هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۰:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
#11
ریون مطمئنا چون هم باهوشم هم و پاترمور این هستم. هم خودم دوستش دارم


((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲
#12
کریچر در ساعت 26 بامداد(؟) در خونه ی مالفوی ها بود و با پرسیوال دامبلدور اس ام اس یازی می کرد


((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: جک جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
#13
یه روز ولدی میخواست بره تونس نتونس.


((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲
#14
نام: کینگزلی شکلبولت(من موندم چرا هیچکس اینو نگرفته)

جنسیت: مذکر

وضعیت خونی: اصیل زاده

رنگ پوست: تیره

گروه: ریونکلا

قد: 189cm

تحصیلات: 7 سال هاگوارتز و دوره های تخصصی کارآگاهی

میرسیم به شغل: کارآگاه تا قبل از سقوط اسکریم جیور، وزیر سحر و جادو بعد از سقوط لرد ولدمورت

چوبدستی: چوب درخت رازدار، 31cm، پر ققنوس، کمی فنری

سپر مدافع: سیاهگوش یا وشق(آخه اینم شد اسم؟)

نام های دیگر: رویال(توی پاتربان)

توانایی ها: مهارتی خاص در دوئل کردن، چون کارآگاه شده مطمئنا در معجون سازی و تغیبر شکل مهارت داره، مطمئنا توانایی در رهبری هم داره که بعد از مرگ چشم باباقوری ریاست محفل رو به عهده گرفت.

توضیحات: همه میشناسینش چرا الکی دستمو خسته کنم؟؟ اگه نمیشناسینش کتاب 5 رو بخونید.


تأیید شد.
به ایفای نقش خوش اومدی دوست عزیز.



ویرایش شده توسط هلگا هافلپاف در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۱۶ ۰:۵۶:۲۰

((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: مستند هری پاتر : جادوی حقیقت
پیام زده شده در: ۰:۳۷ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲
#15
از شوخی های ویزلی رادیو دمنتور هم بیشتر چرت گفتن ما که نفهمیدیم چی شد.


((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
#16
ـ به به! پاتر و ویزلی. توی اتاق آقای فیلچ چیکار می کردید؟ دنبالم بیاین، زود.
این صدای بی روح اسنیپ بود که تمام بدن هری و رون را رزاند و باعث میخکوب شدن آن دو در چهارچوب در دفتر فیلچ شد.
ـ با شما دوتا بودم زود باشین.
***************************************
ـ گویل تنبیه ات برای فردا فعلا برگرد به خوابگاهت. صبر کن سر راهت به آقای فیلچ بگو بیاد اینجا.
ـ بله پروفسور.
«دقایقی بعد»
ـ 70 امتیاز از گریفیندور کم میشه چون پاتر و ویزلی لال شدن و نمی خوان بگن تو دفتر یکی از اولیای مدرسه چیکار می کردن.
برای هری سخت و شاید کیمی هم خطرناک بود که توضیح دهد زیرا اگر اسنیپ درباره ی نقشه ی غارتگر چیزی می فهمید حتما برای آن دو و شاید هم هرماینی(هرمیون بعضیا میگن) بد می شد. حتی امکانش بود که آنها را اخراج کنن. پس از مدتی طولانی که فیلچ سخنی نگفته بود گفت:« پروفسور نمی خوام در کار پروفسور دامبلدور دخالت کنم اما به نظرم شیوه های قدیمی برای بیرون کشیدن حرف از زیر زبون دانش آموز ها خیلی بهتر بود.»
ـ ولی به نظر من این دوتا مخصوصا پاتر به یک تنبیه خیلی بدتر نیاز دارن. شاید بهتر باشه...
به سمت شومینه رفت سرش را نزدیک آتش برد و پودری به رنگ خاکستر که هری اطمینان می داد پودر پرواز است را برداشت و درون آتش ریخت. پس از چند لحظه نگاه به شعله های نارنجیی که حال به رنگ سبز زمردین در آمده بودند گفت:« پروفسور مک گونگال. اگر امکانش هست به دفترم بیاین.»
سپس به سرعت سر خود را کنار کشید تا از برخورد با پیکری که درون آتش پدید آمده بود جلوگیری کند.
ـ چه مشکلی پیش اومده سوروس که...
با دیدن هری و رون با دهانی باز به آن دو خیره شد. سپس دهان خود را بست و با وقار و جدیت همیشگی گفت:« چیکار کردید دوباره؟
ـ راستشو بخواین پروفسور ما... ما... میدونید یه چیزی گم کردیم که احتمال دادیم آقای فیلچ...
و باسر به فیلچ اشاره کرد و ادامه داد:« پیداش کرده باشند.»
ـ پس چرا از خودشون نخواستین که اونو بهتون بدن؟
مکثی کرد و منتظر جواب ماند اما می دانست که جوابی نخواهد شنید.
ـ جواب بده پاتر!
این دفعه اسنیپ بود که بعد از چند دقیقه لب به سخن گشوده و بر سر هری داد زده بود.
ـ حتما وسیله ای غیرقانونی و احتمالا خطرناک، بوده که می ترسیدید کسی بفهمه مال شماست؟ طبق شناختی که ازت دارم پاتر مطمئنا علاقه ی زیادی داری که کار های خطرناک پدرتو ادامه بدی.
ـ سوروس...
ـ پدر من علاقه ای به کار های خطرناک نداشت، من هم ندارم.
هری چنان بلند این حرف را زده بود که حتما بسیاری از دانش آموزان درون دخمه ها آن را به وضوح شنیدند.
ـ 30 امتیاز از گریفیندور کم میشه بهتره سریع برید به خوابگاهتون. فردا هر دوتاتون بیاین دفتر من.
ـ بله پروفسور.
رون که به مدت طولانی سخنی نگفته بود با صدایی گرفته این حرف را زد سپس بازوی هری را گرفت و به سرعت او را به بیرون دخمه کشاند. احتملا خشمی که در چشمان هری موج می زد را تشخیص داده بود.

*دوستان عزیز داستانی که من تو ذهنم دارم خیلی طولانیه و بقیش توی دخمه ی اسنیپ نیست * باتشکر


تأیید شد.

به نظر نمی‌رسه تازه‌کار باشی و فکر می‌کنم قبلاً رول‌نویسی رو امتحان کردی. اگر نکردی، باید بگم خیلی خوب بود! بسیار عالی و اینا!

آما! یه سری ایرادهای جزئی داشتی، مثلاً ظاهر پستت یه کم مخوف بود. ینی بهتره که بعد از دیالوگ، دو تا اینتر بزنی. ببین، اینطوری:

سوروس گفت:
- 70 امتیاز از گریفندور کم می‌شه چون...

هری زبانش بند آمد. باورش نمی‌شد که بلاه بلاه بلاه.

یا مثلاً همه‌ی توصیفا رو پشت سر هم نیار. چشم خواننده خسته می‌شه و همین، از جذابیت رولت کم می‌کنه!
ضمناً چند تا غلط تایپی داشتی که با یه بار خوندن رفع می‌شه. قبل از ارسال پستت رو یه دور حتماً بخون.

و من اگه جای تو بودم، سوژه‌ای رو انتخاب می‌کردم که بتونم تا تهشو برم توی کارگاه. الان خواننده‌ت که من باشم، موندم تو خماری.

موفق باشی!



ویرایش شده توسط ویولت بودلر در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۱۵ ۱۵:۵۹:۱۷

((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲
#17
با کی؟
با پرسیوال دامبلدور


((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲
#18
سپیده دم صبح بود...
بسیار خسته شده بود. یک شب را به طور کامل برای پیکار با کارمندان وزارتخانه صرف کرده بود.
به جسد کارمندانی که حاضر به فرار نشده بودند نگریست.
سنگفرش آنجا از شیشه های شکسته، آب حوض و خون پر و گلگون شده بود. به مجسمه های درون حوض نگاه کرد که همه شکسته بودند و...
ناگهان از همه ی شومینه های وزاتخانه دود غلیظی به رنگ سفید بیرون آمد و پس از محو شدن آن چندین مرد با لباس های سفید و درخشانی ظاهر شده بودند. چوبدستی هایشان را به سمت قلب او نشانه گرفته بودند.می دانست که در مخمصه ای بزرگ قرار گرفته است. به آنها پوزخندی زد سپس خنجری را از درون ردای خود درآورد و در نهایت به دوران حکومت یک روزه ی خود پایان بخشید.

تایید شد!
ممنون خیلی خوب بود


ویرایش شده توسط Morsmordre در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۹ ۱۸:۲۳:۴۴
ویرایش شده توسط پروفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۱۲ ۸:۵۸:۳۱

((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: منفورترین شخصیت
پیام زده شده در: ۰:۲۲ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲
#19
بستگی داره چه زمانی رو در نظر بگیری.
مثلا تو دوران نوجوونیش اخلاقش بد بود اما زمانی که یه فرد بالغ شد دیگه اون شوخی هارو نمی کرد حتی توی کتاب 7 که ولدمورت داشت شب حادثه رو به خاطر می آورد جیمز بدون چوبدستی حاضر شد جلوی ولدمورت رو بگیره.

کلا من نمیدونم شما چه طور جیمز پاترو منفورترین شخصیت شناختین.
اما با ورم تیل موافقم


((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##



پاسخ به: منفورترین شخصیت
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۲
#20
دلورس جین آمبریج
البته دم باریکم خیلی آدم مسخره ای بود ولی به آمبریج نمیرسه.


((((وقتی بارون میاد همه ی پرنده ها دنبال سرپناهن اما عقاب بالاتر از ابرا پرواز میکنه))))

با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست


" خداوندا ، آرامشــی عـــطا فـــرما ، تا بپـــذیرم ، آنچه را که نمیتوانم تغیــیـــر دهم "
" شهامتی که تغییر دهم ، آنچه را که میتوانم ، و دانشی که ، تفاوت این دو رو بدانم "


##درمونی نیست به این پادزهر
شیطان توی کلیسام هست
اونی نیستم که میشناختن
از من بکش بیرون بشین پا حرف
روی دستام یه شیر دارم که هنوز قدرت میده به این باور
فرصت میده به این لاغر
من دنیای سفید ساختم و سیاه کم داشت##







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.