هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴
#11
هری چوبدستی اش را بالا گرفت،بلاتریکس داشت او را عصبانی میکرد.
-"میخوای با اون چوب چیکار کنی؟!سر من بلایی بیاری؟! واقعا؟!هری کوچولو من این بازی رو خیلی وقت پیش یاد گرفتم. حالا آروم اون پیشگویی رو بده به من تا همه چیز......آخ..."
_"کروشیو....."
بلاتریکس بلند شد.به نظر می آمد هیچ مشکلی نداشته باشد:"بدش به من بچه! همین حالا!"
_"پیشگویی؟! پیشگویی وجود نداره،اون از بین رفته.شکسته."
صدای بی روحی گفت:"تو مطمئنی هری؟"
هری برگشت.ولدمورت با صورت دلخراش و پیکر وحشتناکش روبه روی او ایستاده بود.
_"پس گفتی که دیگه پیشگویی وجود نداره؟"گامی به سمت هری برداشت،زخم هری به شدت می سوخت،احساس میکرد که دیگر توان ایستادن ندارد،سعی کرد یک ورد را به زبان بیاورد ولی نتوانست.همه چیز جلوی چشم هایش می چرخید.هری اندیشید که این آخرکار است.با این حال او حداقل پیشگویی را هرچه که بود از ولدمورت دور نگه داشته بود.
-"کروشیو...."
دستان ولدمورت سست شد و مثل بلاتریکس لحظه ای عقب رفت اما همین لحظه ی کوتاه هم کافی بود تا هری بتواند دامبلدور را ببیند.هری متوجه شد که او کلاهش را برسر ندارد.بلاتریکس گفت:"ارباب شما موفق شدید،اون اینجاست."
ولدمورت رو به دامبلدور گفت:"چه خوب که اومدی داشتم برای این پسر توضیح میدادم که پیشگویی هنوز از بین نرفته است."
دامبلدور نگاهی به هری که حالا سعی داشت از جایش بلند شود انداخت وگفت:"درسته ولی تو نمیتونی بهش دست پیدا کنی."
ولدمورت قهقهه زد:"نمیتونم؟البته که میتونم من هر قدرتی رو که فکرشو بکنی دارم،من باهوشم،قدرتمندم پس هرکاری رو میتونم انجام بدم!"
بعد مکثی کرد:"استیوپفای!"
دامبلدور با او مبارزه کرد،هری پشت سر مجسمه ی جادوگر شکسته ایستاده بود.
هری نمیتوانست تصور کند چه اتفاقی در حال رخ دادن است با این حال احساس میکرد ولدمورت هر لحظه ناامیدتر میشود.یعنی پیشگویی کجا بود؟هری باید پیدایش میکرد.باید حفظش میکرد.
نگاهی به اطرافش انداخت و بالاخره آن را دید،کلاه دامبلدور جایی نزدیک بلاتریکس افتاده بود،هری به سمت او به راه افتاد و در یک لحظه ی حساس کلاه را قاپید.درون کلاه چیزی شبیه بخار بود،هری حدس زد باید پیشگویی باشد.با این حال در عرض چند ثانیه بلاتریکس او را دید.
او کلاه را کشید:"ارباب پیدایش کردم."
حالا ولدمورت،بلاتریکس،هری و دامبلدور کلاه را میکشیدند،هیچ کدامشان جرأت نداشت برای برداشتن چوبدستی اش کلاه را رها کند.
ناگهان هری برق عجیبی را درون بخارهای درون کلاه دید،بدون اینکه بداند چرا دستش را درون کلاه کرد و سپس گرمای آشنای شمشیرگریفیندور را حس کرد.
بلافاصله ولدمورت ناپدید شد و بلاتریکس را نیز با خود برد.


هری که گیج شده بود به سمت دامبلدور برگشت.دامبلدور توضیح داد:"اون خیلی چیزها داره هری،ولی هرگز نمیتونه در مقابل عشق و شجاعت کاری بکنه،نسخه ی اصلی پیشگویی پیش من بود،با این حال مطمئن بودم که تو میتونی دوباره شجاعت
را پیدا کنی."
هری سری تکان داد،آن شب آنقدر حادثه از سر گذرانده بود که نمیتوانست چیز بیشتری درک کند.
در همان زمان فاج وارد تالار شد.
*************
(متاسفانه یه خرده طولانی شد،دیگه هر مشکلی داره بزرگی خودتون ببخشید)

هوم...طولانی بودن مهم نیست.هیچوقت سوزه رو فدای اندازه ش نکنید تا وقتی لازمه بنویسید تا حق مطلب رو ادا کرده باشید.پستتون کمی مبهم بود.یه جاهایی از روی سوژه پریدین و جایی که لازم بود بیشتر به موضوع پرداخته بشه از روش رد شدین.سوژه پیشگویی که نسخه اصلیش در دست دامبلدور بود میتونست جالب تر از این از کار دربیاد اگر بهش بیشتر پرداخته میشد.ولی یه مرتبه بدون توضیح و رفع ابهام سوژه جدید شمشیر گریفندور وارد شد و در نهایت مشخص نشد این دو به هم چه ارتباطی پیدا کردن.

کمی به اینتر بیشتر عشق بورزید!بندهارو با اینتر از هم جدا کنید همینطور دیالوگ هارو با اینتر به یه خط پایین بفرستید.وقتی متن تو هم باشه خوندنش سخته و چشم رو اذیت میکنه و باعث میشه خواننده بیشتر از حد لازم تمرکز کنه و این زیاد خوشایندش نیست.
با این همه فکر میکنم اینا ایراداتیه که با فعالیت توی ایفای نقش میتونه رفع بشه.

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ ۲۰:۲۷:۱۴

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.