هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۸۵
#1
10دقه بعد
_ چییییییییییییییییییییی ؟ فش خارجی میدی؟(تو قققلط میکنی)
_چییییییییییییییییییییییی؟ فش داخلی میدی؟ خودت قققلط میکنی
_چییییییییییییییییییییییی؟ به من فش میدی؟ من پروفسورم نمی فمی؟
_باش بابا ممم قققلط کردم
_نهههه باید بری بیرون 1000 امتیاز از هاگوارتز کم (ای وای این که تو گروهی نیس از کی کم کنم؟ همو هاگوارتز بهتره)
30 دقه بعد
دامبلی:
_پروفسور چرا از هاگوارتز 1000 امتاز کم کردی؟ تو ققققلط کردی
_ممممم قققققققلط کردم ؟ راس میگی؟ خب حتما قققققلط کرد که میگی
_این چیه رو پیراهنت؟ چقدر قشنگه
_ههههههههه؟ قشنگه ؟ فشنگه
_مسخره خب این کارای تو باعث میشه بچه ها زود فرهنگ پذیر شن.
_من معذرت میخام پروفسور
_کف میکنیم ( چه ربطی داشت؟ خوب کف نمی کنیم)
هری میاد و رو به دامبلی:
_ پروفسور هدویگ رفته
_ ایگور دیدی چی کار کردی؟
_ایگور: اشکال نداره بهش گفتم شهریور بیاد اونم گفت باشه
هری:
_تو قققققلط کردی گفتی
دامبلی:
_ نه هری تو عصبانی نشو من بهش میگم برگرده و تو ایگور اخراجی برو گمشو

-----------------------------------------------------
101 ورد خواب دار ( اثر زکریا رازی )
2-جا دو ی و ال انوار ( اثر جد جد جد جد جد جد جد تنیم بهش میگفتیم بابی)
3- مهتاج الورد ( اثر دکتر سامر نای لیسانسش رو از پایتخت خارج گرفته)
4- the verd in mind ترجمش میشه ورد در وجود (مغز) من ( اثر جی کی هولینگ ابجی نا تنی رولینگ خودمون )
5- ورد بر زبون ( اثر کالبوس جینگر )
6- منشور ورد (چند تان ولی انتشاراتیش همون منشور دانش خودمون تازه جواب سوال را هم داره )
7- ورد در سفر ( اثر خودم )
8- ورد انگلیسی در دبیرستان (english verd in high school )(اثر دکتر دامبلی عمو دامبلی خودمون )
9- ورد های همراه ( اثر اسنیپ خودمون )
10 - ورد برای جادوی سیاه +18 مختص مرگ خواران ( اثر دکتر رافائل ولدمورت همون پسر دایی ولی خودمون )

----------------------------------------------------

ورد یعنی چی؟
ورد یعنی زندگی
ورد یعنی دل دادگی
ورد یعنی افتادگی
ورد یعنی گشتن و مردن
ورد یعنی جا انداختن
ورد یعنی یه کاری انجام دادن
ورد یعنی یه چی رو جابجا کردن
ورد یعنی یه چی گفتن
ورد یعنی یه چی اومدن
ورد یعنی پچ پچی کردن با چوب
ورد یعنی خندیدن به روب (این جا قافیه گیر نیاوردم چرت پرت پروندم)
ورد یعنی ساعت سا ختن
ورد یعنی فرد و جرج را شناختن (همون سا عت بود تو خونه ویزلی ها )
ورد یعنی جنگیدن با بلک
ورد یعنی کشتن تک به تک
ورد جادو را زنده میکند
ورد زنده را مرده میکند
ورد باعث شد که جادو جان گرفت
ورد باعث شد که هری فرمان گرفت
ورد یعنی چه میدونم همیناس دیگه اههههههههههه


ویرایش شده توسط سامربای در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۱۹:۲۲:۵۷
ویرایش شده توسط سامربای در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۲۳:۰۸:۱۱
ویرایش شده توسط سامربای در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۲۳:۲۷:۱۶

سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۸۵
#2
دوئل چيست كيست و كجاست؟
اولا دوئل پیست و کیستو کجاست به شما هیچ ربطی نداره ( شوخی کردم ها جدی نگیر ها )
دوما این اسم جد جد جد جد جد جد ناتنی من
یادش بخیر اون روزا که بچه بودیم با بابی جون میرفتیم فوتبال بابیم فوتبالش بد نبود اما یه روز یه عوضی زدو پاشو زخمی کرد بابی هم از پاشد رفت یا رو رو یه فس زد (اون موقعه ها ما تو تگزاز بودیم ) یارو هم دید زورش به بابی نمی رسه فرداش یه 20 نفری رو ورداشت اورد بابی منم تکو تنها رفت یه پیشنهادی داد
_ ببین دادا تو یه نفر منم یه نفر تو 2 تا کلت من یکی با هم میجنگیم
بعد طرف قبول کرد بابی منم که خر شده بود با این پیشنهادش رفت مسابقه قرار شد هرکی 10 متر عقب عقب بره بعدم تا رسی اونجا بر گرده و شلیک کنه بابی من همینکه برگشت کلتش نزدو جا بجا دار با قی رو خدا حافظی کرد.
از اون موقعه اسم این مسابق رو به یا بابی جونم یعنی جدجد جدجد جد جدجد جدجد ناتنی مو گزاشتن رو این کار که بعدشم
جد جد جد جد جد جد تنی و قتی اومد تو هاگوارتز و این روش رو به دنیا ی جا دو گران نشان داد اونا هم خوششون اومد و حا لشو بردن
بازم اجداد خودم


ویرایش شده توسط سامربای در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۱۸:۳۹:۲۷

سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۸۵
#3
سلام پروفسور منم مث خودتم اصن اهل شوخی نیستم (خوب که چی ؟
میخاستم یه چی گفته باشم)
من سامر هستم یه "بای" هم بندا تنگش از جادوی سیاه بدم نمیاد
ولی ضدشو بیشتر دوس دارم (جات خالی الان که دارم اینو مینویسم فردا امتحان حسابان دارم هیچی هم نخوندم تازه ترمم هست) بگزریم بابام اسمش ممد ه "بای " شو بزار اولش
تو هاگوارتز درس خوندم (الکی) رشته مردم شناسی(من چرا انقد خالی میبندم؟):no:
ریاضیم بد نیس ( که چی؟) از ماگل شناسی هم بدم میاد (برو بمیر)
تو تیم کوییدیچم هستم (بسوز) ولی ذخیره ام
تو محفل شرکت کردم رام ندادند ( ایقد ازشون بدم میاد)
یکی از تر گل ور گلای اسپراوتم هستم ( جرات داری بم امتیاز ندی؟ ) (باز خالی بندی؟)
خلاصه من اینم

بذا 10 تا جمله با هال بنویسم:

1 - همه شب بر استانت شده کار من گدایی به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی
2-بهترین چیز غروریست که مسکوت بماند
3 - اگر کسی را رها خواهی کرد هرگز به نگو دوست دارم
4 -عشق تنها دلیلی است که نیاز به علت ندارد
5 - 3 پیز خیلی سخته : فولاد الما س خود شناسی
6 - عقل پرسید : دشوار تر از مردن چیست ؟ عشق نالید که فراق از همه دشوار تر است گان
7 - بر نیاید این 2 کار از این 2 فرد : مردی از نا مردو نا مردی ز مرد
8 - در بی کران زندگی 2 چیز افسونم میکند : ابی اسمان که میبینم و میدانم که نیست خدا را نمی بینم اما میدانم که هست
9 - حرف زدن بدون فکر مانند تیر اندازی بدون هدف است
10 - بین هزاران دیروز و میلیونه فردا فقط یه امروز ذاریم پس از دستش ندهیم
11 - اگر عاشق شدن کار گناه است دل عاشق شکستن 100 گناه است
12 -تو دنیای به این قشنگی همه رنگی قشنگه جز دو رنگی
13 - محبت دیده را کور و گوش را کر میسازد
14 - پایین تو امضا رو بخونین (خوندی؟) اونم یکیش
15 - خدایا دل ازرده ام زین همه حرف مرا به زبان شکرت اشنا کن


ویرایش شده توسط سامربای در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۱۸:۰۶:۰۱

سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۸۵
#4
جلسهء اول - رشته های سیاهی – 9 دی
خوب در ابتدا باس بگم کی گفته اون مرلین بنده خدا این کارو کرده بابا قبل اون مگه کسی از این کارا بلد نبوده ؟
حالا گفتیم اون موقعه ها بهتر بوده نه ایقد بابا
به نظر من اولین کسی که جادوگری رو راه انداخت یه زن بود که وقتی ازدواج میکنه (با یه مرلین دیگه) به اونم جادووگری رو یاد میده بعد اون مرلین
میخواسته مثل بقیه مردا از شر این زن راحت شه بعد میره جادوی سیاه رو میسازه تا این زن رو بکشه ولی زن میره رو دفاع در برابر جادوی سیاه کار میکنه بعد اونم ساخته میشه و زن میگیره دهن یا رو رو سرویس میکنه
بعد از چند وقت که این مرلین خودمون میاد دنیا میره با تقلید از بابا بزرگش چندتا جادوی سیاه دیگه میسازه بعد میگه من تمام اینا رو از خودم در وکردم ولی بابا بزرگ من که 60000 عمر کرده بود جریان رو میدونست و تازهگی ها فاشش کرد و ----- به ابروی مرلین خالیبند

من تمام اینها رو از تو کتاب خانوادگی مون جادویوالنوار دیدم کلی هم معتبر
چگونگی وجود اینا به این قرار:
1 ) باس دوس داشته باشی همسرتو بکشی
2 ) به همه بگی مرلیم دومی اینکارو کرده
3 ) یکم بزرگ باشی
4 ) از ته قلبت بگی
5) مابقیشم دیگه خوودت باس عقلت بکشه دیگه بابا


ویرایش شده توسط سامربای در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۱۴:۳۳:۱۹

سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۸:۵۷ جمعه ۳ آذر ۱۳۸۵
#5
نام:سامر بای
شغل :بازیکن کوییدیچ
سن:16
تیم :هافل باف
علاقه مندی ها: هرچی که به نفعم باشه


ویرایش شده توسط سامربای در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۳ ۸:۵۹:۱۷

سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵
#6
صبح زود بود و خوابگاه مملو از سکوت .پسرک از خواب بیدار شد لباس گرمی پوشید و از تالار زد بیرون . همین که پایش رو به داخل حیاط گذاشت احساس سردی عجیبی به او دست داد . اون بیرون جعبه ای سفید رنگ وجود داشت که درون ان را به راحتی میتوانست حدس بزند .
خودش نمی خواست ولی مغزش خود به خود به سمت حقایقی که در یکی دو سال پیش برای خودش ٍ مدرسه و کلا جامعه جادوگران اتفاق افتاده بود متمرکز میشد.
مرگ مرموز سدریک یکی از بهترین دوستان دوره تحصیلش
بازگشت ولدمورت و درگیری در سازمان سحر وکشته شدن یکی از اعضای محفل
حمله مرگ خوارها به مدرسه و کشتن دامبلدور
در همین افکار بود و کم کم داشت وارد فضای جنگل ممنوعه میشد که صدایی از پشت سرش گفت :
_سامر
برگشت و هری و چند نفر از دوستانش که با انها در جلسات الف دال تمرین کرده بود را دید به او نزدیک میشوند .
انها هم مانند او رمغ درست و حسابی نداشتند .
همگی به کنار دریاچه رفتند و در انجا مدتی نشستند .
جینی میخواست بحث را از سدریک شروع کند که سامر اشک در چشمانش جمع شد و هری کمی خجل زده شده و با اشاره به جینی فهماند که ادامه ندهد چون او میدانست سدریک یکی از دوستان سامر بود.

نیم ساعتی بود انها در کنار دریاچه ساکت نشسته بودند که ناگهان صدای همهمه ای امد و گروهی وارد مدرسه شدند که در بین انها میشد فاج رو هم دید.
همگی میدانستند برای چه این گروه وارد مدرسه شدند الان وقت ان بود که جنازه درون جعبه را تشییع کنند و دامبلدور را که مدیر مدرسه و نیز رییس محفل بود را به خاک بپسپارند.
دیگر تنها امید جامعه جادوگری برای از بین رفتن لرد سیاه هری بود اما او نیز هنوز سن بالایی نداشت پس هری از نظر سامر باید توسط یک لشگر حمایت شود . سامر هم برای گرفتن انتقام خون بهترین دوست خود سوژه خوبی برای عضویت در این لشگر بود پس معطل نکرد و پیشنهاد عضوبت خود را به هری گفت.

دو هفته بعد:

_سامر پشت سر من بیا
_هری اینجا کجاست ؟
_باید همین جا باشه
_چی هری؟
_یکی از جاودانه سازهای لرد سیاه
_اما... م ... من یییکم میی....
_مگه تو نمی خواستی وفاداریت رو به محفل نشون بدی پس نترس و بیا
_اما اینجا خیلی تاریک
_بیا


10 دقیقه بعد:

_خودش
_چی هری ؟چی خودش ؟ تو اون رو پیدا کردی ؟
_نه تو تونستی وفاداری خودت رو به محفل ثابت کنی
_یعنی این همش یه امتحان بود ؟
_
_حالا یعنی لشگر منو می پذیره ؟
_ شاید - پادمور تصمیم نهایی رو میگیره
--------------------------------------------
_میپذیرین نه؟
مرسی




هوووم ... پست بدی نبود ... ولی مشکلات عدیده ای داشت ... یکی اینکه سوژه درست حسابی ای نداشت ... یعنی داستان هی از این شاخه به اون شاخه می پرید ... دوم اینکه ریتم داستان خیلی متغیر بود و سرعت روایت تقریبا زیاد بود ... توی یه پست ، کلی اتفاق افتاده ... اتفاقات خیلی آشفته ان و به زور به همدیگه ربطشون دادی ... در ضمن اینکه سعی کن سبک نوشتنت یک دستی داشته باشه ... یه تیکه طنز یه تیکه جدی ، یه تیکه زبان شکسته یه تیکه ادبی یه تیکه معمولی ، اینجوری نوشته از یک دستی خارج می شه و تاثیر منفی روی زیبایی نوشته می زاره ... فعلا همینقدر بسه .

تایید نشد
هدویگ


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۶ ۱۸:۲۳:۰۰

سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۸۵
#7
سلام من همون جرج هستم که تاییدش نکردین البته من تاره اینو نگفته بودم مال یک ساله پیش. اقا جون من اگه راه داره همون جرج رو تایید کنید اگه راه نداره که همین سامربای که من نمیشناسمش خوبه.
البته من این سامربایو چون جانشین سدریک بود انتخاب کردم
و من اون جرج رو یک سال پیش واستون نوشته بودم
مرسی اما اشکال نداره این جدیده:
نام: سامربای
شغل: جستجوگر تیم هافلپاف بعد از سدریک
سن:17
گروه: هافلپاف
چوب جادو: از چوب بلوط وسطش هم شاخک سوسک
مو: بور و ژولیده.
چشم: سبز تو مایه های ابی
رنگ چهره: سفید
ویژگی خاص: از هرمایونی خوشم میاد و از اسنیپ بدم میاد
علاقه مندی ها:هرمایونی
توانایی:کمک به هری و بلاخص هرمایونی و دوستان
جون من این یکی رو تایید کنید

خيلي معرفيت خوب نبود ولي تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۸:۱۸:۴۳

سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
#8
نام: جرج
نام خانوادگی: دیگوری(دادش سدریک)
سن:16
گروه: اسلایترین
چوب جادو: از چوب بلوط وسطش هم شاخک سوسک
مو: بور و ژولیده.
چشم: سبز تو مایه های ابی
رنگ چهره: سفید (بچه خوشگل)
ویژگی خاص: از هرمایونی خوشم میادواز اسنیپ بدم میاد
علاقه مندی ها:هرمایونی
جون من این یکی رو تایید کنید

متاسفم شخصیتهای ساختگی دیگه تایید نمیشن.لطفا از لیست شخصیتها یه شخصیت دیگه رو انتخاب کنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۱۲:۱۳:۴۸

سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
#9
اقا یه چیزی من به عنوان جرج داداش سدریک پذیرفته شدم یا نه
هرچی میگردم پیدا نمیشه نکه تعداد زیاد شده راستی جون من یه چیزی ...


سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۰۲ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۸۴
#10
- نام :جرج (داداش سدريك) 2- سن:16 3- تاریخ تولد:1989 4- جنس:مرد 5- تحصیلات :اول 6- رنگ چشم:سياه 7- گروه : گريفندور 8- مو :سياه 9- ظاهر کلی :متوسط 10- نام مستعار:جرجی مادر 11- کوییدیچ :دوست دارم 12- چوب جادو :معمولي 13- دسته جارو :اذرخش 14- علاقه ها:هري 15 - توانمندیها : کوییدیچ


سعی نکن چیزی رو که بدست آوردی دوست






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.