هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سالن ورزش های ماگلی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۹

و اون کس کسی نبود جز...ماروولو!

-یا پیژامه ی مرلین! چه کار کردی با پدربزرگمان بلا؟
-ارب...ارباب باور کنین،باور کنین هدفم تام و اگلانتین بود!
-بلا مامان؟ این چه کاری بود؟

همه ی مرگخووارا دست از دنبال کردن و گرفتن تام و اگلانتین کشیده بودن؛ و بلا هم محو کاری که کرده بود شده بود...

-ارباب؟
-چه شده رودولف؟
-هیچی میخواستم ببینم...درواقع با بلا کار داشتم!
-دیگر نبینم مزاحم وقت ارزشمند ما شوی رودولف،وگرنه با قمه ات لهت خواهیم کرد!
-ارباب به نظرم بهتره بفهمیم که چه طلسمی روانه ی ماروولو کرده بلاتریکس!

همه به طرف شیلا برگشتند،باز دوباره حرف بی جا زده بود!

-نمی خوام اقای گانت رو کوچیک محسوب کنم ها! ولی بالاخره باید بفهمیم چرا بیهوش شده!
-هلوی مامان،شیلا ی مامان راست میگوید...بلا مامان؟
-بله بله بانو مروپ؟
-طلسمی که به پدربزرگمان زدی چیست بلا؟
-اربابا،ما فقط طلسم بی هوشی به سمتشان روانه کردیم! که اصلا نمی خواستیم که به ماروولو گانت گرامی بخوره فقط میخواستیم تام و اگلانتین را از حرکت باز داریم!

در همین لحظه تام از اطلاعات عمومیش استفاده کرد...

-ارباب، با اجازه من یه جا خوندم که اگه طلسم بی هوشی به فلز برخورد کنه به طلسم مرگبار تغییر میکنه!

از چهره ی بلاتریکس بر میومد که حسابی از دست تام عصبانی هستش و دلش میخواد همین الان با اوادراکداورا بکشتش اما جرئت نمی کرد چوبدستیشش رو بیرون بیاره!

-چه میگوی بی خرد؟ یعنی حال ما پدربزرگمان را از دست دادیم؟
-بله ارباب!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۹

سرسرای بزرگ:

-به به...ارباب،ارباب به نظرم شما هم بخورین ازش!
-ایوا نکند چشمانت را از دست داده ای؟ ما هیچ غذایی در ظرف برای خوردن نداریم!
-ارباب...باور کنین مزه ی بشقابهاش خیلی خوبه!
-ایوا ان بشقاب هارا نخور،ممکنه این ریشو بعد از شام از ماها پول بگیره به خاطر ظرف هاش!
-دیر شد ارباب!

همان موقع اشپزخانه:

-لاوندر مامان،اواکادو کجاست؟برای هلوی مامان میخوام!
-بانو به نظرتون بهتر نیست چندتا جن بیان جای من؟
-لاوندر مامان اصلا نیازی به اینکار نمی بینم!
-برای چه بانو؟
-چون لاوندر مامان باید اشپزی یاد بگیره!

از چهره ی لاوندر معلوم بود اصلا نمی خواد اشپزی یاد بگیره!

-بانو میشه برم مرلینگاه؟
-دارم غذا میپزم لاوندر مامان! ولی برو.

لاوندر خوشحال بدو بدو به سرسرا برگشت و سر راه به تمام جن های اشپزخونه لعنت میفرستاد.

-باباجان،چه خبر از مروپ؟
-هی...ریش سفید! اون مادر ماست.اسم داره درضمن! اسمش هم "بانو مروپ" هست!
-بانو در حال اشپزی هستن اما متاسفانه هیچ جنی در اشپزخونه موجود نیست!

لرد با شنیدن این حرف فرصت رو غنیمت شمارد و شروع به اعتراض کرد!

-پیر خرفت این چه وضعی هست؟ ما گرسنه هستیم! اشپزخونه ی این مدرسه جن ندارد؟ دلیلش چیست پیر خرفت؟مادر ما دست تنها در حال اشپزی هست؟ از مادر با کمالات ما کار میکشید؟ نابودتان میکنیم!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۸:۴۱ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۹
سلام به همه

ممنون میشم نقدش کنید


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۹

علیک

1.آیا شما با قوانین وکالتی آشنایی دارید؟ (نداشتید هم مهم نیست حالا!)

متاسفانه تا حالا با وکالت سر و کار نداشتم ولی خوشحال میشدم داشته باشم!

2.شما تا چه حد متهم مورد نظر (هری پاتر) را میشناسید؟

بله من اقای پاتر رو خوب میشناسم...اون مجرم نیستش ها!

3.آیا شما میتوانید این متهم را از مجازات نجات دهید؟

سعیمان را میکنیم!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

-صبر کنیننننن!
-ااقای رییس جمهور!
-چه خبرتونههه؟چرا کنفرانس رو شروع نمی کنید؟
-قربان؟...قربان بله شما قبل از کنفرانس رفتین دستشویی!اما بعدش برنگشتین و اون یارو ریش سفیده هم فرار کرد!
-من تو دستوشویی چه غلطی باید بکنم؟
-ببخشید قربان!
-باعث خجالت من شدن!اون مردک بی شعور که هی با زبون چینیش چیزی بلغور میکرد،وزیر احمقمون هم داشت از خنده ریسه میرفت! اخه شما محافظین؟یا جستوجوگر دستشویی های کاخ؟
اینجا کاخ سفیده! نه کاخ دستشویی ها!
-ببخشید قربان دیگه تکرار نمیشه...فقط شما چجوری بدون دیده شدن به اتاق کنفرانس ر...
-خفه شین!...من از اولش اونجا بودم!...بیاین برین که ابروم تو این کاخ زشت رفت!

داخل کیف:

زاخاریاس بخاطر جوون بودنش مشغول تیر اندازی بود و نیوت بخاطر اینکه هنوز به شکل پسر رییس جمهور بود از کیف بیرون امده بود و منتظر حمله ی محافظا بود...

-عه وائه!...ببین تیت چه خوش شانسیه ها! اینا هم که رفتن،بهتره برگردم ببینم تو کیف چه خبره؟
دنگگ دنگگ...دنگگ دنگگ
-یا ریش مرلیننن! این دیگه چه کوفتیه؟

از توی کیف صدای تیراندازی بلند شده بود!صدا اینقدرر زیاد بود که کل دستشویی انگار داشت منفجر میشد!نیوت باید یه کاری میکرد...

-وایی بچه ها...نکنه دارین حیونام رو میکشین؟
دنگگگ دنگگگ

صدا توجه ی محافظ هارو هم جمع کرد و باعث نگرانیه همه شد!

-پناه بگیرین!...رییس جمهور رو به منطقه ی امن ببرید!
بیبو بیبو...بیبو بیبو...

صدای اژیر قرمز کاخ روشن شده بود،تمام درهای کاخ قفل شد و همه ی نیروهای امنیتی در راهروی کنار اتاق کنفرانس جمع شدند!

-باید در رو بشکنیم! این یارو ریش سفیده این توئه...مطمئنمممم!
-چشم قربان!

نیوت متوجه وخیم بودن اوضاع شده بود،پس تصمیم گرفت به عنوان پسر رییس جمهور از دستشویی بیرون بره.


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

همه فرار میکردن اما سوسک از اونا بزرگتر بود،سریع تر بود و الان همراه تخته ی اسکیت دوبل شده بود سرعتش،محفلیا کوچیکتر بودن،سرعتشون کمتر بود و قبلا ریش دامبلدور به پاش گیر نمیکرد ولی حالا هی می افتاد زمین!

تلپپ...تلپ تلپ تاپ

-پرفسورررررر...بدویین!
-دوشیزه اسپراوت ممنون ولی من توان دویدن ندارم! باید با سرنوشت خودم روزی روبه رو شم!
-پرفسور چرا دارین الکی حرف می زنین؟...گب؟گابریل بیا کمکم!

گابریل در سر جمع دونده ها بود،اتفاقاتی که براش افتاده بود رو کاملا یادش بود:
-یه بار یه کرگدن دنبالش افتاده بود!
-یه بار نزدیک بود له بشه زیر دست و پای هاگرید!
خلاصه این اتفاق ها اونو تبدیل به دونده ی خوبی کرده بودش!

-نمی تونم پوماناااا!
-دوشیزه اسپراوت لطفا فرار کنین،جون خودتون رو به خاطر من حقیر به خطر نندازین!
-نه پرفسور یه لحظه!...گابریلللل بیا کمک پرفسور!

گابریل خودش میخواست به فرار کردن ادمه بده ولی چون جون پرفسور در خطور بود به سمتشون رفت...

-چیشده پومانا؟ چیکار باید بکنم؟
تلپ تلپ...تالپ
-فهمیدی؟
-اره گرفتم پومانا!
-تو برو پشت پرفسور من از جلو بهشون کمک میکنم!
-اما سوسک دقیقا...یا ریش مرلین کی اینقدر نزدیکمون شد؟



only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دوست داری تو دنیای جادوگری چه کار مهمی کنی و به کجا برسی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۱ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

عضو محفل شم...عضو تیم کوییدیچ شم!

همینا کافیه


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

-اخخخخخ...چرا همیشه من؟ چرا همش منو میزنین؟ این همه ادم هست اینجا...این همه مرگخوار!
-احیانا این یک حرف محفلی نبود؟
-دهنت رو ببند تام!
-چشم ارباب.
-خوب شد...حالا یکی بیاد این اژی مارا عوض کند!
-مروپ برو اژی رو عوض کن...بدوو!
-چشم ماروولو!

مروپ با چشمانی خیس به سمت اژی رفت و از دستان لرد گرفتش...

-هلوی مامان،نبودی ببینی نوه ام عاشق شده بود،دم بخت بود! اما یکی بهش پشت کرد! شکست عشقی خورد دهن اتیشی مامان!
-این بچه عاشق شده؟
-بله شلیل مامان!

ولدمورت با صورتی خشمگین به سمت رودولف رفت...

-تو به اژدهای ما چیزی یاد دادی؟


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۵۶ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹

بله لرد برگشته بود! لینی بالا و پایین میرفت و همینطور بشت سر هم میگفت"چرا ما از دست ارباب ناراحت بودیم؟" بلاتریکس هم نفسی راحت کشید که دیگه لازم نیست از اژی مراقبت کنن!

-ماما...ماما باید بدونی...تو این مدت هم میلک شیک خوردم هم شکست عشقی وهم تو مسابقه ی محله بردم!
-مرگخوران این بی خرد چه میگوید؟
-ماما ماما میدونستی مرگخوارات خیلی بدجنسن!...برام دوغ نخریدن!
-مادر ارجمند ما دارای کمالات هستیم،این بی خرد را از من جدا کنید مرگخوارا!
-ماما...تو هم کمالات داری؟
-لرد بزرگ همیشه کمالات داشته!

در اون لحظه چشم همه غیر از لرد به سمت رودولف چرخید،کسی که کلمه ی کمالات رو کاملا به طور افتضاحی به اژی فهمونده بود!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹

سلام

داشتم با خودم میگفتم که به نظرم یه تاپیکی باشه که توش هر نفر از اعضای سایت توش بگن که بهترین دوستشون تو سایت کیه و چرا؟
اینطوری مثلا نیوت تازه فهمیده که سرکادوگان همیشه اونو با خودش به جنگ میبره!
البته این نظر منه نه نظربقیه!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.