اما لرد لحظه ای بعد روزنامه رو مچاله کرد و بعد از اینکه آن را به سمت کله روفوس پرتاب کرد گفت: منصرف شدم، وقتی برای تلف کردن نداریم. وای به حال تک تکتون اگه دنیا به خاطر بی دست و پایی شما تموم بشه. اون وقت کاری میکنم که هر کدومتون به طور تضمینی دوبار تموم بشین!
بعد صورت خشمگینش را جلوی صورت بلا گرفت و گفت:خیلی خب بلا، گمونم قرار بود یه کاری بکنی.
بلا به زور لبخندی زد و بعد روی صندلی نشست و همان طور که آب دهانش را قورت میداد گفت: خب...چیزه ارباب، از کجا شروع کنم سرورم؟
سیبل تریلانی سرفه کنان و با خجالت گفت: اهم اهم. از سیاه ترین کارت شروع کن.
بلا چشم غره ای به سیبل رفت و بعد در حالی که در افکارش غرق شده بود مشغول یافتن خبیثانه ترین کارش شد. بعد بشکنی زد و گفت: هوم یافتم، راستش ارباب اون روزی که گفته بودین از خانواده جانسون اطلاعات بگیرم یادتونه؟ اون جانسون ابله سر پیری ازدواج کرده بود و دوتا بچه نغ نغو و دماغو هم داشت. خب منم بعد از اینکه اطلاعات جانسون رو از حافظه اش تخلیه کردم خودش و خانواده اش رو ریز ریز کردم.
لرد و مرگخوارها:
لرد دستی به سرش کشید و گفت:هوم؟ این الان خبیثانه بود؟! این که خیلی معمولی بود. هر سیاهی اگه بعد از اطلاعات گرفتن از یه نفر خودش و هفت جد و آبادش رو نکشه که تا شب سر درد میگیره!
باقی مرگخوارها با سر تکان دادن این حرف لرد را تایید کردند. بلاتریکس شانه هایش را بالا انداخت و گفت:منم همین رو میگم سرورم. ولی این کارها به نظر بقیه مردم خیلی خبیثانیه میاد. ولی واقعا که نمیشه به این کارها گفت کار خبیث، میشه گفت؟
مرگخوارها:
فکر نکنم!
لرد روی پاشنه پا به سمت سیبل چرخید و گفت:ببینم، مطمئنی راهی که گفتی درسته؟ هیچ کدوم از کارهایی که اینها انجام دادن به نظر من اونقدر سیاهانه نیست که دنیا به خاطرش بخواد تموم بشه!
سیبل من من کنان گفت:نه ارباب، نباید به نظر شما خبیثانیه بیاد که. ما ها به این کارا عادت کردیم، از این کارا نکنیم شبمون روز نمیشه. ولی معنیش این نیست که سیاه نیستن. اصلا میخواین برای اینکه محکم کاری کنیم خودتون در مورد سیاه ترین کارهاتون صحبت کنین؟
سیبل:
لرد: