هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: المپیک دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶
#51
اطلاعیه شماره 5
تغییر داور


با توجه به گرفتاری ها و مشکلات پیش آمده برای دو داور المپیک دیاگون، ریتا اسکیتر و لایتینا فاست، داوران مسابقات المپیک دیاگون به نحو زیر تغییر می کنند:
مسابقه ی اول و سوم: ادوارد بونز
مسابقه ی دوم: ریتا اسکیتر

بدیهی است شیوه ی امتیازدهی نیز به نحو مناسب تغییر خواهد کرد و امتیازات تقسیم بر دو نخواهد شد.


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۶ ۲۱:۱۳:۱۴

تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۶
#52
خلاصه:
مرگخواران برای سوپرایز کردن لرد، ربات دامبلدوری ساختن که اخلاقش کاملا با دامبلدور اصلی متفاوته، و قصد دارن جایگزین دامبلدورش کنن. هر کدوم از مرگخوارا، اخلاق های خودشون رو به از طریق کابل، به دامبل بات منتقل میکنن. همین امر باعث میشه که ربات دامبلدور اخلاق های عجیب و غریبی پیدا کنه و قبل از این که به محفل منتقلش کنن، باعث به وجود اومدن دعوا بین مرگخوارا بشه.
برای همین، مرگخوارا میخوان هرچه زودتر دامبل بات رو به محفل انتقال بدن. در همین راستا، تصمیم میگیرن از طرف هری برای دامبلدور نامه بنویسن که کلاس خصوصیشون جای دیگه ای برگزار میشه، و بعد دامبلدور اصلی رو بدزدن.
.......................................


مرگخوارا تصمیم گرفتن نامه رو بنویسن...

-خب، کی مینویسه نامه رو؟

همه خود را به کوچه ی هری چپ زدند.

آستوریا در حالی که از سر حوصله سر رفتن نگاهی به ناخن هایش می انداخت، گفت:
-گفتم نامه رو کی مینویسه؟
-من که باید مواظب دامبل باشم بازم خرابکاری نکنه.
-منم باید برم معجون دامبل بات جایگزین کن درست کنم.
-وینکی باید اتاق ارباب تمیز کرد. وینکی جن اتاربامیزکن خووب؟

رز در حالی که سعی می کرد خودش را با غنچه هایش مشغول نشان دهد، سوت زنان گفت:
-لینی خوب نامه و اطلاعیه مینویسه ها.
-من چجوری نامه بنویسم آخه؟ نمی بینی نیمه جونم؟ نمی بینی ارباب حشره کش زدن بهم؟ ولی به نظرم ریتا خوب اطلاعیه میزنه ها.

آستوریا با چشمانی تنگ شده به ریتا نگاه کرد.

-اون ناخوناتو از من دور نگه دار چمن. دارم میام.

ریتا با قیافه ای که فقط یک ریتا قادر به گرفتن آن بود از میان جمع بیرون آمد، آرام و با حوصله به سمت میزی رفت و با طمانینه ی کافی پشت آن نشست. سپس قلم پرش را از پشت گوشش درآورد، کاغذی از ناکجا آباد ظاهر کرد و شروع کرد به نوشتن.

نقل قول:
بسم المرلین.
پروفسور عزیز، من امروز یه مقدار ناخوش احوالم. اگه میشه کلاس خصوصی امروز رو به جای دفترتون، در ایستگاه کینگزکراس برگزار کنیم...
کله زخمی محبوب همیشگیتون، هری کوچولو


نامه ی دامبلدور نوشته شده بود. حالا لازم بود آن را به صاحبش برسانند.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: المپیک دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۶
#53
اطلاعیه شماره 4

آغاز مرحله اول


به اطلاع می رساند مرحله اول المپیک دیاگون، هم اکنون در تاپیک انستیتو ژنتیکی دیاگون آغاز می شود.

قوانین:
1. هر فرد می تواند هر چند پست که بخواهد بزند.
2. به ازای هر پست اضافه ای که زده شود، دو امتیاز به فرد اضافه خواهد شد.
3. کسانی که می خواهند در مسابقه شرکت نمایند اما موفق به ثبت نام نشدند، در زیر پست خود درج نمایند که قصد شرکت در مسابقه را دارند.
4. لطفا برای جلوگیری از ضایع شدن حق خود، قبل از ارسال پست تاپیک را رزرو نمایید. مهلت هر رزرو، یک ساعت می باشد.
5. برای اطلاع از سایر قوانین این مرحله، به اطلاعیه شماره 2 مراجعه فرمایید.
6.این مرحله از مسابقه، تا روز پنج شنبه 20 مهرماه ادامه خواهد داشت.


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۲۰:۳۶:۳۵

تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۶
#54
سوژه جدید

نیمه شب بود، برای همین نیازی نبود که مواظب اطراف باشه تا دیده نشه.
به آخر کوچه که رسید، به دست راست پیچید و دری رو که حالا جلوش ظاهر شده بود، باز کرد.

-اومدی ریتا؟ منتظر تو بودیم تا آزمایش رو شروع کنیم.

اینجا، انستیتو ژنتیکی دیاگون بود، جایی که موجودات عجیب و غریب خلق میشدن.

وارد آزمایشگاه که شد، آرسینوس و هکتور رو دید که روپوش آزمایشگاه و دستکش پوشیده، به یه دونه دامبل خیره شدن.
-به ارباب خبر دادید دیگه؟
-نه هنوز...
-نه هنوز؟!
-آره دیگه... قراره سوپرایزشون کنیم!

قطعا دیدن دامبلدور آخرین چیزی بود که لرد رو خوشحال می کرد.
اما این بار قضیه فرق می کرد!

-چه طوری شروع به کار میکنه حالا؟

آرسینوس دکمه ای رو زد و دامبل رو به کار انداخت.

-شما چرا به من خیره شدید؟ زود برید سر کاهاتون ببینم!

در نهایت تعجب جمع، بالاخره هکتور تونسته بود کاری رو درست انجام بده!
حالا تنها کاری که باید میکردن، این بود که این دامبل رو با دامبل اصلی جایگزین کنن.
فقط اگه میتونستن...


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶
#55
-این چراغ غول کدوم دره گودریکیه؟

یکی از مرگخوارا چراغ غول رو، در حالیکه با چسب و خاک و موهای بلا یکی شده بود، میاره و تحویل آستوریا میده.
مرگخوارا قبلا چراغ رو یه دور اشتباه چسبونده بودن، بنابراین لازم بود اول قطعه های چراغ رو از هم باز کنن...

-معجون چسب چراغ غول از هم باز کن بدم؟
-نه هکتور، نه.

آستوریا که از شدت وفاداری به لرد حتی شکلک لردانه استفاده می کرد، نگاه عاقل اندر سفیهی به هکتور انداخت، که مسلما هکتور متوجه منظور نگاهش نشد.

در اون طرف سالن، رفقای غول یکی یکی داشتند از راه می رسیدند و یه غول پارتی حسابی در خانه ی ریدل راه انداخته بودند، که صداش تا خونه ی گریمولد می رسید.
جیغ جیغ های لایتینا و ویبره های هکتور هم که مزید علت شده بود تا حوصله ی آستوریا تنگ تر بشه و دم به دیقه، به ناخن هاش نگاه کنه.

-اینارو چه جوری از هم بازشون کنیم؟
-با چکش؟...


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶
#56
اما آرزوهای لرد سیاه برآورده نمی شد، فقط نفریناش بود که برآورده می شد! پس همچنان به لرزیدن ادامه داد، تا یخ زد و دیگه نلرزید.
با وجودی که فکش هم یخ زده بود و نمیتونست حرفی بزنه، اما ذهنش که یخ نزده بود! پس تو ذهنش گفت:
-تبدیلت میکنیم به یخمک و میدیمت مرگخوارا بخورن، ریتا.

معلوم نبود لرد دقیقا چطور میخواست این همه بلا رو سر ریتا بیاره، اما حداقل آب یخی بود که باعث خنک شدن دل نداشته اش می شد.

لرد همینطور که داشت فکر می کرد چقدر دیگه طول میکشه تا از این یخ زدگی نجات پیدا کنه، صدای قدم هایی در حال نزدیک شدن رو میشنوه. اما وقتی صدای صاحب صدا رو میشنوه، آرزو میکنه که ای کاش هیچوقت به اونجا نزدیک نشه.

-برم اون معجون لیمونادی که گذاشته بودم برای ارباب تگری بشه، بیارم. قطعا ارباب وقتی متوجه بشن نوشیدنی خنک براشون درست کردم، برمیگردن.

-دور شو هک، از ما دور شو. نزدیک ما نیا.

اما دیگه دیر شده بود!
هکتور در فریزر رو باز میکنه و خم میشه تا معجونشو از تو فریزر برداره.
-عه... کی این توپ رو گذاشته تو فریزر؟ ببرم با بچه ها کویی کوچیک بزنیم.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶
#57
لرد سیاه که از گزینه های پیش روش ناامید شده، فریاد میزنه:
-آیا کسی نیست که به یاری اربابش بشتابه؟

غول که از روی شونه های لرد نظاره گر همه چیز بود، پوزخندی میزنه و میگه:
-پس تو چه جور اربابی هستی؟

که باعث میشه لرد، صفر تا صد رو در عرض کمتر از نیم ثانیه طی کنه و رنگش از سفید مهتابی، به بنفش بادمجونی برسه.
قطعا تعداد مرگخوارا کم نبود، اما خب... کی گفته یک مرگخوار موجود از خود گذشته و جان بر کفیه؟

لرد در حالی که دستاش رو جلوش گرفته بود تا به چیزی برخورد نکنه، همینطور تلو تلو خوران به اطراف حرکت می کرد تا بالاخره کسی رو پیدا کنه که نجاتش بده. اما خونه ای که شونصدتا مرگخوار درش حضور داشتن، در سکوت مرگباری فرو رفته بود.

لرد بالاخره خسته میشه و سر جای خودش می ایسته.
-از تو یکی انتظار نداشتیم آستوریا.

اتفاقا، انتظار نداشتن لرد کاملا هم به جا بود!
برای اینکه آستوریا با پنجول های آماده، داشت از پشت سر به غول نزدیک می شد تا گوشت و پوست نداشتشو از هم بدره، اما در همین لحظه هکتور تصمیم میگیره معجونشو به طرف غول بپاشه، که منجر میشه غول جا خالی بده و چنگال آستوریا به خطا بره.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶
#58
اما لرد اختیار تبدیل شدنش رو به دست نداشت، وگرنه تا حالا تبدیل به خودش شده بود و ریتا و تک تک کسایی که باهاش بد رفتاری کرده بودن رو به ابعاد مجلسی ریز ریز کرده بود.

لایتینا بعد از این که حسابی خمیرش رو با مداد به هم زد، تو آبکش گذاشت تا قشنگ ور بیاد. بعد به ماشین لباس شویی منتقلش کرد و ماشین رو روشن کرد.

-ماشین لباس شویی آخه، مرگخوار بی عقل ما؟

خب... لایتینا قطعا مرگخوار بی عقلی بود! وگرنه کدوم مرگخواری بود که اینقدر به مشنگ ها و وسایلاشون علاقه نشون بده؟

لرد که یه دور خمیر شده بود، حالا یه بار دیگه داشت تجزیه می شد.
-مارو از اینجا بیرون بیار! سرگیجه گرفتیم... حل شدیم!

اما حتی اگه هم قرار بود لایتینا بشنوه، با اون وسیله ی مشنگی که گذاشته بود تو گوشاش قطعا چیزی نمی شنید.

-هر چی هست تقصیر این مشنگاس. وقتی دوباره تبدیل به لرد بشیم، همشون رو از هستی ساقط می کنیم.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶
#59
-مصوبه های وزارت قطعا شامل حال ما نمیشن.

غول به لرد نگاهی کرد، اما لرد به غول نگاه نکرد. به خاطر همین غول دچار شکست عاطفی شد و شروع کرد به گریه کردن.
هر قطره ی اشکی که از گونه ی غول می چکید، به سان تشت آبی بود که بر سر لرد ریخته می شد.

غول یادش افتاد که به این حرف لرد اعتراضی نکرده. پس قبل از این که سیلی از اشک هاش در خانه ی ریدل جاری بشه، به گریه کردن خاتمه میده. بعد دستمالی از جیبش در میاره و در حالی که مشغول برق اندختن کله ی کچل لرده، میپرسه:
-اونوقت... دقیقا... چرا؟

لرد که می خواست لرد بودنش رو هرچه بیشتر به رخ غول بکشه و در گوش و دهن و چشم و دماغش فرو کنه، با لردانه ترین حالتی که میتونست گفت:
-برای اینکه ما لردیم.

غول که تازه داشت دو گالیونیش می افتاد چه شانسی نصیبش شده، پرسید:
-یعنی هرچی بگی اینا انجام میدن؟


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۰:۳۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶
#60
بله! آستوریا هیچ وقت نمیذاشت هیچکس، حتی مرگخوارا، از کارهایی که انجام میدادن لذت ببرن... غول غیر مرگخوار چراغ شکسته ی مزاحمی که روی شونه اش جا خوش کرده بود که دیگه جای خود داشت!
اما از طرفی، آستوریا قصد نداشت خودش رو خیلی هم خسته کنه. پس تصمیم گرفت همون کارهای روزمره ای رو که انجام می داد، انجام بده.

اول از همه، به سراغ کمدش رفت و یه شیشه سوسک کش روی خودش خالی کرد، که باعث شد غول عطسه های وحشتناکی بزنه... عطسه هایی که دست به دست ویبره های هکتور می داد و باعث می شد خونه ی ریدل با شدت بیشتری بلرزه!

غول، مسلما غول بود و همچین چیزی رو اصلا تحمل نمی کرد.
-هی! استفاده از هرگونه سم و غول کش مخالف ماده ی شونصد و نود و سوم بند...

اما با دیدن سوهانی که مشغول تیز کردن ناخن های آستوریا بود، از زدن ادامه ی حرفش پشیمون میشه و با همون حال زارش، تصمیم میگیره یه دور دیگه همه جا رو، که شامل شونه ها و موهای آستوریا می شد، تمیز کنه.

یقینا شدت عجیب لرزش های خونه ی ریدل ها، از چشمان تیزبین لرد دور نمیموند.

-چرا لرزش های اینجا چند برابر شده؟
-چیزی نیست ارباب، هکتور سرما خورده.


تصویر کوچک شده

Only Raven






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.