مسابقه بین دو تیم ریونکلا و اسلیترین:در روزی ابری از روزهای سرد و در حالیکه خورشید قرمز رنگ غروب ، تابش پرتو های غم انگیز خود بر روی دیوارهای قلعه هزار ساله هاگوارتز را آغاز کرده بود ، دانش آموزان مدرسه ترجیح می دادند به جای همنشینی با هوای سرد در کتابخانه تکالیفشان را انجام دهند و یا در سرسرای بزرگ به خوردن غذا بپردازند و یا در تالار های خصوصی گروهشان به استراحت و بازی مشغول شوند. اما این مسئله برای اعضای تیم کوییدیچ ریونکلا به هیچ وجه صدق نمی کرد.
در حالیکه آگریپا شنلش را محکم به دورش پیچیده بود و زیر لب غرغر می کرد ، چو و اسکی از خوشحالی رو به موت بودند و فنگ با غرور خاصی به سوی قلعه گام بر می داشت.
اسکی که در حالیکه داشت دستمال صورتی گل داری به چو می داد تا اشک هایش را پاک کند گفت:
- چو می بینی؟ واقعا کارش درسته. بیخود نیست که بهش سوپر سگ می گن. گوی زرین رو تو یک دقیقه گرفت.
فنگ بادی به غبغب انداخت گفت:
- نه اسکی. توی پنجاه و نه ثانیه و سی صدم ثانیه گرفتمش.
چو با صدای جیغ جیغی اش که ناشی از گریه شدیدش بود گفت:
- تو واقعا عالی هستی فنگ. تو فوق العاده ای. به مرلین قسم اگه با فنگلیا ازدواج نکرده بودی و منم با مک بون نبودم با هات صمیمی می شدم. ( در راستای هری پاتری کردن رول )
فنگ:
آگریپا: بابا حالا ول کنید دیگه. چهار ساعت داریم تو این سرما جون می کنیم. بدویید بریم توی قلعه دیگه.
وینکی: آره به مرلین. یخ زدیم.
در تالار خصوصی ریونکلا بچه ها دور آتش برافروخته ی شومینه جمع شده بودند و با یکدیگر صحبت می کردند. فنگ که واقعا به خودش افتخار می کرد در میان جمع کثیری از طرفدارانش جمع شد و به سخنرانی پرداخت.
خب دوستان من ، می ترکونمش.
ملت: کی رو.
فنگ: اسلیترین رو.
ملت : هورا.
پپپپپپپپپققققق.
فنگ: واااقققق.
و در همین لحظه که فنگ به سخنرانی مشغول بود لوستر بالای سرش افتاد رو سرش و بعد فنگ ترکید و مرد.
چو از غم از دست دادن جستجو گر تیمش فریاد زد:
- خاک بر سرم. بدبخت شدیم. مرد.
اسکی: حالا چی کارش کنیم؟
هکتور: اول باید جسدش رو از رو زمین جمع کنیم.
گابر: جسدش رو کجا بندازیم. الان دیگه نمی شه چالش کرد.
وینکی: بدن لاغری داره. بندازیم تو دستشویی و سیفون بکشیم.
بچه ها با غم و اندوه جسد سوپر سگ رو در دستانشون به سوی آرامگاه همیشگیش یعنی دستشویی پسران هدایت کردند. و او را داخل توالت فرنگی انداختند و سیفون رو کشیدند. در همین لحظه اسکی که کار و کاسبیش از فروش مقدار زیاد دستمال سکه شده بود شیون زد:
- اون حیوونی از غرق شدن می ترسید عاقبت غرق شد .
ملت: هااااایییی.
بینز با صدایی غم آلود فریاد زد:
- به خاطر احترام به سوپر سگ پسر ها تا سه روز حق استفاده از دستشویی رو ندارن.
آگریپا: خب کجا چیز کنیم.
بینز با غضب او را نگاه کرد و فریاد زد:
- رو سر من. (
) خب سه روز چیز نکن. اگه به شما پسر ها خیلی فشار اومد برید دستشویی دخترا.
پسرا:
دخترا:
تلاش های اعضای کوییدیچ ریون برای جای گزینی به جای سوپر سگ نتیجه نداد . کسانی مانند راجر و سراف و بینز و ... حاضر به شرکت در تیم نشدند.
دو ساعت مانده به بازی اعضای تیم دور هم جمع شدند و با ناراحتی به فکر برای جایگزینی کسی به جای فنگ پرداختند.
آگریپا: بچه ها می گم دیگه سگ این دور و ور نداریم؟
اسکی: داریم زیادشم داریم ولی سوپر سگ نداریم.
هکتور: با جادو نمی شه یک کاری ...
وینکی وسط حرف او پرید و گفت:
- نه. نمی شه.
گابر: بچه ها می گم قفی چه طوره؟
بچه ها: قفی؟
گابر: آره. ریش های سرژ و می کنیم می زنیم به سر و صورت و بال هاش . درسته می شه دیگه؟ تازه ریش های سرژ خیلی هم زیاده. اضافه هم میاد.
هکتور: رنگش رو می خوای چی کار کنی؟ رنگ ریش های سرژ سیاهه و مال فنگ سفید. تازه با جادو هم رنگش رو نمی شه عوض کرد.
گابر: چرا؟
وینکی: خب چون سرژ هم مثل قفی گولاخه ( کپی رایت بای قفی ) نمی شه.
گابر: خب می گیم فنگ چون خیلی احساس پیری می کرده موهاش رو رنگ کرده. چطوره؟
بچه ها در آن مدت کوتاه باقی مانده به مسابقه قفی را برای شرکت در مسابقه راضی کردند و همگی به جنگ با سرژ رفتند و در حالیکه که سرژ فریاد می زد ناموسم رو ول کنید (
) به کندن دونه به دونه ی ریش هایش مشغول شدند. و در آخر وارد زمین مسابقه شدند.
اسکی و چو هر دو با حالی خراب به یاد آوری تذکراتشان در مورد رفتار قفی ادامه دادند تا زمانی که خانم هوچ از چو خواست با اینیگو ایماگو دست بد هد. و اینیگو با این حالت
به چو با این حالت
دست داد.
لی در بلند گو فریاد زد:
خب خانم ها و آقایان به دو هزار و سیصد و مین مسابقه بین دوتیم اسلیترین و هافلپاف خوش آمدید. همینطور که می بینید سوپر سگ معروف طبق گفته ی هم تیمیش هکتور برای افزایش اعتماد به نفس به نغییر و تحولات بسیاری در خودش دست زده. موهاش رو رنگ کرده و خودش رو لاغر کرده و دمش رو هم باز به گفته ی هم تیمیش هکتور شبیه دم قفی کرده تا زیباتر باشه. در هر حال می ریم سراغ مسابقمون. کوافل دسته اسلیه. آگریپا یک بلاجر فرستاده سمت توبیاس اسنیپ. اما اسنیپ قبل از برخورد به بلاجر کوافل رو پاس می ده به آناکین مونتاگ. مونتاگ با یه حرکت چرخشی کوافل رو به کاپیتان اینیگو پاس می ده و حالا شووووت. می بینیم که گل نشد. اسکی دروازه بان ریون کوافل رو به هم تیمیش گابر پاس میده. اما سامانتا یک بلاجر به سمتش می اندازه که بهش نمی خوره. حالا وینکی کوافل رو در دستانش داره. میره که گل بزنه اما نه نمی شه. چون که مونتاگ کوافل رو ازش می گیره.
اوهوو نگاه کنید. وینکی به سمت مونتاگ می ره و بهش دشنام میده. مثل اینکه می گه واسه چی کوافل رو ازم گرفتی. خب وینکی اون وظیفه اش اینه. مثل اینکه درگیری بالا گرفته خانم هوچ یک پنالتی به نفع اسلی گرفته. آگریپا به سمت درگیری رفت و دید که چو برای صحبت با خانم هوچ به سمت اون می ره اما ناگهان قاطی کرد و با چماقش به سر اینیگو و آمیکوس کرو کوبید. دیگه بدتر از این نمی شد. خانم هوچ فریاد زد :
- دیوونه های روانی. سه پنالتی به نفع اسلیترین.
و بعد رو به اسکی و گابر که از او خواهش می کردند کمی انصاف داشته باشد گفت:
- بسه. اصلا چهار تا ... نه پنج تا پنالتی به نفع اسلیترین.
صدای لی در ورزشگاه پیچید که گفت:
- بچه های ریون خیلی عصبی اند. اتفاقات عجیبی براشون افتاده. طبق گزارش های بچه های مدرسه دو ساعت قبل از بازی صدای فریاد های گوش خراشی از سمت تالار اونها در مدرسه پیچیده . باز می ریم سراغ گزارشمون. حالا اسلیترین هر پنج پنالتی رو درون گل می کنه.صدای فریاد شادی طرفداران اسلیترین که پس از به ثمر رسیدن هر پنالتی بلند می شد اعصاب آگریپا رو خرد کرد و او بلاجری به سمت سوروس اسنیپ که در دروازه اش از خوشحالی جیغ می زد فرستاد.
آگریپا یکدفعه متوجه سکوتی که در ورزشگاه پیچید شد. اول فکر اسنیپ را کشته است و سکوت تماشاگران به همین دلیل است. اما بعد متوجه شد که ماجرا چیز دیگری است.
لی فریاد زد:
- بله جستجو گرای هر دو تیم در کنار همدیگه در تعقیب گوی زرین هستند. بارتی کراوچ پیشتازه و ما می بینیم که اون داره پیشی میگیره.قفی چندین بار با بال هایش محکم به صورت و دستان بارتی زد و به دلیل زخیم بودن ریش های سرژ صورتش زخمی و خون آلود شد. اما بارتی از تلاشش برای گرفتن گوی زرین دست نکشید و در آخر قفی با منقارش محکم چشم بارتی را هدف گرفت و او منحرف شد.
لی در بلندگو گفت:
- بله حالا ما می بینیم که بارتی کراوچ منحرف شد. فنگ تنها است. فاصله اش با گوی زرین خیلی اندکه. به طوری که نمی شه فهمید اون رو گرفته یا نه. ااوووه. بلاجری رو که سامانتا به سویش پرتاب کرد با سرعت به عقب جاروش خورد. داره سقوط می کنه. عقب جاروش منهدم شده. نه. باورم نمی شه. پس راست می گفتند. داره پرواز می کنه. فنگ واقعا یک سوپر سگه.صدای فریاد شادی میان بچه های ریونکلا طنین انداز شد. آنها نمی دانستند که دیگر سوپر سگی وجود ندارد. بچه های تیم ریون با تعجب به قفی نگاه می کردند که با خوشحالی در میان آنها فرود آمد. دیگر هیچ چیز اهمییتی نداشت. مهم این بود که انها برده بودند.