هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۶
#1
مسابقه بین دو تیم ریونکلا و اسلیترین:

در روزی ابری از روزهای سرد و در حالیکه خورشید قرمز رنگ غروب ، تابش پرتو های غم انگیز خود بر روی دیوارهای قلعه هزار ساله هاگوارتز را آغاز کرده بود ، دانش آموزان مدرسه ترجیح می دادند به جای همنشینی با هوای سرد در کتابخانه تکالیفشان را انجام دهند و یا در سرسرای بزرگ به خوردن غذا بپردازند و یا در تالار های خصوصی گروهشان به استراحت و بازی مشغول شوند. اما این مسئله برای اعضای تیم کوییدیچ ریونکلا به هیچ وجه صدق نمی کرد.
در حالیکه آگریپا شنلش را محکم به دورش پیچیده بود و زیر لب غرغر می کرد ، چو و اسکی از خوشحالی رو به موت بودند و فنگ با غرور خاصی به سوی قلعه گام بر می داشت.
اسکی که در حالیکه داشت دستمال صورتی گل داری به چو می داد تا اشک هایش را پاک کند گفت:
- چو می بینی؟ واقعا کارش درسته. بیخود نیست که بهش سوپر سگ می گن. گوی زرین رو تو یک دقیقه گرفت.
فنگ بادی به غبغب انداخت گفت:
- نه اسکی. توی پنجاه و نه ثانیه و سی صدم ثانیه گرفتمش.
چو با صدای جیغ جیغی اش که ناشی از گریه شدیدش بود گفت:
- تو واقعا عالی هستی فنگ. تو فوق العاده ای. به مرلین قسم اگه با فنگلیا ازدواج نکرده بودی و منم با مک بون نبودم با هات صمیمی می شدم. ( در راستای هری پاتری کردن رول )
فنگ:
آگریپا: بابا حالا ول کنید دیگه. چهار ساعت داریم تو این سرما جون می کنیم. بدویید بریم توی قلعه دیگه.
وینکی: آره به مرلین. یخ زدیم.

در تالار خصوصی ریونکلا بچه ها دور آتش برافروخته ی شومینه جمع شده بودند و با یکدیگر صحبت می کردند. فنگ که واقعا به خودش افتخار می کرد در میان جمع کثیری از طرفدارانش جمع شد و به سخنرانی پرداخت.
خب دوستان من ، می ترکونمش.
ملت: کی رو.
فنگ: اسلیترین رو.
ملت : هورا.
پپپپپپپپپققققق.
فنگ: واااقققق.
و در همین لحظه که فنگ به سخنرانی مشغول بود لوستر بالای سرش افتاد رو سرش و بعد فنگ ترکید و مرد.
چو از غم از دست دادن جستجو گر تیمش فریاد زد:
- خاک بر سرم. بدبخت شدیم. مرد.
اسکی: حالا چی کارش کنیم؟
هکتور: اول باید جسدش رو از رو زمین جمع کنیم.
گابر: جسدش رو کجا بندازیم. الان دیگه نمی شه چالش کرد.
وینکی: بدن لاغری داره. بندازیم تو دستشویی و سیفون بکشیم.

بچه ها با غم و اندوه جسد سوپر سگ رو در دستانشون به سوی آرامگاه همیشگیش یعنی دستشویی پسران هدایت کردند. و او را داخل توالت فرنگی انداختند و سیفون رو کشیدند. در همین لحظه اسکی که کار و کاسبیش از فروش مقدار زیاد دستمال سکه شده بود شیون زد:
- اون حیوونی از غرق شدن می ترسید عاقبت غرق شد .
ملت: هااااایییی.
بینز با صدایی غم آلود فریاد زد:
- به خاطر احترام به سوپر سگ پسر ها تا سه روز حق استفاده از دستشویی رو ندارن.
آگریپا: خب کجا چیز کنیم.
بینز با غضب او را نگاه کرد و فریاد زد:
- رو سر من. ( ) خب سه روز چیز نکن. اگه به شما پسر ها خیلی فشار اومد برید دستشویی دخترا.
پسرا:
دخترا:

تلاش های اعضای کوییدیچ ریون برای جای گزینی به جای سوپر سگ نتیجه نداد . کسانی مانند راجر و سراف و بینز و ... حاضر به شرکت در تیم نشدند.
دو ساعت مانده به بازی اعضای تیم دور هم جمع شدند و با ناراحتی به فکر برای جایگزینی کسی به جای فنگ پرداختند.
آگریپا: بچه ها می گم دیگه سگ این دور و ور نداریم؟
اسکی: داریم زیادشم داریم ولی سوپر سگ نداریم.
هکتور: با جادو نمی شه یک کاری ...
وینکی وسط حرف او پرید و گفت:
- نه. نمی شه.
گابر: بچه ها می گم قفی چه طوره؟
بچه ها: قفی؟
گابر: آره. ریش های سرژ و می کنیم می زنیم به سر و صورت و بال هاش . درسته می شه دیگه؟ تازه ریش های سرژ خیلی هم زیاده. اضافه هم میاد.
هکتور: رنگش رو می خوای چی کار کنی؟ رنگ ریش های سرژ سیاهه و مال فنگ سفید. تازه با جادو هم رنگش رو نمی شه عوض کرد.
گابر: چرا؟
وینکی: خب چون سرژ هم مثل قفی گولاخه ( کپی رایت بای قفی ) نمی شه.
گابر: خب می گیم فنگ چون خیلی احساس پیری می کرده موهاش رو رنگ کرده. چطوره؟

بچه ها در آن مدت کوتاه باقی مانده به مسابقه قفی را برای شرکت در مسابقه راضی کردند و همگی به جنگ با سرژ رفتند و در حالیکه که سرژ فریاد می زد ناموسم رو ول کنید ( ) به کندن دونه به دونه ی ریش هایش مشغول شدند. و در آخر وارد زمین مسابقه شدند.
اسکی و چو هر دو با حالی خراب به یاد آوری تذکراتشان در مورد رفتار قفی ادامه دادند تا زمانی که خانم هوچ از چو خواست با اینیگو ایماگو دست بد هد. و اینیگو با این حالت به چو با این حالت دست داد.
لی در بلند گو فریاد زد:
خب خانم ها و آقایان به دو هزار و سیصد و مین مسابقه بین دوتیم اسلیترین و هافلپاف خوش آمدید. همینطور که می بینید سوپر سگ معروف طبق گفته ی هم تیمیش هکتور برای افزایش اعتماد به نفس به نغییر و تحولات بسیاری در خودش دست زده. موهاش رو رنگ کرده و خودش رو لاغر کرده و دمش رو هم باز به گفته ی هم تیمیش هکتور شبیه دم قفی کرده تا زیباتر باشه. در هر حال می ریم سراغ مسابقمون. کوافل دسته اسلیه. آگریپا یک بلاجر فرستاده سمت توبیاس اسنیپ. اما اسنیپ قبل از برخورد به بلاجر کوافل رو پاس می ده به آناکین مونتاگ. مونتاگ با یه حرکت چرخشی کوافل رو به کاپیتان اینیگو پاس می ده و حالا شووووت. می بینیم که گل نشد. اسکی دروازه بان ریون کوافل رو به هم تیمیش گابر پاس میده. اما سامانتا یک بلاجر به سمتش می اندازه که بهش نمی خوره. حالا وینکی کوافل رو در دستانش داره. میره که گل بزنه اما نه نمی شه. چون که مونتاگ کوافل رو ازش می گیره.
اوهوو نگاه کنید. وینکی به سمت مونتاگ می ره و بهش دشنام میده. مثل اینکه می گه واسه چی کوافل رو ازم گرفتی. خب وینکی اون وظیفه اش اینه. مثل اینکه درگیری بالا گرفته خانم هوچ یک پنالتی به نفع اسلی گرفته.

آگریپا به سمت درگیری رفت و دید که چو برای صحبت با خانم هوچ به سمت اون می ره اما ناگهان قاطی کرد و با چماقش به سر اینیگو و آمیکوس کرو کوبید. دیگه بدتر از این نمی شد. خانم هوچ فریاد زد :
- دیوونه های روانی. سه پنالتی به نفع اسلیترین.
و بعد رو به اسکی و گابر که از او خواهش می کردند کمی انصاف داشته باشد گفت:
- بسه. اصلا چهار تا ... نه پنج تا پنالتی به نفع اسلیترین.
صدای لی در ورزشگاه پیچید که گفت:
- بچه های ریون خیلی عصبی اند. اتفاقات عجیبی براشون افتاده. طبق گزارش های بچه های مدرسه دو ساعت قبل از بازی صدای فریاد های گوش خراشی از سمت تالار اونها در مدرسه پیچیده . باز می ریم سراغ گزارشمون. حالا اسلیترین هر پنج پنالتی رو درون گل می کنه.
صدای فریاد شادی طرفداران اسلیترین که پس از به ثمر رسیدن هر پنالتی بلند می شد اعصاب آگریپا رو خرد کرد و او بلاجری به سمت سوروس اسنیپ که در دروازه اش از خوشحالی جیغ می زد فرستاد.
آگریپا یکدفعه متوجه سکوتی که در ورزشگاه پیچید شد. اول فکر اسنیپ را کشته است و سکوت تماشاگران به همین دلیل است. اما بعد متوجه شد که ماجرا چیز دیگری است.
لی فریاد زد:
- بله جستجو گرای هر دو تیم در کنار همدیگه در تعقیب گوی زرین هستند. بارتی کراوچ پیشتازه و ما می بینیم که اون داره پیشی میگیره.
قفی چندین بار با بال هایش محکم به صورت و دستان بارتی زد و به دلیل زخیم بودن ریش های سرژ صورتش زخمی و خون آلود شد. اما بارتی از تلاشش برای گرفتن گوی زرین دست نکشید و در آخر قفی با منقارش محکم چشم بارتی را هدف گرفت و او منحرف شد.
لی در بلندگو گفت:
- بله حالا ما می بینیم که بارتی کراوچ منحرف شد. فنگ تنها است. فاصله اش با گوی زرین خیلی اندکه. به طوری که نمی شه فهمید اون رو گرفته یا نه. ااوووه. بلاجری رو که سامانتا به سویش پرتاب کرد با سرعت به عقب جاروش خورد. داره سقوط می کنه. عقب جاروش منهدم شده. نه. باورم نمی شه. پس راست می گفتند. داره پرواز می کنه. فنگ واقعا یک سوپر سگه.
صدای فریاد شادی میان بچه های ریونکلا طنین انداز شد. آنها نمی دانستند که دیگر سوپر سگی وجود ندارد. بچه های تیم ریون با تعجب به قفی نگاه می کردند که با خوشحالی در میان آنها فرود آمد. دیگر هیچ چیز اهمییتی نداشت. مهم این بود که انها برده بودند.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
#2
ای کاش می شد نقش اسنیپ و یا دامبلدور رو بازی میکردم. و البته به همگان ثابت می کردم بازی یعنی چی! البته بازی آلن ریکمن در فیلم بهتر از بقیه است. هری هم نقش خوبی برای بازی کردن داره. البته باید بگم که من دوست داشتم نقش های اونها رو بازی می کردم نه اینکه به جای اونها باشم. در هالیوود و کلا در سینمای اروپا زندگی خصوصی بازیگران سرشار از بدبختی و مصیبت هستش. البته استثناء هم پیدا می شه ولی به طور کلی اگر بخواهید راه خودتون رو برید چاره ای جز پیوستن به سینمای مستقل رو ندارید! اگر دقت کرده باشید استفاده ابزاری از بازیگران هالیوود به شدت بالا است و زندگی بدون حاشیه برای آنها امری نسبتا غیر ممکنه.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: صحنه محبوب کتاب 7 که میخواین توی فیلم ببینین؟
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶
#3
احتمالا فصل شروع فیلم هم میتونه خوب باشه. اونجایی که هری دورسلی ها رو ترک می کنه. قسمت های عاطفی داستان هم اگر اونطور که من تصور کردم دربیاد فوق العاده خواهد شد. الته همگی این صحنه ها بستگی به کارگردان داره. ممکن اون از صحنه ای که در کتاب وجود داره و ما اصلا اون رو دوست نداریم سکانسی فوق العاده بسازه و همین طور برعکس.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: بهترین و بدترین سکانس های فیلم های هری پاتر از نظر شما
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۶
#4
خب به نظر من بیشتر سکانس های فیلم سه خوب بود. من سکانسی که هری با هیپوگریف پرواز می کرد و خیلی دوست داشتم. یا مثلا کلاس های درس در فیلم سوم . البته کوچه ی دیاگون در فیلم اول هم فوق العاده بود و من و مبهوت کرد.
در مورد صحنه های بد کاملا با اسکی موافقم. بدترین سکانس در جام آتش و رفتار غیر واقعی و غلو شده دامبلدور به هنگام بیرون آمدن اسم هری از جام آتش بود.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


بهترین و بدترین سکانس های فیلم های هری پاتر از نظر شما
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ سه شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۶
#5
در این تاپیک از بهترین و بدترین سکانس هایی که از فیلم های هری پاتر در ذهن خود به یاد دارید نام ببرید و نظرات خود را در مورد فضا سازی ، طراحی صحنه ، موسیقی ، بازی بازیگران و ... سکانس های مختلف فیلم های ساخته شده هری پاتر نقل کنید.
قبل از زدن پست به نکات زیر توجه کنید:

1- به یکدیگر به هیچ وجه توهین نکنید. توجه داشته باشید که نظر هر فرد برای خودش قابل احترام است و نقد درست اهانت به یکدیگر نیست. بدیهی است که در صورت مشاهده این اقدامات پست شما حذف خواهد شد و به مدیران نیز اطلاع داده خواهد شد.

2- تنها به نام بردن از صحنه ی مورد نظر و استفاده از عبارات « خوب است » و « خوب نیست » در مورد سکانس مورد نظر بسنده نکنید. با توضیح بیشتر و گفتن اینکه چرا از یک صحنه خوشتان می آید یا نه پستی روشن و صریح بزنید.

3- پست های کمتر از سه خط حذف خواهد شد.

با تشکر.


ویرایش شده توسط کورنلیوس آگریپا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۱۷:۲۹:۳۶
ویرایش شده توسط کورنلیوس آگریپا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۱۷:۴۱:۲۳

به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: تفاوت های فیلم و کتاب هری پاتر و جام آتش ؟
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ سه شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۶
#6
با تو جه به این مسئله که مدت زیادی از اکران فیلم سینمایی جام آتش می گذرد و اعضاء نظر های خودشون را اعلام کرده اند ، این تاپیک قفل خواهد شد. از تمامی کسانی که در این مدت نظرات خودشون رو مطرح کردند سپاس گذاریم.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶
#7
تالار خصوصی راونکلاو سرشار از فریاد گوش خراش سکوت بود. ( به بلندی فریاد همون عضو سیاسی پشمالو ) هیچکس در تالار لاجوردی با هوش ترین بچه های هاگوارتز نبود به جزء دو شخص که هیچ شبا هتی به دانش آموزان نداشتند چه برسد به دانش آموزان زیرک. در حالی که صدای پاواروتی وار سرژ از بلندگوهای تالار بلند می شد تا دانش آموزان در فضایی رمانتیک غرق شوند. آگریپا با آن چشم های عینکی اش که از خستگی سرخ شده بود به چشم های دکمه مانند قفی نگاه می کرد و با یک دستش گلوی او را می فشرد. قفی نیز در حالی که یکی از بال هایش را در دماغ آگریپی کرده بود و به صورت کورنلیوس نگاه می کرد که از خشم دندان هایش معلوم بود.
قفی فریاد زد:
- بوقی با ویلای من چی کار داشتی هان؟ نکنه رفته باشی توش؟ بی ناموس. بی ناموس. بی نا...
کورنلیوس که داشت از درد به خودش می پیچید با صدای گرفته که نمایانگر عمق نفوذ بال قفی در دستگاه تنفسی اش بود فریاد زد:
- باب جمع کن . مگه تو ویلا داری. مرغ ها که ویلا ندارن تازه اگه داشته باشی من از کجا بدونم.
قفی که قیافه اش همانند مایکل کورلئونه شده بود با صدای دوبلور همون مایک در پدرخوانده 2 گفت:
- عوضی خودت به بیراهه نزن. منظورم منزلم سرافه. چون هم هنرمند و هم خیلی دولوکسه و هم ناظره بهش می گم ویلا.
آگریپی با خیالی راحت گفت:
- آهان. گرفتم بیبی. خب حالا چی می گی. مگه سراف اتوبان که قابل ورود باشه ( ). نترس ما با ناظر ماظر کاری نداریم. الانم اون پرهات و بکش کنار که باید برم به کار و زندگیم برسم والا به عنوان عامل گسترش آنفولنزای مرغی به وزارتخونه معرفیت می کنم.
قفی که از این حرف به شدت آزرده شده بود با حرکتی انتحاری بالش و به همرا ه آن نوکش را تا عمق و درون آگریپا فرو کرد و صدای آگریپی به شدت بلند شد.
در همین حین گابر در حالی که در آینه ای جیبی صورتش را نگاه می کرد و با رژ لبی با لب هایش ور می رفت وارد تالار شد و با دیدن صحنه ی تعرض قفی به آگریپی جیغی زد ( باز به بلندی فریاد سرژ ) و گفت:
- قفی جون این کار ارزشی رو نکن. این کار تا قبل از ماجرای دامبلدور مد بود. تازه اگه سراف بفهمه ناراحت می شه.
قفی با این هشدار گابر کورنلیوس را رها کرد در همین حین کورنلیوس با اقدامی شجاعانه و احیای حیثیت طلبانه قفی را گرفت و به مجسمه روونا راونکلاو آویزون کرد و گفت:
- حالا دارم برات مرغ . کاری می کنم که دیگه اون منقارت رو در هر جایی فرو نکنی.
و در حالی که چوبدستیش را به جایی به شدت حساس نشانه رفته بود به فریاد ها و جیغ های قفی گوش نداد و نعره زد.
- سکتو سمپرا.
در حالی که همگان منتظر اتفاق قریب الوقوع وحشتناکی را می کشیدند که تنها چند پر از آن ناحیه ی به شدت حساس قفی فرو ریخت. در حالی که گابر و آگریپی با این حالات او را نگاه می کردند. قفی با شادمانی گفت:
- آگریپی دستت درد نکنه. راستش رو بخوای تیغم رو گم کرده بودم.
کورنلیوس با تعجب گفت:
- نمی دونستم مشکل جنسی داری؟
گابر در تایید حرف او گفت:
- آره . بگو چرا سراف از ناراحتی گریه می کرد.
قفی که از خجالت سرخ شده بود با حجب و حیا ای بی سابقه جواب داد:
- گریه سراف به خاطر اون نبود. آخه ما ققنوس ها با نو کمون ... .
در حالی که همه چیز برای آگریپا روشن شده بود و در حالی که گابر با خنده ای موذیانه آندو را می پایید، کورنلیوس به سوس قفی حمله ور شد فریاد زد:
- می کشمت مرغ ...
--------------------------------------
استاد با پوزش بسیار از بی ناموسی زیاد. جون مادرت نمره کامل و به ما بده بلکه یک امتیازی نسیب گروه دو دانش آموزه ما شد.
قربونتون برم.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶
#8
طبق مذاکراتی که ما با فنگ داشتیم قرار شد که ما برای یک فصل به این تیم بپیوندیم.
متشکرم.

تائید شد !

در ضمن ، فنگ باید ورود این چند بازیکنی که اینجا درخواست دادن رو تائید کنه در اینجا و لیستی از بازیکنانش رو هر چه سریعتر در اینجا ارسال کنه


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۳ ۱۸:۴۶:۲۹
ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۳ ۱۸:۴۷:۴۰

به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
#9
به نظر من سرژ. واقعا پست هایی که تو انجمن ها زده عالیه.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ جمعه ۷ دی ۱۳۸۶
#10
مسابقه کوییدیچ تیم های ریونکلا و هافلپاف:

در تالار خصوصی:

تالار لاجوردی ریونکلا در یکی از برج های بلند هاگوارتز واقع شده بود. بینز در آسمان سوزناک و سرد پاییزی پرواز کرد و خودش را به بالای برج ریونکلا رساند و از دیوار برج وارد تالار شد و در حالی که از میان دانش آموزان بهت زده ی ریون می گذشت به بالای پلکان لاجوردی رنگی رسید که تالار عمومی را به خوابگاه ها منتهی می کرد.
بینز از بالای پلکان متوجه تجمع بچه ها در مقابل تابلوی اعلانات شد و از فراز پلکان خودش را به بالا سر بچه ها رساند و گفت:
- بچه ها چی رو نگاه میکنید؟ ... اوووم ... آهان واسه کوییدیچه؟ این که خوندن نداره. تیمی داریم درست و حسابی. رقیب نداره.
چو از پایین رو به بینز که در هوا شناور بود کرد و گفت :
- مگه تو خبر نداری؟ از بچه های پارسال فقط من و کورن و اسکی هستیم. باید چهار نفر و پیدا کنیم.
بینز با وحشت چو را نگاه کرد و گفت:
- چهار نفر. تیم می شه مهد کودک که. حالا توی این ها مگه می شه بازیکن کوییدیچ پیدا کرد.
چو: باید از اینها تست بگیریم. تاریخش معین کردم. فقط باید اعلامیه اش رو بنویسم.

در جلسه ی انتخاب تیم:

بینز و چو در کنار زمین کوییدیچ نشستند و با این حالت به سه نفری که رو به رویشان ایستادند نگاه میکنند.
بینز: فقط سه نفر. چو من روحم. فکر کنم قوه ی بینایی بعد از این همه عمر دچار مشکل شده. تو چند نفر می بینی؟
چو: خب منم همون سه نفر می بینم.
سپس رویش را به سمت آن سه نفر برگرداند و گفت:
- ببینم شما ها که خیلی بیشتر بودید. همتون می گفتید که اگه عضو بشیم خیلی خوب می شه.
هوگو که یکی از داوطلبان بود گفت:
- اونها می خواستند عضو دار و دسته ی هاگزمید بشن. نه کوییدیچ.
بینز با این حالت گفت:
- خب اسمتون و بگید ببینم.
هکتور:
گراوپ:
کورنلیوس آگریپا:
بینز: چه تونه؟ هان؟ می گم اسمتون چیه؟
هکتور:
گراوپ:
کورنلیوس آگریپا:
بینز: میگم چو اینها خیلی خوشحالن. فکر کنم باید با همین ها تیم و تشکیل بدی. تازه یکنفر هم کم داری.
از انتهای زمین کوییدیچ دختری با کفش های پاشنه بلند و موهایی که نمایانگر این بود که دستش را در پریز برق فرو کرده است به سمت آنها آمد.
گابر: صبر کنید. صبر کنید. درست کردن موهام یکذره طول کشید. ببخشید. راستی منم هستم.
چو و بینز:

یک ساعت مانده به بازی در تالار خصوصی:

تابش آفتاب سرخ رنگ طلوع خورشید تالار ریونکلا را غرق در نور کرده بود. بچه ها که نگرانی از چهره ی غم زده شان می بارید تیم عجیب غریب خود را نگاه می کردند.
چو و اسکی با یکدیگر در حال صحبت بودند و کورن ، هکتور و گراوپ را راهنمایی می کرد. گابر با ناخن هایش ور می رفت و کورنلیوس با خوشحالی لبخند می زد.
بینز با ناراحتی گفت:
- آگریپی اگه بازیت مثل تمرین کردنت باشه خودم با همین دستام خفه ات میکنم.
قفی با کله ای باند پیچی شده فریاد زد: بازیش خیلی گنده. اگه دوباره بلاجر ها رو به سمت جایگاه تماشاگر ها بزنی خودم با همین نوکام اون چشمای عینکی ات و از کاسه در میارم.
سرژ گفت: بابا ولش کنید قبل از بازی. آگریپی مواظب باش کله ی بچه ها رو با بلاجر ها اشتباه نگیری. خانم پامفری می گفت نمره ی چشمات دو رقمیه.

در زمین بازی:

اسکی پس از آنکه به همراه چو تاکتیک های تیم را توضیح داد. برای بچه ها آرزوی موفقیت کرد و بچه ها وارد زمین کوییدیچ شدند.
چو با ماندانگاس دست داد و بچه های هر دو تیم با فرمان خانم هوچ سوار جارو هایشان شدند و به پرواز در آمدند. آگریپا مبهوت تعداد زیاد تماشاگر ها بود و از وحشت چندین بار نزدیک بود که بیفتد. اما کنترل خودش را حفظ کرد و در جواب مک کنین که او را به کار در شهرداری تشویق می کرد تا بازی کردن کوییدیچ ، بلاجری پرتاب کرد که به سمت اسکی رفت. اسکی نیز جا خالی داد و در همین لحظه پیوز سرخگون را که درک به او پاس داده را داخل دروازه کرد.
ملت ریونی:
ملت هافلی:
آگریپا:
صدای لی جردن به گوش رسید که فریاد زد:
- 10 بر هیچ به نفع هافلپاف. حالا کورن سرخگونو بدست گرفته و اونو به هکتور پاس می ده. دنیس بلاجری به سمت هکتور می فرستاده و سرخگون از دست هکتور می افته. حالا این اما دابزه که سرخگون و بدست گرفته.
آگریپا دیگر به حرف های لی گوش نداد و دید که دابز با سرعت به سوی دروازه پیش می ره. در این میان چو بلاجری به سوی او انداخت و گابر سرخگون گرفت و به سمت دروازه ی هافل پیش رفت. صدای فریاد تشویق ریونی ها بگوش می رسید و چیزی نمانده بود که ریون اولین گلش را وارد دروازه ماندانگاس کند که مک کنین بلاجری به سوی گابر انداخت و سرخگون از دستش افتاد.
گابر با عصبانیت به سوی مک کنین پرواز کرد و بر سر او فریاد زد:
- اییییششش. هیپوگریف وحشی ناخن ام شکست.
سپس سیلی در گوش مک کنین زد.
داور در سوتش دمید و فریاد زد:
- یک پنالتی به نفع هافلپاف. اینجوربش رو تا حالا ندیده بودیم.
پیوز پنالتی را در حلقه ی سمت راست دروازه اسکی زد و با خوشحالی به پرواز درآمد.
آگریپا پرواز کرد و چند بازدارنده به سمت هافلپافی ها زد که از این میان تنها دو تا از آنها به هدف خورد. کورنلیوس دید که آلبوس سوروس به دنبال گراوپ است و امیدوار شد که گراوپ بتواند گوی زرین رو بگیرد. اما ناگهان گراوپ ایستاد و با فریاد به چو گفت:
- گراوپ حالش بده. گراوپ کوییدیچ دوست نداشت. گراوپ مریض شد. گراوپ در دماغش چیز رفت.گراوپ عطسه خواست.
چو با فریاد گفت:
- غول بی شاخ و دم. خب دست تو دماغت کن. می ری بازیت و می کنی و الا خودم می کشمت. این از این ، اون هم از اون آگریپا.
کورنلیوس واقعا ناراحت بود. دوست نداشت که تیم اش اینگونه ببازد. پس تصمیمش را گرفت و بلاجری را به سمت اما دابز انداخت. اما مهلت نکرد که نتیجه ی کارش را ببیند زیرا دنیس بلاجری را به سمتش انداخته بود.

بعد از بازی در درمانگاه:

بچه ها به دور کورنلیوس جمع شده بودند که با این حالت
آنها را نگاه می کرد. اسکی گفت:
- آره دیگه ما 160 به 370 باختیم. اگه گوی زرین تو دماغ گراوپ گیر نکرده بود معلوم نبود چند تا دیگه می خوردیم. ولی اشکال نداره عوضش تو اون بلاجر آخریه رو خوب زدی تو سر دابز. نگاش کن اون گوشه خوابیده. تا دیروز یادش نبود کیه. پامفری می گه الان تازه بهتر شده.
و بعد بچه ها همه با هم خندیدند.


ویرایش شده توسط کورنلیوس آگریپا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۷ ۱۹:۰۵:۲۲
ویرایش شده توسط کورنلیوس آگریپا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۷ ۱۹:۰۶:۲۹

به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.