـــــف ...... دييييييينگ ! ....... خـــر پــــــف ........ دييييييينگ !
مملي : دِ لا مصب گوشي رو بردار ! هووووي ! احمق !
ماندانگاس : چــــشم قربان ! چشم .... !
ماندانگاس : بله ؟
فاج : گوشي رو بده مملي ببينم .....
ماندانگاس : جانم ؟!
فاج : تو تا بهت اهانت نشه نميفهمي اوضاع از چه قراره ! احـــمق ميگم گوشي رو بده مملي !
ماندانگاس : مملي اين به من گفت احمق ! :mama:
مملي : بله ؟ جونم ؟ چيه ؟ دوباره چي شده ؟ مگه مالياتا رو سر موقع نداديم ؟ دوباره منكرات به چي گير داده ؟ چيه اينجا اشكال داره ؟! اي خــــــــــــدا !
فاج : سلام مملي .....
مملي : ! خاك تو سرم ! ببخشيد ! چطوري كورنليوس جون ؟ ( تيريپ رد و بدل نون ! )
فاج : اتفاقا بازم قضيه اين منكراته ! زور پشتمونه مملي ! زور ! بد بخت شديم !
مملي : باز چي شده ‍؟
فاج : مملي دستم به دومنت ! زور منكرات پشتمه گفته كه بايد يه دوره مسابقات دوئل آسلامي برگزار كنيم وگرنه ميريزن وزارت خونه با چوب ميفتن به جونت ! تو كه دوست نداري چوب بخوري هان ؟!
مملي : مهندس صبر كن بينم ! چرا هر چي ميشه پايه منم وسط ميكشي ؟! چرا من بايد چوب بخورم ؟! به من چه ربطي داره ؟! اصلا تو به من چي كار داري ؟
فاج : هان !؟ آهان ! ببين از اونجايي كه در سراسر ايالت قزوين فقط يه دونه باشگاه وجود داره كه با آسلام مطابقه كه اونم باشگاه توئه، ما مجبوريم كه اونجا بندازيم مسابقات وگرنه بعد از اينكه يه من كتك خوردم خودم با چوب سياهت ميكنم ! بايد دو نفر رو پيدا كني كه با كاملا فرق دارن فهميـدي ؟
مملي : من ........
___ حبيبي ، حبيبي ، نوا.......... __
هاگريد : بابا بس نيس ! اصلا كي گفته كه رقص براي لاغري خوبه !؟
مادام ماكسيم : كمر بيا ..... آهان ! حالا اونور .... ببنيم چيه تو دهنت ؟ چيه تو دهنت !؟ مگه تو رژيم نگرفته بودي ؟ ده آخه من چيكار كنم از دست تو ! چقدر مي خوري !؟ الو شهين جون چيزي نيست اين هاگريده .. ولش كن بابا بذار بميره ، خب ميگفتم اول بايد گوش كمر تسترال ...
( مملي گوشي رو با عصبانيت ميذاره )
تـــــــــــــــــــــــــــــق !
مملي : حالا وقت خط رو خط شدنه ؟! بد بخت شديم ! بايد خودمون تدارك ببينيم . بايد دو نفرو دعوت كنيم براي دوئل ! دو تا متضاد . كسايي كه با هم هيچ شباهتي ندارن ! هيچ شباهتي ! چه جوري ممكنه ؟!
( صحنه عوض ميشه آهنگ متن شروع ميشه مثه آهنگ بازي مافيا ! وقتي كه ميري داخل بازي . ماندانگاس رو نشون ميده كه گوشي رو برداشته و داره شماره تلفن حاجي رو ميگيره ) .
ماندانگاس : سلام اونــجـ ......
پيغامگير : با سلام خدمت شما قرآن جوي عزيز ! لطفا تلفن خود را در حالت تن قرار داده و منتظر پيام بعدي ما باشيد .....
ماندانگاس : چي ميگه اين يارو ! بيا اينم تن !
پيغامگير : اين جانب احسانِ آسلام به دليلي موجه، قادر به جواب دادن به شما نخواهم بود . اگر مايل به گذاشتن پيغام مي باشد، لطفا پس از از انتخاب يكي از سوره هاي قرآن كريم به ترتيب شماره، به صوت زيباي استاد عبدالباسط گوش فرا داده و سپس پيغام خود را پس از اتمام سوره بگذاريد . همي در پناه ايزد ساپورت فول شويد !
ماندانگاس : ! خب اشكالي نداره يه شماره شانسي ميزنيم ببنيم چي ميشه .... بيق !
پيغامگير : سوره بقره !
ماندانگاس : !
( بالاخره بعد از دو ساعت تمام، سروه تموم ميشه . )
ماندانگاس : حاجي سلام .... اگه دوست داري توي دوئل شركت كني به بوقي چيزي بزن دارم ميميرم ! ديگه داريم با ملت ميريم لالا ! اگه دوس سريعا بوق بزن ! فقط يادت باشه سريع !
حاجــي سريــــ ......
احسان : كي بود پيغوم داده بود !؟


پايان قسمت اول
ادامه دارد ....
to be continued ....

__________________________________

Aftabe Pictures Present
دوئل
قسمت دوم
به روز شده در ساعت 11:15 صبح روز دوشنبه 84/2/5
( دفتر حاج آقا احسانِ آسلام، ساختمان اداري ميدان مركزي قزوين )
احسان : خواهر بلا يه لحظه ساكت باش ببينم چي شده قضيه چيه ....... خب به من چه كه شوهرت خرجي نميده من برات چي كار كنم !؟ نميده بزن كتكش بزن ! سيسسس ....
( دفتر باشگاه مملي )
ديييييييييييينگ ! ديييييييييييينگ !
مملي : بله ......
احسان : آسلام عليكم . ببينم شما به اينجا زنگ زده بوديد ؟
مملي : هوووووم ؟ ببينم شما احسان آسلاميد ؟! درسته ؟
احسان : بله بنده همي احسان آسلام بوده هستم و خواهم بود برادر من ! خب ببينم شما منو از كجا ميشناسي برادر من ؟ ما كه نميتونيم از پشت تلفن امضا بدهيم برادر نيكو .....اه ! خواهر بلا يه لحظه ساكت باش ببينم چي ميگه !
مملي : آره خوبم ميشناسمت ! ببينم تو خجالت نميكشي امامه بجا لاستيك بارز به من ميفروشي !؟
احسان : بخدا اشتباهي شده برادر من ! اشكال از شماست كه بجاي لاستيك فروشي ما در قزوين به امامه فروشي ما رفتي برادر من !
مملي : من نميدونم ! من فقط لاستيكمو مي خوام ! ببينم اصلا تو برا چي زنگ زدي اينجا ؟
احسان : انگار كه شما زنگ زدي به اينجا برادر من ! نميدونم يه برادري بود كه پيغام گذاشته بود گفته بود كه شما برا دوئل انتخاب شده ايد والا ديگر اطلاعي ندارم .
مملي : هان ! آه آهان ! اگه اين بياد كه نميشه ! عمرا بذاريم بياي ! نميذارم نماينده اين منكرات برنده بشه ! اهم ... اهم .... نه انگار اشتباهي شده كسي به شما زنگ نزده لطفا ديگم مزاحم نشو !
احسان : اهه ؟ از جارو بيا پايين با هم سواري كنيم ، نيكو ! برادر من كاريه كه شده من بايد توي دوئل شركت كنم وگرنه كاري ميكنم كه اوكي نصيبت بشه ها ! ميگم نيروهاي نوشابه اي منكرات بيان با چوب سياهات كنن ! فهميدي ؟
مملي : منكرات ؟ نوشابه ؟ حتما خانواده ! نـــــــــــه ! شما رو سر ما جا داري ! اصلا همين الان بيا ! آدرس بدم ؟!
احسان : اندكي صبر نما برادر من .... خواهر بلا برو بيرون ... برو بيرون بهت ميگم برو بيرون ! حيف كه دست زدن به نامحرم گناه كبيره ست وگرنه چنان ميزدمت كه ديگر بلند نشي خواهر من ! پاشو برو بيرون مغزمو جويدي ! ... اِ ... اهم ... خب برادر شما چي گفتي ؟ آدرس مي خواي بدي برادر من ؟ بده كه هر چه زود تر ما خدمت برسيم !
مملي : ببين اينجا اونجاست ! پس سر خيابون كه رسيدي ميپيچي سمت چپ ! يه يارويي اونجا وايساده بهش ميگي كه يه گله قناري اونوقت مياردت پيش ما !
بــــــــوق ! بوق بوق بوق بوق بوق ......( مملي تلفن رو مي ذاره )
احسان : خب برادر من من تا دو دقيقه ديگه اونجام ! اِ .. ببينم مگه اونجا كجاست ؟! اي مملي نامرد آدرس اشتباهي ميدي ؟ سياهت مي كنم اگه نديدي !
مملي : خب اين از اين ! ناكد اوت شد ! خب حالا ميرسيم به كانديد محبوب خودمون يعني ممد شوفر !
( آبادان، محله جوات نشين، خونه ممد شوفر )
__ ديريديم ديم ... ديريديم ديم ... ديريديدم ديريدديم ديريدي __
( آهنگ جواد يساري )
دييييييييييييييينگ ! دييييييييييييييينگ ! دييييييييييييينگ !
ممد با لهجه آباداني : بله ؟ .... محسن په چي كار مي كني اين املتا كه سوخت كه ... مايتابه آتيش گرف كا !
مملي : سلام ممد عزيز ! چطوري ؟ محسن قرقي چطوره ؟
ممد : به ! كا خودوم ! چيطوري ولك ؟! اين محسنم خوبه محسن بيا با تيليفون مملي كارت داره .... الو چيطوري مملي ؟ گوسفندا خوبن ؟ صداشون چيطوريه ؟ ...... بابا محسن اين املتا جزقاله شد كا !
مملي : حسابي گنده شدن ! صداشو كلفت شده يه جوري بع بع مي كنن كه تاشيش تا محل اون ور تر صدا شون ميره ! جاي شما خالي ! ببينم ممد اين پيكان گوجه ايه رسيد دستت ؟ دو هفته پيش با جغد برات فرستاده بودم !
ممد : رسيد ولك ولي اين جغدت كمرش 10 سانت رفته تو ! فرستاديمش سنت عباس قسمت حيوانات ! بفرما املت .
مملي : دستت . خب ببين اين وزارت خونه دوباره يه سري مسابقات دوئل گذاشته كه مابايد برگذارش كنيم . گفته دونفرو به انتخاب خودتون بايد براي شركت توي مسابقه پيدا كنيد . خب ما هم تو رو انتخاب مي كنيم براي يكيشون .
ممد : جدي ميگي كا ؟! من برا دوئل ... صبر كن همين الان اومدم ! من خودم پايه دوئلم ولك ! بيبين قبل از اومدن ... بيبين اين محسن ما كارش درسته دوئلم بلده ! دوئلش حرف نداره كا ! بيارومش ؟
مملي : ببين ممد دو نفر بايد كاملا با هم تفاوت داشته باشن نه شما دو تا كه عين همين . منتظرتم . تـــــــــــق ‍ !
( شب ساعت 2 اتاق مملي )
خرپــــــف ! خر پــــف ! خــــر پف ! ....... ماندانگاس قلقلك نده گردنمو ...... خفم كردي دستت بردار از گردنم !
ايليدان : ديگه حاج آقا آسلامو سر كار ميذاري !؟ هان ؟
( مملي ميبينه كه ايليدان بالاسرش وايساده و يه چوب كلفت روي گردنش گذاشته )
مملي : من ....من ... من نبـ .....

پايان قسمت دوم
ادامه دارد ....
to be continued ....


ویرایش شده توسط دنيس كريوي در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۵ ۱۱:۲۱:۳۱


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۶:۵۲ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
مرتال کامبت
بخش اول قسمت دوم
پيشکشي از سوي:

تصویر کوچک شده

با شرکت:
حاجي در نقش شانگ تسونگ!!!. ....تو اين فيلم سانسور چي هستش!!!
ابرفورث در نقش لرد ريدن!!!
هري در نقش ليوکانگ!!!
نميد درنقش کيتانا!!!
همزاد در نقش داداش ليو کانگ!!!
گيلدي در نقش جاني کيج!!!
کينگي در نقش جکس!!!
جيني در نقش سونيا!!!
مرلين در نقش البر گاد!!!
ولدمورت((سعيد))در نقش شائوکوآن!!!
سوسک در نقش اسکارپيون!!!
دالاهوف در نقش ساب زيرو!!!
گراپي در نقش گورو!!!
چو در نقش جيد!!!
فلور در نقش سيندل!!!
کريچر در نقش رين((خيلي نقشش کوتاهه))!!!
کالين در نقش کابال!!!(اصلا به نقشش نميخوره!!!)
دنيس در نقش سايراکس!!!
ماندانگاس در نقش اسموک!!!
کرام در نقش داداش ساب زيرو!!!
بيگانه در نقش ارمک!!!
لوپين در نقش نايتي ولف!!!
فلور در نقش سيندل!!!
مادر هاگريد در نقش شيوا!!!
فاينز در نقش موتارو!!!
----------------------------

تهيه کننده:midway کمپاني
تدارکات:تمامي گيم نتهاي شهر لندن!!!
آهنگساز:ابرفورث
جلوه هاي ويژه:دارک لرد و سالازار!!!
------------------------------------------
ناگهان از آسمان...شش هفت نفر ميان پايين!!!
ابرفورث:سعيد؟
سعيد((شائوکوآن)):بله...من...چيه جا خوردي؟.....اومدم جهانتو تصرف کنم!!!
ابرفورث:امکان نداره
سعيد:چرا امکان نداره؟....هم سرزمينتو ميگيرم هم جونتو.....سزاي کسي که خيانت کنه همينه!!!
ابرفورث:من و يارانم آماده نبر با شماييم...اشاره اي به پشت سرش ميکنه!!!
سعيد:يارانت؟اين انسانهاي ضعيف و فاني رو ميگي؟
ابرفورث:اينا بي نظيرن
سعيد غيرتي ميشه و به ابرفورث حمله ميکنه...ابر فورث جا خالي ميده و يه صاعقه طرف سعيد ميفرسته
سعيد ميخوره زمين...ناگهان بيگانه که کنار سعيد بوده شلاقو ميده دست سعيد
سعيد شلاقو ميچرخونه و ميندازه زير پاي جيني((سونيا)) و اونو طرف خودش ميکشونه
گيلدي تعصبي ميشه به سعيد حمله ميکنه....سعيد با يه دست گيلدي رو نقش زمين ميکنه و گردن گيلدي رو ميگيره دستش!!!
سعيد:تسليم ميشي ابرفورث يا يکي از يارانت از بين بره؟
ابرفورث با يک انگشت کل نيروي سعيدو نشونه ميگيره....همشون ميرن در داخل يه صاعقه محو ميشن
ابرفورث:جيني رو آزاد ميکني يا کل جنرال هاتو نميبيني!! ،((جنرالها عبارت بودند از:ارمک((بيگانه)) ،شيوا((مادر هاگريد)) ،موتارو((فاينز))،سيندل((فلور))،ساب زيرو((کرام))،اسکارپيون((سوسک))،رين((کريچر))))

سعيد:اونا رو آزاد کن تا من گيلدي رو آزاد کنم
ابرفورث نگاهي به قيافه خواهشمند جيني ميندازه...يه نگاهي هم به گيلدي...در نتيجه انگشتشو مياره پايين و اونارو آزاد ميکنه
سعيد:بدترين کارو کردي!!!....و در جا گردن گيلدي رو ميشکونه...و اونو ميکشه

سعيد:جادوي من سه روز طول ميکشه و بعد از سه روز کل زمين تصرف ميشه!!!!
پرنسس نميد:امکان نداره...چجوري؟
صداي جيغي بنفش مياد!!!
نميد:مادر؟!!!!
فلورمياد بالا و ميگه:بله...و تو خواهي مرد((جون من عين فيلمنامست!!!!))
ابرفورث که ميبينه اوضاع مساعد نيست و لحظه به لحظه بر نيروهاي سعيد اضافه ميشه....دوستانشو به يک معبد ميبره و ورودي رو خراب ميکنه که کسي نتونه مزاحم اونا بشه

هري:چطوري تونست بيان اينجا؟مگه قرار نبود اگه ما در تورنمنت پيروز بشيم دريچه براي هميشه بسته بشه؟
ابرفورث:کدوم در بسته اي هستش که دوباره باز نشه؟
جيني که هنوز براي کشته شدن گيلدي ناراحت بود((عاشق هم شده بودند ديگه)) گفت:خودم سعيدو ميکشم
هري:نه من ميکشمش!!!
ابرفورث:ديگه کافيه!!!....هيچکدومتون نميتونيد
هري:من حاجي دارکي رو کشتم...پس سعيدم ميتونم بکشم!!!
ابرفورث:بله تو دارکي رو کشتي ولي حتي نميتوني روبروي سعيد واستي...چه برسه بخواي مبارزه کني!!!
هري که خورده بود تو ذوقش گفت:حالا چي کار کنيم؟
ابرفورث:به نيروي بيشتري احتياج داريم.....سونيا بايد بري سراغ جکس((همزاد در فيلم قبلي کشته بودتش...در حالي که اوني که تو فيلم يک مرده بود يکي ديگه بود))منم ميرم پيش خدايان ببينم چيکار ميتونم بکنم...هري تو و کيتانا بايد بريد سراغ لوپين حتما بهش احتياج داريم مخصوصا تو هري..بايد آماده بشي
هري:آماده بشم؟
ابرفورث توجهي نميکنه...يه در رو باز ميکنه که به زير زمين راه داره....اونجا دو گوي بزرگ قرار داره که براي نقل و انتقال استفاده ميشه
ابرفورث:تو و کيتانا سوار اون بشيد...من و جيني هم سوار اين يکي ميشيم..فعلا خداحافظ

هري و نميد سوار يکي از گويها ميشند و گوي به حرکت در مياد...سرعتش خيلي زياده به طوري که سر هري هي به اينور اونور برخورد ميکنه
نميد:بيا به من بچسب!!!
صحنه بي پي جي ميشه!!!((اينا توفيلم يک ،از هم خوششون ميومد ديگه!!!))صداي دارکي مياد..آسلاميوس!!
صحنه قطع شده و نشون ميده اينا از گوي پياده شدن!!!
نميد:هري اگه اتفاقي براي من پيش اومد.....
هري:ببين نمي!!!...من تو زندگيم خيلي چيزارو از دست دادم...ولي نميخوام تو رو از دست بدم
صورتا داره نزديک ميشه!!....لبا هم داره نزديک ميشه!!!
((حاجي سانسوریسم فيلم دوم....اعصابش خورده...مجبور ميشه يکي از نيروهاي سعيد بفرسته حال اينا رو بگيره!!!((
دودي در حال حرکت است....هنگامي که اينا خيلي به هم نزديک شدند..دود شکل ميگيره!!!...و تبديل به اسموک((ماندانگاس)) ميشه...هري تا چشمش ميخوره به اون ،نميد رو ميندازه کنار و در عوض اون يه لگد جانانه از طرف اسموک دريافت ميکنه!!!
((هري تو دلش:اومديم چي بگيريم...چي گرفتيم!!!))

همزمان دونفرم ميريزن سر نميد!!!
اما نميد سريع از پس هر دوشون برمياد
نبرد بين هري و ماندانگاس ادامه داره....دانگ که ميبينه از پس هري برنمياد رو به ميسل((موشک))مياره....هري از اولين موشک جا خالي ميده موشک به يه جاي ديگه ميخوره و منفجر ميشه
هري دانگ رو ميگيره و پرت ميکنه....دانگ عصبي ميشه..يه موشک ديگه ميده بيرون....هري ديگه فرصت جا خالي دادن نداشت
اما کرام!!!...از راه ميرسه و ماندانگاس رو يخي ميکنه....موشک تا نصفه بدن ماندانگاس در اومده بود....هري فورا يه لگد ميزنه و ماندانگاسو به پايين دره پرتاب ميکنه

هري:من تورو تو تورنمنت مرتال کامبت شکست دادم!!!کشتمت
کرام:تو داداشمو کشتي!!!
هري:پسس براي چي به من کمک کردي؟
کرام:من به تو کمک نکردم!!...به نميد((کيتانا))کمک کردم...چون سعيد ميخواد اونو بدزده!!!
هري:بدزده؟
کرام :بله
در حال حرف زدن بودن که يه طناب از پايين اومد.....و يکي مزاحم آنها شد اون کسي نبود جز سوسک((اسکارپيون))

سوسک:نميد..شما مجبوريد با من بياييد!!!
کرام:امکان نداره و ميپره جلوي سوسک و شروع به مبارزه ميکنه
کرام يه گوله يخ به طرف سوسک ميفرست ولي سوسک جا خالي ميده و يه لگد به کرام ميزنه
کرام نزديکه از دره سقوط کنه....هري که ميديد جون کرام در خطره ميره بهش کمک ميکنه
در همون حال سوسک که ميبينه هري و کرام گرفتار شدن...غيب ميشه و از پشت سر نميدو ميگيره و ميگه:ساکرز
هر دوشون غيب ميشن
هري:کجا بردش؟
کرام:پيش سعيد
هري:تو هم مياي به من کمک کني
برميگرده ميبينه کرام رفته
---------
از طرفي جيني رفته که جکس((کينگزلي)) رو پيدا کنه..به پايگاه پليس((محل کارش))ميره...ميبينه کينگزلي رو يه تخت بستريه و يه لحاف روشه
لحافو ميزنه کنار و .....
جيني:کينگي!!!...چه بلايي سر دستات اومده؟
کينگزلي:هيچي!!...اين تکنولوژي جديده.....دست رو خيلي قدرتمند ميکنه
جيني:بايد با من بياي!!
کينگزلي:کجا؟
جيني:نپرس فقط بيا!!!
ناگهان در باز ميشه و يه ربات وارد ميشه...دنيس((سايراکس)):زمان...زمان مردنه...فقط مرگ ميتونه شمارو از اينجا خارج کنه!!!
کينگزلي:اين چيه ديگه؟
دنيس توجهي نميکنه و يه لگد به کينگزلي ميزنه.....کينگزلي:بشين ببينيم مشکلت چيه...شايد بتونيم اون رو با صحبت رفعش کنيم
سايراکس با جيني در گير ميشه....در همون حال چند نفر ديگه هم وارد کارزار ميشن
دنيس شکمش باز ميشه و يه حباب ميفرسته بيرون...جيني جا خالي ميده...حباب به يکي از افراد ميخوره و فرد تبديل به اسکلت ميشه
دنيس ايندفعه حبابو به سمت کينگي ميفرسته ولي کينگي با دستش اونو خنثي ميکنه
سپس با يه مشت محکم((با استفاده از دستاي قدرتمندش))کار طرف رو ميسازه
----------------------


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۴

شاهزادۀ دورگه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۷ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 187
آفلاین
فایل موزیک مرتال کامبت ضمیمه ی این فایله

http://home.ripway.com/2005-4/292237/Tecno-Rave(MortelCombat).mp3


Head of Detection and Confiscation of Counterfeit Pants Office
Emperor's Spokesman


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۶:۲۰ سه شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
دورگه جان عالی نوشتی.....مخصوصا تمام حرکات رو بخوبی شرح دادی...کاری که خود من کمی در انجامش عاجز بودم

تنها مشکلی به نظرم اومد این بود که دقیقا کل فیلمو کپی کردی....نخواستی کمی از رول پلیینگ سایت از خودت بهش اضافه کنی

در ضمن خواهش میکنم بذار بخش اول قسمت دوم رو من بنویسم....بخش دومشو شما بنویس قبول؟

این بخشایی رو که پایین میبینی توسط من نوشته شده بود...ولی کامل نشده بود به هر حال میزنم شاید کسی خوندش

نقل قول:

بعد از مبارزه جيني با مودي....حاجي مسابقات را به زمان بعدي موکول ميکند
حاجي در اين فکر بود که ديگر وقتش هست که از نيروهاي اصلي خود استفاده کند...او همچنين ميخواست نميد را روبروي هري قرار دهد
حاجي:هري!!!...پرنسس نميد احتياج به يه حريف تمريني داره....و من تورو انتخاب کردم!!!
صحنه...هري و نميد مشغول تمرينن...حاجي هم داره شربت گلاب ميل ميکنه!!!
هري به نميد يه لگد ميزنه...ولي نميد جا خالي ميده و از پشت گردن هريو ميگيره و ميگه:در مبارزه بعديت بايد از فکرت به نحو احسن استفاده کني!!!
هري:چي؟!!!....خودشو از چنگ نميد رها ميکنه و ميخواد يه آپرگاد بزنه...ولي نميد باز هريو فريب ميده و دوباره از پشت گردن هريو ميگيره!!! و ميگه:
منظورم اينکه بايد از عناصر اطرافت استفاده کني!!!!....هري ميگه:نميخواد به من درس کنگفو بدي!!!...من خودم اينکارم!!!
هري ايندفعه سعي ميکنه به نميد برگ بزنه!!!....به صورت ناگهاني از پشت گردن نميدو ميگيره!!! و ميگه:حالا چي؟!!
نميد:به حرفام فکر کن!!!مبارزه بعديت بينهايت سخته!!!!
---
توضيح صحنه......ابرفورث وارد تالار ميشه و يک فقره!!!سيم سرور آويزون ميکنه به مجسمه!!!!و ميره
مدتي بعد در همون تالار.....

هري منتظر بود تا حريفش وارد شد...مدتي بعد دالاهوف((ساب زيرو))وارد تالار شد
انها روبروي هم ايستادند.....نفسهايشان در سينه حبس شده بود
دالاهوف با دستهايش شروع کرد به جذب کردن سرما......سپس گوله اي يخي را به سمت هري پرتاب کرد...هري با چرخشي خود را از مسير گوله کنار کشيد
دالاهوف اينبار سعي کرد فضاي کل تالار رو سرد کنه....هري به سختي نفس ميکشيد...مطمئن بود که اگر کاري نکند در اين سرما يخ خواهد زد
ناگهان چشمش در گوشه از تالار به نميد ميخوره و ياد حرفش ميفته:بايد از عناصر اطرافت استفاده کني!!!!
نگاهي به دورش ميندازه....چشمش به سيم سرور ميفته...معطل نميکنه....سيم سرور رو ميگيره و مانند کابويها...پرت ميکنه طرف دالاهوف.....سيم سرور دور دستاي دالاهوف حلقه ميزنه
هري به سرعت پا ميشه و با يک ضربه کار دالاهوف رو تموم ميکنه
.

توضیح چند مسئله:
پرنسس کیتانا((نمید))...فرزند پادشاه و ملکه سیندل...هست.....پدر او و مادرش سیندل...وظیفه نگهداری از دروازه ورود به جهان انسانها را داشتند
وقتی امپراطور((شائوکوئان)) به سرزمین اونا حمله میکنه((همون سرزمین دنیای بیرونی که هری و گیلدی واردش شدن))...قرار میشه هر سال مسابقات مرتال کامبت برگزار بشه و اگر دنیای بیرون((نیروی شائوکوئان))به ده پیروزی متوالی برسه بتونه زمینو اشغال کنه
در پایان قسمت اول هری و گیلدی مانع میشوند آنها به ده پیروزی متوالی دست یابند
ولی در آخر قسمت اول...در میابیم امپراطور بر خلاف قانون به زمین حمله میکنه....چطور چنین چیزی ممکنه؟خواهیم دید


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۳۰ ۶:۵۸:۰۱

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱:۴۱ سه شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۴

شاهزادۀ دورگه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۷ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 187
آفلاین
با سلام خدمت همۀ عزیزان چون جناب کرام قسمت سومو اکران نکرد استودیوی Half Blood Prince Picture تصمیم به نوشتن فیلمنامه قسمت سوم و اکران فیلم گرفت! با اجازه جناب کرام!

مرتال کامبت
بخش پایانی قسمت اول

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

از حاجی عزیز بخاطر اینکه اگر در فیلم توهینی به ایشان شده معذرت می خوام!

بازیگران و عوامل:

حاجي دارک لرد ***** شانگ تسونگ!!!
آبـــــــــــرفــورث ***** لرد ريدن!!!
عــــــلــی (هری) ***** ليوکانگ!!!
نـــــمـــــیـــــــــــد ***** کيتانا!!!
هــمــــــــــــــــزاد ***** چان کانگ!!!
گـــــــــــيلـــــــدی ***** جاني کيج!!!
کـــــــــينــــــــگي ***** جکس!!!
جــــينـــــــــــــــي ***** سونيا!!!
دالاهـــــــــــــوف ***** ساب زيرو!!!
هــــــاگــــــــــرید ***** نقش گورو!!!
چــــــــــــــــــــــو ***** جيد!!!
کــــــــــــــــــــرام ***** داداش ساب زيرو!!!
گــــــــــراوپـــــی ***** امپراتور!!!
شاهزادۀ دورگــه ***** یکی از اون خادما!!!

آهـــنــــــــــگساز ***** !!!DJ. Aligator
جـلوه های ویـژه ***** حاجی دارکی و سالازار!!!
تـــــــــــهیه کننده ***** آبرفورث و بانک ملی!!!
کــــارگردانــــان ***** ویکتور کرام و شاهزادۀ دورگه!!!

علی به سمت جایگاه مبارزه می ره و از دور حاجی رو می بینه که به پشت سر او اشاره می کنه علی روشو بر می گردونه می بینه پرنسس نمیده که از دور داره به جایگاه نزدیک می شه پرنسس نمید میاد و روبه روی علی قرار می گیره هر دو خودشونو برای مبارزه آماده میکنند!
حاجی اشاره ای می کنه! و می گه: مبارزه رو آغاز کنید!
مبارزه شروع می شه! پرنسس نمید با یک حرکت گاز انبری علی رو سوسک می کنه! و یواش به علی می گه: با تمام وجودت مبارزه کن این امیدوار کننده نیست!
علی در حالی که گیر افتاده: اگه پیروزشدم چی؟!
پرنسس نمید علی رو ول می کنه علی با پرنسس درگیر می شه ولی برای بار دوم سوسک میشه!
پرنسس نمید دوباره به آرامی: زمانی تو در مبارزۀ بعدی پیروز می شی که از عنصر بوجود آورندۀ حیات استفاده کنی!
علی:چی؟
حاجی: نمید!
پرنسس نمید سر خودشو بر می گردونه علی هم از این فرصت استفاده می کنه و پرنسس رو با یک حرکت سریع نایک اوت می کنه و به زمین میزنه وقتی پرنسس نمید زمین می خوره به آرامی به علی می گه!: یادت باشه چی بهت گفتم!
حاجی: تمامش کن! تو نتونستی منو فریب بدی! خیلی عاقل نیستی!

همان روز مبارزه با Sub Zero در یک دخمۀ تاریک:

لرد ریدن (آبرفورث) که خودش را به شکل یکی ازخدمتکاران قصر در آورده ظرف آبی را روی زمین قرار می ده و مقداری آب از آن می نوشد درهمین زمان علی وارد می شه و نگاهی به آبرفورث می اندازه (خدا بگم چه کارت کنه آدمو به چه کارا وا میداره اگه زنده از اینجا بیرون برم زنده نمی مونی ممل!) در همین هنگام Sub Zero از پله ها پایین میاد و بی هیچ سلام علیکی خودشو آماده می کنه! دو حریف رو در روی هم خود را برای مبارزه آماده می کنن مبارزه شروع می شه! یه راست! یه چپ! یه کله! اما هیچ کدوم فایده نداشت Sub Zero زرنگ تر از این حرفا بود و با لگد رفت توی دهن علی دوباره یه راست یه چپ Sub Zero کله پا می شه علی می افته دنبالش Sub Zero می ره روی دیوار یه برگردون می زنه بعدش یک کله ملق و میبینه که حریف علی نمی شه فرار می کنه علی یه لا پایی به Sub Zero می ده و Sub Zero با مغز می ره توی زمین ناگهان Sub Zero مانند برق گرفته ها بلند می شه و شروع به انجام حرکات غیر عادی می کنه علی پیش خودش فکر می کنه (آیا این از تیمارستان فرار کرده؟!) ولی ناگهان همه جا سرد می شه و سرما همه جا رو فرا می گیره علی فکر می کنه دیمنتور ها اومدن چند تا اکسپکتوپاترونوم در می کنه اما انگار نه انگار ناگهان کلمات در مغزش شکل می گیرند (زمانی تو در مبارزۀ بعدی پیروز می شی که از عنصر بوجود آورندۀ حیات استفاده کنی!) بله آب! علی به سرعت به طرف ظرف آب می ره اونو بالای سرش تاب می ده و آب درون اونو به طرف Sub Zero می پاشه آب در وسط راه یخ می زنه و به یک استالاکتیت تبدیل می شه و می ره توی شکم Sub Zero و اون بندۀ خدا رو درجا می کشه و به اون جهان می فرسته!

همان روز حاجی و گورو با هم:

گورو: وقتش شده؟!
حاجی با لبخند: بله وقتشه به این انسانها یاد بدیم که با دارکی در نیافتن!

فردای بعد از آن روز مبارزۀ گورو با گیلدی:

تصاویر نشان می دهند که گورو داره انسان ها رو لت و پار می کنه و 3 نفرو در همون 1 دقیقه اول به دیار عبدیت می فرسته تصاویر محو می شوند صدای تشویق جمعیت می اد گورو دستهاشو بلند کرده و حسابی ذوق می کنه در همین حال اون بد بخت (جکس) که داشت خودشو برای مبارزه آماده می کرد وقتی قیافه گورو رو می بینه سکته می کنه و در جا می میره!

جینی در حالی که روشو به طرف علی و گیلدی می کنه با نا امیدی: ما نمی تونیم برنده شویم!
یکدفعه آبرفورث از آسمون ظاهر می شه و می گه: چرا گورو هم می شه کشت شما باید از نقاط ضعفش استفاده کنید نمی دونم دوزاریتون افتاد یا نه؟!

چند ساعت بعد گیلدی و جینی با هم:

گیلدی با قیافه ای بسیار شجاعانه!: من با اون می جنگم!
جینی: نه اون تو رو می کشه!
گیلدی با خنده: از مادر زاییده نشده کسی که منو بکشه!
جینی: تو فکر می کنی با این کارت از من محافظت می کنی؟! اما من خودم از پسش بر میامو نیازم به کمک کسی ندارم!
گیلدی: عمرا بربیای!

یک ساعت بعد گیلدی در حضور حاجی:

گیلدی روشو به حاجی می کنه و می گه: من با گورو می جنگم!
حاجی با لبخند: تو خیلی شجاعی! اما خیلی احمق که از خصوصیات اغلب قهرمانانه! ولی تو از پس گورو بر نمیای و اون تو رو می کشه!
گیلدی با عصبانیت: اون کسی که کشته می شه من نیستم!
حاجی: بله میبینم! تو میمیری همۀ شما می میرید!
گیلدی با حالتی عصبانی تر از گذشته!: به حال شما چه فرقی داره؟!
حاجی: !Ass You Wish
یکدفعه سرو کلۀ آبرفورث پیدا می شه! و می گه: من اجازه نمی دم گیلدی با گورو بجنگه!
حاجی سرشار از خوشحالی: به به لرد آبرفورث چه عجب شما باید زود تر از اینا میومدید!
آبرفورث با عصبانیت و حالتی تهدید کننده: نشنیدی جادوگر من نمی ذارم اون با گورو بجنگه!
گیلدی با حالتی عصبی: نه من باید برم خودت گفتی این مسابقۀ ما است و تو مسئولیتی دربارۀ شرکت کننده ها نداری!
آبرفورث با صدای بلند!: خیلی خری گیلدی!

صحنۀ مبارزۀ گورو و گیلدی:

گورو مثل همیشه با نوچه هاش وارد می شه و همه تشویقش می کنن گورو دستاشو بالا می گیره و ابراز احساسات می کنه که یکدفعه گیلدی خیلی خوشتیپ با عینک آفتابی جلوش ظاهر می شه و خیلی راحت عینکشو از روی چشاش ور می داره!
گورو با تعجب: هومک؟! و عینکو از دست گیلدی می گیره و خردش می کنه! و رو به حاجی می کنه
حاجی بلند می گه: Finish Him Quickly!
گورو با شادی: این که چیزی نیست یکی می زنم جای دهنش با پاهاش با هم عوض شه!
گیلدی با عصبانیت!: باشه خودت خواستی الان نشونت می دم سزای کسی که راجع به ظاهرم بد حرف بزنه چیه! و سریع خم می شه و یک مشت به جای حساس گورو می زنه و در می ره بالای پله ها!
گورو:
حاجی با ناراحتی: برو دنبالش بی عرضه!
گورو دوباره شیر می شه و دستاشو بالا می گیره و می افته دنبال گیلدی حالا گیلدی بدو گورو بدو تا می رسن به تراس گیلدی زودتر می رسه و منتظر گورو می مونه گورو می یاد بالا و مثل عقب افتاده های ذهنی اینورو اونورو نگاه می کنه که یکدفعه گیلدی با لگد می ره تو دهن گورو و وی رو به پایین پرتگاه پرت می کنه اما گورو دستش رو به سنگ های لبۀ پرتگاه می گیره گیلدی با خونسردی تمام می گه!: عزیزم اینجا همونجایی است که تو باید بیوفتی پایین! گورو به پایین پرتاب می شه و می میره ناگهان صدای ناهنجاری سکوت شبانه رو می شکند این صدای جیغ جینی بود!

جهان بیرون!:

حاجی جینی رو به زور با خود برداشته و می برد! آبرفورث خود را به پشت سر حاجی میرسونه و می گه: حاجی از شما که از مخلصان اسلامی بعیده.
حاجی: جمش کن بابا! و به زور جینی رو با خودش می بره!
جینی با حالتی ملتسمانه: بزار برم ولم کن!
علی با عصبانیت هر چه تمام: بایست و مثل یه مرد بجنگ! و لی حاجی اهمیتی نمی ده!
آبرفورث: هی جادوگر تو داری زیر قول خودت می زنی تو داری فرار می کنی؟!
حاجی: هی صبر کن! من به مرتال کامبت پایان ندادم من فقط جاشو عوض کردم درضمن معامله در برابر معامله من می خوام با جینی مبارزه کنم! و وارد دوازۀ جادویی می شه و به دنیای بیرون می ره!
در همین لحظه گیلدی خودشو می رسونه و می گه: کجا بردش؟
آبرفورث با ناراحتی: به دنیای بیرون جایی که من نمی تونم با شما بیام!
گیلدی: ولی ما می ریم! هی آبر ممکنه جینی بتونه توی مبارزه با حاجی پیروز شه؟
آبرفورث: نه این غیر ممکنه متاسفم!
گیلدی با تعجب!:متاسفی؟!
آبرفورث: تنها کسی که حریف حاجی می شه همین علیه خودمونه!
علی با حالتی مصمم: پس من می رم دنبالش
گیلدی: صبر کن منم باهات میام!
و وارد دروازۀ جادویی می شن و می رن
ُُُُ
اونها وارد یک جای تاریک و وحشتناک که پر از استخوان های انسان هست می شن!
گیلدی با ناراحتی: اینجا جای خوبی نیست ولی به هر حال من خوبم! پس اینجا دنیای بیرونه چه جای مزخرفیه!
علی: باید اونو پیدا کنیم!
هر دو برای پیدا کردن جینی راهی ناکجا آباد می شن!
گیلدی: من از اینجا بدم میاد آدم رو یاد دوران دبیرستان می اندازه!
ناگهان یک سایه از پشت سر اونا رد می شه!
علی: صبر کن یک چیزی اینجاست! و روشو به طرف گیلدی می کنه و یواش یواش در جهت پشت سرش گام بر می داره گیلدی که انگار به عقل علی شک کرده باشه! میگه: هی علی چیکار می کنی حالت خوبه! که ناگهان علی دستشو سریع به طرف چیز نا پیدایی می بره و یک چیزی که شبیه یک مارمولک بزرگ بود رو می گیره و با مارمولکه کتک کاری می کنه مارمولک بزن علی بزن خلاصه مارمولکه یک طوری از دست علی در می ره و توی شکم یک اسکلت می ره ناگهان اسکلت جان می گیره و تبدیل به یه جنگجو می شه و با یک برگردون میاد توی دهن علی و علی رو پرت می کنه توی دیوار، دیوار خراب می شه و علی اونطرف دیوار می افته جنگجو علی رو بلند می کنه و چند مشت نثارش می کنه علی عصبانی می شه و جنگجو رو که با لگد داره به طرفش میاد می گیره و پرت می کنه توی دیوار! علی به جنگجو مهلت نمی ده و اینبار با دو پایی میاد روی سینۀ جنگجو؛ جنگجو پرت می شه همون جایی که جون گرفت و دوباره تبدیل به اسکلت می شه ولی از داخل شکمش مارمولکه داشت بیرون می اومد! علی خیلی خونسرد گفت: نه تو این کارو نمی کنی! و مارمولکو با یک ضربه کشت! علی روی خودشو به طرف گیلدی بر می گردونه که پرنسس نمیدو می بینه پرنسس نمید کار علی رو تحسین می کنه و می گه: خیلی عالی بود! آخر یاد گرفتی چیکار کنی!
پرنسس نمید به هری و گیلدی اشاره می کنه و میگه: با من بیایید!
علی با ناراحتی: اینجا چه خبره؟
پرنسس نمید: اتفاقاتی در دنیای شما در حال رخ دادن است که تو می تونی جلوی اونها رو بگیری! و ادامه می ده: پدر من یکی از قانونگذاران جهان بیرون بود اون بهترین جنگجویانشو در مورتال کمبات از دست داد، وقتی این اتفاق افتاد امپراتور والدین مرا کشت و مرا به سرپرستی گرفت! برای اینکه به تاج و تخت برسه!
علی با تاثر: حالا چجوری می تونم جلوی این اتفاق ها رو داخل دنیای خودم بگیرم؟!
پرنسس نمید: اگه من به تو اعتقاد نداشتم نمی تونستم به تو کمک کنم در برج سیاه تو سه بار باید مبارزه کنی تو باید صورت دشمنتو، صورت خودتو و صورت بزرگترین ترستو ببینی!

همان روز در بالای برج سیاه مبارزۀ هری و حاجی:

عده ای از خادمین از پلۀ برج که بصورت پیچ پیچی بود پایین آمدند حاجی هم همراه اونا بود! جینی در حالی که بسته شده و در لباس غیر اسلامی است! میگه: من با تو نمی جنگم!
حاجی با خوشنودی!: اما تو مجبوری با من مبارزه کنی عزیز دل برادر می بینی که کسی دیگه ای اینجا نیست و اگه تو هم با من مبارزه نکنی جهانتو تصاحب می کنیم!
جینی با این که به این حرف ایمان نداشت گفت: اما من مطمئنم دوستام دنبالم میان! ناگهان یکی از خادمین روسری را از سر خود کشید و گفت: اونا الان اینجا هستند! (بله اون گیلدی بود!)
حاجی با عصبانیت!: بگیریدشون
پرنسس نمید: نه همون جا که هستید وایسید تو داری قوانین تورنمنت رو نقض می کنی هم تو و هم امپراتور می دونه که در این تورنمنت نمی تونید پیروز شید...
حاجی با عصبانیت: تو چطور جرائت می کنی جلوی من به امپراتور بی حرمتی کنی؟!
پرنسس نمید با آرامش: تو خودتم خوب می دونی اگه مبارزه نکنی دروازۀ این جهان رو برای همیشه از دست میدید!
حاجی با ناراحتی: باشه! من با تو مبارزه می کنم گیلدی!
علی به صدای مصمم: نه تو با من می جنگی! قبول می کنی یا نه؟!
حاجی با ناراحتی هر چه تمام: می پذیرم! ما رو ترک کنید!
همۀ خادمین که در اطراف آنها بودند پراکنده شدند و رفتند! هر دو برای مبارزه حاضر شدند و روبروی یکدیگر قرار گرفتند! مبارزه آغاز شد! ابتدا حاجی چند مشت نثار علی می کنی ولی بعد علی ضربۀ محکمی به دهان شانگ تسونگ وارد می کند و دهان او پر خون می شود! حاجی ناراحت می شود و دست بر روی لبش می ذاره و وقتی انگشتش به خون می خوره می گه: شما همه احمقید! و شروع می کنه به احضار افرادش یکدفعه زمین به لرزش در می اد و 3 نفر از حفره های که توی زمین بودند به بیرون می پرند علی همۀ اونها هم لت و پار می کنه و وقتی رویش رو به طرف حاجی می کنه می بینه حاجی اونجا نیست! و بالاست حاجی با عصبانیت: من دارم مرگ تو رو می بینم علی؛ علی با سرعت به طبقۀ بالا می ره وقتی از پشت به حاجی نزدیک می شود حاجی تغییر شکل می دهد و شبیه به چان برادر علی می شه علی: نه تو چان واقعی نیستی!
چان: چرا لرد ریدن من رو برای کمک به تو فرستاد بیا با هم باشیم یادت هست می گفتی هیچ وقت ترکت نمی کنم!؟
علی: آره به خاطر دارم! ولی تو چان واقعی نیستی چان دستش را به طرف علی دراز می کند و می گوید: برادر ولی علی دستش را رد می کند! و می گوید: نه تو برادر من نیستی! یکدفعه صورت چان به صورت حاجی تغییر پیدا می کند و حاجی می گه: تو میمیری! و با سرعت بطرف علی می ره ولی علی جا خالی می ده و شان تسونگ می افته روی زمین و میمیره بعد از این اتفاقات روح برادر علی آزاد می شه و با هم یکم گپ می زنند! علی به گیلدی، پرنسس نمید و جینی می گه بریم خونه و تصویر معبدی رو نشون می ده که مردم در حال جشن گرفتنند و همچنین گیلدی، پرنسس نمید، جینی و علی رو نشون می ده که به همدیگه نفس می دن و به طرف لرد آبرفورث می رن! لرد آبرفورث: من منتظرتون بودم گل کاشتید شما انسانها دیگه چه موجواتی هستید؟!
ناگهان معبد خراب می شه و هیولایی پدیدار می شه! علی: این کیه دیگه آبرفورث با تعجب!: این امپراتوره!
امپراتور: ای احمق ها همتون خواهید مرد و روحتون مال خودم خواهد شد ناگهان آبرفورث چشمهاش برق می زنه و می گه: من اینطور فکر نمی کنم یکدفعه همه اشون آمادۀ مبارزه می شوند و فیلم تمام می شود.

باتشکر از:
همۀ کسانی که ما را در ساخت این فیلم یاری کردند!

محصول سال 1385-1384 روز سی امه فروردین ساعت 3:45 با مداد!

ادامه دارد...


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۳۰ ۶:۱۱:۵۴
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه (White Guy) در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۳۰ ۱۶:۲۲:۲۰
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه (White Guy) در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۳۰ ۱۶:۲۹:۰۶
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه (White Guy) در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۳۰ ۱۶:۳۲:۱۲
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه (White Guy) در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۳۰ ۱۶:۳۷:۳۱
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه (White Guy) در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۳۰ ۱۶:۴۰:۱۳
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه (White Guy) در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۳۰ ۱۸:۰۵:۴۳

Head of Detection and Confiscation of Counterfeit Pants Office
Emperor's Spokesman


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۴

شاهزادۀ دورگه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۷ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 187
آفلاین
جلسۀ آزمون از داوطلبان بازیگری
==================

مکان: هالی ویزارد

کرام: حاجی خودمونیما از وقتی که این بیگانه رفته یک کمبودی چیزی احساس می کنم احساس می کنم یک چیزیم کم شده.
حاجی: آری درست می گویی ما هم دیگر حال نداریم شما را ارشاد کنیم.
==================

کرام: خیلی خوب بود خانم بعدا باهاتون تماس می گیرم فقط اگه شمارتونو لطـ...
حاجی: اسلامیوس تو چنین کاری رو نمی کنی (کرام بلند می شه می ره وضو بگیره بره نماز بخونه!!!) عزیز دل برادر شما بیایید پیش خودم شمارتونو یادداشت کنم!!!

یک ساعت بعد؛ بعد از بی اثر شدن اسلامیوس

==================

کرام: نفر بعد بیاد تو
شاهزادۀ دورگه: من داخلم
کرام: تو از کجا اومدی داخل (دوباره )
شاهزادۀ دورگه: از پنجره
کرام: می گم تو فامیل بیگانه نیستی!
شاهزادۀ دورگه:
کرام: وای نه!!! یکی دیگه خدایا من به کدامین گناه مرتکب شدم که گیر همچین آدمایی افتادم؟
شاهزادۀ دورگه: از من تست بگیر دیگه!!!
کرام: باشه به نظر تو یکم عاقل تر هستی! اما فکر نمی کنم چنین چیزی باشه! خوب! حالا تو نقش یک دزدو بازی کن که توی خونست می خواد فرار کنه!
شاهزادۀ دورگه: از کجا فرار کنه؟
کرام: در چه می دونم پنجره!
شاهزادۀ دورگه: چی گفتی؟
کرام: من چیزی نگفتم
شاهزادۀ درگه: نه اون دومی که گفتی؟
کرام: گفتم پنجره!
شاهزادۀ دورگه: آخ جون پنجره! ببینم پنجرۀ چوبی یا فلزی؟
کرام: هر جوری دلت می خواد چه می دونم فلزی
شاهزادۀ دورگه: نه فلزی با معده من نمی سازه چوبی بهتره
کرام: با معده ات سازگار باشه مگه تو بزی بابا صد رحمت به بیگانه برو گمشو بیرون، بیرون
شاهزادۀ دورگه: کجا برم یعنی این که اینجا تست بازیگری می گیرند شایعه است؟
کرام: اره شایعه است گمشو بیرون!
شاهزادۀ دورگه: می رم اما دوباره بر می گردم اگه دلت واسم تنگ شد بگو پنجره من میام خداحافظ!!!
کرام: باشه! برووووو!!! گمشووووو!!!
کرام: اگر از این یکی جون سالم به در ببرم یک گاوی بوفالویی چیزی رو باید سر ببرم!!! راستی اسمشم نپرسیدم!


ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۲۷ ۲۱:۰۳:۵۹
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۲۷ ۲۱:۰۷:۱۶
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۲۸ ۱۱:۴۸:۰۲
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۲۸ ۱۲:۰۱:۴۴

Head of Detection and Confiscation of Counterfeit Pants Office
Emperor's Spokesman


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۳۲ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
گودریک عزیز من این پیشنهاد رو به کرام کردم قبل از حرفه ای شدن هالی ویزارد ولی کرام گفت همین جا هر چی میخوای بنویس من هم دیدم راست میگه چون این طوری مسئولیت کمتری دارم و لازم نیست مثل اولین پستهام که نقد های طولانیی میزدم و وقت زیادی میگزاشتم پست بزنم
کرام:پیشنهاد خوبیه...ولی من با زیاد شدن تاپیکهایی که در رابطه با هالی ویزارد باشه مخالفم.....نقدها اگر همینطور صورت بگیره خوبه و احتیاجی به تاپیک دیگه ای نیست....دوستان این بحثو تموم کنند و به زدن فیلم بپردازند



ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۲۲ ۶:۲۰:۴۹

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.