بیست هزار فرسنگ زیر قزوین واحد عقیدتی سیاسی اعتراف گیری آسلام!..
===============
حاجی: هووووووووم
آرتور: چیزه... یعنی پنیر نیستش ها! آقا ما نبودیم! این... این منو اغفال کرد!
حاجی: کی؟
آرتور: این مرلین! بهم گفت توی سهام کارخونه دستشویی سازیش شریکم می کنه گولشو خوردم...!
حاجی: چه بهتر! خودم الان شریک میشم! برادر مرلین می دونی که طبق قوانین آسلام باید ربع سرمایت رو به عنوان کمک به زلزله زدگان اوگاندا به صندوق خیریه بدی!
مرلین: اگه ندم چی میشه؟
حاجی: چیزی نمیشه! از مارک شیشه های نوشابه یکی رو انتخاب کن!
مرلین: پلک می زنم ها!
حاجی:! چشماشو نگه دارین! .... آهان خوب شد! ... خوب حالا چی؟
مرلین: دیفنسیوس دستشوییس! (شپلخ! یه کابین دستشیوی دور مرلین ظاهر میشه!)
حاجی: ای نامرد! Level 10 زد! از اینکه پولی گیر ما نمیاد... برادرا نظر خاصی ندارین؟ زلزله زدگان خیلی به کمک احتیاج دارن بعدا من چش ندارم ببینم از دفتر من پولدارتر تاپیک باشه!
هوووووووم
اون یکی اسیرا رو بیارین... خوب عزیزان من....!
=========
یک ساعت بعد مقابل بانک نیش نیش ...سالی: میگم اینا رو گرفتن هم حوصلمون سر رفته ها پرنده پر نمی زنه... اکشن نیستش اصلا!
مانیا: سلام سالی ! چطوری خوبی؟
سالی: این چرا مهربونه اینقدر مشکوکه!
چی هاگرید؟
هاگرید: آره من پشیمونم! می خواستم تو بانکت با آرتور حساب باز کنم...
سالی: ا چه خوب بالاخره دیدین چه خوبه! تازه ما به تورمون یه روز اضافه کردیم شد دور دنیا در هشتاد و یک روز!
دنگ! در می شکنه! .... گرد و خاک میشه
سالی: مودی تویی؟
نه منم مرلین! این یه تله هستش!
سالی: هین؟ چی تو که ته راهرو سمت چپ بودی!
مرلین: تو نگفتی بود ته راهرو به قزوین راه داره!
====
چیشت چیشت..... بوق دینگ(صدای بلندگو) : الو الو امتحان می کنیم آها... گیزر تمپوش رو بیشتر کن!...
بلندگو: سالازار اسلیترین معروف به نیش نیش سالی مانی و غیره! شما به جرم حمل مواد مخدر - تهیه و توزیع سی دی JVP - زدن Cheat code - شرکت در کنفرانس گروه PHP - ایجاد شبکه گولد سالی و زدن نت ورک E Sali Link و از همه مهمتر نزدن عکس گراپی با حاجی روی دیوار این مجتمع و خرید و فروش ماکسیمای غیر قانونی و نداشتن واحد های بهداشتی کافی مجرم شناخته شده اید...! لطفا جهت ارائه پاره ای توضیحات با گاو صندوق به بیرون بیایین! در ضمن اونایی که اون توئن بهش بمب وصل کردیم! اگه کاری کنین شپلخشون می کنیم!
سالی: مااااااااااااا! عجب کاری کردم گفتم حاجی توی این تاپیک نمایشنامه بنویسه!
مرلین: خوب حالا یه کاریش کن! اون بیرون هر چی آدم تو قزوین بوده ایستاده!
بلندگو: خوب شما نیومدین بترکونین!
سالی: مااااااااا! بابا یه کم وق......
بادابومب!سالی: اهو اهو ما هنوز زنده ایم؟ چقدر دود اومد!
مانیا: اه اه لباسام خراب شد! باید برم یه ردای تازه وردارم!
بلندگو: شماها هنوز زنده این؟
سالی: آره!
برادر شماره 4554: ببینم این چاشنیش چی بود؟
برادر شماره 3434: برقی بود... نوشته MAMAD Electric Yek Name khob va nick!
یدونه تراکتور سیاه با شیشه دودی میاد دستی می کشه...!
برادر شماره 4555: حاجی نیروهای ویژه رو فرستاد!
.... جاسم و نور ممد و چراغ قلی با عینک آفتابی در حالی که بیلشون دستشونه پیاده میشن...
برادر شماره 3434: میگن این نیروها هیچ وقت نمی پرسن چن نفرن فقط می پرسن کجاست!
جاسم: اینی بانج که میجن همینه؟
برادرا:
جاسم: هن! بچَها روش کنین داخل! فیر توی هول!
دنگ دیش بنگ بونگ دیش ...
چند لحظه بعد...
برادرا: گرفتش! دارن میارن!
جاسم:
برادرا: اینکه مانیا هستش؟
جاسم: ای آگا! شوما سخیت نجیر دیجه! همش یه الف اضافَ داری! کی می فهمه؟!
برادرا: پروژه سوم رو شروع می کنیم! پلن سی رو...
احتیاجی نیست(ست ست ست اکو)
شیکم!!!!!
شیکم:
اینجا تحت کنترل وزارت خونس! سریعا موضعتون رو ترک کنین! این کار مسئله حکومتیه نه شرعی! بد و بساط رو جمع کنین! بروبچ وزارت خونه اینجا رو محاصره کنین...!
=======
سالی: اون بیرون چه خبره؟
مرلین: اوضاع داره خراب تر میشه... نیروهای حاجی کم بودن لشکر وزارت خونه هم اومده!
سالی: بابا بیخیال پولا بیا دریم! از همون راهروی آخری سمت چپ!
مرلین: بابا اون میره قزوین!
سالی: باز از اینجا بهتره
هاگرید: چه اتفاقاتی داره می یوفته! اون چیه رو آسمون!؟ یه بشقاب پرندس؟ نه هواپیماس! نه بابا پرندس! نه بابا حاجیه داره دیو سواری می کنه!
======
شیکم : آفرین جمش کنین ... آره... اون شلواره ماله کیه رو زمین اونم جا نمونه... اون لوله توپ رو بدین سمت در... آره... گوش به فرمان وزیر خوش تیپ کله صافتون! آماده!
آسلامیوس!
شیکم: حاجی الکبر! لا اکراه فی الحاجی...! ... شروع می کنه نماز خوندن!
حاجی: اینجا چه خبره؟ صبر کنین عزیزان من نرید! ... شیکم ببینم تو اینجا چی کار می کنی؟
شیکم: اینجا طبق قانون مالکیت معنوی ماله منه!
حاجی: اونکه کپی رایته! چه ربطی داره؟!
شیکم: اینجا زمین بابای پسر خاله نوه عموی دوست خاله منه! این نیش نیش روش بانک ساخته پس همش ماله منه!
حاجی: خیر اینجا ماله متصرفه هستش! باید به ولی آسلام سپرده بشه!
شیکم : نخیرم!
حاجی: چی؟
روی حرف آسلام ناطق حرف می زنی؟
شیکم: پولای توی بانک بهتره!
بچه ها حمله کنین!!! اتک!
حاجی: خودت خواستی! الحجوم! الجهاد!
دیش دنگ بومب! آخ...! قزوینویوس اتکیوس... مااااااااااا!... اسموت کله هلیکوپتریوس...! شپلخ!....===============
سالی: سرتو بدزد! تیر ول میده! عجب صحنه جنگی شد!
مرلین: بدم نشد ها! جزو جاذبه های بانکه! یه جنگ جلوی بانک به مشتریان ما اضافه می کنه!
سالی: هوووووم! موافقم! توی بروشورهای جدید بزن با افتتاح حساب از صحنه جنگی دیدنی به صورت مجانی بازدید کنین!