هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۰
#21
یاران اوباشی من

مأموریت جدید شروع شد.

این مأموریت یک مأموریت مشترک با کاراگاهانه.

اصلاً نیازی نیست سوژه رو به نفع خودمون پیش ببرین. بیخودی کشش ندین خیلی هم سریع پیش نبرین. سوژه رو ارزشی نکنید. و وقتی حوصله دارین بشینین رول بزنین. بیشتر از دو پست پشت هم از اوباش نباشه و به کاراگاهان هم مهلت بدین رول بزنن.

کسی که توی این مأموریت شرکت نکنه امتیازش صفر میشه. و اگه امتیازش صفر باشه مجبوریم باهاش خداحافظی کنیم.

منتظرم که رتبه ها رو به تک تکتون اعطا کنم.

دست بجنبونین.

افراد اوباش:



سدریک دیگوی............... 14 امتیاز
لی جردن..................... 13 امتیاز
رز ویزلی...................... 9 امتیاز
پرسیوال دامبلدور............ 7 امتیاز
لیلی لونا پاتر................. 6 امتیاز
هوگو ویزلی.................. 0 امتیاز ( در خطر اخراج)


ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۸ ۱۵:۲۰:۳۰

میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۰
#22
سوژه ی جدید


همه ی اعضای دسته ی اوباش در دفتر مرکزی، دور یک میز گرد نشسته بودند. یک چراغ گرد، از آنهایی که بالا و پایین می روند تا نزدیکی میز آمده بود و فقط دستان ملت پیدا بود.

گلرت به عنوان رئیس گروه شروع به صحبت کرد: ای اوباشیون. اینک که با الطاف بی دریغ مرلین، مأموریت های خویش را به نحو احسن تکمیل نموده ایم و هاگوارتز و هاگزمید را به اغتشاش کشیده ایم، همگی منتظر اوباشگری دوباره هستیم.

ملت اوباش:

- احمقا. میگم حالا که مأموریتای قبلی رو تموم کردیم باید دوباره یه تکونی به خودمون بدیم.

ملت: :banana:

گلرت که سرش رو به هر جا که می تونست می کوبید گفت: بی شعورا. یعنی باید دوباره اوباشگری کنیم.

اوباش ها:

- خب خدا را شکر که اینو فهمیدین. برای این کار، این بار نیازی نیست خودمون زیاد زحمت بکشیم. چون از طرف سالن ورزشی دیاگون یه نامه برامون اومده و دعوتمون کردن که توی یک مسابقه با کاراگاهان شرکت کنیم. البته اکثر ورزش هاش مشنگیه ولی همین که قوانین رو بلدیم کافیه. جایزه هم 200 گالیونه. و ما باید این مسابقه رو ببریم. چون کم کم بودجه داره هشدار دهنده کم میشه.

پرسیوال پرسید: خوب اگه اونا بهتر بودن و برنده شدن چی؟

گلرت با لبخندی موزیانه جواب داد: خوب برای همین به ما میگن اوباش.

سپس نگاهی به سدریک و لی انداخت و گفت: برای همین به دو تا کاراگاه خوب که همدست ما باشن نیاز داریم.

سدریک و لی نگاهی هراسان با هم رد و بدل کردند.

عصر همان روز در دفتر فرماندهی کاراگاهان سیریوس بلک کمی بهتر از گلرت توانست گروهش را شیر فهم کنه.

- ... و جایزش 200 گالیونه. البته ما نباید فراموش کنیم که گروه رقیبمون اوباش ها هستند. برای همین باید منتظر هر دوز و کلکی باشیم. البته بودن دو تا اوباش توی گروه ما فرصت خیلی خوبی به ما میده تا از نقشه هاشون آگاه بشیم.

و یک بار دیگر لی و سدریک نگاهی هراسان با هم رد و بدل کردند.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰
#23
رز شوین کنان می گفت: وای، مامان هرمیون. کجایی که دخترتو کشتن. خدا خدا خدا. حالا ما می میریم.

ملت:

در همین حال که همه در حال گریه بودند گلرت شروع به خوندن کرد: عجب رسمیـــــه، رسم زمونـــــــه. قصــــــه ی برگ و باد خزونــــــــه. میرن آدمــــــــا، از اونا فقــــــط، خاطه هاشون، به جا می مونــــــــه.

در حالی که ملت در حال زار زدن بودند سدریک داشت به دقت کلید ها رو نگاه می کرد. بعد از چند دقیقه یک کلید رو انتخاب کرد و به سمت ملت هافلی رفت.

با پس گردنی محکمی گلرت رو ساکت کرد و یه چشم غره به رز رفت.

بعد با لحنی خشم آلود گفت: آخه چرا شما اینقدر اسکولید. یکی به من بگه اسم این مرجله چیه؟

برتی در حالی که سعی داشت به مغزش فشار بیاره گفت: انگار باید یه کلید پیدا می کردیم. نه؟

سدریک چشم غره ای رفت و گفت: یکی که کامل جمله ی مامان هلگا رو یادشه بگه.

ملت:

سدریک که داشت دیوانه می شد گفت: بابا پیدا کردن کلید طلایی بود دیگه.

ملت: خب.

سدریک با گریه گفت: خب دیوانه ها یعنی باید یه کلید طلایی پیدا کنیم.

ملت:

- خب الان من این کلید رو پیدا کردم.

ریتا با تعجب گفت: خب مگه میشه؟ آخه چطوری پیداش کردی؟

- دنبال یه کلید طلایی گشتم و یکی پیدا کردم.

برتی گفت: یعنی به همین آسونی.

سدریک یک نگاه چپ چپ بهش کرد و گفت: دوست عزیز. اولاً که من همین الان 2 ساعت داشتم براتون توضیح میدادم و نمی فهمیدین. ولی خودمم متعجب شدم. ولی امتحانش که ضرر نداره. یه امتحانی می کنیم.

ملت هافلی بلند شدند و به سمت دری که در یک گوشه ی غار بود رفتند.
سدریک کلید را آماده کرد. صدای موسیقی دلهره آوری در غار پیچید. دست سدریک در حال لرزیدن بود. کلید را بالا اورد به سمت سوراخ برد. آن را جلوی سوراخ قرار داد. نفسش را حبس کرد و آرام کلید را داخل برد.

صدای سوت و کف ملت به گوش رسید ولی سدریک سریع آنها رو ساکت کرد. هنوز نیمی از راه مانده بود. آیا کلید توی سوراخ می چرخد؟

آهنگ داشت دلهره آور تر می شد. آیا کلید می چرخید؟ نمی چرخید؟ چرا بابا می چرخد. نه دوستان اشاره میکنند که نمی چرخد.

در همین لحظه نویسنده یه پس گردنی محکم به سدریک می زنه و میگه: مرتیکه زود باش دیگه. مردم از بس چرت و پرت گفتم.

سدریک که اشک در چشماش حلقه زده بود گفت: آخه می خوام آهنگ به اوج خودش برسه.

نویسنده:
سدریک:

سدریک دوباره دستش را به سمت کلی برد و آن را چرخاند. چرخید. یک بار دیگه صدای خوشحالی هافی ها در غار پیچید.

سدریک گفت: با این حساب دو احتمال وجود داره. یا مامان هلگا مثل بچه هاش اسکول بوده یا کور رنگی داشته.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰
#24
- چه جالب. من همیشه دوست داشتم این پژمان رو ببینم. حالا می تونم برای همه ی کارایی که توی پست هاش با من کرد ازش انتقام بگیرم.

این صدای افکار ریتا بود که همراه بقیه ی هافلی ها روی بال های خفاش ها در حرکت بود.

رز با نگرانی پرسید: همه هستن؟ کسی جا نمونده؟

برتی با اندوه جواب داد: متاسفانه کاربر شماره 1 و 2 جا موندن.

گلرت با پرخاش گفت: بابا بهتر. دهنمون رو سرویس کردن. تازه من یه رگه هایی از بی ناموسی هم توشون می دیدم.

ریتا که با صدای هم گروهی هایش تمرکزش به هم خورده بود به موضوع خودش برگشت.

- حالشو بگیرم؟ حالشو نگیرم. چی کار کنم.
- حالشو نگیر.
- آخه اینقدر سر من کرم ریخت.
- ولی ببین چه خوش تیپه.
- راست می گی ها. اگه باهاش دوست بشم پوز اما رو می زنم.

ریتا با یک خیز بلند از روی توده ی خفاش خودش به روی توده ی خفاش پژمان پرید.

ریتا با 120 خروار ناز گفت: ســــــلام.

پژمان:

- چطوری؟

-

- زهر مار. الان من بخشیدمت دیگه. نترس.

- مطمئنی؟

- آره دیگه. حالا میای با من دوست بشی؟

-

در همین لحظه دست نویسنده ی پست از وسط هوا بیرون اومد و پس گردن پژمان رو گرفت و اونو از مونیتور خارج کرد.

پژمان گفت: ایول شرف دمت گرم. یار داشت بندمون می شد ها.

شریف:

بوم!

صدای برخورد همه ی هافلپافی ها به زائده ای از سقف در تونل تنگ و تاریک و اتاق کنترل پیچید.

وقتی ملت داشتند خودشون رو از روی زمین جمع و جور می کردن متوجه قسمت برجسته ای از دیوار شدند که تا روی سقف هم ادامه پیدا کرده بود.

کینگزلی با حیرت گفت: بچه ها. به نظر شما این همون چیزیه ی که من فکر می کنم؟

برتی گفت: نه بابا از اون جا ها که این پایین پیدا نمی شه. اصلاً مشتری جذب نمی کنن که.

کینگزلی با عصبانیت گفت: ای تو روحت برتی. تو این تالار از بس ذهن ملت خرابه نمی شه ادای فیلم ماجراجویی ها رو در آورد. من منظورم یه سر در بود.

ریتا که دوباره جو نظارت بهش دست داده بود فریاد زد: درسته. گلرت، با کلنگت این دیوار رو خراب کن.

گلرت که دوباره دلش شکسته بود در حالی که اشک هاش رو پاک می کرد به سمت رز رفت و با صدای چلق چلق بدی کلنگ رو از سرش بیرون کشید. چند تکه از مغز رز که به اون چسبیده بود را پاک کرد و آماده ی ضربه زدن شد.


ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۵ ۱۵:۰۸:۰۱

میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰
#25
سيريوس بلک، خبرنگار پيام امروز در آستانه ي اخراج

منابع خبري موسق از اخراج احتمالي سيريوس بلک از پيام امروز خبر دادند.
با توجه به خبري که سيريوس بلک حدود يک هفته ي پيش تهيه کرد و خشم هافلپافي ها را بر انگيخت، رز ويزلي ناظر هافلپاف از روزنامه ي پيام امروز به دليل اضحارات خلاف واقع، تحريف خبر و تحريف مصاحبه شکايت کرد.

در اين شماره مصاحبه اي داريم با سيريوس بلک.

سلام آقاي بلک. نظرتون راجع به خبر اخراج قريب الوقوعتون از پيام امروز چيه؟

رفيق ناباب آقا، رفيق ناباب. اين زنوف به ما گفت اگه يه خبر جنجالي بزني که روزنامه خيلي بفروشه 30 درصد سودش رو به تو ميدم. ما هم وسوسه شديم.

ميشه خودتون بگين از خبر قبلي چه چيزهاييش دروغ بوده؟

اون خبر که تقريباًَ کلش دروغ بود. مصاحبه دروغ بود. شعار جمعيت دروغ بود. تازه يه کمي هم توهين کردم و اذهان عمومي رو هم مشوش کردم.

در خواست شما از مسئولين پيام امروز چيه؟

خداييش منو اخراج نکنين. من مي خوام زن بگيرم. داداشمو زن بدم. تازه پسر خوندم هم مي خواد زن بگيره.

فکر مي کنيد مسئولين از کجا فهميدند که مصاحبه تحريف شده.

فکر کنم اونجايي که از قول رز نوشتم به بقيه ي گروه ها نمي رسيم. با اينکه هافل دوم بود و اگه اشتباه نکنم فقط 15 امتياز با راون فاصله داشت. به زنوف هم گفتم ولي گفت طوري نيست. کسي نمي فهمه.

براي خوانندگان ما چه توصيه اي داريد؟

هيچ وقت سعي نکنيد با راه هاي غير انساني يه گروه رو خراب کنين. سعي کنيد رقابت سالم داشته باشيد. سعي کنيد به کسي توهين نکنيد.

با تشکر از شما جناب بلک.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰
#26
پرسیوال جان
شرمنده.
با توجه به اینکه بعد از مهلت مأموریت پست زدی همینم ارفاقه که امتیازت رو صفر نمی کنم. مطمئناً اگه به پست تو هم امتیاز بدم حق لی و سدریک رو خوردم.

ان شا الله تو مأموریت های آینده.
در ضمن من یادم نمیاد شما پدر بزرگم باشی. پدر بزرگ پدری هستی یا مادری؟


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰
#27
از این به بعد دیگه پست همه رو نقد نمی کنم. هراه با امتیازی که می دم یه توضیح می نویسم و بعد اگه کسی خواست میتونه بگه تا براش نقد کنم.

مأموریت تنبیه سرای هاگوارتز

جورج ویزلی 5+2= 7

پست اول شخص اصلاً توی سایت مرسوم نیست. بهتره اصلاً ننویسید. داستان یه کم خلاف واقع پیش رفت. آخه کدوم دانش آموز هاگوارتزی شب میره خونشون بعد هم میره کوچه ی دیاگون؟!
پستت اصلاً فضا سازی نداشت.

لی جردن 7


پست اول شخص اصلاً توی سایت مرسوم نیست. بهتره اصلاً ننویسید. داستان خوب شروع شد و خوب پیش رفت. بعضی رفتار ها قشنگ بودند. چند تا غلط املایی و چند تا نگارشی داشتی. اگه سوم شخص نوشته بودی و این غلط ها رو هم نداشتی میتونستی 10 بگیری.

سدریک دیگوری 5


پست اول شخص اصلاً توی سایت مرسوم نیست. بهتره اصلاً ننویسید.cry2
این که از دوم توی سریال 4 خونه تقلید کردی بـــــد نبود ولی اینکه بعد از 4 سال که این سریال پخش شده این کار رو کردی خیلی جالب نیست.
یه سوال. این چه ربطی به تنبیه سرا داشت؟ الان کی تنبیه شد؟
پست تو هم فضاسازی نداشت.

پرسیوال دامبلدور چون بالاخره پست زد، هر چند خارج از وقت تأیین شده هیچ امتیازی نمیگیره ولی امتیازش هم صفر نمیشه. ولی هوگو ویزلی 0 امتیاز شد.

امتیازات

سدریک دیگوی 14 امتیاز
رز ویزلی 9 امتیاز
لیلی لونا پاتر 6 امتیاز
هوگو ویزلی 0 امتیاز ( در خطر اخراج)
پرسیوال دامبلدور 7 امتیاز
لی جردن 13 امتیاز



پ.ن: اتفاقاً پرسیوال جان من رهبر اوباش و نایب بر حق مرلین روی زمین.


ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۲۰:۱۵:۳۳

میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۸:۴۳ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰
#28
خب خب
یاران تنبل پدر خوانده

با توجه به اینکه تا مهلت تأیین شده پرسیوال دامبلدور و هوگو ویزلی در تنبیه سرای هاگوارتز رولی نزدند، امتیاز هر دو نفر به 0 باز می گرده و در صورت تکرار به طور حتم از گروه اخراج می شوند.

امتیاز بقیه ی اعضا به زودی اعلام می شود.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰
#29
- صبر کنین. بچه ها صبر کنین.

صدای فریاد لونا توی خوابگاه پیچید و دوستانی را که خواب بودند بیدار کرد. اونها هم کم کاری نکردند و به هر نحوی که بود خانواده ی لونا رو مورد عنایت خویش قرار دادند.

لونا بی توجه به ابراز احساسات(!) مرگخواران به سمت جمع کوچک کنار خوابگاه رفت و گفت: بچه ها وزیر دیگر منو مجبور کرده بود که مخفیانه از تمریناتون فیلم بگیرم. امروز که داشتم فیلم روز اول رو میدیدم به یه نکته ی مشکوک بر خوردم. بیاین شما هم ببینین.

لونا یه آی پد 2 از جیبش در آورد و در مقابل نگاه حسرت بار رز روشنش کرد.

نقل قول:
- از فردا تا آخر ماه برنامه اینه: ساعت 4 صبح بیدارباش! تا ساعت 9 نرمش و ورزش!10 دقیقه استراحت و صبحانه.تا ساعت 12 کلاس های تئوری مرگخواری! 10 دقیقه استراحت و ناهار! تا ساعت 5 تمرین رزمی. 5 دقیقه استراحت. تا ساعت 10 تمرین نظامی. بعد هم خاموشی!
- شام چی؟ -نداریم!
-10 دقیقه که برای صبحانه و ناهار خیلی کمه.
- مگه خوردن یه کف دست نون و پنیر چقدر طول میکشه؟
- نون و پنیر؟ پس گوشت و حبوبات و تخم مرغ و میوه و سبزی و هرم غذایی چی میشه؟
- نداریم!
- یعنی چی مرتیکه؟ من اعتراض دارم!
- آواداکداورا!


آنتونین گفت: خب. چیش مشکوک بود؟

لونا گفت: بابا چقدر شما خرین. مگه ندیدین آواداکداورا زد.

رز که هنوز نفهمیده بود گفت: خب مگه چیه. منم میزنم بیا. آواداکداورا.

طلسم رز از کنار ایوان رد شد و به ارگ کثیف خورد.

لونا که شروع به کوبیدن سرش به دیوار کرده بود گفت: آخه ابله ها این که مشنگه. ورد بلد نیست.

بلیز که داشت از خوشحالی می ترکید گفت: پس نتیجه میگیرم این وزیر دیگر نیست . پس اگه اینو به لرد ثابت کنیم دست از سر کچلمون بر میداره.

آنتونی در حالی که که دو دستی بر سر بلیز کوبید گفت: آخه ابله. اگه این یه محفلی باشه و لرد بفهمه که دهنمون رو آسفالت میکنه.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۲۶ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰
#30
سلام خدمت مدیران عزیز

آقا من فکر می کنم این بخش گالری یه مشکلی داره. چون هر وقت من بیشتر از 4 تا عکس ارسال میکنم فقط 4 تاش تأیید میشه. فکر کنم یه مشکلی هست.
اگه میشه یه رسیدگی بکنید.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.