تصویر شماره 4(جینی ویزلی ودراکومالفوی درکتابخانه)
فضای کتابخانه مانند هر روز بسیار شلوغ و مملو از جمعیت بود.بوی تند کاغذهای چندصد ساله تمام افراد حاضردرکتاب خانه را مست خود کرده بود.
درهمین میان جینی درکنار قفسه ی کتب مربوط به معجونهای عشق درحال بررسی کتاب (عشق بی پایان فقط بایک ورد)وقت فراغت خودرا می گذراند.
مشغول همین کار بود که ناگهان دراکو به ارامی از کنار میز محل اقامت او با سه کتاب دردست رد شد جینی که اصلا حواسش به اتفاقات اطرافش نبود زمانی متوجه دراکو شد که بالای سرش به او خیره شده بود.مثل اینکه دراکو نتوانست حس غرور خودرا دربرابر یک ویزلی کنترل کند.
جینی که هیچ توجهی به دراکو نکرد کتاب دردستش را به صورتش نزدیک تر کرد تا چشمان خیره دراکو را دیگر نبیند.
-دراکو:هی جینی البته فکرنکنم شما ویزلیا لیاقت صداکردن اسم هم داشته باشید .میشه بگی فلسفه ی این موهای قرمز چیه ادمو یاد جورابای بابانوئل میندازه.
همچنان که این حرف را می زد دستش را به سمت موهای جینی برد اما جینی دست اورا محکم پس کشید واز جایش بلند شد وکتاب های دراکو را ازدستش گرفت وبه سمت صورتش پرت کرد وگفت:برو به درک .
اما ناگهان صدایی امد وکتابها روبه روی صورت دراکو به پرواز درامدندوبه ارامی روی میز قرار گرفتند.
-پروفسور مکگونگال:وینگاردیوم نیوی اوسا.
-هردو باهم:پروفسور!
-پروفسورمکگونگال:خانوم ویزلی گمون نکنم که ازقصد این کار رو انجام دادین درسته .
-جینی:اما پروفسور!!
-پروفسورمکگونگال:به هرحال میخواستم مطمعن شم.
سپس نگاهی به مالفوی انداخت وگفت:اقای مالفوی فکرکنم پروفسور اسنیپ ناراحت بشه اگه به کلاس معجون ها دیر برسید ؟پس سریع تر برید چرا من و نگاه می کنید؟
دراکو که بهتش زده بود نگاهی ازروی خشم به جینی کرد وبه ارامی از راهروی شماره سوم کتاب خانه خارج شد وجینی هم پس از رفتن پروفسورمکگونگال بر سرمیزش نشست وشروع به خواندن فصل هشتم که مربوط به ورد( آمینس: زاینده ی عشق)بود شد.
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=312367جالب بود و دلیلی برای متوقف کردنت تو این مرحله نمیبینم.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی