تصویر شماره 5 همراه با کارل وارد سراسرای هوگوآرتز شدم. از آنجایی که یک سال اولی بودم کمی می ترسیدم.من یک گرگینه بودم برایم سخت بود در مدرسه ای که دائما محافظت می شود زندگی کنم. صورت مادرم را به یاد آوردم که می گفت:
- زیاد نترس پالی تو موفق می شی. جانور نماهای زیادی تو مدرسه هستن. تو که تنها نیستی.
ولی ته دلم قرص نبود. ناگهان چیزی دیدم که مرا هیجان زده که کرد. پسری با موهای سیاه و چشمان سبز شک نداشتم که خودش است.
- آلبوس سوروس پاتر؟ خودتی؟ تو پسر هری پاتری؟
کارل با غرور گفت:
- بچه ها امسال یه پاتر هم کلاسمونه.
یان گفت:
- چقدر شبیه به باباشه.
دختری به سوی ما برگشت و گفت:
- و همینطور پسر عمه منه . منم رز گرنجر ویزلی ام.
صورت دخترک به دلم نشست تصمیم گرفتم ب او دوست شوم.
- اسم منم پالی چپمنه. از آشنایی تون خوشوقتم.
ناگهان کلاهی که از قیافه ش معلوم بود صد سالی است شسته نشده شروع به خواندن آواز کرد.
- این همون کلاه معروفه؟
- آره می گن هر سال شعر جدیدی میسازه. باحاله نه؟
قبل از این که بتوانم جواب سوال رز را بدهم کلاه فریاد کشید:
- پالی چپمن!انگار قلبم را از سینه م درآورده بودند. طرف کلاه رفتم به آرامی روی صندلی نشستم
کلاه گفت:
- خب می دونم باهات چی کار کنم تو میری به:
- گریفندور!خوشحال و شاد به طرف میز گریفندور ها رفتم و گروه بندی بقیه را تماشا کردم.
یکم بیشتر نیاز داشت،توصییف و اینا رو تا بهتر بشه...با این حال اما به نظر میرسه وارد ایفا که بشی مشکلاتت برطرف میشه!
تایید شد.
مرحله بعد: کلاه گروهبندی.