هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ سه شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰
#91
- بلا حالا من چیکار کنم؟ چطوری از زیر زبونش بکشم که به چی خیلی علاقه داره؟

- من چمیدونم. من کار دارم. این مأموریت من نیست که هی بهم گیر میدی. نه خواهشی نه چیزی.

لوسیوس با تعجب به بلا نگاه کرد که به شدت مشغول کار بود و طلسم هایی را برای خودش زمزمه می کرد.

- داری دقیقا چیکار میکنی؟ از اون اول یه ریز از روی اون کتاب یه چیزهایی میخونی و چوبدستیتو تکون میدی.

- مگه نگفتی اگه بخوان کسیو ضعیف کنن میرن سراغ کسی که بهش علاقه داره؟...سورپنتاریم... خب الان اگه محفلیا بریزن سر من من چیکار کنم؟...تکتوراسمولکارمالوم.... باید محافظ داشته باشم یا نه؟...ارخورمالیوم...

-میتونم بپرسم محفلیا برای تضعیف کی باید به تو حمله کنن؟

- معلومه دیگه. لرد. ببینم ازش نخواستی مثال بزنه؟ به من هیچ اشاره ای نکرد؟

لوسیوس که از بلا ناامید شده بود به آرامی زمزمه کرد: بعدا حالتو جا میارم. بذار ببینم لرد درباره ی اینکه فرد مورد علاقه شی چه نظری داره.

و درحالی که رکودر جادویی اش را نوازش می کرد از آنجا رفت.

لحظاتی بعد
- این فکر عالیه. همین امشب عملیش میکنم. فقط قبلش باید حسابی خونه اش رو بررسی کنم تا ببینم چطوری میتونم یه جاسوس بفرستم اون تو. بالاخره موفق میشم.

لوسیوس از شدت شادی سرازپا نمیشناخت. بلاخره یک نقشه ی عالی برای این کار پیدا کرده بود.

- فکر کنم بتونم یکی از اون گوش درازهای دراکو رو استفاده کنم...

شب، پشت شیشه ی اتاق خواب گریندل والد
گریندل والد در درون تختش مانند یک بچه ی معصوم.... نه ببخشید یک گرگ وحشی خوابیده بود. چوبدستیش کاملا آماده در کنارش قرار داشت و خرخرهایش از نعره های هر خرسی بدتر بود.

در این هنگام لوسیوس پشت در اتاق خواب او مشغول استراق سمع بود: خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرخــــــــــر، خــــــــــــــرخــــــر

- اه فکر کنم اینا رو بهمون انداخت. چقدر خرخر میکنن. اهان انگار یه صداهایی داره میاد:خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر...تامی، خــــــــــــــــــــــــر....چرا رفتی...خـــــــــــر...چرا ولدی شدی؟...خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر.

لوسیوس: حالا اینو چیکارش کنیم؟ ارباب فرد مورد علاقه اشه؟

صبح روز بعد

- بلا میشه لطفا خواهشا به من کمک کنی؟

- خب مگه نمیگی ارباب فرد مورد علاقه ی گریندل والده؟ خب اگه اینطور باشه ممکنه مردم بیان منو بکشن که بعد اربابو بکشن بعدش گریندل والدو. پس من کار دارم باید طلسم های محافظمو تقویت کنم.

- اینطوریه؟ راستی من داشتم فکر میکردم با خودم گفتم ارباب از اینکه بدونه که تو از علاقش خبر داری خوشحال میشه نه؟

و به آرامی به رکوردش اشاره کرد.

- شایدم دیگه بهت علاقه ای نداشته باشه؟ ...صبر کن ببینم. فهمیدم چیکار کنم. خداحافظ بلا. احتمالا وقتی داریم گریندل والد رو تحویل میدم سعی میکنم اربابو بیشتر هم خوشحال کنم.

و در سریع ترین حالت ممکن آپارات کرد تا از طلسم آواداکداورایی که به سمتش می آمد در امان بماند و همرمان به این فکر میکرد که چطور لرد سیاه را از چشم گریندل والد بندازد؟


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳ ۱۴:۰۵:۰۲
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳ ۱۴:۰۵:۵۲
ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳ ۱۴:۰۷:۵۳


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ یکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰
#92
جلوی خانه گریندل والد
در با صدای قیژی باز شد و مرگخواران با دلهره ی بسیار وارد فضای خاک گرفته ی خانه ای شدند که تکان خوردن در آن باعث ایجاد صدایی می شد که حتی یک ماگل را مطمئن می کرد جادو وجود دارد. وگرنه امکان نداشت خانه فرو نریخته باشد.

- لوموس ماکسیما!

نوری از چوبدستی لودو که حالت بسیار خفنی گرفته بود بیرون رفت و اتاق رو روشن کرد. درواقع مجموعه ای از تار عنکبوت ها، آشغال ها، ....

-جیــــــــــغ! ســــــــــــوســـــــــک! جیـــــــــغ!

درحالی که لینی به جیغ کشیدن ادامه می داد مرگخواران به آرامی وارد خونه شدند و به بررسی اتاق های مختلف پرداختند.

- جیــــــــــغ! من تو این خونه نمیام! جیــــــ... وایسا ببینم من واسه کی دارم جیغ میزنم؟!!!

در خانه

- بلا بیا اینجا رو ببین. این اتاقا انگار به ترتیب خاصی شماره گذاری شدن. نگاه کن. از دو تا 12 ستاره رو پیدا کردم.

بلا که با نگاهی موشکافانه درحال نگاه کردن به ستاره ها بود گفت :من پیشنهاد میکنم از هم جدا بشیم و کم کم خونه رو بگردیم. بلاخره یه گروه پیداش میکنه. البته به شرطی که تو خونه باشه...

- هممم ولی من نمیفهمم. بابام میگفت توی هر ستاره ای باید یه هوموگلوسورمات باشه. عجیبه!

- باشه. خب تقسیم میکنیم. آنتونین، تو با ایوان برید اتاق شماره 12. لودو و لونا برن اتاق 11. اسکورپیوس و...

کمی بعد
- رز و من هم میریم اتاق شماره 1. صبر کن ببینم. اتاق شماره 5 کجاست؟

بلا با تعجب به فضای خالی بین دو اتاق زل زد. در این حین رز به آرامی شروع به لمس کردن دیوار کرد.

- هی اینجا یه دستگیره هست. ولی قفله. روشم نوشته Priv.

و در همین حین با فشار دادن دستگیره به سمت پایین چند کلمه روی در ظاهر شد : نکو نب

- هان فهمیدم. نکو نب. برعکسش میشه بن و کن. رمز بن و کنه.

صدایی از در بیرون آمد: واقعا فکر میکردی انقدر بی مزه باشه؟ بهت پیشنهاد میکنم با این مخ بیخیال باز کردن من بشی.

و صدایی خشن و ترسناک از پشت ادامه داد : مگر اینکه شخصا با من کار داشته باشی؟

بلا به آرامی برگشت و با گریندل والد رو به رو شد.

بلا :

در همین حین

- هی آنتونین چرا تو همیشه انقدر عجولی؟ خب بیکار بودیم زودتر اومدیم؟ یکم به لونا میخندیدیم خب. ندیدی چطوری داشت ستاره ها رو مطالعه می کرد؟

- ساکت باش ایوان. ما باید دفترچه رو پیدا کنیم تا پیش لرد عزیز بشیم.



Re: سالن مسابقات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ یکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰
#93
من از تابستون به بعد هستم. حالا دیگه ببین هستم یا نه

شما در مسابقات شرکت داده میشید.فقط امیدوارم بیاین


ویرایش شده توسط ویکتـور کـرام در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲ ۱۷:۰۷:۲۲


Re: سالن امتحانات سمج
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
#94
فلش بک
مورفین : اشلای واقی اینا هشتن:
1- حژور ژهن
2- ژا خالی دادن
3- پیش مرگ قرار دادن

هری درحالی که با تعجب به مورفین نگاه کرد به این نتیجه رسید که مرگخوارا خیلی هم اسکل نیستن و حداقل منابع امتحانی رو خوندن.

- ا خب راست میگی. اینا مربوط به یه کلاس دیگه بود. خب حالا میریم سراغ مورد اول یعنی حضور ذهن. خب این طبیعیه که شما نباید طلسم ها رو یادتون بره. خب حالا کی بلده یه جادوی سیاه اجرا کنه؟

تمام مرگخوارا با اشتیاق تمام شروع به من من کردند و هری از اینکه چنین سؤالی پرسیده بود از خودش تعجب کرد!!!!

- خیلی خب. یکیتون حالا به دلخواه اجرا کنه دیگه. مورفین تو یه طلسم اجرا کن.

- آواداکداورا!

-اکسپلیارموس!

در این حین دیگر مرگخواران که به شدت یاد مبارزه نهایی اربابشان افتاده بودند پاپ کورن هایشان را در اورده و مشغول دیدن شدند

- خیلی خب مورفین دیگه بسه. قطع کن طلسمو

- چطوری قطعش کنم خب؟

هری ابتدا با تعجب() به مورفین و سپس به نور سبز رنگی که هرلحظه به اون نزدیک تر می شد نگاه کرد.

- خیلی خب. میریم سراغ اصل دوم. یعنی جا خالی دادن. نگاه کنید باید اینطوری جا خالی بدید.

هری در حالی جمله اش را به اتمام رساند که با کله زیر میز فرو میرفت.

هری :

- خیلی خب. دیگه لازم نیست جادوی سیاه اجرا کنید. برید بشینید سرجاهاتون. خب تا الان دو مورد رو بیان کردیم. و اما مورد سوم رو هم که من به شخصه تجربه کردم.در کل طلسم های ساده ای مثل اکسپلیارموس و ... خیلی دربرابر جادوی سیاه قوی هستند. مثلا کی میتونه الان جادویی اجرا کنه که اکسپلیارموس نتونه جلوشو بگیره؟ البته سیاه هم باشه.

دوباره دست مرگخواران بالا رفت. هری با نگرانی آب دهانش را قورت داد و گفت : ایوان؟

- برقیوس شدید ولتیوس!

و هری در نهایت به آرزوی بچگیش یعنی فرو کردن دستش در پریز برق رسید.

مرگخواران :
پایان فلش بک
- خب تو که چیزی یادشون ندادی.

- خب. در آخر کلاس این جمله رو هم گفتم که اگه بتونن یواشکی باعث خراب شدن سالن امتحان بشن امتحان ها عقب میفته و اونها میتونن بیشتر درس بخونن.

بـــــــــــــــنگ!

هری در حالی که بار دیگر به زیر میز شیرجه زده بود گفت : فکر کنم عقب افتاد!

- بنظر میاد باید در چیزهایی که بهشون درس میدیم تجدید نظر کنیم. چون تو کار یواشکی خیلی خوب هستن. نگاه کن همشون همینجان.

و هری با تعجب به مرگخواران نگاه کرد که با سرعت مثل بقیه به سمت سالن امتحانات میدویدند.


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴ ۱۴:۲۸:۳۹


Re: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۹
#95
مینروا مک گوناگل ، استاد محبوب هاگوارتز شروع کرد به سخن گفتن ... : به این مجوز ها نگاه کن :

بدینوسیله اعلام میشود که پروفسور پای و پروفسور اسلیترین اجازه دخالت در گروهبندی دانش آموزان هاگوارتز را دارند.

امضا...مورت ولد لرد!

بدینوسیله اعلام میشود که پروفسور پای و پروفسور اسلیترین اجازه دخالت در تمام امور مدرسه را دارند.

امضا...مورت ولد لرد!


بدینوسیله اعلام میشود که پروفسور پای و پروفسور اسلیترین اجازه آموزش طلسم های ممنوعه را به دانش آموزان دارند و دانش آموزان میتوانند آن ها را بر روی ماگل ها و خون فاسد ها انجام بدهند

امضا...مورت ولد لرد!


بدینوسیله اعلام میشود که در صورت مقاومت ماگل ها و خون فاسدها پروفسور پای و پروفسور اسلیترین اجازه دارند، آن ها را به آزکابان تحویل دهند.

امضا...مورت ولد لرد!


- خب که چی؟

- خب نداره که. واضحه دیگه.

- چی واضحه؟ خب این بدون اینها هم واضح بود. پارتیشون کلفته.-P

- اینطوریه؟ .نخیرم ببین همه ی اینها رو کی امضا کرده.

- آها. خب مورت ولد لرد.

- خب احیانا این اسم تو رو یاد کسی نمیندازه؟:

-اممم، چرا. خب این انگار یه رمزه. نگاه کن. اون وسط کلمه ی تولد در میاد. حالا اگه حذفش کنیم و برعکس بخونیمش میشه در لوم. در کل میشه تولد در لروم! داد بیداد! امروز چندمه مگی؟

- من منظورم این نبود.اما حالا که پرسیدی، امروز اگه درست محاسبه کرده باشم 24323345942 روز بعد از 2349302 تولد توئه. که هم اثبات میکنه تو خیلی فسیلی و هم اثبات میکنه که فردا هم تولد توئه...

- ممنون عزیزم. حالا میشه یکم منو تنها بذاری؟

مک گونگال در حالی که به شدت به خاطر بی توجهی آلبوس بهش ناراحت شده بود با ناراحتی اتاق رو ترک کرد.

- وای. درست حدس زده بودم. فردا تولد منه. در لروم برام تولد گرفتن. آخ جون.. حالا چجوری مدرسه رو بپیچونم؟ لعنتی این هری هم که جان پیچ ها رو نابود کرد دیگه نمیشه بهانه آورد. ای بابا.

- اها. یافتم. میگم میرم وزارتخونه. سوروسم که دیگه نیست اطلاع رسانی غیر مستقیم بکنه اما به جاش سالازار هست. به اون میگم. شنیدم با وایرلس خبرها رو پخش میکنه! قبل از تولدمم یه سری اونجا میزنم که یه صحبتیم باهاشون بکنم. نمیخوام مدیریت رو از دست بدم.


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۲۴ ۱۴:۴۳:۲۸


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ جمعه ۹ مهر ۱۳۸۹
#96
من نمیدونم ولی تا جایی که دیدم تعداد سایت هایی که ف ....یل....تــر میشه خیلی زیاده. مثالش خیلی از فروم های وارز ایرانیه و همشون هم خیلی راحت یه ساب دامین عوض میکنن و به کارشون ادامه میدن. نمیفهمم چرا مسئولین سایت اینکارو نمیکنن و از یک ساب دامین استفاده میکنن؟



Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۹
#97
لرد سیاه،
لطفا این پست رو هم نقد بفرمایید

سایه تان همیشه بر سر ما باد..



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۹
#98
مرگخواران مدتی جیمز را که دوباره مشغول صحبت با تدی شده بود زیرنظر گرفتند. سپس به آرامی از مخفیگاه خود بیرون آمدند تا بتوانند به راحتی و دقیق آنها را طلسم کنند؛ سپس بصورت هماهنگ و مافوق خفنز چوبدستی هاشان را تکانی دادند.

لحظاتی بعد شش محفلی بر روی زمین افتاده بودند. ایوان با انزجار به یویوی جیمز نگاه می کرد و با بالا و پایین رفتن آن و تغییر رنگ دادن آن به انواع رنگ های صورتی به شدت نیاز به دستشویی پیدا می کرد:


در خانه ریدل


لرد سیاه درحالی که اثر معجون مرکب کاملا از بین رفته بود در زندان خانه ریدل بسته شده بود و بقیه محفلی ها را زیر نظر گرفته بود. تنها یک نفر از آنها به هوش امده بودند که او هم با دیدن فضای تاریک خانه و لرد سیاه در جا بیهوش شده بود.

دستش را در ردایش کرد. چوبی در جیبش نبود. این بار مرگخوارانش خوب عمل کرده بودند. اما چرا فقط این بار؟! دفعات قبل به جای گرفتن چوبدستی، 2 چوبدستی اضافه هم در دست زندانی یافت می شد یا در سلول کاملا باز بود.

- فیش فیشانه فاشیفیشانه ( باز شو!)

در به آرامی و با صدای غیژ غیژِی باز شد. لرد سیاه خارج شد و با لبخندی به زندانی هایش نگاه کرد. حالا باید می دید که مرگخوارانش چه کار می کنند. پس چوبدستیش را از جایگاه چوبدستی ها برداشت و به اتاقش رفت.

در پارک

هفت محفلی به شکل کاملا عادی مشغول تفریح و بازی بودند :

روفوس در شکل کینگزلی چوبدستیش را در آورده بود و مشغول ذوب کردن بخشی از پایه سرسره بود تا نفر بعدی را به شکل در آورد. بلا در نقش مالی ویزلی مشغول گذاشتن طلسمی برروی الکلنگ بود تا وقتی کسی برروی آن نشست داغ شده و او را به خود بچسباند .

ایوان هم در کالبد شکلبوت، مشغول رنگ زدن یویوی صورتی رنگ جیمز بود تا حداقل بتواند در دست نگه داشتن آن را تحمل کند و با وجود سعی فراوان برای کنترل خودش هر لحظه نیازش به دستشویی بیشتر می شد :

پس از مدتی، هنگامی که به این نتیجه رسیدند که اولا به اندازه کافی تفریح کرده اند و ضمنا وقت بازگشت به خانه 12 گریمالد رسیده است لبخندی زدند و به سرعت به سمت خانه رفتند



Re: كلبه سپيد (ماجراهاي دامبلدور و خانواده)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹
#99
در محفل

اعضای محفل درحالی که به شدت مجروح شده بودند در گوشه و کنار خانه گریمولد افتاده بودند و با ترس و همچنین تعجب از تغییر شخصیت دامبل به لرد نگاه می کردند.

- از این به بعد، با برنامه عمل میکنید. هرروز ساعت 7 بیدار می شید و ساعت خواب هم به عهده خودتونه. صبح هم میتونید زیاد بخوابید ولی بعدش باید جریمه بدید...

-کروشیو تدی، به چه حقی گوش های تدی رو میگیری؟ وقتی من دارم حرف میزنم فقط به حرف من گوش میکنی؛ مفهومه؟

جیمز :

اعضای محفل :

لرد درحالی که با خوشحالی به اعضای محفل نگاه می کرد ادامه داد : بقیه برنامه ها رو هم تا ظهر امروز میزنم. فعلا یه نفر بره بساط گل کوچیک بخره بیاره. میخوایم بازی کنیم. تا یادم نرفته هرروز ساعت 10 - 12 بازی داریم. و ضمنا خشونت تو این بازی آزاده.

اعضای محفل :

دراین حین جیمز که تا پیش از اخطار مهربابنانه(!) ی لرد گوشش توسط تدی فشرده می شد،، سخنان لرد را نمی شنید و درنتیجه تنها کلمه ی بازی را شنیده بود با خوشحالی گفت : عمو دامبل... میای با من یویوبازی کنیم؟

- کروشیو جیمز، منظورم از بازی، بازی گل کوچیک هست. دفعه ی آخرتم باشه به من میگی عمو دامبل. من دامبلدور کبیر هستم. مفهومه؟ حالا هم برید. من میخوام استراحت کنم.

پس از خروج اعضای محفل درحالی که لرد با شادی به نتایج کار خودش نگاه می کرد، برروی صندلی نشست و به یاد اتاقش و مار محبوبش در خانه ریدل افتاد.

در خانه ریدل

مرگخواران درحالی که با تعجب به دامبلدور نگاه می کردند همزمان دلشان را که به شدت براثر خنده درد می کرد نگه داشته بودند. تمامی مرگخواران در جلوی اتاق لرد جمع شده بودند و به دامبلدور که با ترس به نجینی نگاه می کرد و با تکان خوردن او 3 متر به عقب پرت می شد نگاه می کردند. نجینی نیز که متوجه شده بود او اربابش نیست به شدت هیس هیس می کرد و به سمت دامبلدور می رفت.

- ارباب مشکلی پیش اومده؟ شما که همیشه با نجینی میخوابیدید.

- چی گفتی بلا؟ من برای چی باید با این مار غول پیکر زشت و کریه بخوابم؟ میشه اینو از اینجا ببرید فرزندان گلم؟

ملت مرگخوار :



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ شنبه ۵ تیر ۱۳۸۹
1. رولی بنویسید که در آن خاکستر گردان نقش مهمی داشته باشد . حداقل پانزده خط . ( مثلا نزدیک است خانه ی شما به آتش کشیده شود و شما به موقع تخم را منجمد می کنید و یا برای آزار همسایه تان تخم خاکسترگردان را در خانه ی او می گذارید یا . . . ) ( 30 امتیاز )
----------------------------------------------------------------------------------

در روبروی تابلوی اعلانات سرسرای عمومی جمعیت بزرگی ازدحام کرده بود. در این هنگام راونکلاوی ها که درحال گذر از آن نقطه از مدرسه بودند با دیدن این جمعیت عظیم ابتدا به این حالت تعجب خود را نشان دادند و سپس براثر کنجکاوی به این شکل به جمعیت نگاه کردند.

- هووومک، لینی چه خبره؟ باز تو یادت رفته خبر بدی به ما؟

- ترورس راست میگه. نکنه هاگوارتز یه روز زودتر شروع میشده و الان ما کلی امتیاز از دست دادیم؟ هان؟

لینی که براثر اعلام موافقت اعضای راون با آرنولد احساس حقارت می کرد گفت : نخیرم، خیلیم حواسم جمع بوده. بعدم مگه فقط من ناظرم؟

- خیلی خب بابا. حالا نمیخواد آبغوره بگیری. نه بابا خبری نبوده. از دفعه پیش که یادش رفت اعلام کنه مسابقه آشپزی یه هفته افتاده جلو و 2000 امتیاز از دست دادیم خودم هرروز خبرها رو چک میکنم. خبری نبوده.

لونا که مشغول وررفتن با گوشواره های جدیدش که به جای تربچه، در آن از خیارچمبر استفاده شده بود گفت : خب روونا، حالا لازم نیست انقدر دلیل بیاری و بگی منم فعالم و اینا. بریم بخونیم ببینیم چیه دیگه. اه.

روبروی تابلوی اعلانات

دانش آموزان عزیز، از امروز تا هفته آینده فرصت دارید تا تالار خودتان را تمیز و مرتب کنید. در پایان هفته به بهترین تالار 3000 امتیاز افزوده خواهد شد و از بدترین تالار 2000 امتیاز کسر خواهد شد.

ملت راون :

- لینی، دقیقا چند ساله تالار رو گردگیری نکردی؟ یه چند قرنی میشه نه؟

- مگه من کلفتتونم که باید گردگیری کنم زنوف؟

- نیستی لینی؟ یادت نیست اومدی پیش من گفتی روونا تو رو خدا منو ناظر کن من کلفتی میکنم؟ نگفتی؟ حالا میگی نیستی؟ کوییرل! بیا این لینی رو ...

- نه بابا غلط کردم. اصلا من کلفتتونم. بیاید بریم تالار خودم کلشو تمیز میکنم.

یک روز بعد

- بابا اینطوری نمیشه. من الان یه روزه دارم این گلدون رو می سابم تمیز نمیشه که نمیشه. دو دقیقه دیگه بسابم رنگش می ره ولی هنوز خاک داره. انگار خاک رفته تو وجودش.

- ساکت لینی ، کار کن!

لینی ابتدا نگاهی به این شکل به روونا انداخت اما با دیدن روونا که به این شکل نگاهش می کرد رویش را برگرداند و مشغول کارش شد.

جماعت راون هم که به شدت از بیکاری خوشحال بودند مشغول خردن انواع هله هوله های مشنگی و ریختن آشغال تخمه و چیپس و ... برروی زمین تالار بودند و تالار را هرلحظه کثیف تر از قبل می کردند.

- من میگم بیاید از خاکسترگردان استفاده کنیم. هم کار لینی آسون تر میشه هم میتونیم هرچقدر بخوایم تالارو کثیف کنیم. بهرحال از تالارهای سوخته که بهتره. نه؟

- خاکستر گردان چیه بابا بوقی؟

- مگه تو کلاسمو نخوندی لینی؟ پس چی میگی هی برید هاگ برید هاگ. خودت یه بارم نیومدی کلاسم که. دهه. خب ببین خاکسترگردان چیزیه که...

و مشغول توضیح دادن به لینی شد

روز بعد

اعضای راون به این حالت به تالارهایی نگاه می کردند که براثر تخم خاکسترگردان در آتش می سوخت و مدت ها طول می کشید تا آتش ان خاموش شود. اعضای راون که مطمئن بودند تالار خودشان 3000 امتیاز را می گیرد.

روز بعد

اعضای راون به این حالت به اعلامیه ای که امروز برروی تابلوی اعلانات نصب شده بود نگاه می کردند :

از انجا که تمامی تالارها به جز تالار راونکلاو آتش گرفته بود مشخص شد که این اتفاق زیر سر اعضای این تالار است به همین خاطر از این گروه مجموع امتیاز برنده ی این مسابقه و بازنده ای مسابقه که برابر با 5000 امتیاز است کسر شده و این گروه از رفتن به گردش بعدی به هاگزمید محروم می گردد.

اعضای ریون رو به آلکساندر :

آلکس :







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.