رز شوین کنان می گفت: وای، مامان هرمیون. کجایی که دخترتو کشتن. خدا خدا خدا. حالا ما می میریم.
ملت:
در همین حال که همه در حال گریه بودند گلرت شروع به خوندن کرد: عجب رسمیـــــه، رسم زمونـــــــه. قصــــــه ی برگ و باد خزونــــــــه. میرن آدمــــــــا، از اونا فقــــــط، خاطه هاشون، به جا می مونــــــــه.
در حالی که ملت در حال زار زدن بودند سدریک داشت به دقت کلید ها رو نگاه می کرد. بعد از چند دقیقه یک کلید رو انتخاب کرد و به سمت ملت هافلی رفت.
با پس گردنی محکمی گلرت رو ساکت کرد و یه چشم غره به رز رفت.
بعد با لحنی خشم آلود گفت: آخه چرا شما اینقدر اسکولید.
یکی به من بگه اسم این مرجله چیه؟
برتی در حالی که سعی داشت به مغزش فشار بیاره گفت: انگار باید یه کلید پیدا می کردیم. نه؟
سدریک چشم غره ای رفت و گفت: یکی که کامل جمله ی مامان هلگا رو یادشه بگه.
ملت:
سدریک که داشت دیوانه می شد گفت: بابا پیدا کردن کلید طلایی بود دیگه.
ملت: خب.
سدریک با گریه گفت: خب دیوانه ها یعنی باید یه کلید طلایی پیدا کنیم.
ملت:
- خب الان من این کلید رو پیدا کردم.
ریتا با تعجب گفت: خب مگه میشه؟ آخه چطوری پیداش کردی؟
- دنبال یه کلید طلایی گشتم و یکی پیدا کردم.
برتی گفت: یعنی به همین آسونی.
سدریک یک نگاه چپ چپ بهش کرد و گفت: دوست عزیز. اولاً که من همین الان 2 ساعت داشتم براتون توضیح میدادم و نمی فهمیدین.
ولی خودمم متعجب شدم. ولی امتحانش که ضرر نداره. یه امتحانی می کنیم.
ملت هافلی بلند شدند و به سمت دری که در یک گوشه ی غار بود رفتند.
سدریک کلید را آماده کرد. صدای موسیقی دلهره آوری در غار پیچید. دست سدریک در حال لرزیدن بود. کلید را بالا اورد به سمت سوراخ برد. آن را جلوی سوراخ قرار داد. نفسش را حبس کرد و آرام کلید را داخل برد.
صدای سوت و کف ملت به گوش رسید ولی سدریک سریع آنها رو ساکت کرد. هنوز نیمی از راه مانده بود. آیا کلید توی سوراخ می چرخد؟
آهنگ داشت دلهره آور تر می شد. آیا کلید می چرخید؟ نمی چرخید؟ چرا بابا می چرخد. نه دوستان اشاره میکنند که نمی چرخد.
در همین لحظه نویسنده یه پس گردنی محکم به سدریک می زنه و میگه: مرتیکه زود باش دیگه. مردم از بس چرت و پرت گفتم.
سدریک که اشک در چشماش حلقه زده بود گفت: آخه می خوام آهنگ به اوج خودش برسه.
نویسنده:
سدریک:
سدریک دوباره دستش را به سمت کلی برد و آن را چرخاند. چرخید. یک بار دیگه صدای خوشحالی هافی ها در غار پیچید.
سدریک گفت: با این حساب دو احتمال وجود داره. یا مامان هلگا مثل بچه هاش اسکول بوده یا کور رنگی داشته.