وارد دستشویی شد. ناگهان اشکهایش سرازیر شد نشست و زد زیر گریه میرتل بالای سر او بود و از اینکه دراکو گریه میکرد او خیلی متعجب شده بود او کنار دراکو رفت و گفت دراکو تا حالا اینجوری ندیده بودم تورو اینم فیلمته نه؟
داراکو گفت برو بابا به تو ربطی نداره میرتل گفت اگه این کارت واقعه ایه میتونی با من راحت باشی
دراکو گفت اگه بین خودمان میماند باشه میگم
دیگه خسته شدم از بد بودن
دلم میخواد ادم خوبی باشم با بد بودن هرماینی هم بهم توجه نمی کند و از من بدش میاد
اخه من به اون علاقه دارم و کارهایم هم برای جلب توجه او است
تازه چند وقته اون رو با رون ویزلی دیدم اخه من که از اون ویزلی خیلی بهترم چرا به من توجه نمی کند ؟
مرتل به او گفت میدونی اگه این حرف ها به گوش پدرت برسه چه بلایی سرتو میاره؟دراکو گفت اره میدونم ولی دیگه خسته شدم چیکار کنم
مرتل به او گفت سعی کن ادم خوبی باشی و جلوی هرماینی کارهای قشنگی انجام بدی تا او نظرش نسبت به تو عوض شود. دراکو از صبح ان روز تصمیم گرفت کار خوب انجام دهد مثلا اگر ضعیفی به نا حق در حال کتک خوردن بود. دراکو میرفت و از او دفاع میکرد یا به هری ، رون و هرماینی کمک میکرد. چند روز بعد هرماینی پیش دراکو رفت و گفت:چی شده خیلی عوض شدی. دراکو گفت: هرماینی من به تو علاقه مند هستم.و تمام این کار هایم برای این است که به جای دوستی با رون و هری کمی هم به من توجه کنی. هرماینی گفت اگر قول بدهی
همینجوری ادم خوبی بمانی من هم حرفی ندارم و باتو دوست میشوم ....
یکم یهویی دراکو زیادی خوب شد! اولش که میرتل میگفت فیلمته و دراکو مقابله میکرد خوب بود و شخصیتا اونطور که انتظار داشتیم رفتار میکردن. اما بعدش یهویی همه چیز خوب و زیبا و اعتماد دو طرفه و اینا شد. به هر حال...
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی