هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵
#91
تام جوان نگاهی به رودولف لسترنج انداخت.
_ چطور جرئت می کنی خانمی به این محترمی رو بزنی؟

قلب بلاتریکس از جا کنده شد.

_ با من بودی جوجه؟
_ اصلا تو می دونی من...
تام حرفش را خورد. او می دانست که برای ابتدا کار نباید خشونت به خرج دهد.
_ آقای محترم! این خانم زیبا چند لحظه پیش به مطب من مراجعه کرد و مشکلش رو برای من تعریف کرد. من به شما پیشنهاد می کنم که به اتاق من بیاین و...
_ حتما این کارو می کنیم آقای دکتر!
_ تند نرو زن! ما تو زندگیمون مشکلی نداریم.
_ چطور می گی نداریم؟ من و تو انقدر مشکل داریم که حسابش از دستم در رفته.
_ هر طور باشه من نمی زارم یه دکتر زپرتی بخواد مشکل منو حل کنه.

تام جوان از عصبانیت زبانش را گاز گرفت.
_ رودی! به خاطر من! لطفا.
رودولف که دید حریف این ساحره یک دنده و لجباز نمی شود شانه هایش را بالا\ انداخت و گفت:
_ باشه اما اگه راه کارهاش مزخرف بود من می دونم با تو این دکتر...
قبل از این که رودولف بتواند حرفش را تمام کند، تام به آرامی وردی را زمزمه کرد.
_ آخ! این پشه ها جدیدا چقدر بد نیش می زنن.
_ خب بریم؟
_ بریم آقای دکتر.

تام رودلف و بلاتریکس را به مطبش هدایت کرد و نکته هایی درباره زندگی مشترک به آنها گوشزد کرد. کلمات آنقدر خوب بیان می شدند که تام یک لحظه به این فکر افتاد مرگخواری را رها کند و برود مطب بزند. حتی رودولف هم از راه کارهای تام خوشش آمده بود.
_ آقای دکتر من و رودولف به این نتیجه رسیدیم که دعوا رو کنار بزریم و مثل زوجی با وقار با هم زندگی کنیم. فردا هم تمام خاندان بلک رو پیشتون میارم. ازتون متشکرم.
_ وظیفه م بود! فقط قبل از این که برید باید یه چیزی رو دستتون تتو کنم.


ویرایش شده توسط پالی چپمن در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۷ ۱۵:۴۴:۵۰

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵
#92
هیچ یک از مرگخواران به دیوانگی تریسترام توجهی نکردند.(اصولاهیچ کس به او توجه نمی کرد.)
_ خب حالا کی بلده از این استفاده کنه؟
لینی بقیه افراد را کنار زد.
_ خب معلومه! من!
لینی زمان برگردان را به دست گرفت و آن را برسی کرد.
_ از اونجایی که من یه ریونکلاویی هستم. کاملا می دونم چطور از این استفاده کنم.
لینی شروع به کار کردن با زمان برگردان.
_ خب الان زمان رو وارد می کنم.7:4
ناگهان باد تندی وزید همه چیز به سرعت حرکت می کرد. گویی زمان در حال تغییر بود. زمان ایستاد.
_ لینی چی کار کردی؟ اینجا کجاست؟
_ کار من نبود. زمان برگردونه خراب بود.
_ به جای اینکه تو زمان حرکت کنیم،یه جای دیگه اومدیم.
_ نه!
همه به مسبب این ماجرا نگاه کردند.
_ ما تو زمان حرکت کردیم. اینجا هاگوآرتزئه. اما هاگوآرتز 74سال پیش.
رز داشت منفجر می شد.
_ هفتادو چهار سااااااال پیش؟
لینی با بی تفاوتی گفت:
_ نه هفتادو چهار سال پیش.
مرگخواران از این که دیگر نمی توانند به آرزوی خود یعنی ساخت هورکراکس برسند، نا امید شدند.
_ صبر کن ببینم! یعنی دقیقا همون سالی که ارباب نحوه ساخت هورکراکس رو از زیر زبون اسلا گهورن کشید؟
_ مرگخواران به یکدیگر نگاه کردند. کورسوی امیدی در دلشان تابید. خب حالا اسلارگهون کو؟
_ یعنی چی؟ همین جا با ما بود.
_ ای وای!
_ ما زمان رو به عقب برگردوندیم یعنی.....
_ یعنی باید بریم تو اتاق اساتید دنبالش بگردیم.
_ اما اون که الان ما رو نمی شناسه.
_ باید دنبال یه راه دیگه ای باشیم.


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ یکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۵
#93
نام: پالی چپمن
پترونوس: قو
چوبدستی: 15 اینچ-ترکیب شده با پرقو همینطور موی ویلا -انعطاف پزیر
جارو: نیبوس2016
رتبه خون: اصیل زاده
مهارت: می تونه نامرئی بشه- گرگینه
علاقه مندی: با غیب شدن دوستاشو سرکار بزاره- تاریخچه هاگوآرتزو بخونه
زندگی نامه:
پالی یه دختر گرگینه ست. اون دارای چشمای قهوه ای، موهای نارنجی(که همیشه خدا دوتایی می بافتشون)، کک و مک های زیاد داره.
پدر و مادرش هر دو جادو گرند.یه شب که پدر مادر پالی خواب بودند یه ساحرا میاد و اونا رو طلسم می کنه طلسم این بوده: ای باد ها ای خورشیدها آرزو می کنم اگر دختری از خانواده چپمن بدنیا بیاید تبدیل به موجودی عجیب شود که شبهایی که ماه کامل است گرگینه شود .اون هم زمان با ورود آلبوس سوروس پاتر وارد مدرسه شد. اون از آلبوس متنفره ولی در یه مقطع زمانی از اسکورپیوس مالفوی خوشش میومد. دوست صمیمی اش هم رز گرنجر_ ویزلی یه. پالی پس از فارق التحصیل شدن مرگخوار می شود.


تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدی.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۸/۲۳ ۱۹:۱۸:۱۱

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ یکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۵
#94
نقل قول:

کلاه گروهبندی نوشته:
Polly-Chapman

نقل قول:
کلاه جون من شجاع هستم ولی یه کم بلند پروازم.باهوشم و پشتکارم زیاده. با این وضع می شه گفت واسه هر چهار گروه مناسبم! ولی من دوست دارم برم به: گریفیندور


گریفیندور!


;من نمی تونم برم معرفی شخصیت؟


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
#95
کلاه جون
من شجاع هستم ولی یه کم بلند پروازم.باهوشم و پشتکارم زیاده. با این وضع می شه گفت واسه هر چهار گروه مناسبم!
ولی من دوست دارم برم به:



گریفیندور


ویرایش شده توسط Polly-Chapman در تاریخ ۱۳۹۵/۸/۲۳ ۱۳:۱۵:۱۰

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
#96
تصویر شماره 5

همراه با کارل وارد سراسرای هوگوآرتز شدم. از آنجایی که یک سال اولی بودم کمی می ترسیدم.من یک گرگینه بودم برایم سخت بود در مدرسه ای که دائما محافظت می شود زندگی کنم. صورت مادرم را به یاد آوردم که می گفت:
- زیاد نترس پالی تو موفق می شی. جانور نماهای زیادی تو مدرسه هستن. تو که تنها نیستی.
ولی ته دلم قرص نبود. ناگهان چیزی دیدم که مرا هیجان زده که کرد. پسری با موهای سیاه و چشمان سبز شک نداشتم که خودش است.
- آلبوس سوروس پاتر؟ خودتی؟ تو پسر هری پاتری؟
کارل با غرور گفت:
- بچه ها امسال یه پاتر هم کلاسمونه.
یان گفت:
- چقدر شبیه به باباشه.
دختری به سوی ما برگشت و گفت:
- و همینطور پسر عمه منه . منم رز گرنجر ویزلی ام.
صورت دخترک به دلم نشست تصمیم گرفتم ب او دوست شوم.
- اسم منم پالی چپمنه. از آشنایی تون خوشوقتم.
ناگهان کلاهی که از قیافه ش معلوم بود صد سالی است شسته نشده شروع به خواندن آواز کرد.
- این همون کلاه معروفه؟
- آره می گن هر سال شعر جدیدی میسازه. باحاله نه؟
قبل از این که بتوانم جواب سوال رز را بدهم کلاه فریاد کشید:
- پالی چپمن!
انگار قلبم را از سینه م درآورده بودند. طرف کلاه رفتم به آرامی روی صندلی نشستم
کلاه گفت:
- خب می دونم باهات چی کار کنم تو میری به:
- گریفندور!
خوشحال و شاد به طرف میز گریفندور ها رفتم و گروه بندی بقیه را تماشا کردم.





یکم بیشتر نیاز داشت،توصییف و اینا رو تا بهتر بشه...با این حال اما به نظر میرسه وارد ایفا که بشی مشکلاتت برطرف میشه!
تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۸/۲۲ ۲۰:۳۰:۳۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.