و اینجاست که مرگخواران شروع به اظهار نظر در مورد وقایع پیش اومده میکنن.
- این در ِ جادویی...
- چقدر شبیه اتاق ضروریات میمونه!
- نه احمق اون کجاش شبیه اتاق ضروریات بود آخه؟
- آینه ی نفاق انگیز؟
- اون رویا بود ولی این یکی...
- به آینده باز میشه؟
- نه در ِ باز شده به روی لودو رو به یاد بیار! زمان حال بود ...
- پس یعنی چی میتونه باشه؟
- این در ِ جادویی...
- بسه دیگه!
با فریاد لرد تمام مرگخوارا ساکت میشن و در عوض با حسرت به کارت درون دست ارباب و اون در ِ جادویی خیره میشن.
- همه تون مرخصین. اربابو با خلوت همایونیشون تنها بذارین.
مرگخوارا با تعجب نگاهی به همدیگه، در، کارت و سپس لرد میکنن و وقتی به نتیجه ی خاصی نمیرسن سرشونو پایین میندازن و پچ پچ کنان صحنه رو ترک میکنن.
- فقط قبلش ...
مرگخوارا در راه ترک اونجا متوقف میشن و روشونو برمی گردونن و به امید بازگشت و مشاهده ی دوباره ی محتوای درون در، منتظر ادامه حرفای لرد میشن.
- مرگخوارای اعزام شده به وزارتخونه هم میتونن برگردن. لوسیوسو سریعا پیداش کنین و پیش من بیارین!
لرد بعد از اتمام حرفش دستشو به نشونه ی " برین" تکون میده و مرگخوارا نا امیدانه پراکنده میشن. لرد بعد از اطمینان از اینکه همه صحنه رو ترک کردن و کسی اونجا باقی نمونده، یک قدم به در نزدیک میشه و کارتو تو دستاش فشار میده.
برای آخرین بار نگاهی به اطراف میندازه تا مطمئن شه کسی چیزی که پیش روی ارباب لرد ولدمورت کبیر باز میشه رو نمیبینه ... کارتو بالا میبره آماده ی باز کردن در میشه ...