هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶
#61
وقتی ریتا از تیز کردن نوک قلم جدیدش فارغ میشه، نگاهی به شاهکارش میندازه و میگه:
-آها... الان خوب شد! ولی این قلم چرا اینقدر زشته؟ در شان من نیست همچین قلمی دست بگیرم. بذار یه ذره قشنگترش کنم.

و شروع میکنه به کندن انواع و اقسام حشره و گل و بلبل روی سطح قلم پر.
لرد که انواع و اقسام بلاها رو به خاطر واکسن مزخرف ریتا تا اینجا تحمل کرده بود و فقط مونده بود روش کنده کاری بشه، به این فکر می کرد که اگه ریتا رو خودش شکنجه کنه، از فرآیند مرگش بیشتر لذت میبره یا بسپرتش دست آستوریا.
-زشت خودتی دختره ی بی ریخت! فقط شانس بیاری اون چاقو رو خودت با دستای خودت فرو کنی تو قلب نداشتت، ریتا!

ولی ریتا از روونا عمر طولانی خواسته بود و به هیچ وجه قصد نداشت همچین کاری بکنه. بنابراین، آخرین نگاه رو به قَلُرد میندازه و راضی از شاهکاری که خلق کرده بود، شروع به نوشتن خبر جدیدش میکنه.
-ناپدید شدن لرد سیاه: وینسنت کراب قصد دارد خود را لرد جدید معرفی کند. مصاحبه ی اختصاصی ریتا اسکیتر با گوشواره های کراب.

مسلما لرد سیاه، بی خبر از خبری بود که ریتا داشت مخابره می کرد. اما بدون خبر داشتن از خبر هم، تقسیم شدن ریتا به تکه های نامساوی حتمی بود.

-ریتا! ریتا! ریتا!


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ شنبه ۸ مهر ۱۳۹۶
#62
لرد متوجه تکان هایی شد، گویا دستی کیسه را برداشته بود و با خود حمل می کرد.
-مارو کجا میبرین؟ ولمون کنید! بذاریدمون پایین.

هنوز صحبت های لرد تمام نشده بود که احساس کرد در هوا معلق است... کسی که کیسه را حمل می کرد آن را پرت کرده بود.
پس از چند لحظه، کیسه به چیزی برخورد کرد و افتاد.

-ریتا... ریتا! به اجزای سازندت تجزیه ات می کنیم. حالا وایسا و نگاه کن.

در اثر برخورد کیسه به آن جسم سخت، قسمت دیگری از لرد هم کنده شده بود و لرد، نمی دانست درد تکه تکه شدن بیشتر است یا دردی که حالا برای تبدیل شدن می کشید.

-یکی مارو از اینجا بیرون بیاره... خیلی بو میاد.

در کیسه باز شد و دستی لرد را بیرون آورد.

-هری! هری! ببین چی پیدا کردم.
-این چیه دیگه... آخ زخمم! بندازش اونجا، شیشه نوشابه ی شکسته که به درد نمیخوره. بگرد چیزای سالم پیدا کن.
-حالا ببریمش، ببینیم پروفسور چی میگه. شاید گفت به درد میخوره. شاید کسی بخرتش ازمون.
-باشه، بیارش... آخ این زخم لعنتی چرا اینقدر درد میکنه.

لرد به کیسه ی دیگری منتقل شد.
-محفل آخه؟ میکشمت ریتا.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶
#63
-کی گفت ما نفرین کنیم؟ کی گفت ما نفرین کنیم؟ کی گفت ما نفرین... پاشو! بهت دستور میدیم بلند شی! اگه بلند نشی، خودمون دوباره با دستای خودمون میکشیمت.

هنوز چند لحظه ای از اتمام صحبت های لرد نگذشته بود که ریتا تکانی خورد. سپس به پهلو غلتید، شکمش را گرفت و پیشانی اش را به زمین چسباند.
در همین حال، چشمش به ظرفی که روبرویش قرار داشت، افتاد.
-این چیه دیگه اینجا؟ سوسک کش؟ سوسک کش؟! همه اش کار اون چمن بوقیه... نشونت میدم حالا.

و دستش را دراز کرد تا اسپری سوسک کش را از روی زمین بردارد.

-سوسک کش چیه دیگه؟ ما اربابیم... تو یکی که حداقل صدای مارو می شنیدی!

ریتا اسکیتر که نمی دانست با دست خودش چه بلایی دارد بر سر خود می آورد، ظرف محتوی مایع سوسک کش یا همان لرد را از روی زمین برداشت و به طرف در به راه افتاد.

-همه اش زیر سر توئه! معلوم نیست چه مزخرفی به ما، بزرگترین جادوگر کل اعصار، تزریق کردی که این بلا سرمون اومد! بلدم، بلدم! حالا هم که داری میذاریمون دم در... چه توطئه ای کردی علیه مون؟ بذارمون زمین!

ریتا سر جای خود ایستاد و لرد را زمین گذاشت...

-دوباره شنید صدامون رو! از اولشم میدونستیم مرگخوار خیلی خوبی هستی و قصد نداشتی این بلا رو سر ما بیاری؛ هر کس دیگه ای غیر از ما بالاخره اشتباه میکنه دیگه. میبخشیمت.

سپس در را پشت سرش بست.

لرد نگاهی به اطراف کرد و متوجه شد خارج از خانه ی ریدل هاست.
-این که گذاشتمون دم در! یکی مارو ببره تو...

دردهای لرد سیاه شروع شد.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶
#64
لرد، چشمانش را بسته بود تا شاید بتواند وضعیتش را فراموش کند...
نه!
امکان داشت هر فرد دیگری بتواند این کار را بکند، اما قطعا لرد نمی توانست.

افکار لرد به ریتا رسید، مسبب تمامی این اتفاقات.
-حشره ی مزاحم! وقتی به حالت عادیمون برگردیم، اول تک تک پاهات رو می کنیم، بعد از شاخک هات آویزونت می کنیم به سقف. بالهاتم میدیم هکتور باهاش معجون بسازه.

لرد به این فکر کرد که دیگر چه بلایی می تواند سر ریتا بیاورد.
-قلم پرتم میندازیم تو شومینه. دفتر پیام امروزم آتیش می زنیم. پوستتم میدیم نجینی باهاش کیف درست...

-یادش به خیر، ارباب چقدر از مهرگیاه بدشون میومد.

لرد چشمانش را باز کرد...
پیکسی! مرگخوار وفادارش!
-ما اینجاییم لینی.

لینی سرش را بلند کرد و نگاهی به اطراف انداخت.
-شما کجایید ارباب؟
-اینجاییم، نشستی رومون.

لینی بال بال زنان از جایش برخاست و همه جا را با دقت نگاه کرد.

-صدامونو شنید یعنی؟

لینی دست از نگاه کردن به اطراف برداشت، چهره اش را در هم کشید و دست راستش را مشت کرد.
-اینجوری نمیشه، باید دنبالتون بگردم.

و رفت.

-یادمون باشه دیگه هیچ حشره ای رو تایید نکنیم.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶
#65
-معجون چراغ غول تعمیر کن بدم؟

ثانیه ای قبل از آن که هکتور معجون عجیبش را روی چراغ بریزد و خراب کاری بیشتری به بار آورد، آرسینوس چراغ را از زیر دستش کشید.
-نه هکتور، نه!
-معجون غول محو کن چی؟
-

-یورتمه برو! یالا!

همه ی نگاه ها به سمت در آشپرخانه چرخید؛ غول موهای دلفی را گرفته بود و می کشید. دلفی، در حالی که صورتش از شدت درد در هم شده بود، تمام تلاشش را می کرد که یورتمه برود.

-کسی کتابی راجع به نحوه ی تعمیر چراغ غول ها سراغ نداره؟

هنوز ثانیه ای از اتمام این جمله نگذشته بود که صدای پایی از راه پله شنیده شد...


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: المپیک دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶
#66
اطلاعیه شماره 3


تاریخ برگزاری




به اطلاع کلیه علاقمندان می رساند آغاز مرحله اول مسابقات، سیزدهم مهرماه می باشد.
علاقمندان می توانند تا ساعت 24 دوازدهم مهرماه، در همین تاپیک آمادگی خود را اعلام کنند.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۹:۴۸ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶
#67
خلاصه:
کلاه گروهبندی گم شده. اهالی قلعه ی هاگوارتز برای پیدا کردنش به تکاپو افتادن و میخوان برن اتاق مخصوص کلاه جادویی تا مدارک بیشتری پیدا کنن. در نتیجه اسنیپ و اسپراوت میرن پیش ناظرای قلعه هاگوارتز تا ازشون اجازه بگیرن.
آملیا معتقده باید بهشون اجازه بدن، اما گیبن میگه باید برن پست های سوژه رو از اول بخونن. در نهایت، قرار بر این میشه که گیبن دوربین کالین رو بگیره و با اسنیپ برن پست ها رو بررسی کنن، بقیه هم برن اتاق کلاه رو بگردن.
.....................


آملیا در حالی که سعی می کرد عقب نماند، رو به پروفسور اسپراوت کرد و پرسید:
-الان ما دقیقا باید دنبال چه چیزی بگردیم؟
-نشانه ها.

آملیا دوان دوان به سمت اولین پنجره ای که دید رفت و سرش را از پنجره بیرون برد.
-نشانه ها میگن که...

اما قبل از آن که بتواند جمله اش را کامل کند، اسپراوت دستش را کشید و از کنار پنجره او را دور کرد.

-نشانه ها میگن تو اجازه نداری بری اتاق کلاه.
-من اهمیتی به نشانه ها نمیدم.

و به سمت اتاق کلاه به راه افتاد.
-دوست داشتی بیا.

آملیا که دید حتی اگر اجازه ندهد نیز اسپراوت به اتاق کلاه خواهد رفت، ترجیح داد دنبال او برود.
-وایسا! نشانه ها میگن منم باید بیام!


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: شکنجه گاه
پیام زده شده در: ۹:۲۰ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶
#68
-اینجا جاتون امنه عزیزانم.

رودولف ابتدا به صورت نگاهی به آریانا انداخت، و سپس به صورت نگاهی به برادرش کرد...
آیا باید خطر آلبوس را به خاطر آریانا به جان می خرید؟
-
-اتفاقی افتاده فرزندم؟
-به نظرم باید رفع زحمت کنم دیگه.
-بودی حالا، فرزند تاریکی...

رودولف قبل از آن که دامبلدور فرصت کند شکلک مناسبی برای انتهای جمله اش بیابد، با نهایت سرعتی که می توانست، از همان دری که وارد شده بود، خارج شد.
بعد از بستن در پشت سرش، قمه ای پشت در گذاشت که از داخل کسی نتواند بازش کند. سپس لحظه ای به در تکیه داد و چشمانش را بست تا نفسی تازه کند.

-که آریانا می دزدی واسه من؟
-

همه ی مرگخواران، زنده یا از گور درآمده، روبرویش ایستاده بودند...
و جلوتر از همه شان، اسنیپ و آستوریا.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: عکاسی کریوی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۶
#69
نورممد و کریوی، به دنبال تریلانی به راه افتادند، اما در همان لحظه...

-کی شما دوتا رو اینجا راه داده؟

نور ممد و کریوی که دست پاچه شده بودند و دست و پای خود را گم کرده بودند، پس از برخورد به انواع و اقسام در و دیوار، بالاخره توانستند صاحب صدا را ببینند. همین اتفاق، بر دستپاچگیشان افزود و باعث زمین خوردنشان شد.
لرد سیاه، نگاه تحقیر آمیزی به دو تازه وارد انداخت.

-امم... چیزه... معذرت میخوام جناب اسمشو نبر که مصدع اوقات شریفتون شدیم. اون جنه راهمون داد تو.
-اگه امری نیست، ما دیگه مزاحمتون نمیشیم. با اجازه.

و هر دو همزمان با هم، چرخیدند تا به طرف در بروند.

-تصمیم ورود با خودتون بوده، تصمیم در مورد زمان خروجتون با ماست. وینکی، در!

جن بو نداده، با مسلسلی که از قد و قواره ی خودش بسیار بزرگتر بود، جلوی در ایستاد.
-وینکی جن راهمسلسلبستنده خووب؟


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶
#70
به قول اون گربهه، آراگوگ اسما ناظر نیست، رسما از تمام ناظرا روی هم ناظرتره!
یعنی من خودم واقعا خجالت می کشم اسم خودمو بذارم ناظر.

اگه هم اینجوری قبول نیس و نمیشه و فلان و اینا، لرد ولدمورت.


تصویر کوچک شده

Only Raven






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.