هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
#81
هر وردى ميتونس باشه به جز يه ورد

ورد همه كاره فيليچ



Re: اگه یه روز براتون یک نامه از یک مدرسه جادوگری بیاد چی کار می کنید ؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
#82
بازش ميكنم و با خودم ميگم حتما ترافيك پستي زياد بوده
چون بايد ١١ سالگي ميرسيد ولي الان ١٦ سالمه!



Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
#83
اين پست فقط براى بالا آمدن اين تاپيك است
لطفا به پست قبلي مراجعه كنيد



Re: انجمن نقد پستها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
#84
لطف کنین اینم نقد کنید

با تشکر
آرکوس الیواندر



Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
#85
هوا به شدت گرم بود....دایره ی کامل خورشید اعضای تیم گیریفیندور را به سخره میگرفت...
کاپیتان تیم یعنی استرجس پادمو کمی به بچه ها روحیه میداد:
- همین که وارد باتلاق بشیم بهشون نشون میدیم..
و بعد رو به هری کرد و ادامه داد:
همه چیز به تو بستگی داره پسر...مهم نیست که اونا سوار چی هستن...مهم اینه که تو از جستوحو گر اونا سر تری...

هری تمام سعی اش را کرد که آرام به نظر برسد اما چهره اش چیز دیگری ثابت میکرد:

- میدونم استرجس...میدونم.

جرج با پوزخندی گفت:

این یارو پیر مرده که کنار باتلاق خونه داره رو چی کارکنیم...

و بعد با لحنی که خیلی شبیه به لحن هرمیون بود ادامه داد:

-من خودم تو کتاب کوییدیچ در گذر زمان خوندم که این یارو نسل اندر نسل با کوییدیچ مشکل داره!

همه ی بچه ها( جتی خود استرجس) خندیدند اما خنده ی آناز زیاد دوام نیورد چون صدایی نسبتا خشن از درون زمین فریاد زد:

هی...اگه قهقه زدنتون تموم شد یاداوری میکنم که ما برای مسابقه اومدیم نه برای نوشیدن چای!
او کاپیتان درشت اندام تیم اژدهای طلایی "هنستی" بود

تمام اعضای تیم اژدهای طلایی شروع به خندیدن کردن و با تحسین به کاپیتانشان چشم دوختند

استرجس پوزخندی زد و گفت:

منم فکر کنم که جاروهاتون رو گم کردین؟ ببینم پس با چی میخوایین بازی کنین؟ نکنه خجا...

کاپیتان هنستی با خشم حرف استرجس را قطع کزد و فریاد زد:

ما روش خودمونو داریم...تو نمی خواد نگران ما باشی...

و بعد به سرعت سوتی طلایی رنگ را از جیبش در آورد و در آن به شدت دمید:

سووووووووووووووووووووووووووووت

ناگهان 12 اژدهای خشمگین( که البته به بزرگی اژدهای واقعی نبودند)در هوا ظاهر شد.بزرگ ترین آن ها که رنگ طلایی سیری داشت در مقابل هنستی فرود آمد


استرجس که دیگر اثری از اعتماد در صدایش نبود فریاد زد:

این...این غیر قانونی هنستی...قرار نبود حیوونای دست پروردتو تو بازی بیاری.

هنستی که دیگر در پشت اژدهایش(که قامتش اندازه ی یک تسترال بالغ بود) به صورت کامل نشسته بود با پوزخندی گفت:

این مسابقم قانونی نیست پادمو...نکنه یادت رفته...!

استرجس پادمو به سرعت رو به اعضای تیمش کرد و گفت:

شما ها رو مجبور نمیکنم که با اژدها مسابقه بدین...میتونین برین.

و بعد به چهره ی تکتک افراد نگاه کرد و آخر سر به هری رسید.

جرج با لحنی که همه رو سرحاب میورد گفت:

نوچ...نشد...با این که جونمون رو دوست داریم ولی بازی میکنیم...مگه نه فرد؟
-آره جرجی جونم...منم میخوام که این چماغ رو بکوبم تو سر اون طلاییه !

و بعد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه تمام اعضا با هم دیگه گفتن:
گیریفیندور....پیروزه...هی هی!

**************

هری هنگامی که به پرواز در آمد انگار که تمام ترس و واهمه هایش را روی زمین جا گذاشته بود...که ناگهان:

- چطوری کله زخمی؟....شنیدم جستوجوگر بدی نیستی...هرچند که در مقابل کاپیتان هنستی هیچی. هه هه.

و بعد افسار اژدهایش را چرخاند و دور شد.

هر دو جست و جو گر در جستو جوی گوی زرین زمین را زیر و رو کردند...امتاز ها اصلا نشان دهنده ی وضعیت خوب گیریفیندوری ها نبود...هوا گرم اصلا تاثیری روی روند بازی تیم اژدهای طلایی نگذاشته بود ولی بر عکس اعضای تیم گییفیندور داشتند تک تک از روی جارو هیشان می افتادند...تا این که فقط استر جس و هری باقی ماندند.

- هری...عجله کن...اینا دارن تند تند کل میزننو منم بیشتر از این نمیتونم از حلقه ها محافظت کنم!

هری سرعت آذرخش را بیش از پیش کردو با دقت بیشتری به دنبال گوی زرین گشت...
امتیزات به این ترتیب بود:

گیریفیندور 0 اژدهای طلایی 50

که ناگها بارقه ای از امید قلب هری را روشن کرد...گوی زرین دقیقا پشت سر هنستی در حال پرواز بود.

هری فکری کرد و با چرخشی توجه هنستی را جلب کرد و ناگهان(انگار که گوی زرین را دیده بود) به سرعت به طرف باتلاق شیرجه رفت...همون طور که انتظار داشت هنستی کلک خورد
وقتی هری احساس کرد که هنستی به حد کافی از گوی زرین فاصله گرفته به سرعت نوک آذرخش را کج کرد و فریاد زد:

هنستی...فکر کنم که اژدهات رو باید به چرخش های تند عادت بدی!!

و با بیشترین سرعتی که از او بر می آمد به سمت گوی زرین شتافت.....فاصله اش تا گوی زرین به اندازه ی سه انگشت بود که یک توب بازدارنده به انتهای جارویش اصابت کرد. سرعتش رفته رفته کم شد...فکر به ذهن هری خطور کرد:

باید بپرم و گوی زرین رو بگیرم! آره.

هری به سختی تعادلش را بر جارویی که رفته رفته سرعتش کم میشد حفظ کرد و دلش را یه دریا زد...او پرید و تیمش را سر فراز کرد!

***********

سال ها بعد در کتاب کوییدیچ در گذر زمان(جدید)این چنین نقل شد:
نقل قول :
خاطرات فرانک سایترمون : باتلاق کوییدیچ

دو شنبه 13 جولای 2011
هوا به شدت گرم است و باز هم یه عده جوان بی فکر دارن به بازی مسخرشون ادامه میدن...صبر کن ببینم ...یا ریش مرلین.تیم مقابل قرمز پوشا با یه دسته اژدها دارن بر فراز باتلاق پرواز میکنن...کم کم داره از این بازی خوشم میاد!

و این چنین بود که فرانک از کوییدیچ خوشش آمد...امروزه تیم سایترمون که فرانک سایترمون موسس آن بوده است سر زبان هاست.( هر چند تیمی بسار خشن است! )

با تشکر
آرکوس الیواندر



Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
#86
بشتابید...بشتابید...آخرین خبر !

سیر جدید چوبدستی های الیواندر روانه بازار شد....بشتابید.

بر سر تصمیماتی که هنوز به مرحله ی اجرا نرسیده است این چوبدستی ها( البته فقط و فقط سری اول) به صورت کاملا رایگان(فقط هزینه پیک) به دست افراد عضو ایفای نقش داده میشود!

لطفا تا تیر ماه صبر کنید !

نمونه اول:

تصویر کوچک شده

بقیه نمونه ها رو تو لینک میزارم

لینک 1

لینک 2

لینک 3

لینک 4

نمونه های بعدی در راهند!

با تشکر
آرکوس الیواند



Re: قدرتمند ترین جادوگرهای زنده ی حال حاضر چه کسایی اند؟
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
#87
به نظر من قدرت مند ترین جادوگر کسیه که یادش تو دلها زنده باشه( گرچه زیر خروار ها خاک مدفون شده باشه)



Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۰
#88
چوبدستی ریموس لوپین

تصویر کوچک شده

با تشکر
آرکوس الیواندر


ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۰ ۱۷:۲۳:۴۹


Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۷:۳۶ سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۰
#89
امروز با خودم گفتم که چوبدستی هرمیون رو بزارم

**ببخشید یه کم بزرگه...یه مشکل پیش اومد نتونستم کوچیکش کنم!

با تشکر
آرکوس الیواندر

تصویر کوچک شده



Re: بند جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
#90
ریگو با خوشحالی وصف ناشدنی ای رو به ارباب کل کردو گفت:
منم ارباب...اومدم شما رو نجات بدم..

لرد سیاه با بی خیالی گفت:

داش ریگو تویی...چگده ریقونه شدی!!!

-مای لرد؟؟؟!!!

-چته باز "مای مای" میکنی...بیا بیشین بقل خودم یه حالی بهت بدم

-حالتون خوبه ارباب؟

-من دیه ارباب نیستم...این جا بهم میگن داش افعی....

-

بعد ناگهان ارباب تاریکی تلو تلویی خورد و افتاد زمین و با ناله ادامه داد...

بیبین ریقو...ببخشید ریگو...یه کاری بیگم میکنی؟؟؟

-شما جون بخواه !

برو برام یه کم مواد از سلول پشتی بیار...دیروز خودم جا ساز کردم....!

-ارباب شما میتونستین فرار کنید و ما رو تو این مخمصه انداختین.. ؟؟

ناگهان حالت ولدمورت عوض شدو با جدیت گفت:

پس چی فکر کردی؟؟؟ دیدم اینجا همچین بگی نگی بد نیست...تازه وقتی این ماده یه سفید رو کشف کردم بیشتر از این جا خوشم اومد...

ریگو با وحشت به دستان ارباب پیشینش نگاه کرد و زیر لب گفت:

ای وای من...خاک تو سر شدم رفت...مای لردم به فنا رفت.

بعد ناگهان فکری بکر یه سرش زدو گفت:

ارباب شما بیا بیرون...من خودم ترکت میدم


ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۶ ۲۰:۳۰:۱۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.