هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خداحافظ وزير!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲
#31
جنایاتی شنیع بر علیه کودکان در دوره زمامداری گانت

تصویر کوچک شده


به دلیل وزارت توام با فساد مورفین گانت امروزه کم نیستندخانواده های ازهم پاشیده به خاطر چیز .
بله چیز همان ماده ی مخوفی, که در دوران گانت به سادگی در ادارات مکان های عمومی و حتی مدارس توزیع میشد.

بي پناهي کودکان درگير با اعتياد


برای تهیه گزارش از این موضوع غم انگیز ,ابتدا به پایین شهر هاگزمید رفتیم. در آنجا با کودکی مواجه شدیم که ردا کهنه اي به تن دارد، به دست هايش که نگاه مي کني، آن قدر پينه بسته و کثيف است که نمي تواني تصور کني که اين دست هاي يک پسرک ۶ ساله باشد، چیز را پشت سرش مخفي کرده، وقتي از او مي پرسم، مگر تو هم اهل چیز هستی؟ مي گويد: نه براي مادرم خریده ام و سر گفت وگو را باز ميکند . مادرش اهل چیز است و پدرش هم به دلیل شرایط مادر خانواده را ترک کرده و فرزندان را بی توشه و پناه رها کرده، برادر بزرگش هم که به گفته او از طرفداران دو آتشه گانت در انتخابات بود چندی پیش در جوب آب پیدا شد .

آری این است شرایط کودکان ما,آینده سازان مملکت جادویی ما هم اکنون به واسطه اقدامات نا مسئولانه وزارت گانت, این شرایط را دارند .حال به جهت آگاهی شما از گوشه ای از این لطمات جبران ناپذیر مثالی میزنیم کودک پسر چیز دوستی را در نظر بگیرید . که پس از دوره ی گانت چیز به او نمیرسد .

دوحالت دارد
1.از نرسیدن چیز سنکوپ میکند و جسدش در جوی آب پیدا میشود (که کاری به آن مرحوم نداریم)
2.با هزار بدبختی چیز را ترک میکند اما انگ چیز دوست همواره براو میماند .


حال کودک شماره دو را در نظر بگیرید که میخواهد به مدرسه برود و 2 حالت دارد

1.مدرسه ای اورا قبول میکند(که با این محصل کاری نداریم)
2.هیچ مدرسه اورا قبول نمیکندو کودک مجبور میشود برای امرا معاش به سر کار برود

حال کودک شماره 2 را در نظر بگیرید که آن هم 2 حالت دارد

1.یا جایی به او کار میدهند(که با این شاغل کاری نداریم)
2.یا کسی کاری به او نمیدهد و حوصله او سر میرود و تصمیم به ازدواج میگیرد

حال کودک شماره 2 را درنظر بگیرید که آن هم دوحالت دارد
1. به او دختر میدهند
2. میگویند ما به معتاد بی سواد بی کار دختر نمیدهیم

حال کودک شماره 2 را درنظر بگیرید که تنها یک راه دارد و آن خودکشی است و به این وسیله نسل جادوگران منقزض میشود

آری اینگونه است که گانت ملت مارا نابود کرد



ویرایش شده توسط آپولین دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۴ ۱۱:۰۶:۵۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ارتش وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲
#32
لقب:مادر دوکودک ٬ صاحب دو روباه

هدف حقیقی از پیوستن به ارتش:بی کاری مفرط ٬نبود سرگرمی های سالم و ناسالم٬انجام عملیات های گولاخانه و ژانگولری

نظر شما درباره چیز ملعون:آخ آخ آخ چیز چیز خیلی بدیه . ماهم خیلی با اون مخالفیم همین فلور ما هم در جوونیش علاقه به چیز پیدا کرده بود که بستیمش به تخت و به لطف مرلین خوب شد .اما کلا چیز خانمان سوزیه این چیز!

توامندی های مغزی:پرستاری و نگهداری از کودکان ٬ تربیت فرزندان صالح٬پرورش و نگهداری کلیه حیوانات از خانواده گرگ سانان و سگ سانان٬ سنگ درمانی و.....

ابراز ارادت کنید لطفاً:ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت ارادت

(کافیه یا بازم ابراز کنیم)


____________
بانو آمبریج می فرمایند:

مهارت های گوناگون تون منو شگفت زده کرده بانو دلاکور. از گربه سانان هم میتونید نگهداری کنید؟ من یه چند صد کیلو گربه دارم تو انباری. میخواستم به جای ارتش شمارو به اونجا اعزام کنم. اما خب ترجیح میدم در ارتش به جامعه جادوگری خدمت کنید.

من براتون کار فرهنگی رو به کار عملی ترجیح میدم فعلا. ازتون میخوام فعالیت فرهنگی مفید انجام بدید و جامعه همیشه بیدار رو با چک و لگد بیدارتر کنید. حالا نه به همین غلظت. همانطور که گفتم از دالان های فرهنگی باید وارد کار بشین. شما با قشر کودک و نوجوان جامعه سر و کار داشتید. برین از زبان کودکان جادوگر یا ماگل زاده و درمانده مجموعه نامه ها و پیام هایی رو جمع آوری کنید و اونها رو در خداحافظ وزیر ، خطاب به وزیر گانت فراری، به نمایش در بیارین. بذارین علاوه بر گانت، همه جادوگران و ساحره ها ببینن که چگونه کودکان معصوم این خطه پاک از بیخ و بن خانواده آلوده به چیز شدن، از اولیاء آنها گرفته تا برادر ها و خواهرهایشان در آتش این چیز مورفین فراری سوختند. چه تجدیدها که در کارنامه شان درج نشدن، چه سالها که پشت کنکور جغد نموندن !

خلاصه امر اینکه بگو به همه چه کلاه گشادی بر سرشان رفت با رای دادن به این مورف و چه نسل کشی ای کرد این جادوگر پلید فراری. تا حد امکان مدارک مستند هم رو نمایید.

سپاس


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۳ ۱۶:۵۳:۵۳
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۳ ۱۶:۵۷:۳۲

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲
#33
درود بر ملت غیور پرور ( :ھمر: ) جادوگرانآرمینام، شونزده بھمن دنیا اومدمتھران زندگی میکنم، دانشجوی کارشناسیم و معلم. ( قبول دارم، بچه ھا خیلی زود بزرگ میشن! :دی )


جسارتا چه رشته ای ؟ و معلم چه درسی؟


یکی یهدونه، عزیز دردونه!


احیانا قسمت دومش چیز دیگه ای نبود؟


ویولت... این اسم از کتاب بچهھای بدشانس برداشته شده که به جز بحث مخترع بودن و عشق مکانیک بودنش، ھیچ چیز مشترکی با اون کاراکتر نداره!


بچه های بدشانس؟؟؟؟ :
درست یادم نمیاد همون که 3تا خواهر برادریتیم بودن که یه فامیل خبیثم داشتن؟

دروغ چرا کلاً ھیچوقت با ھاگوارتز اونطوری حال نکردمدر موردش نظری ھم نمیدم! :دی


صحیح است صحیح است

از مؤخره که اصلاً راضی نبودمینی قشنگ وقتی آخر کتابو خوندم، از بالای تختم پرتش کردم تو دیوارشاید خیلی احساسی باشه، ولی حس میکردم بھم خیانت شده با این پایان مسخرهمطمئن نیستم کدومو بیشتر دوست  داشتمراستش این پایان، روی تمام احساسی که به کل کتابا داشتم تأثیر گذاشت


جدی؟
من که هفتا کتابو مث روزنامه خوندم کاملا بی احساس نه واسه مرگ کسی گریه کردم نه از دست نویسنده عصبانی شدم

دوست دارم مھمون بعدی.. لُرد باشه میدونم قبول نمیکنه البته! :-" ) چون خودم شخصاً بسیار دوست دارم افاضات حضرت لُرد رو بخونم. اگه این نشد، شامپو ھم خوبه. افاضات اونم دوست دارم بخونم! :دی


مصاحبه با لرد؟؟؟
والا با لرد دوتا مصاحبه شده که هر دو هم خیلی کامل بودن و فکرم نکنم حرفای الان لرد با حرفای اون موقع فرق داشته باشه مگر این که لرد راضی شه یکم وارد زندگی خصوصیش بشیم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲
#34
*آپولین دلاکور (مادر فلور و گابریل دلاکور)

گروه : ریونکلاو

چوبدستی:چوب زرد آلو و موی پریزاد(موی مادرش)

پاترونوس :روباه

حیوان خانگی :دوعدد توله روباه


پ.ن میدونم توی کارگاه تائید نشدم اما اینو نوشتم تا وقتی ناظر اومد دوتاشو با هم تائید کنه

تایید شد! بعدا معرفیت رو کاملتر کن


ویرایش شده توسط پروفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۳ ۱۰:۰۳:۴۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۳۶ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲
#35
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود, یه مدرسه غیر انتفاعی بود, به نام هاگوارتز .
توی این مدرسه پنج دانش آموز بودند که سرشون توی کار خودشون بود و رابطشون با هم درحد سلام و علیک بود. تا این که یه نویسنده کلاهبردار ,به اسم رولینگ پیدا شد, که برای رسیدن به پول و ثروت زندگی این طفلان معصوم رو جعل کرد ,و ازشون داستان های عاشقانه و جنایی ساخت .

ما نیز صرفا جهت تائید شدن مجبوریم داستان را به شکل جعلی روایت کنیم .باشد که آیندگان مارا ببخشند و بر ما خرده نگیرند.
####################################################

همه از قطار درب و داغون هاگوارتز پیاده شدند.يه هو صداي هاگريد اومد كه گفت:" کلاس اولیا از این طرف " همون موقع ریموس که با هیکل خرسی اش داشت به سمت هاگرید رفت که به اشتباه پای جیمز را لگد کرد.

مگه کوری؟

کور تویی گوزن!

میزنم لهت میکنما

ناگهان صدای رولینگ به گوش میرسه که میگه: بوقیاااااااا شما مثلا باید باهم دوست باشین

همون موقع سیریوس هم به طرز فوقالعاده خفنزی توسط لیلی زیر پایی میشه و میخوره زمین گرووووووومب (افکت زمین خوردن)

سیریوس هم از جا پاشد که با دختر مردم دس به یخه(یقه؟یغه؟) شه که دوباره صدای رولینگ میاد :ای بابااااااااا چن بار بگم شما باید باهم دوست باشین یه بار دیگه از این کارا بکنین شخصا پس کله همتون میزنما

خلاصه همه با کلی مکافات سوار قایق موتوری های هاگوارتز میشن و هاگرید استارت میزنه

هیهیهیههی (افکت استارت)

هیهیهیهیههیهیهیهیهیهی (افکت استارت)

هیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهی(افکت استارت)

هاگرید :شرمنده بنزین تموم شده باید پیاده بریم

سه ربع بعد سالن اصلی

دامبلدور همون طور كه انتظار مي رفت روي صندلي نشسته بود و بعدشم مگی وفيلت و هاگريد و اسلاگهورن و ... ديده مي شدند. بعد از اينكه همه آمدند دامبلدور جلو آمد و چند تا دست زد اما ضايع شد چون هنوز سالن ساكت نشده بود. بعد شروع به سخنراني كرد.
:اهم اهم با سلام به همه ی دانش اموزان گرامی بهتره از همین اول سال بگم که هرکس....

صدای رولینگ : بوقی این حرفای جدی چیه میزنی تو الان باید مث یه آدم دیوونه و خل حرف بزنی کشتی منو

-:ای بابا مگه زوره اصن ذلم نمیخوادحرف بزنم حالا هم اون کلاه مسخره رو بیارین که کار داریم
.

كلاه شعر جديدي ساخته بود كه اين جوري بود:
اسلی ها شیرن مث شمشیرن گریفا بادکنکن دس بزنی میترکن

بعد هم مک گونگال خواست اسمارو بخونه که کلاه خودش اسمارو خوند و مگی خیلی خیلی ضایع شد .
جیمز پاتر ! جیمز با آن هیکل ضایعش به سمت کلاه رفت وآن را روی سرش گذاشت.

کلاه: اسلیترین
بعد هم به نوبت لیلی و سیریوس و ریموس رسید که همه به اسلیترین رفتند, بعد از گروه بندی هم موقع غذا خوردن رسید

بچه ها كه همشون داشتند از گشنگي مي مردند شروع كردند مثل خرس قطبي غذا خوردن. رولینگ هم وسط تالار ظاهر شد و جیغی کشید که مگی سکته ناقص زد :" آخه من از دست شما چي كار كنم؟ چقدر منه پير زن رو زجر ميدين. بدبختم كردين."
بعد نشست رو زمين و زد تو سرش و گفت: ديگه ذلم كردين. من چي كار كنم؟ اصن من غلط بکنم داستان بنویسم منو چه به......با لگد دامبلدور بقیه حرف های رولینگ ناتمام ماند و مثل گونی سیب زمینی پرت شد روی میز ریونکلاو و بچه ها هم به زندگیشون ادامه دادن و بزرگ شدن و رفتن تو صف دیپلمه های بیکار
###########################################
همچنین در پاسخ به سوال خوانندگان که چرا پیتر نقشی تو داستان نداشت باید بگم :شما فضولی؟؟؟

گاهی با خودم فکر می کنم وقتی که برای اینجا می ذارم، ویرایش هایی که زیر پست ها می نویسم، نقد های نکته به نکته، مو از ماست کشیدن ... همه ش بی فایده ست.
گاهی فکر می کنم بیشتر از مسئول تأید معلم دیکته هستم، شایدم معلم زبان فارسی دبیرستان؛ اما باور کنید اینا مهمه! به کی قسم بخورم که اینا مهمه!!
دوست خوبم شلیره، تا حالا پیش اومده یکی از ویرایش های من توی این تاپیک رو بخونی؟
حدس می زنم قبلاً عضو ایفای نقش بودی. و این حقیقت ویرایش پستت رو برام دردناک تر می کنه. امیدوارم از نکاتی که می گم ناراحت نشی و بعد از این وقت بیشتری برای نگارش و ویرایش نوشته هات صرف کنی.
از ابتدای متن شروع می کنم. نیازی به ذره بینی و گیر دادن زیادی نیست. فقط چیزهایی که بیش از حد واضح هست رو یادآوری می کنم:
- یهو درسته نه یه هو.
-وقتی یه دیالوگ رو بدون نوشتن اسم شخص گوینده میاری باید قبل از دیالوگ از علامت «-» استفاده کنی.
- روی کیبورد یه چیزایی وجود داره به اسم علائم نگارشی و پاراگراف اول پستی که نوشتی، بهشت مخالفین علائم نگارشیه! محض رضای خدا یه دونه علامت هم استفاده نکردی. آخر جمله ها یه چیزی می خواد! باور کن تایپ کردن یه نقطه، یه علامت سؤال یا یه علامت تعجب یک صدم ثانیه هم وقت نمی گیره. آما خواننده ی بیچاره باید یکی دو دقیقه وقت بذاره و فکر کنه تا بفهمه یه جمله ی بدون علامت چه معنایی داره؟
- به جای این علامت "" باید از این استفاده کنی: «»
- خواهش می کنم خودت یه بار این جمله رو بخون :«همون موقع ریموس که با هیکل خرسی اش داشت به سمت هاگرید رفت که به اشتباه پای جیمز را لگد کرد.» انگار یه آدم خارجی سعی داره ناشیانه فارسی صحبت کنه. دو تا حرف ربط یکسان و یه فعل نادرست باعث شده شکل و مفهوم جمله کاملاً به هم بریزه.
- فوقالعاده اینجوری نوشته می شه : فوق العاده.
- این یعنی چی: «مگی وفيلت». یعنی «مگی و فیلت»؟ یعنی «مگی، وفیلت»؟ نذاشتن یه فاصله می تونه همه چیز رو تغییر بده. مخصوصاً اگه خواننده ندونه «فیلت» اسم خاصه یا «وفیلت»؟
- «همه آمدند دامبلدور جلو آمد » جای نقطه یا ویرگول خالیه ی و این تنها نمونه توی پستت نیست که این مشکل رو داره.

سوژه خوب بود، طنز خوب بود، سبک خوب بود، فضا خوب بود، ایده خوب بود. اما مطالب بالا هیچ راهی برای تأیید باقی نمی ذاره.
لطفاً یه ویرایش اساسی روی پست انجام بده.

تأیید نشد.
موفق باشی.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۲ ۲۳:۴۴:۰۸
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۴ ۱۹:۳۸:۲۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۲
#36
فک کن خونتون در حال سوختنه و فقط میتونی 3 تا وسیله رو نجات بدی . اون سه تا وسیله چیه؟؟

نظرتو به طور کامل در مورد شب یلدا بگو؟

تو زندگیت تا حالا پیش اومده که بخوای خودکشی کنی؟

چقدر به شانس اعتقاد داری؟

همین جا فی البداهه یه شعر بگو؟

برای حسن ختام یه جوک بگو؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۲
#37
از اول.... کی؟ کرم خاکی:D


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۲
#38
دودکش، ناگهان، ،، سنگفرش، ، نهایت.

در یک صبح زشت بهاری آیلین که از قضا بسیارهم خسته بود مشغول املاء گفتن به اعضای سازمان ساحرگان بود.
چند روز پیش وزارتخانه بخشنامه ای مبنی بر پیکار با بی سوادی صادر کرده بود و در همان مشخص شد که حدود 90٪ تعداد اندکی از اعضای سازمان بی سواد تشریف دارند و آیلین هم در مخمصه آموزش به ساحرگان گیر کرده بود.

آیلین:کارمند...

فلور:_چی؟

_کااااااااااااااارمند

دافنه:خب

آیلین:دافنه ساکت باش قسطنطنیه

فلور:چی؟

آیلین:قسطنطنیه

چو یواشکی به دافنه :پیس پیس

دافنه :ها؟؟؟؟

چو:قسطنطنیه با کدوم ن هس؟

دافنه هوووووووووم با ن 3 نقطه!!!

آیلین رو به چو و دافنه :شما دوتا یه بار دیگه با هم حرف بزنین این سنگ فرشو میزنم تو سرتونا

دافنه و چو :ما؟؟؟؟

_ بله شما استیضاااااااااااااح

فلور:چی؟

دافنه: خب بعدی....

آیلین: برای شونصدمین بار ساکت باشین مضطرب

:چی؟

:خب بعدی!

_ خب و زهر نجینی بی کوایت پلیز

:چی

:خب بعدی

آیلین درحرکتی انتحاری چوبدستیشو بالا اورد و درمقابل چشمان عموم ملت ساحره با یک آودا به زندگی خود پایان داد

تایید شد!

خب خب خب ... این یه ویرایش بعد از تأییده. نمی دونم اینجا رو بخونی یا نه. اما این ها رو برای افرادی می نویسم که بعد از شما پست می زنن.
این پست رو تأیید کردم چون کملاً مشخصه از بچه های قدیمی ایفای نقش هستی و توی نوشتن مشکل خاصی نداری.
اما من اینجا فقط پست هایی رو تأیید می کنم که در قالب یه داستان کوتاه نوشته شده باشن. چون توی این قسمت قصد داریم قدرت کاربرا توی توصیف، فضاسازی و پردازش داستان رو بسنجیم. پست های اینچنینی بیشتر مناسب کارگاه نمایشنامه نویسی هستند.

پس لطفاً از این به بعد توی این تاپیک فقط داستان کوتاه بنویسید.

موفق باشی


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۱ ۲۱:۱۷:۰۰
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۲ ۲۳:۲۸:۵۷

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.