هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: مشورت با آلبوس دامبلدور
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷
#11
تورو به ریش مرلین قسم !!!
آخرین پست مشورت با این پیرمرد بیشتر از یک ماه پیش بوده !!!

سه تا برداشت میشه کرد :

۱.این پیرمرد کم کارکرد شده و همچنین دست راستش.
۲.بچه های محفل استادن و دلیلی برای مشورت نیست با این پیرمرد.
۳. محفل یک سوم خانه ریدل ها فعالیت نداره !!!

آقا این نقدو بپذیر پیرمرد و فکر یه چاره کن ، اصلا نامه هاشو پاره کن !!

یه تاپیک جدید یه چالش جدید ، بچه های محفلو به رقابت و فعالیت دعوت کن و براشون مدال و مدرک چمیدونم حق مهر بزار


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای صدفی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۹۷
#12
هرمیون دستش را دور گردن آدر انداخته بود و با لبخند و حرف هایش سعی در خنداندن آدر داشت !
دو محفلی باهم از آن کوچه تنگ و تاریک با نور چوبدستیه هرمیون داشتن برمی گشتند .

_آدر نمیخوای توهم نور چوبدستیتو روشن کنی؟؟ اینحا خیلی تاریکه دوبار داشتم میافتدم.
_لوموس...

همین که نور چوبدستی آدر روشن شد تصویر فردی درشت و چهار شانه با موهای زرد و کت چهار خانه زرد و مشکی ظاهر شد!
هرمیون جیغ کوتاهی کشید و با چهره وحشت زده به شخصی که ظاهرش یواش یواش داش واضح میشد خیره شد!!

_به حق مرلین !! لودو تو اینجا چیکار میکنی ، ترسیدم !!
_جدی ؟ از دیدن من میترسی ولی از خندیدن و دست دور گردن این موزی انداختن نمیترسی؟؟

آدر خون به مغزش نمیرسید ، شقیقه هایش بیرون زده بود و اون لحظه فقط میخواست حال اون مرد قوی هیکل رو بگیره ، آدر چوبدستیش رو به سرعت رو به لودو نشونه گرفت تا طلسمی بخونه ...

_کرو....
_اکسپلیو آرموس

چوبدستیه آدر درهوا معلق شد و رنگ صورت آدر در اون تاریکی مثل روح شده بود و پیشونیش خیس عرق شده بود....

_لودو بهت اخطار میکنم داری زیاده روی میکنی ای....
_نه هرمیون این تویی که داری احساسی برخورد میکنی ، این پسر داشت نفرین امر مطلق رو من اجرا میکرد !!! خودتو زدی به نفهمی ؟؟؟ اون چوبدستیشو رو من نشونه رفت ، نمیبینی ؟؟؟
_اما ، اما...
_من فقط خلع سلاحش کردم و قدم بعدی آزکابانه .

هرمیون پرید جلوی آدر و خودشو بین آن دو قرار داد ، حس دودلی را به راحتی میشد از چهره گرنجر فهمید ، آدر که اسم آزکابان را شنیده بود زانوانش به لرزه افتاده بود پشت ستون فقراتش خیس عرق شده بود..

_نه لودو نمیزارم ، اگه میخوای این کارو کنی باید منو بزنی کنار.
_من کاملا مطمانم دارم چیکار میکنم دختر جوان پس قبل از اینکه بلایی سرت بیاد بکش کنار ...

_نههه
_حق با اونه گرنجر منم دیدم آدر چطور به خودش اجازه داد چوبدستیش رو به سمت لودو بگیره و نفرین امر مطلق رو اجرا کنه ...

صدای ادوارد بود که از آن سر کوچه به گوش میرسید ، آدر راه فرار نداشت ، لودو و ادوارد هردو به نقطه ای که دو دوست ایستاده بودند نزدیک و نزدیک تر میشدند...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۷
#13
سلام خبیث جان !!
درخواست نقد پست دوئل ام رو دارم !
ممنون !


تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷
#14
دوئل لودو vs اشلی
موضوع : ابلاغ!


_آهای لودو شنیدم امروز مهر رسمیه وزارت خونه رو گواهی نامت میخوره و میتونی شروع به کار کنی!! از اولین روز اداریت لذت ببر !!!
_مرسی پسر !
_ببینم لودو چقدر از بیمه میگیری ، هان؟؟
_اونقدری که مریلن گاه خونمو درست کنم...

لودو که پا به وزارتخانه گذاشته بود تصمیم مهمی برای آیندش داشت ، او درخواست رسمی شدنشو برای رئیسش و دفتر بیمه فرستاده بود و خوشبختانه هم وزارت خونه هم بیمه با درخواستش موافقت کرده بودن.

دفتر رئیس وزارت خونه
(هری پاتر)

_چطوری مرد ؟ این دو هفته چطور گذشت برات ، با دشواری؟؟
_دیگ به دیگ میگه روت سیاه ،صورت خودتو تویه آینه دیدی پاتر؟ کار توی وزارت خونه قبل تو دشواری نداشت که ، همش نق میزنی ! پرسنل تو فقط ارباب رجوع رو به هم پاس میدن ، تو این دو هفته مریلنگاهم خسته شد تا گواهیمو فرستادن دفترت رفیق!!
شرط میبندم جینی بهتر از تو میتونه اینجارو بگردونه...

هری از پشت میزش بلند میشه به سمت لودو میاد با چهره کاملا جدی دستش رو میزاره رو شونه لود ، سرشو به سر لودو نزدیک میکنه ، همینطور که لودو با چهره منتظر و کمی متعجب به رئیسش خیره شده ، هری با انگشت اشارش عینکش رو هول میده عقب و میگه :

_هیییییش لودو بو بکش !! حسش میکنی؟
_چیو ؟
_ساعت زنگ میخوره ، تو از خواب بیدار میشی استرس دیر رسیدن به وزارتخونه رو داری ، دیگه خبری از مبل راحتی و برنامه سول رابینسون (اسم مجری که کد برگه های بخت آزمایی رو میخونه) نیست ، اووووه خدای من ...

هری پشت سر هم بو میکشه و به نوعی که انگار دنبال بو میگرده بینیشو به لودو نزدیک میکنه

_ اوه خدای من بوی کارمندای کسل کننده اینجارو میدی یاااارووو
_هر هر هر هر .... خندیدیم ، خب دیگه بسه گواهیمو مهر کن میخوام برم دفترمو ببینم.
_خب لودو باید بهت بگم برات یه ماموریت دارم، این اولین ماموریت تو در وزارت خونس صرفا جهت تایین سطح !!
_هی هی صبر کن ! شوخیات یکی از یکی بی مزه تر داره میشه هری .... ببین من اصلا حوص....
_نه لودو کاملا جدی ام ، تو انتخاب شدی که به بانک گرینگاتز بری و به جن ها این دستور رو ابلاغ کنی که از این به بعد قراره هابیت ها اونجارو اداره کنن.
_خوبه با این جمله دیگه مطما شدم یه شوخیه مسخرس !

هری به سمت میزش میره و به خودش زحمت دور زدن میز رو نمیده ، دولا میشه و کاغذ پوستی رو که چندین امضا پاش خورده به لودو میده ...

_طی سال های گذشته جن ها شاکیان خصوصی زیادی داشتن ، جدیدا دزدیای بانک زیاد شده و میانگین سنیه کارمندا رفته رویه صد و پنجاهو هشت سال !!!
میدونی لودو؟ سانتورا داوطلب شده بودن و هابیتا...
و طی رای گیریه توسط افرادی که برگرو امضا کردن به این نتیجه رسیدیم که هابیت ها گزینه مناسبی هستن.

کافه سه دسته جارو

لودو لیوان آب جوشش رو کوبید رو پیش خون و مرلین رو ناسزا گفت ، همه تو سه دسته جارو به اون خیره شده بودن و راجع به مسخره بودن تصمیم وزارت خونه بحث میکردن ، لودو صدای گفتو گوی میز کناری رو میشنید که میگفتن :

_بیا با این موضوع که لودو میتونه جن هارو راضی کنه کنار بیایم ، آخه کودوم آدم عاقلی بانک رو به موجوداتی میسپره که به دزدی معروفن ؟؟
_آره پسر باهات موافقم ، بیا واقع بین باشیم ، لودو هیچ وقت رسمی نمیشه ، اون اخراج میشه ...

مرد قوی هیکل با کت چهارخانه زرد و مشکی با عصبانیت بلند میشه و لیوان آب جوشش رو پرت میکنه رو میز غریبه ها و با عصبانیت از سه دسته جارو خارج میشه...

بانک گرینگاتز

_بله آقای بگمن بنده شنیدم اون ابله چه تصمیم گستاخانه ای برای ما گرفته ، چی با خودش فکر کرده ؟ چون ولدمورتو شکست داده میتونه رئیس کل دنیا باشه؟؟
_ازت خواهش میکنم استیون جلوی یه وزیر به رئیس وزارتخونه فحاشی نکن مرد ، درضمن از کی تا حالا گفتن اسم ولدمورت آسون شده؟ از وقتی که اون مرد شکستش داده؟؟؟ جالبه ، من نمیدونم تو چه تصمیمی میگیری ولی باید بهت بگم اگه کار اشتباهی ازت سر بزنه و تا ۲۴ ساعت بانک رو خالی نکنید عواقب بدی در انتظارتونه...

جن های داخل دفتر همه بازخورد فیزیکی نشون میدن یکی دندوناشو نشون میده ، یکی دستاشو مشت میکنه و دیگری به لودو چشم قره میره

_این یه تهدیده !!
_نه این فقط یه هشداره ...
_این تهدید بود...

طی مکالمات کوتاه استیون قدم به قدم به لودو نزدیک میشه و لودو چوبدستیش رو با دست پاچگی و استرس بیرون میکشه

_هی استیون بهت اخطار میکنم ، مجبورم نکن از چوبم استفاده کنم !

همین که لودو این جمله رو تموم کرد چاقوی کوچکی با صدای ویژی از کنار گوش لودو رد شد و به دیوار پشت سرش اثابت کرد ، لودو رو برگرداند و به چاقوی
روی دیوار نگاه کرد ، بدنش شروع به لرزیدن کرده بود و صورتش خیس عرق شده بود

_لعنتی !!
پرتیفیکوس توتالوس !!!

جن اول که سعی داشت خودش رو سمت لودو پرت کنه کاملا خشک شده روی زمین افتاد ، استیون با خنجر طلا کوب شده ای به سمت لودو در حرکت بود

_استیوپفای ، استیوپفای
لعنتیای عوضی ، بلایی سرتون میارم که تستسترالا به حالتون گریه کنن !!

جن های دیگر که صدای درگیری رو شنیده بودن وارد دفتر رئیس می شدند در همین هنگام از شومینه دفتر بچه های وزارت خونه یکی پس از دیگری وارد شدند و در چند لحظه درگیری شدت گرفت ...
طلسم ها به در و دیوار برخورد میکرد ، دکور و مجسمه های قیمتیه جن ها خورد میشد ، صدای پاره شدن پوست توسط خنجر های جن ها میومد ، خیلی ها روی زمین ولو شده بودن و از درد فریاد میکشیدن !
در همین میان لودو متوجه فرار استیون میشه و سعی میکنه تعقیبش کنه ...

_استیوپفای ، وایسا آشغال تحت هیچ شرایطی نمیزارم تو یکی در بری ...
_به نفعته دنبالم نیای ، چون قول نمیدم تو آخرین عوضیه وزارت خونه باشی که میکشمش!!!
_اکس پلیوووو آااارموس

طلسم به جن میخوره وروی زمین میوفته ، لودو قدم به قدم نزدیک میشه و با دقت چوبدستیشو رو صورت جن نشونه میگیره ، استیون با دردش کلنجار میره میچرخه و طاق باز روی زمین به حالت نیم خیز میشه تا بتونه به لودو خیره بشه
در همین لحظه اشلی ساندرز وارد سالنی میشه که دو نفر باهم درحال تکاتو هستن

_نه اشلی ، تو اینجا کاری نداری ، زود دور شو و برو به بقیه کمک کن !

اشلی با غرور و لوند قدم برمیداشت و مدعیانه به مرکز درگیری نزدیک میشد

_میخوای بگی من نمیتونم از پس یه جن بر بیام؟؟ باید بهت بگم که من یک گریفندوریم و تو نمیتونی شجاعت منو زیر سوال ببری .
_نه اشلی الان بجای شجاعتت باید به هوش یه ریونکلایی اعتماد کنی ، این ماموریت منه و دلیلی نداره تو اینجا باشی!

در همین مدت که دو مامور باهم کل کل میکردن استیون فرست بلند شدن پیدا کرد ، کمی تمرکز ، یک نفس عمیق و خنجرش رو پرتاب کرد ، خنجر در هوا میچرخید و به سرعت جلو میرفت...

_ببین لودو بهتره بری و به جشن ....

شلپ

خنجر وارد جمجمه اشلی شد
لودو مبهوت به اشلی خیره شده بود در کسری از ثانیه زمین زیر پای اشلی پر خون شد ، این اتفاق انقدر سریع افتاده بود که اشلی هنوز سعی در تکمیل جملش داشت :
_ ج..ج....جشن رسمیت ....

جسد اشلی روی زمین افتاد و لودو آروم آروم وقتی اشک میریخت به سمت بدن بی روح اشلی رفت و زیر لب زمزمه میکرد

_لعنتی بهت که گفتم برو ، گفتم به هوش من اعتماد کن !! من که گفتم ماموریت منه و به تو احتیاج ندارم ....

لودو پلکای اشلی رو میبنده و به سمت نقطه ای که جن ایستاده بود برمیگرده ، خبری از استیون نیست !
اون عوضی زهرشو ریخت و در رفت .


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷
#15
کماکان ما اینجاییم
بعد یمدت غیبت یه دستگرمیه هماهنگ شده بزنیم برا تایین سطح خودمون !+!
در خواست دوئل با ایشون !!
هماهنگ شده !
مدت ۱۰ روزه نظر بندس !
با تشکر.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۰:۴۸ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
#16
لودو که از حاشیه مسیر سوار بر جارویش در ارتفاع کم عبور میکرد چشمش به صحنه ناجوری داخل مسیر برخورد ، لودو ارتفاعش رو باز هم کمتر کرد و به سمت گاریه از هم گسیخته رفت...

_اوه اوه ببین این گاری چجوری متلاشی شده ، ااا این کیه ؟؟ چقدر شبیه لی لیه اونم که گریکه!!

لودو که دونفر از اعضای مهم دنیای جادوگری رو به این شکل دیده بود ، از آنجایی که خبر دار شده بود هری بدنبال مادرش میگرده و به یابنده قطعا مقام بهتری میده تصمیم گرفت لیلی را با جارویش چند کیلومتری جلو تر ببرد و بعد طلسم معکوس رو بخونه...

لیلی با حس گنگی بهوش اومد و یواش یواش اتفاقی که افتاده بود رو به یاد میاورد

_آااااخ چقدر بد بود ، آقای الیوندر شما کجایین؟؟
_سلام خانوم لیلی ، من لودو ام ، لودو بگمن ، وزیر ورزش و تفریحات جادویی !!
_اوه !! آقای بگمن از دیدنتون خوشحالم فقط ما کجاییم؟ و اینکه من یه همراه داشتم ، آقای الیواندر ...
_ ااا ما تو مسیر وزارت خونه هستیم و اینکه من شمارو تو مسیر بین یه مشت چوب خشک که قبلا گاری بود تنها پیدا کردم !!
_ واقعا من تنها بودم وقتی شما رسیدین؟؟

لودو کمی با تردید به لیلی نگاه کرد و با وجدانش گلاویز شد ؛

وجدانش: هی یارو تو اون پیرمردو اونجا ول کردی و فقط لیلی رو با خودت آوردی؟؟
خودش : خب وزارتخونه فقط دنبال لیلی میگرده و اصلا معلوم نیست اون پیرمرد اونجا چیکار میکرد!!
_خودتو گول نزن بهتره ازش بپرسی چطور با گریک همسفر شده!!!

_آقای بگمن شما حالتون خوبه؟؟
_البته که خوبم فقط داشتم فکر میکردم شما با گریک چیکار داشتین و ، و ... و اینکه چرا وقتی من رسیدم اونجا نبوده!!
_خب وقتی من داشتم فرود میومدم آقای الیواندر منو نجات داد، ولی متوجه نمیشم ما باهم بخاطر خطای چوبدستی خشک شدیم !! چطور ممکنه من تنها مونده باشم؟؟
دارم نگران میشم آقای بگمن میشه برگردیم بجایی که منو پیدا کردید؟

وجدانش؛ دیدی اشتباه کردی ؟؟تو فقط به خودت فکر کردی و برای پست و مقام خواستی تنهایی لیلی رو ببری!!
خودش: خب درست داری میگی و این یعنی دقیقا کار درستی کردم چون تنها راه قبول شدن ۴ سال سوم به عنوان وزیر ورزش همینه!
وجدانش: یعنی تو فقط داری به ...
خودش؛ آره دارم به بودجه سری سوم وزارتخونه فکر میکنم

_آقای بگمن؟
_اوه بله حتما الان دور میزنم فقط امیدوارم اون مردو پیدا کنیم!!


بعد از نیم ساعت با درگیری های فراوان لودو و وجدانش بالاخره به جای اول رسیدن ولی ..

_اوه خدای من مگه میشه هیچ اثری از الیواندر نباشه !!

لودو درگیر دو حس خوشحالی و نگرانی شده بود ، از طرفی خوشحال که واقعا چیزی اونجا نبود و لازم نبود دوباره دروغ بگه و از طرفی نگران الیواندر شده بود و شروع به گشتن کرد تا شاید چیزی توجهش رو جلب کنه.

_هی آقای بگمن !! من یتیکه مو پیدا کردم !!
لودو با یک نگاه سریع گفت :
_بلاتریکس


تصویر کوچک شده


پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ شنبه ۱ دی ۱۳۹۷
#17
بلا به نور قرمز رنگی که سمت صورتش میومد خیره شده بود و در نهایت....
بووووووم

بچه قش قش با صدای بلند میخندید و با انگشت بلاتریکسو نشون میداد ، البته چون بچه طلسم رو به اشتباه میخوند بلاتریکس از موهای سیاه ژولیدش شانس آورد و فقط یه انفجار کوچیک تو صورتش خورده بود و صورتش رو شبیه موهاش کرده بود.

کراب و گویل بسرعت وارد اتاق شدن و با تعجب اول به قیافه بچه و بعد به قیافه بلا نیگاه کردن و باز به بچه و باز به بلا و باز به بچه و....

بوووم
بوووم

بچه دو هدف جدید رو زد و دوان دوان از اتاق با چوب خارج شد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۷
#18
_جونم برات بگه اول باید یه شئ مهم انتخاب کنیم یه شئ که تو زندگیه صاحب هورکراس نقش داشته باشه.
-مثلا ابر چوبدستی...
_چیییی؟؟!!

هوریس که مطما نبود چی شنیده به هاگرید چهار چشمی نگاه میکرد ، پنه و ماتیلدا خیس عرق شده بودن و جدا ترسیده بودن.
هاگرید که روی صندلی داغونی نشسته بود با تکان شدید پاش صدای ترق و توروق صندلی رو دراورده بود.

_ابر چوبدستیه چیه اسلاگ؟؟؟
_نمیدونم فکردم تو گفتی برا هورکراس میخوایش!!!
_آهاااان... نه داداچ منورم اینه که برا ساختنش به ابر چودستی نیاز داریم؟؟
_اوووه نه گنده بک ، اون لعنتیا با ورد خاصی ساخته میشه ، فقط یه مشکل داریم!!
_چ مشکلی اسلاگ؟؟
_اسلاگ با خنده ای موزیانه به غول ناهوشیار نگاه کرد و گفت باید یکیو بکشه ، وقتی یک نفرو میکشه روحش راحت جر میخوره، و به دو قسمت تبدیل میشه !
_یعنی کیو بکشه؟؟
_اگه خیلی نگرانه میتونه چندتا جن خونگی پیدا کنه و اونارو طعمه کنه!!

ده دقیقه بعد هاگرید و پنه و ماتیلدا تو جنگل کنار هم داشتن راه میرفتن و به موضوع جن خونگی فکر میکردن !!

_جن خونگی؟
_لعنتی، یعنی باس با چودستی خودش بکشتش؟؟
_اینو ول کن اصا جن خونگی کجا بود؟؟؟

سه نفر به هم دیگه زل زدن و یهو هاگرید گفت

_کریچر!!!
#وایتکس


تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۷
#19
-سو...زن؟ ابدا فرزندم ، این کار دریغ از قطره ای عشق است .
-پروف ! چرا انقدر ممانعت میکنید!؟ این کار برای سلامتیه خودتونه .

آلبوس و گادفری در حال بحث و کشمکش بودن که صدای کوبیده شدن در اتاق به گوش رسید.

-آااه کیستی فرزندم؟....اصلا مهم نیست ، فقط بیا داخل و این چیز نوک تیزو از دست گادفری بگیر.
-سلام آلبوس ، داشتم رد میشدم که صدای جیغ تورو شنیدم.
-مرسی لودو ، به موقع اومدی .
ببین تو میتونی پرفوسورو راضی کنی ازش خون بگیرم برای آزمایشاتش؟
-خب...آلبوس یادته تو به ضرب المثل های مشنگی علاقه مند بودی؟
مشنگا یه ضرب المثل دارن که میگه :؛
"سن که رسید به پنجاه ، فشار میاد به چند جا"

-خب فرزندم باید بهت بگم که من صدوپنجاه سالمه نه پنجاه .

گادفری که میخواست در تایید حرف لودو چیزی بگه ، اینطوری شروع کرد ؛

-خب این موضوع هر پنجاه سال یبار اتفاق میوفته پروفسور ، و ما باید مطما شیم چه جور فشارایی رو شماس !

آلبوس یواش یواش داشت قانع میشد ، گادفری با کمک لودو ، آلبوس رو آماده کردن تا ازش خون بگیرن.

-فرزندم بزن ولی آروم بزن !
-اصلا نترسین پرفوسور ، واکسنای گربه یه هرمیونو همیشه من میزنم .

با شنیدن این جمله آلبوس چشماش گرد میشه و تلاش میکنه از جاش بلند شه که لودو با دو دست شونه های پیرمردو میگیره و عضلاتشو منقبض میکنه.

-نه ...نه فرزندم ، نه ... کمکم کنید فرزندانم ، به دادم برسید...!
گادفری سوزن رو در کلفت ترین رگ آلبوس فرو میکنه و سرنگ شروع به پر شدن میکنه.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سالن دوئل انفرادی
پیام زده شده در: ۹:۰۶ یکشنبه ۸ مهر ۱۳۹۷
#20
موضوع :
محاکمه


اعضای اصلیه کابینه در سالن مستطیل شکلی بر صندلی های نرم و چرمین خود تکیه داده بودند و همگی یک ویویه ثابت در وسط سالن داشتند.
یک صندلیه چوبیه زوار در رفته.
یک مرد با کت و شلوار چهارخونه زرد و مشکیه خود به سختی بر صندلی تکیه زده بود و نگران ریزش صندلی تو هر لحظه بود.

-خب آقای متهم !! در دفاع از خود چی داری بگی؟
-من بی گناهم .
-نه در حضور ما ، ببین آقای متهم بزار یه چیزی رو بهت بگم ، من سال هاست اینجا پشت این میز ساکنم و اجازه نمیدم هر کسی که از راه میرسه از من و کابینه یه من ایراد بگیره.
-اوه ، جدا ؟ ولی من گرفتم !
-برای همینه که الآن اینجا نشستی و منتظر حکم منی.
-خانوم قاضی ، یک زمانی از نقاب برای پوشاندن چهره اصلیه خودمون استفاده میکردیم ، برای اینکه راحت بتونیم خود درونیمون رو از دیگران پنهان کنیم ، اما امروزه من شاهد یک کاربرد جدید بودم !
شما و کابینتون از یک نقاب با شخصیتی منفی استفاده کردین تا بد ذاتیه درونیتون رو به اسم شخصیت نقابتون تموم کنید !
-کاااافیه آقای متهم!!
-نه این شمایی که متهم درجه اول هستین و من شمارو گناه کار اعلام میکنم !
-ها ها ها.... اونوقت با نسبت به چه گناهی؟
-دنبال کردن مسیری که بارها در تاریخ دیده شده که پایان تلخ و نا فرجامی داره.

همه برای چند لحظه ساکت شدن و به هم نگاه کردن، جملات سنگینی بود که از دهان آقای متهم بیرون میومد ، هم برای خانوم قاضی این حقیقت تلخ فشار سنگینی داشت ، هم برای آقای متهم مجازات سنگینی در پیش داشت.
اون روز در تجدید نظر هیچ حکمی تغییر نکرد و نامه اعدام او توسط خانوم قاضی دوباره امضا شد ، ولی آقای متهم از اول هم میدونست حکم تغییر نمیکنه ، اون فقط میخواست راه رو برای پیدا کردن این فساد در محدوده جادوگر ها هموار کنه.

لطفا نمره دهی بشه ، ممنون .


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.