خانه گریمولدمحفلیا بعد از مدتی با کوهی سوزن و نخ برمیگردن، اما متوجه میشن یه جای کار ایراد داره.
- به نظرتون دکوراسیون این اتاق تغییر کرده از وقتی رفتیم؟
- هوووم... شاید جای میز و صندلی رو عوض کردن.
- نه نه من فکر کنم اون قاب عکسه قبلش اونجا بود.
محفلیا سخت درگیر این بودن که بفهمن چه چیزی توی اتاقی که کت...
- کت نیست!
با فریاد یکی از محفلیا، همگی آرایش نظامی به خودشون گرفتن تا با هم دیگه و هماهنگ تو سر خودشون بزنن، اما یهو مالی ویزلی با یه جارو وارد اتاق شد و به هرکی رو که میدید اشاره میکرد که پاشو بلند کنه تا زیرشو جارو بکشه.
- کت پروف فرار کرد.
- کت که پا نداره خودش خبر نداره.
- همون کت زشت بی ریخت رو میگین؟
همه به سمت مالی برگشتن که اینو گفته بود.
- اره، همون کت زشت بی ریخت رو میخواستیم بدیم به پروفسور.
- آخی شما چقدر شوخ و مهربونین. اونو که با اون ریخت قیافش کسی نمیپوشه. منم زرنگی کردم و دادمش به یه پیرمرده اونم به جاش بهمون کلی پیاز داد تا باهاش سوپ درست کنم.
و بعد از اون محفلیا که اکثرشون ویزلی بودن، مشغول این شدن که ثابت کنن مالی مامانشون نیست و هیچ نسبتی باهاش ندارن!
اون طرف سمت پیرمردپیرمرد همین طور که روی کتش جدیدش دست میکشید و بهش می نازید توی کوچه دیاگون راه میرفت. بعد از این که یه گوشه خالی پیدا کرد بساطشو پهن کرد. بعد کتش رو در آورد.
- با این که کت باعث جنتلمنی آدم میشه اما باعث سرگرمی هم میشه.
بعد گوشهی کت رو گرفت و شروع کرد به بالای سرش چرخوندن، آواز خوندن و حتی رقصیدن!
اما غافل از این که یه تیکه از روح لرد توی کت بود...