هافلپاف در مقابل
گریفیندور (چی گریفیندور قرمزه؟ شرمنده اشتباه شده
)
----------------------------
شب قبل از مسابقه - تالار هافلخرررپفففففففففففف
شب قبل از مسابقه - تالار گریف... (من پستو از دید تیم خودمون روایت می کنم!
)
شب قبل از مسابقه - دفتر مدیریتخرررپففففففففففف (حالا تو مملکت هیچ مشکلی نیست تو گیر دادی که تیم ما از کجا می دونه تو دفتر مدیریت چه خبره؟)
تق تق تق تق تق تق تق تق تق تق ...
صدای تق تق در زدن کم کم بلند تر میشه و ریتم خاصی به خودش می گیره. کوییریل از خواب می پره و شروع می کنه با ریتم در زدن، بندری می زنه.
- کوییریل بوقی به جای اینکه وایسی اونجا بندری بزنی، بیا درو باز کن.
کوییریل که صدا رو تشخیص داده، با ترس و لرز میره در و باز می کنه و میگه:
- ارباب ... شما از کجا فهمیدی من دارم بندری می زنم؟
ولدی در حالی که یه گونی بزرگ رو کولشه، میاد داخل و همین طور که داره با خودش فکر می کنه که بزرگ بودن سوراخ در هم موهبت خوبیه، میگه:
- ولدی همه چیزو می فهمه، کوییریل.
- اوه، بله، درست می فرمایید
- کوییریل، من امشب تو دفترت کار دارم. باید امشبو بیرون بخوابی.
- ولی ... ولی ارباب، بیرون سرده. تازه سرامیک کف راهرو کمر آدم رو درد میاره.
ولدی چوبدستشو می کشه و یه اشاره می کنه به کوییریل و کوییریل در حالت نیمه شپلخ، از پنجره پرت میشه پایین. لرد گونی ای رو که رو کولش بوده، می ذاره پایین و شروع می کنه تو وسایل کوییریل دنبال چیزی می گرده. ده دقیقه بعد، در حالی که یه چیز طلایی تو دستشه، در گونی رو باز می کنه، چوبدستشو می گیره به طرف کلثوم پاتر (جوان ترین خواهرِ فاطی پاترِ مشهور!) که داخل گونی بوده و میگه:
- آوداکداورا!
صبح روز مسابقه - تالار هافل... (ها؟ چیه؟ مگه شما ملت گشنه گدای هافل رو نمی شناسین؟ الآن همه شون سر میز صبحونه ان.)
صبح روز مسابقه - تالار گریف... (بازم باید بگم که پستو از دید خودمون می نویسم؟
)
صبح روز مسابقه - دفتر مدیریت... (خب منتظر چی هستی؟ ولدی دم که نداره، ولی کلثوم پاتر رو گذاشته تو گونی، گونی رو گذاشته رو کولش و رفته.)
قبل از مسابقه - زمین کوییدیچملت بازیکن و تماشاگر و تماشاگر نما و گل و بلبل و سنبل و خلاصه همه مخلوقات حاضر:
-
کوییریل که وسط زمین کوییدیچ (آخه چمناش نرمه، کمر آدم در نمیگیره!) خوابیده، از صدای خنده ملت از خواب پا میشه و بعد تازه یادش میاد که ولدی دیشب پرتش کرده بیرون. کوییریل که حسابی به خاطر خنده ملت بهش برخورده، با عصبانیت داد می زنه:
- ها؟ چتونه؟ تا حالا شب بیرون نخوابیدید؟ خیال کردید. من خودم مدیرم! حالا یه شب که همه تالار ها رو قفل کردم و همتون بیرون خوابیدید حالیتون میشه
ملت در یک اقدام هماهنگ، همشون این جوری =>
میشن و میرن پی کارشون. کوییریل که داره تو دلش به خشانت خودش آفرین میگه، میره به طرف دفترش تا توپ های کوییدیچ رو برداره. همین که کوییریل از دید خارج میشه، ملت بازیکن و تماشاگر و تماشاگر نما و گل و بلبل و سنبل و خلاصه همه مخلوقات حاضر:
-
قبل از مسابقه - رختکن هافلکاپیتان تیم، لودو داره سخنرانی می کنه:
- خب بذارید یه بار دیگه حرفامو جمع بندی کنم. مهاجمای اونا، جسیکا پاتر، لارتن کرپسلی و سیریوس بلکن. بلک با اینکه ظاهرا تازه وارده، ولی در واقع همون هدی پر طلاست، جسی هم خیلی وقته کوییدیچ بازی می کنه. این لارتن هم با اینکه یه خورده تازه وارده، ولی بازیکن خوبیه. مدافع هاشون هم استرجس و سینیسترا هستن. سینی کارش خیلی خوبه و استر هم خیلی خفن و استرس زاست. جستجوگرشون الیور ووده که کار اونم خوبه و خیلی تر و فرزه. دروازه بانشون هم که دامبله و همتون دیگه می شناسینش. در کل عددی نیستن
- خرررپففففففففف
قبل از مسابقه - رختکن گریف... (چند بار باید یه چیزو توضیح بدم؟؟؟
)
موقع مسابقه - زمین مسابقهلودو با استرس با استرجس دست میده! کوییریل که ظاهرا قصد داره در زمره بندری زنان جایی برای خودش باز کنه، یه سوت بندری میزنه و بازیکنا سوار جاروهاشون میشن و پرواز می کنن. کوییریل جعبه توپ ها رو باز می کنه. کوافل به همراه دو بلاجر بیرون می پرن ولی اسنیچ نیست! کوییریل به این حالت =>
داره به جعبه نگاه می کنه که یهو با سر میره تو جعبه! (خب چون کوییریل پرواز نکرد، بلاجر ها هم بر اساس اصل حمله کردن به نزدیک ترین فرد، اونو زدن
)
ملت بازیکن و تماشاگر و همونایی که دفعه های پیش توضیح دادم:
-
کوییریل بلند میشه، چوبدستشو می کشه و میگه:
- آکیو اسنیچ!
اسنیچ از یه جای خوف، مخوف، خفن، خفنز و غیره در مخفی گاهی در کف دفتر مدیریت، پیداش میشه و چون به خاطر گذر از هفت خان، خسته اس، در خواست وقت استراحت می کنه
ولی کوییریل موافقت نمی کنه و اسنیچ رو می فرسته وسط بازی و بازی رسما و شرعا (!) آغاز میشه.
درک اولین کسیه که شیرجه میره و کوافل رو می گیره. به طرف دروازه گریف حمله می کنه. جسی و نارنجی (همون لارتن) و سیاه (همون سیریوس) به طرف درک میرن تا توپو ازش بگیرن ولی درک، انگار که از قبل بدونه اونا می خوان چی کار کنن، از هر سه تاشون رد میشه.
بعد استرس (اون استرس نه، این یکی
) یه بلاجر به طرفش میزنه که درک دوباره به راحتی جاخالی میده و اون وقت تازه یادش میاد که اگه این جوری بازی کنه، خیلی تابلوئه که نویسنده پست داره کمکش می کنه (!!!) در نتیجه، یه دور رو هوا میزنه و دوباره میره جلوی بلاجر و این شکلی =>
میشه.
سیاه (بازم باید بگم که منظور همون سیریوسه؟) کوافل رو میگیره و به طرف دروازه هافل میره ولی دنیس راهشو سد می کنه و میگه:
- سیاهی کیستی؟
- پارسی کولا
- هر سیاهی که پارسی کولا نمیشه!
دنیس جمله آخرو میگه و شیرجه میره تا توپو از سیریش (بابا همون سیریوسه دیگه!
) بگیره ولی سیریوس (این دفعه درست نوشتم، راحت شدی؟) جا خالی میده و رد میشه.
سیاهی قل خورد و خورد و خو... (نه ببخشید اون مال کدو قل قله زن بود
) سیاهی رفت و رفت و رفت تا رسید به دورا که مهاجم هافل بود. سیریوس با موهاش یه عشوه اومد تا حواس دورا رو پرت کنه ولی دورا توپو گرفت، یکی زد تو گوش سیریش و گفت:
- به جای این کارا برو کتاب شیش رو بخون که بفهمی من عاشق ریموسم نه تو! ایشششش!
- خطا! پنالتی برای گریف. به دلیل رفتار خشن سنجاقک! (باب همون نیمفادورای خودمونه دیگه!)
نارنجی (ای بابا تو هنوز یاد نگرفتی؟) قرمز (خب همون کوافل دیگه) رو شوت می کنه و کوافل وارد دروازه بی دروازه بان هافل میشه! دانگ یهو با عجله و در حالی که یه گونی رو کولشه از راه می رسه و شروع می کنه به عذرخواهی به این خاطر که یه مورد خوب تو خیابون هفدهم بوده و غیره و یه مشت چرت و پرت شبیه کتاب پنج که به خاطر نبودن سر پست گفت. (این قسمت فقط در راستای هماهنگی رول و کتابه و هیچ ارزش دیگه ای نداره)
- و گل! لارتن کرپسلی اولین گل رو برای گریف می زنه.
ملت بازیکن و تماشاگر و غیره که شرحش بارها در پست اومده، تازه یادشون اومده که بازی گزارشگر هم داره و در نتیجه همگی با هم میگن:
- صبح بخیر آقای گزارشگر!
گزارشگر که دوزاریش منحنیه (!) و متوجه نشده ملتت به ریشش (ریش داشته یا نداشته، مسئله این است!) خندیدن، ادامه میده:
- بله، با این گل، بازی 10 به صفر به نفع گریف میشه. واقعا که چه بازی پرهیجانی شده
دنیس کوافل رو میگیره و حمله می کنه. جسی به طرفش میره. دنیس توپ رو پاس نمیده؛ جسی رو جا می ذاره و سرعتش رو بیشتر می کنه. یه سینی به دنیس زده میشه! یا شاید یه سینی به دنیس می زنه! یا شایدم یکی با یه سینی دنیس رو می زنه! یا یکی یه چیزی رو با سینی به دنیس می زنه! نه؛ سینی یه چیزی رو با یه چیزی به دنیس می زنه! (افشاسازی: سینی که همون سینیستراست، چیز اولی بلاجر و چیز دومی چماقشه دیگه)
چند یا چندین دقیقه بعد صدای گزارشگر بعد از یه چُرت دیگه تو ورزشگاه می پیچه:
- نیم ساعت از بازی گذاشته. نتیجه بازی 50 به بیست به نفع گریفه و هیچ کدوم از جستجوگر ها هنوز متوجه هیچ برق طلایی از اسنیچ نشدن ولی ظاهرا کوییریل متوجه یه برق نقره ای رو زمین شده.
کوییریل برای اینکه وقت کنه بره ببینه اون پایین چه خبره، یه پنالتی بی خود و بی جهت، فقط به این خاطر که استر سر درک رو با بلاجر اشتباه گرفت، به نفع هافل می گیره و بعد شیرجه می زنه پایین تا ببینه اون برق نقره ای مال چیه. بلکه هم یه نیکل نقره باشه، حقوق مدیریت که کفاف نمیده
اون طرف دورا پنالتی هافل رو می زنه. دامبل بندری زنان (بالاخره باید یه جای پست بندری میزد که ثابت کنه هنوز بندری زن اول سایت اونه!) به طرف توپ شیرجه میره ولی یه دفعه مسیر توپ، به همون راحتی که چهره دورا عوض می شه، عوض شد و توپ به طرف حلقه مخالف رفت. تماشاگرای هافل ابراز احساسات می کنن:
- امروز روز تیممونه ... دورا پنالتی زنمونه!
ظاهرا خونده شدن شعر، احساسات درونی دامبل رو فواره کرده، یا باعث فوران اونا شده یا یه همچین چیزی که البته مهم نیست، مهم اینه که دامبل در یک اقدام فرا مافوق ارزشی (!) ریشش رو مثل کمند به طرف کوافل پرت می کنه و در آستانه ورود کوافل به حلقه اونو میگیره!
تماشاگرای گریف ابراز احساسات می کنن:
- ... (چیه؟ فک کردی همه مثل هافلیا طبع شعر دارن؟ :no:)
در همین زمان، چند یا چندین متر پایین تر، کوییریل با جاروش فرود میاد و اون مار نقره ای که نظرشو جلب کرده بود، برای اینکه نشون بده ولدونوسِ (بر وزن پاترونوس
) ولدیه، خودشو می پیچه دور پای کوییریل و از پر و پاچه اون تا سر و کولش صعود می کنه و پس کله کوییریل رو می گزه (ظاهرا ولدی این ناحیه از کوییریل رو بیشتر دوست داره!) و بعد صدای ولدی تو سر کوییریل دوپس دوپس می کنه!
- کوییریل بوقی من دیشب هورکراکسمو تو دفترت قایم نکردم که تو صاف بری بدی باهاش کوییدیچ بازی کنن! یالا اسنیچ رو برگردون یه جای امن وگرنه شپلخت می کنم! وای به حالت اگه روی اسنیچ من خط بیفته! (همچی حرف می زنه انگار ماشینه
)
کوییریل که در تمام این مدت داشت بندری می زد (اوایل با صدای دوپس دوپس می رقصید، آخراش از ترس سینه می لرزوند
) با شنیدن صدای گزارشگر خشکش می زنه.
- بله حالا الیور وود اسنیچ رو دیده و داره با سرعت هر چه تمام تر به سمت اون میره. اسپراوت جستجوگر هافل هم دنبالشه. بدون در نظر گرفتن شکم اسپراوت، وود با فاصله خیلی کمی ...
ولی صدای گزارشگر توسط صدای تقویت شده کوییریل قطع میشه:
- یکی جلوی اونا رو بگیره! هر کی به اسنیچ دست بزنه شپلخ میشه! گفتم یکی جلوی اونا رو بگیره. مدافع ها کجان؟ یالا جلوشونو بگیرین!
لودو که ظاهرا تازه یادش اومده غیر از دست دادن با کاپیتان حریف در اول بازی، وظیفه های دیگه ای هم داره، یکی از بلاجر ها رو به طرف وود می فرسته که با اختلاف فقط چند متر (!) از کنارش رد میشه و می خوره به پایه یکی از حلقه های دروازه و کمونه می کنه.
از اون طرف استر هم در یه اقدام تلافی جویانه، یه بلاجر به طرف اسپی می فرسته که هر چقدر هم که خطا بره، به دلیل حجم زیاد شکم اسپی به هدف می خوره. پیوز به خاطر حس ششم مدافعیش، متوجه میشه که بلاجر داره به اسپی می خوره (واقعا خیلی استعداد پیشگویی داره ها
) در نتیجه در یک اقدام ایشی زاکی مآبانه، با سر می پره جلو بلاجر ولی چون روحه، بلاجر از صورتش رد میشه و به شکم اسپی می خوره و کمونه می کنه و الیور رو شپلخ می کنه!
از طرف دیگه، بلاجر لودو بعد از کمونه کردن، مستقیم می خوره بین دو تا ابروی اسنیچ. اسنیچ بیچاره، پَر پَر زنون میفته تو آغوش مهربان و مادرانه اسپی. اسپی هم تو یه چشم بهم زدن، میره پیش کوییریل و به این حالت =>
اسنیچ رو نشون میده.
کوییریل به هورکراکسی که به خاطر ضربه بلاجر نابود شده! نگاه می کنه. بعد جوش میاره و از دستارش دود می زنه بیرون. بعد دود ها تشکیل ابر میدن. بعد ابرها رعد و برق می زنن. بعد بارون نمی باره. بعد کوییریل با عصبانیت حرف می زنه:
- مگه نگفتم کسی نباید به اسنیچ دست بزنه؟ ها؟ الان می زنم همتون رو شپلخ می کنم!
بعد یهو کوییریل شپلخ میشه. بعد ولدی سوار همون ابرایی که از دستار کوییریل زدن بیرون میشه و میره. بعد رو تابلو نتیجه ها می نویسه هافل 170 گریف 50. بعد قبل از اینکه پست تموم شه، اسنیچ میگه:
- من تقاضای وقت استراحت دارم