ابرکسس مالفوی نوشته:
نقل قول:
ابرکسس مالفوی نوشته:
وقتی هری با کمک هاگرید از دست خانواده دارسلی فرار کرد جوری خوشحال بود که میخواست بال در بیاره. به هاگرید گفت:
(( این خونواده دارسلی به من یه دلار هم ندادن چه طوری برم وسیله ای که می خوام بخرم؟))
هاگرید گفت:(( خب کاری نداره مگه پدر و مادرت تو گرینگاتز برات یه گالیون هم نذاشتن برو اونجا تمام پولت اونجائه.))
هری با هیجان تمام با هاگرید به سمت کوچه دیاگون حرکت کردند. وقتی به آنجا رسیدند طبق معمول آنجا پپر از ساحره های پیر و جوان بود که یا برای خرید وسایل برای هاگوارتز آمده بودند و یا وسیله ای می خواستند.
هری با اشتیاق به همه نگاه می کرد داشت فکر می کرد چه بخرد که به دردش بخورد و یک مرتبه به یاد گوی فراموشی نویل لانگ باتم در سال اول هاگوارتز افتاد و تصمیم گرفت یک گوی فراموشی بخرد تا بتواند وقتی چیزی را فراموش می کند بداند چیست؟؟ و تصمیم گرفت یک گوی فراموشی بخرد پس به هاگرید گفت:(( من یه گوی فراموشی می خرم.))
هاگرید گفت:(( اونجا گوی فراموشی داره.))
هری با سرعت به سمت مغازه رفت و یک گوی فراموشی را به قیمت 5 گالیون خرید و به سمت ایستگاه قطار به راه افتاد که همان موقع دو تا از دوستانش رون و هرمیون را دید. با خوشحالی به سمتشان دوید و دائم به همه بر خورد می کرد و معذرت خواهی می کرد. وقتی به آنها رسید از دیدنشان خوشحال شد و آنها به او گفتند که دارند کتابهای سال جدید را می خرند . هری کتابهای سال جدیدش را خریده بود.
وقتی آن ها کتاب ها را خریدند به سکوی نه و سه چهارم رفتند و سوار قطار هاگوارتز شدند و دوباره سال جدیدی را در آنجا آغاز کردند.
ابرکسس مالفوی نوشته:
وقتی هری با کمک هاگرید از دست خانواده دارسلی فرار کرد جوری خوشحال بود که میخواست بال در بیاره. به هاگرید گفت:
(( این خونواده دارسلی به من یه دلار هم ندادن چه طوری برم وسیله ای که می خوام بخرم؟))
هاگرید گفت:(( خب کاری نداره مگه پدر و مادرت تو گرینگاتز برات یه گالیون هم نذاشتن برو اونجا تمام پولت اونجائه.))
هری با هیجان تمام با هاگرید به سمت کوچه دیاگون حرکت کردند. وقتی به آنجا رسیدند طبق معمول آنجا پپر از ساحره های پیر و جوان بود که یا برای خرید وسایل برای هاگوارتز آمده بودند و یا وسیله ای می خواستند.
هری با اشتیاق به همه نگاه می کرد داشت فکر می کرد چه بخرد که به دردش بخورد و یک مرتبه به یاد گوی فراموشی نویل لانگ باتم در سال اول هاگوارتز افتاد و تصمیم گرفت یک گوی فراموشی بخرد تا بتواند وقتی چیزی را فراموش می کند بداند چیست؟؟ و تصمیم گرفت یک گوی فراموشی بخرد پس به هاگرید گفت:(( من یه گوی فراموشی می خرم.))
هاگرید گفت:(( اونجا گوی فراموشی داره.))
هری با سرعت به سمت مغازه رفت و یک گوی فراموشی را به قیمت 5 گالیون خرید و به سمت ایستگاه قطار به راه افتاد که همان موقع دو تا از دوستانش رون و هرمیون را دید. با خوشحالی به سمتشان دوید و دائم به همه بر خورد می کرد و معذرت خواهی می کرد. وقتی به آنها رسید از دیدنشان خوشحال شد و آنها به او گفتند که دارند کتابهای سال جدید را می خرند . هری کتابهای سال جدیدش را خریده بود.
وقتی آن ها کتاب ها را خریدند به سکوی نه و سه چهارم رفتند و سوار قطار هاگوارتز شدند و دوباره سال جدیدی را در آنجا آغاز کردند.
ابرکسس مالفوی نوشته:
1-هر گونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخوران/ محفل را با زبان خوش شرح دهید.
من تا به حال سابقه عضویت در محفل ققنوس را نداشته ام
2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟
ریششون. دامبلدور ریش داره ولی ولدمورت نه
3- مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخوارن چیست؟
از این گروه خوشم می آید و به خاطر این که از محفل ققنوس بدم می آید.
4- به دلخواه خود یکی از محفلی ها را انتخاب کنید و لقب مناسبی برایش بگذارید؟
سیریوس بلک: خرخون و تو لک
5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
از ما دزدی می کنن.
6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
طلسم مرگ
6-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
کاری می کنم بهش بد نگذره
8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
هیچی انقدر از دست هری و کاراش حرص خورده کچل شده. دماغشم نمی دونم ولی شما رو به خوندن کتاب (دماغ ولدمورت) توصیه می کنیم.
9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
1- استفاده از آن به عنوان دستمال گردگیری
2-میشه فرش کرد ازش به عنوان وسیله سرگرمی استفاده کرد
3-استفاده برای وسط چوبدستی ها
4-استفاده به عنوان دوک خیاطی